چگونه می‌توان قدرت نرم را به قدرت هوشمند تبدیل کرد

۱۳۹۸/۰۸/۱۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۶۰۸۵
چگونه می‌توان قدرت نرم را به قدرت هوشمند تبدیل کرد

قدرت چیست؟ این موضوعی است که از بدو خلقت انسان، آدمی به‌دنبال آن بوده و در کسب آن انواع حیله‌ها و مکرها را به کار برده است. شکل قدرت در طول تاریخ عوض شده است . زمانی کشورگشایی نشانه قدرت بوده، زمانی کودتا کردن و آوردن یک دست‌نشانده می‌توانسته قدرت را به رخ بکشد و زمانی نیز استفاده از منابع اقتصادی و تحت سلطه درآوردن اقتصاد یک کشور شکل دیگری از قدرت را نشان می‌داده . اما در عصر جدید، قدرت یک شکل دیگری هم به خود گرفته و آن قدرت هوشمند است . حدود دو هفته پیش بخشی از گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس درباره قدرت و انواع آن را منتشر کردیم . در این بخش به بررسی قدرت هوشمند و نحوه استفاده از آن و تاثیر آن بر شکل‌گیری جهانی‌سازی می‌پردازیم:

روندهای بلندمدت اقتصاد و جامعه، همانند جهانی شدن و انقلاب اطلاعات، اهمیت شبکه‌ها را افزایش و زمینه قدرت را تغییر می‌دهند. آنچه امروز تازگی دارد، این است که شبکه‌های جهانی سریع‌تر و ستبرتر هستند و ما بطور فزاینده‌ای در جهان شبکه‌ای زندگی می‌کنیم. شبکه‌ها، همان روابط هستند و گونه‌های متفاوت شبکه‌ها، شکل‌های متفاوتی از قدرت را ایجاد می‌کنند. دانش، قدرت است. در عصر اطلاعات امروز کنترل اطلاعات جاری در شبکه‌ها منبع مهم قدرت است و مرکزیت در شبکه‌ها می‌تواند ایجاد قدرت کند.

اطلاعات و دانش، خود منبع مهمی برای اعمال قدرت به شمار می‌رود. از این رو مهم است که بدانیم، امروزه فناوری، فرآیندهای اجتماعی و سیاسی را تغییر داده و موجب سرعت و دگرگونی در ماهیت تعامل و ارتباطات و شتاب تغییرات نهادی در عرصه بین‌المللی در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شده است. بنابراین در عصر جهانی شدن، موفقیت در مدیریت این شبکه‌های عمومی و خصوصی، به استعداد، هوش محیطی و اشکال نوین قدرت وابسته است. قرن بیست ویکم بطور قطع، شاهد افزایش نقش اطلاعاتی و سازمانی قدرت خواهد بود؛ بزرگی اندازه اقتصاد، هم در ارتباط با بازارها و هم منابع طبیعی، همچنان اهمیت خواهد داشت و حجم اطلاعات در دسترس، افزایش بیشتری پیدا خواهد کرد.

اثرگذاری جهانی شدن بر تحول مفهوم قدرت را در چهار مولفه می‌توان تبیین کرد که عبارتند از:

الف) پراکندگی قدرت: تحلیلگران سیاسی تلاش دارند پویش مربوط به تغییرات عمده در توزیع قدرت میان کشورها را در دنیای جهانی شده درک کنند. زمانی که در ارتباط با منابع قدرت می‌اندیشیم، تبدیل قدرت، به عنوان مشکلی عمده بروز می‌کند. برخی کشورها در تبدیل منابع قدرت‌شان به عواملی موثر، بهتر از دیگران عمل می‌کنند. تبدیل قدرت، به معنای توانایی تبدیل قدرت بالقوه به بالفعل است. مقصود از قدرت بالقوه، منابع قدرت و مراد از قدرت بالفعل، آنچه از راه رفتار تغییریافته دیگران، اندازه‌گیری می‌شود، است. بنابراین برای پیش‌بینی دقیق نتایج قدرت یک کشور، لازم است هم از مهارت آن در زمینه تبدیل قدرت و هم از منابع قدرتی که در اختیار دارد، آگاه باشیم. یکی از موارد دیگر در این زمینه، تعیین این مساله است که در هر شرایطی، کدام یک از منابع، بهترین زمینه را برای قدرت فراهم می‌کند. تجزیه سیاست جهانی به حوزه‌های متعدد و مختلف، سبب شده است تا منابع قدرت، تبدیل‌پذیری کمتری پیدا کنند؛ بدین معنا که امکان انتقال و تبدیل آنها از حوزه‌ای به حوزه‌ای دیگر کمتر شده است. با این حال در دنیای امروز، توسل مستقیم به زور برای کسب منافع اقتصادی قدرت‌های بزرگ بسیار پرهزینه و خطرناک شده است. از آنجا که قدرت نوعی رابطه است؛ بطور قطع متضمن وجود نوعی شرایط یا پیش‌زمینه نیز هست. کاهش قابلیت تبدیل‌پذیری قدرت، به این معناست که در دنیای جهانی شده امروز، مشخص کردن پیش‌زمینه قدرت، برای برآورد قدرت بالفعلی که می‌توان از منابع مختلف قدرت به دست آورد، اهمیتی فزاینده یافته است. برای سنجش قدرت در دنیای جهانی شده امروز، لازم است ابزارها و استراتژی‌های توازن قدرت لازم برای سیاست موفق را شناخت. با این‌حال باید توجه داشت که در دنیای امروز، عناصر جدید درحال پراکنده کردن و دور کردن قدرت از همه قدرت‌های بزرگ هستند. بنابراین هر نوع استراتژی موفق، باید هم مساله استمرار و هم تغییر را دربرگیرد.

ب) تنظیم و مهندسی ترجیحات: روندهای جدید از شیوه گیراتر دیگری از اعمال قدرت در مقایسه با شیوه‌های سنتی آن در عصر جدید حکایت می‌کنند. یک دولت ممکن است نتایجی را که در عرصه سیاست جهانی برایش ارجحیت دارد، به این علت به دست آورد که دیگران هم بخواهند از آن پیروی کنند، یا اینکه درباره شرایط به توافق رسیده باشند که آن نتایج را ایجاد می‌کنند. در این حالت، تنظیم دستور کار و ساختار شرایط در سیاست جهانی به اندازه تغییر دادن رفتار دیگر دولت‌ها در این موارد اهمیت دارد. باید توجه داشت در ارتباط با قدرت چیزی وجود دارد که گاه از آن با عنوان چهره دوم قدرت یاد می‌شود. این بُعد قدرت را می‌توان قدرت غیرمستقیم یا رفتار جذب‌کننده قدرت نامید. این قدرت می‌تواند برمبنای گیرایی ایده‌های یک کشور یا توانایی آن در تنظیم دستور کار سیاست جهان به‌گونه‌ای باشد که در ترجیحات دیگر کشورها اثر گذاشته و آنها را شکل دهد. می‌توان گفت: رهبران سیاسی و انسان‌های اهل اندیشه نیز مدت‌هاست به اهمیت قدرت اندیشه‌های گیرا یا توانایی تنظیم دستور کار سیاسی و تعیین چارچوب بحث‌ها به شیوه‌ای که ترجیحات دیگران را شکل دهد، پی برده‌اند. توانایی در تأثیرگذاری بر آنچه دیگر دولت‌ها طلب می‌کنند معمولا با منابع غیرملموس قدرت همچون فرهنگ، ایدئولوژی و نهادها همراه است. قدرت جذب‌کننده به همان اندازه قدرت اجباری اهمیت دارد. درصورتی که یک کشور کاری کند که قدرتش در چشم دیگران مشروع جلوه کند در مسیر پیگیری خواست‌هایش با ایستادگی کمتری روبرو خواهد شد و در این حالت به بهره‌گیری از قدرت اجبارآمیز یا قدرت سخت که پرهزینه است، نیاز کمتری پیدا خواهد کرد.

ج) تغییر در منابع سنتی قدرت: از آنجا که توانایی کنترل کردن اغلب نیازمند در اختیار داشتن منابعی ویژه است، سیاستمداران عموما قدرت را در چارچوب میزان جمعیت، سرزمین، منابع طبیعی، اندازه اقتصاد، حجم نیروهای نظامی و ثبات سیاسی تعریف می‌کنند. در دنیای امروز، منابع قدرت عموما درحال تغییرند؛ بدین صورت که به تدریج تأکید کمتری بر نیروی نظامی، به عنوان منبع قدرت صورت می‌گیرد. عواملی همچون فناوری آموزشی و رشد اقتصادی در ارتباط با قدرت بین‌المللی اهمیت بیشتری یافته‌اند و در عین حال از اهمیت جغرافیا، جمعیت و مواد خام کاسته شده است. روندهای امروزی و تغییرات در مسائل سیاسی، آثار درخور ملاحظه‌ای بر منابع و سرشت قدرت ایجادکننده آن دارد. با عنایت به تغییرات در عرصه سیاست جهانی، مشاهده می‌شود که توسل به قدرت دست‌کم در میان کشورهای بزرگ، سرشت اجبارآمیز کمتری پیدا می‌کند. در اینجا جنبه‌های غیرملموس قدرت اهمیت دارند. منابع جدید قدرت همچون توانایی ایجاد ارتباطات موثر و ایجاد بهره‌گیری از نهادهای چندجانبه، احتمالا نقش مهم‌تری در این میان ایفا خواهند کرد. هرچند منابع سنتی قدرت همچون کمک اقتصادی و نیروی نظامی قادرند به حل مسائل جهانی شدن تروریسم، تکثیر سلاح و... کمک کنند، اما با این‌حال توانایی هر قدرت بزرگ در کنترل محیط پیرامونی و دستیابی به اهدافش، چندان بالا نیست و نشانه‌های مربوط به قدرت از نوع سخت، اغلب در تحقق این اهداف کارایی چندانی ندارد. سرشت درحال تغییر سیاست نیز اهمیت بیشتر اشکال غیرملموس قدرت شده است. تنظیم دستور کار و سامان دادن به وضعیت سیاست جهان به همان اندازه اهمیت دارد که کاری کنیم دیگر کشورها در شرایط ویژه تغییر کنند. قدرت جذب‌کنندگی می‌تواند برمبنای گیرایی ایده‌های یک کشور یا توانایی آن در تنظیم دستور کار سیاست جهان به گونه‌ای باشد که در ترجیحات دیگر کشورها اثر بگذارد و به آنها شکل دهد.

د) جابه‌جایی عمده در قدرت: قرن آتی شاهد استمرار تفوق قدرت مبتنی بر دانش و اطلاعات و تغییرات عمده در منابع قدرت خواهد بود؛ این امر مشکلات تازه‌ای برای همه کشورها در زمینه دستیابی به اهداف‌شان ایجاد خواهد کرد. در این زمان وجود منابع دلیل قدرت نخواهد بود؛ بلکه توانایی تغییر دادن رفتار دولت‌ها نشان‌دهنده قدرت خواهد شد. برخی روندها در سیاست جهانی حاکی از آن است که در آینده، کنترل فضای سیاسی برای هر قدرت بزرگی دشوارتر خواهد شد. در این میان مشکل عمده پیش روی، پراکنده شدن قدرت و جابه‌جایی در شرایط سیاست جهانی پیچیده است که توان هریک از دولت‌های بزرگ جهان برای دستیابی به اهداف‌شان را کاهش می‌دهد. درصورتی که بخواهیم آنچه را که در دنیای امروز درحال وقوع است را بفهمیم ابتدا لازم است اعمال قدرت بر دیگر کشورها و اعمال قدرت بر نتایج امور را از هم جدا کنیم. واکنش مناسب در برابر تغییراتی که در عرصه سیاست جهان در جریان است؛ کنار گذاشتن توجه سنتی به قدرت نظامی نیست؛ بلکه پذیرفتن محدودیت‌های این کار و تکمیل نارسایی‌های آن با روشن‌بینی درباره وابستگی متقابل در وادی جهانی شدن است. در نگرش سنتی، دولت‌ها تنها بازیگران قابل توجه در سیاست جهانی به حساب می‌آیند و واقع امر این است که تنها شمار اندکی از دولت‌های بزرگ در این عرصه اهمیت دارند. با این حال امروزه، بازیگرانی دیگر بطور فزاینده اهمیت پیدا کرده‌اند. امروزه شرکت‌های چندملیتی از قدرت نظامی برخوردار نیستند، اما از منابع عظیمی بهره‌مندند. مساله مهم اینجاست که در عصر امروز، ائتلاف‌های پیچیده‌تری از بازیگران در نتایج سیاست‌ها تأثیر می‌گذارند. به موازات تغییر در بازیگران سیاست جهان، اهداف نیز تغییر می‌کنند.

باید توجه داشت که حوزه‌های مختلف سیاست جهانی نمایانگر شیوه‌های متفاوتی از توزیع قدرت هستند. براین اساس می‌توان از ساختارهای متفاوت قدرت سخن گفت. قدرت دولت‌ها نیز بر همین اساس با یکدیگر متفاوت بوده و در عین حال اهمیت بازیگران غیردولتی در عرصه‌های مختلف نیز همین وضعیت را داراست.

  ضرورت قدرت هوشمند

نظریه‌پردازان در دهه‌های اخیر، قدرت را با توجه به شاخص‌ها و معیارهای تکثریافته آن بررسی کرده‌اند تا بتوانند زوایای مختلف را مورد کنکاش قرار داده و با مطالعه‌ای تطبیقی به قدرت مطلوب خویش دست یابند. طرح مفهوم قدرت هوشمند را باید پاسخی به تهدیدها، مخاطرات و محدودیت‌هایی دانست که در کاربر قدرت ایجاد می‌شود. از آنجا که تهدیدها در عصر جهانی شدن، ماهیتی پیچیده، فراگیر و سازمان‌یافته دارند، برای مقابله با چنین شرایطی، الگوهای کاربرد قدرت نیز باید تغییر یابند؛ به همان‌گونه‌ای که اشکال و ابزارهای قدرت نیز در وضعیت تغییر، بازسازی و بهینه‌سازی قرار می‌گیرند. می‌تواند قدرت هوشمند را به عنوان شکل تکامل‌یافته مولفه‌ها و موضوعات قدرت سیاسی و استراتژیک در نظر گرفت. هریک از این مولفه‌ها می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در رفتار بازیگران داشته باشند. در چنین روندی قدرت نرم مکمل قدرت سخت است؛ بطوری که بی‌توجهی به قدرت نرم می‌تواند قدرت سخت را تضعیف کرده و استراتژی قدرت را به نحو محسوسی تضعیف کند. قدرت هوشمند به معنای توسعه راهبردی عمل‌گرایانه مبتنی بر منابع و ابزارهای مناسب برای تحقق اهداف در قرن جدید است؛ ضمن اینکه قدرت نظامی را تولید می‌کند، بر ائتلاف، همکاری و کارکرد نهادها در تمامی سطوح برای افزایش نفوذ و نهادینه کردن مشروعیت در سطح جهانی نیز توجه دارد. این امر نشان می‌دهد که دولت‌ها از انگیزه زیادی برای بهره‌گیری از قدرت هوشمند برای مقابله با تهدیدهای متنوع و پراکنده برخوردارند.

 دولت امریکا را می‌توان نمونه‌ای از دولت‌هایی دانست که درصدد بهره‌گیری از قدرت هوشمند است. به نظر می‌رسد دولت جدید امریکا برای رویارویی با چالش‌های کنونی و آینده پیش رو، نسبت به تلفیق قدرت سخت و نرم برای ایجاد قدرت هوشمند تلاش خواهد کرد. در شرایطی که دولت بوش با پیگیری دکترین یکجانبه‌گرایی و خروج از برخی معاهدات بین‌المللی یا نپیوستن به برخی معاهدات و به حاشیه راندن سازمان ملل متحد در قبال چالش‌های بین‌المللی، بیشتر بر قدرت سخت تکیه داشت انتظار می‌رفت استراتژی باراک اوباما مبتنی بر قدرت نرم باشد، اما سیاست‌های اعلامی و اعمالی واشنگتن نشان داد که قدرت هوشمند رویکرد جدید ایالات متحده است.

  قدرت هوشمند و کارآمدی آن در سیاست خارجی

شاخصه‌ای کارکردی را که موجب می‌شود تا قدرت هوشمند در فضای جدید کارآمدی و اثرگذاری مطلوب را نسبت به دیگر اشکال قدرت داشته باشد می‌توان به شرح زیر مورد توجه قرار داد:

الف) سازوکارهای رسانه‌ای: همان‌گونه که ابزار محوری قدرت سخت بر به‌کارگیری نیرو و سازمان‌های نظامی متمرکز شده است، بهره‌گیری از قدرت هوشمند نیز تحت تأثیر فضای هنجاری، انگیزشی و ایستاری قرار می‌گیرد. به‌طور طبیعی رسانه‌ها در فعال‌سازی قدرت هوشمند نقش موثری ایفا می‌کنند؛ زمانی که انتقال مفاهیم توسط سیستم‌های رسانه‌ای انجام می‌گیرد ذهنیت و ادراک شهروندان کشورهای مختلف تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. در فضای قدرت سخت‌افزاری، رسانه‌ها نقش تخریب‌کننده چهره سیاسی دولت‌های رقیب را برعهده دارند؛ در حالی که در فضای قدرت هوشمند چنین نقش و نشانه‌ای به‌گونه‌ای تدریجی، کارکرد خود را از دست خواهد داد. در این راستا، سازوکارهایی مثل جنگ رسانه‌ای، دیپلماسی رسانه‌ای، عملیات روانی، تبلیغات سیاسی و فرهنگی در پیش قرار خواهد گرفت.

ب) مدیریت افکار عمومی: یکی از کارویژه‌های اصلی قدرت هوشمند را می‌توان کنترل افکار عمومی دانست. این امر قبلا توسط نظریه‌پردازان ارتباطات ازجمله « و این رو دویپ» ارایه شده بود، اما جوزف نای توانست موضوع افکار عمومی را در چارچوب قدرت نرم تبیین کند. یکی از راه‌های کنترل و ارتباط با افکار عمومی، دیپلماسی عمومی است که بر ضرورت تقویت راه‌های دسترسی به افکار عمومی جهانی، گسترش دانش و اطلاعات و تبادلات دانشگاهی تأکید می‌کند. از این رو باز شدن عرصه مناسبات قدرت بر روی خواست و آرای شهروندی را ضرورتی انکارناپذیر در تحول ماهیت قدرت می‌دانند. نظریه‌پردازان قدرت هوشمند، بر این باورند که افکار عمومی در شرایط بحران حاصل می‌شود؛ بدون سازماندهی بحران، امکان مدیریت افکار عمومی وجود ندارد. فضای بحرانی، ذهنیت‌های اجتماعی را در جهت معادله قدرت قرار می‌دهد.

ج) ایجاد تصویر مطلوب: در فضای تخاصم و تهدید، چهره سیاسی کشورها نزد افکار عمومی بین‌المللی افول می‌یابد و ذهنیت کشورهای مختلف در مورد نقش منطقه‌ای و بین‌المللی آن کشور منفی خواهد شد. این امر، حاصل انعکاس فضای تعارض فراگیر و گسترده با کشورهای مختلف جهان است. در چنین فضایی، موج‌های جدید بر ضد آن کشور به وجود خواهد آمد. در چارچوب قدرت هوشمند، مبانی تفکر سیاسی و استراتژیک جدید ایجاد می‌شود که به تغییر چهره و بازسازی وجهه تخریب شده و ایجاد تصویر مطلوب معطوف خواهد بود. در این میان، اندیشمندان قدرت هوشمند به این نتیجه می‌رسند که به موازات قدرت سخت باید از ابزارهای متنوع دیگری استفاده شود تا زمینه‌های لازم برای تغییر چهره سیاسی و ایجاد تصویر مطلوب به‌وجودآید.

د) حکمرانی موفق: ایفای نقش جهانی توسط یک کشور در شرایطی امکان‌پذیر خواهد بود که از هنجارهای لازم برای بازسازی ساختاری برخوردار باشد. نظریه‌پردازان قدرت هوشمند بر این اعتقادند، در شرایطی می‌توان به موفقیت لازم در اداره امور سیاسی جهان رسید که همگام با ایجاد تصاویر مطلوب از هنجارها و نُرم‌ها، بر اصل حکمرانی مطلوب تأکید و از این طریق به اتخاذ روش‌های تشویقی و ترغیبی مبادرت کرد. به عبارت دیگر از طریق به‌کارگیری روش‌های اقناعی، زمینه پذیرش الگوهای همکاری‌جویانه با کشورهای مختلف فراهم می‌شود.

هـ) مشارکت و همگرایی: قدرت سخت‌افزاری بر «اجبار» تأکید دارد درحالی که قدرت هوشمند مبتنی بر مشارکت است. ازسوی دیگر نهادهای بین‌المللی در زمره کارگزاران و بازیگران قدرت هوشمند قرار دارند. این امر به مفهوم آن است که برای ایفای نقش سیاسی و بین‌المللی، ضرورت مشارکت با نهادهای بین‌المللی اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین همکاری و مشارکت در زمره نشانه‌های قدرت نرم افزاری تلقی شده به عنوان بخش اجتناب‌ناپذیری از قدرت هوشمند است. زمینه اتصال متحدان به یکدیگر در راستای همگرایی و تحقق اهداف مشترک، مشارکت با متحدان منطقه‌ای و بین‌المللی نه‌تنها به توزیع هزینه‌های مداخله‌گرایانه منجر می‌شود بلکه حمایت‌های بیشتری را نیز ازسوی آنان جذب می‌کند.

  چارچوب مفهومی قدرت هوشمند

از نظر مفهومی تدوین چارچوب بنیادین و راهبردی برای قدرت هوشمند باید بر پایه ملاحظات محوری زیر ارایه شود که عبارتند از:

1- هدف اجرای قدرت با در نظر گرفتن ماهیت درونی و شرایط جهانی آن؛

2- خودآگاهی و فهم اهداف و توانایی‌های فرد درخصوص دستیابی به اهدافش؛

3- شرایط کلی منطقه‌ای و جهانی؛

4- ابزارهای اجرای قدرت و چگونگی استفاده از آن.

  جابه‌جایی‌های قدرت: پراکندگی و گذار

در قرن حاضر دو گونه جابه‌جایی قدرت را پیشرو داریم: گذار قدرت و پراکندگی قدرت. گذار قدرت از کشوری غالب به کشوری دیگر پدیده‌ای آشنا در عرصه تاریخ است.

پراکندگی قدرت فرآیندی است تازه‌تر. معضل حکومت‌ها در عصر کنونی اطلاعات کثرت رویدادهایی است که حتی قدرتمندترین آنها نیز اشرافی بر آن ندارند. یعنی اشاعه اطلاعات اینک در همان حد اشاعه تسلیحات سد راه قطبی‌گری است. با این فرض ما امروزه با مخاطرات، تهدیدها و چالش‌های بزرگ مواجهیم که با وجود تأثیرات آن بر مردم کشوری واحد، عمدتا یا تماماً ریشه در کشور دیگری دارند. بحران‌های مالی، جرایم سازمان‌یافته، مهاجرت‌های انبوه، گرمایش جهانی، بیماری‌های عالمگیر و تروریسم جهانی از این جمله‌اند. یکی از دلایل این مشکل پراکندگی افقی و عمودی قدرت است. جهان ما هیچگاه تا این حد واگرا و چندقطبی نبوده است. تا جایی که اصولا بی‌قطب به نظر می‌رسد. برخی ناظران با استقبال از این روند آن را نشانه زوال تدریجی حاکمیت نهادهای مسلط جهانی از زمان پیمان صلح وستفالی در سال 1648 می‌دانند. پیش‌بینی آنها این است که انقلاب اطلاعاتی با واژگون‌سازی سلسله‌مراتب دیوانسالاری، سامانه‌ای شبکه‌ای را جایگزین آنها خواهد ساخت. بازارهای خصوصی و همچنین مراجعی غیرانتفاعی بیش از پیش عهده‌دار اموری دولتی خواهند شد. جوامعی مجازی در اینترنت شکل می‌گیرند و با گذار از حدود ارضی، الگوهای حکمرانی خاص خود را ایجاد می‌کنند. کشورها و دولت‌ها محوریت خود را در زندگی انسان‌ها از دست می‌دهند. انسان‌ها در قالب قراردادهایی چندجانبه و خودخواسته با کلیک ساده موش‌واره رایانه‌ای بین جوامع در گشت‌وگذارند.  الگوی نوین رفت‌وآمدی میانبر در بطن جوامع و کشورها نمود مدرن و متمدنانه‌تر جهان فئودال ماقبل خیزش دولت مدرن خواهد بود.

  نتیجه‌گیری

قدرت همواره به شرایط بستگی دارد و در عرصه مسائل فراملی چون تغییرات آب‌وهوا، مواد مخدر، تروریسم و... توزیع آن پراکنده است. اقتدار نظامی در مواجهه با تهدیدات نوپدید به منزله بخش کوچکی از راه‌حل، مستلزم همیاری میان دولت‌ها و نهادهای جهانی است. در پرتو موج اثرگذار جهانی شدن و انقلاب ارتباطات و اطلاعات و ظهور و توسعه شبکه‌های اطلاعاتی، الکترونیکی و رسانه‌ای، دوران تازه و پیچیده‌ای در سیاست جهانی به وجود آمده که موجب شتاب تغییرات نهادی، افزایش تعاملات بین‌المللی، ظهور بازیگران غیردولتی، شبکه‌ای شدن ارتباطات و تغییر مفاهیم شده که در این میان پدیده قدرت دستخوش دگرگونی‌هایی در مفهوم، ابعاد و کاربرد قرار گرفته است. تحولات نظام جهانی یا ایجاد تغییر در ماهیت و اشکال قدرت به عنوان اصلی‌ترین مولفه تعیین‌کننده جایگاه بازیگران در نظام جهانی، تأثیرگذاری بیشتر قدرت هوشمند نسبت به قدرت سخت و محدودیت‌های قدرت نرم را بر روند سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های دولت‌ها را در راستای دستیابی به اهداف و منافع ملی ارتقا بخشیده است.

در عصر حاضر بزرگ‌ترین جابه‌جایی و انتقال در حوزه قدرت و اعمال آن صورت گرفته و قدرت از مفهوم سخت آن به مفهوم نرم و اکنون با عنوان قدرت هوشمند قابل شناسایی و ارزیابی است. در این جابه‌جایی بزرگ هیچ کدام از مفاهیم قدیمی قدرت از بین نرفته‌اند، بلکه به مفاهیم جدیدتر به واسطه کارایی و توانایی مهندسی ترجیحات و تولید ارزش‌های قدرتمند توجه شده است. مفهوم قدرت در یک حرکت تدریجی جوهری از شیوه‌های خشن و هزینه‌بر تبدیل به شیوه‌های نرم، جذاب، قابل پذیرش و کم‌هزینه و در نهایت به شیوهای هوشمندانه همراه با به‌کارگیری جدیدترین ابزار و فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی شده است. به دلایل وابستگی متقابل اقتصادی، بازیگران فراملی، ناسیونالیسم در دولت‌های ضعیف، گسترش فناوری و تغییر مسائل سیاسی دولت‌ها در استفاده از منابع سنتی قدرت با محدودیت مواجه شده است و این امور در آینده ادامه خواهند داشت. بنابراین برای باقی ماندن قدرت و حفظ منافع یک کشور، حرکت از قدرت سخت به سمت قدرت نرم و در نهایت به وجود آوردن ترکیبی بهینه و موثر از وجوه قدرت به عنوان قدرت هوشمند اساسی است. هوشمندی در به‌کارگیری قدرت یعنی استفاده بهینه، بجا و زیرکانه از منابع موجود قدرت در حوزه‌های سخت و نرم است. در حقیقت نظریه‌پردازان حوزه قدرت هیچ کدام از انواع قدرت را نفی نمی‌کنند، بلکه با توجه به موقعیت زمانی و مکانی به‌کارگیری ترکیبی و توأم آنها را امری هوشمندانه و در راستای منافع ملی کشور می‌دانند. آنان استفاده از قدرت در جهان امروز را مهندسی شده پیشنهاد می‌کنند که برمبنای نگرش‌هایی جدید به حوزه فرهنگ، ارزش‌های سیاسی و سیاست خارجی استوار است. این پیشنهاد معطوف به تغییرات محیط بین‌المللی و بازیگران جدید این حوزه است. قدرت هوشمندانه قدرتی است که در محیط پرآشوب بین‌المللی توانایی راهبری و مدیریت دیگر منابع قدرت را در اختیار رهبران نظام سیاسی قرار می‌دهد تا بتوانند از منافع خود دفاع کرده و به مطلوبیت‌های مورد نظر خود با کمترین هزینه و تنش دست پیدا کنند. بر همین اساس توانایی تحمیل خواست و اراده خود به دیگران در دنیای جدید با استفاده از امکانات قدرت نرم و هوشمند بسیار آسان‌تر و قابل اعتمادتر شده است. علاوه بر این در دنیای جدید، دیگر دولت‌ها در حوزهای ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی برای اعمال قدرت مختار نیستند. خیل عظیم رسانه‌های تبلیغاتی و ارتباطی خصوصی، گسترش اغواگرایانه اینترنت و فضای مجازی، احزاب، گروه‌ها، صاحبان نفوذ و جامعه مدنی قدرتمند برآمده از گردش آزاد اطلاعات و ارتباطات، دولت‌ها را فقط به یکی از بازیگران هرچند مهم عرصه قدرت تبدیل کرده است. بر همین اساس دولت‌ها در دنیای جدید به‌تنهایی نمی‌توانند اعمال قدرت و تصمیم‌گیری کنند بنابراین به دنبال تشکیل ائتلاف‌هایی در داخل، منطقه و بین‌الملل هستند تا بتوانند قدرت خود را اعمال کرده و به اهداف مطلوب خود دست یابند. امروزه دولت‌ها و به خصوص کشورهای قدرتمند دریافته‌اند که برای ماندگاری در صحنه بین‌الملل و دستیابی به اهداف خود باید ورای استفاده از قدرت سخت به عنوان ابزار مهم بازدارندگی، ابزارها و منابع خود را در حوزه‌های قدرت نرم و هوشمند ارتقا داده و از طریق تولید جذابیت و با استفاده از قدرت اقناع، دیگران را به سمت برآورده‌سازی اهداف خود ترغیب و جلب کنند. برای این منظور شناسایی منابع بالقوه منابع قدرت و تبدیل آنها به منابع بالفعل بسیار مفید خواهد بود. در حوزه قدرت اصولا کشورها با تلاش برای دستیابی به قدرت نرم و هوشمند روزبه‌روز از صحنه قدرت سخت و به‌کارگیری منابع آن دورتر خواهند شد.

 

ارسال نظر