پرویز تناولی در گفتوگو با «میدل ایست مانیتور» از نمایشگاه تازهاش و دغدغههای اخیرش سخن گفته است. اینکه کالج هنر ولزلی قدمتی حدود 150ساله دارد و موزه دیویس زیرمجموعه این مرکز محسوب میشود بر اهمیت نمایشگاه تناولی افزوده است.
بهگفته تناولی آنچه برای این نمایشگاه به امریکا آمده 175قطعه از آثار ریز و درشت نتیجه سالها فعالیت اوست. وی گفته است: بهگمانم دیدنشان این فرصت را به مردم امریکا میدهد تا فرهنگ ایران را از زاویهیی تازه ببینند. چیزی ورای آنچه هر روز از اخبار و رسانهها میگیرند. شاید اصلا این نمایشگاه قرار است یکی از کلیدهای باز کردن درهای رابطه باشد.
تناولی در ادامه از قفلهایش میگوید، از زمانی که خیابانهای تهران هنوز خاکیاند و تنها اسباب بازی تناولی نوجوان یک قفل ساده و ابتدایی است. سالها بعد تناولی به ایتالیا میرود اما قفلها رهایش نمیکنند و در بازگشت از سفرش برای نخستین بار به نقش قفل و معنای استعاریاش در فرهنگ شیعه پی میبرد. قفلهای پنجرههای فلزی، سقاخانهها، ضریحها چشم تناولی را گرفتند و او شیفته آن شد. از همین جا و از اوایل دهه 60 قفلهای تناولی به یکی از نشانههای هنر سقاخانه بدل شدند. اما همه هنر تناولی در قفلها خلاصه نمیشود و کارشناسان جهانی هنرخاورمیانه و ایران او را به یک چیز دیگر هم میشناسند: «هیچ»! خودش میگوید: «هیچ» ناگهان پیدایش شد و بعد از آن بود که فقط همین یک واژه را نوشتهام. همینطور که زمان گذشت، بیشتر میفهمیدم چه اتفاقی افتاده و چه کردهام. آن را در شعر ایران، در خیام و حافظ و مولوی پیدا میکردم و میدیدم که هیچ فقط مال من نیست و من اختراعش نکردهام. این بزرگان سالها روی این مساله وقت گذاشتهاند که بالاخره؛ وجود، هیچ است؟ یا هیچ نبودن، وجود است؟
تناولی سال 2008 با فروش 2.84میلیون دلاری یکی از آثارش در حراج کریستی، گرانقیمتترین هنرمند خاورمیانه شد ولی خودش تا جای ممکن سعی کرد تا از این هیاهو بهدور بماند چون فکر میکرد: اگر حواسم به این ماجرا میرفت، راه خودم را گم میکردم. هیچوقت به بازار و خواستهایش توجه نکردهام. همانطور که سیاست هم برایم جذابیتی ندارد.
تناولی از سال 1989 با خانوادهاش به کانادا نقل مکان کرد اما کماکان خانه و کارگاهش در تهران را حفظ کرده و بخشی از وقت خود را در هر سال در تهران سپری میکند. او در باره نمایشگاه تازهاش در «موزه دیویس» جدای ابراز خرسندی از خود این اتفاق، ارتباطهای هنری و فرهنگی از این دست را بسیار در بهسازی تصویر ایران در ذهنیت مردم امریکا موثر میداند و میگوید: اینطوری مردم امریکا یک ایران دیگر را هم میبینند. آن ایرانی که در خبرهای فوری CNN اسمش نیست و چهره فرهنگی آن است. طبیعی است که خیلی چیزها راه این ارتباط را بسته اما دوران تازهیی در ایران شروع شده و الان وقت خوبی است که با هنر راه این ارتباط را باز کنیم. مردم امریکا میتوانند با دیدن این کارها شمهیی از هنر و قریحه هنری ایران و آن گوشه جهان را درک کنند.