آکرلوف لیبرتارین؛ در پی شاد کردن مردم

۱۳۹۳/۰۹/۰۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۹۲۴۳

منظور من از اقتصاد کینزی این است که دولت باید نقشی را در تثبیت اقتصاد ایفا کند. این امر می‌تواند از طریق سیاست پولی انجام شود، اگر سیاست پولی کار نکند، این کار می‌تواند از طریق سیاست مالی انجام شود. اما این کار مسوولیت دولت‌های ملی است


ادبیات زیادی وجود دارد که می‌گوید شادی صرفا به درآمد بستگی ندارد اما هنوز هم من فکر می‌کنم یکی هست که اعتقاد دارد اگر افراد درآمد بیشتری داشته باشند به‌طور متوسط در انجام آنچه می‌خواهند آزادتر خواهند بود و همین امر آنها را خوشحال‌تر می‌کند. من برای مدتی خیلی طولانی به این موضوع فکر کرده‌ام


آکرلوف منتقد کابینه جورج دبیلو بوش بود با گفتن اینکه این «بدترین دولتی بود که ایالات متحده تا به‌حال داشته است»

مجله «اکون ژورنال واچ» در پروژه‌ای باعنوان «کوچ ایدئولوژیک نوبلیست‌های اقتصاد» به بررسی پرونده‌های 71نفر از نوبلیست‌های اقتصاد پرداخته است و از میان نوشته‌های مکتوب و موجود آنها و براساس پیش‌زمینه خانوادگی شان به بررسی این موضوع پرداخته که آیا در گذر زمان آنها لیبرال کلاسیک‌تر شده‌اند یا از شدت لیبرال کلاسیک بودن آنها کاسته شده است. درواقع این پروژه به موضوع تغییرات ایدئولوژیک در ذهن اقتصاددانان در چارچوب مکتب لیبرالیسم کلاسیک می‌پردازد و نشان می‌دهد که اندیشه‌های اقتصاددانان نوبلیست در باب یک سیاست‌گذاری یا یک تصمیم‌گیری سیاسی در گذر زمان چگونه دستخوش تغییر شده است.

نویسندگان این قسمت «دانیل کلین»، «رایان دازا» و «هانا مید» هستند و ترجمه این دو گزارش را محمدرضا فرهادی‌پور انجام داده است.

جورج آکرلوف می‌گوید یکی از نخستین «اندیشه‌های مهم او در علم اقتصاد» به 11یا 12سالگی او برمی‌گردد:

اگر پدرم شغلش را از دست می‌داد و خانواده من هزینه‌های پولی‌شان را متوقف می‌کردند، پس پدر دیگری (معمولا در آن زمان این پدران بودند که بیشتر از مادران کار می‌کردند) شغلش را از دست می‌داد و این زنجیره به همین ترتیب تداوم می‌یافت. اقتصاد در یک مارپیچ روبه‌پایین قرار خواهد گرفت. خب، ... پدرم دوباره استخدام می‌شد، پس این نظام آزمونی اعمال نمی‌کرد. اگرچه با کمی اشتباه، من بنیان اقتصاد کینزی را درک کرده بودم. اکتشاف دلایلی برای بیکاری و دفاع از اقتصاد کلان کینزی بر کار من به‌عنوان اقتصاددان سایه افکنده است. این موضوع شاید آن‌طور که من آن را مشاهده کرده بودم، یا حالا آن را به‌یاد می‌آورم یک هم‌رویدادی نیست.

آکرلوف کارشناسی اقتصاد خود را در دانشگاه ییل گرفت و برای دوره دکترا به موسسه تکنولوژی ماساچوست (ام‌آی‌تی) رفت؛ آنجا آکرلوف تحت نظارت «رابرت سولو» کار می‌کرد. آکرلوف ابتدا در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی تدریس می‌کرد، اگرچه در جاهای دیگری هم حضور داشته و یکی از اعضای شورای مشاوران اقتصادی کابینه ریچارد نیکسون بود، که البته آکرلوف می‌گوید «هیچ وفاداری» به آن نداشت.

آکرلوف با اقتصاددان همکارش ژانت یلن ازدواج کرد که به‌مدت دو سال رییس شورای مشاوران اقتصادی رییس‌جمهور بیل کلینتون بود و به‌عنوان معاون رییس هیات‌مدیره فدرال رزرو از سال 2010 خدمت کرده است. آکرلوف از یلن چنین می‌گوید: «تنها اختلاف‌نظر ما [درباره اقتصاد کلان] این است که او کمی بیش از من حامی تجارت آزاد است.»

آکرلوف جایزه نوبل اقتصاد 2002 را همراه با «مایکل اسپنس» و «جوزف استیگلیتز» برای تحلیل‌های‌شان درباره بازارهای با اطلاعات نامتقارن دریافت کرد. کار آکرلوف روی اطلاعات نامتقارن وقتی شروع شد که او به اهمیت نابرابری‌ها در اطلاعات میان افراد درگیر در معامله اشاره کرد. مثال مشهور او درباره بازار ماشین‌های دست دوم بود. در مدل اولیه، فروشنده از کیفیت ماشین باخبر است و خریدار بی‌خبر و در نتیجه، بازار ممکن است ناشفاف باشد.

«دیوید هندرسون» پیشنهاد می‌کند که تحلیل آکرلوف به‌طور خاص استدلالی درباره مداخلات دولت [در بازار] نمی‌کند: «در عوض، او اشاره کرد که بسیاری از نهادهای بازار آزاد می‌توانند به‌مثابه روش‌های حل یا کاهش مشکلات کالاهای بنجل تلقی شوند. یک راه‌حل پیشنهادی آکرلوف عبارت است از ضمانتنامه...».

از سوی دیگر، آکرلوف هیچ تمایزی میان بازار آزاد یا نهادهای داوطلبانه و آنهایی که اجبار را راه می‌اندازند قایل نمیشود، چنان‌که او دادن پروانه به مشاغل را در فهرستش از «نهادهای اقدام متقابل» قرار می‌دهد.

آکرلوف همچنین در حوزه‌های دیگری شامل چرخه‌های فقر و جرم در میان آفریقایی-امریکایی ها، تورم و اشتغال و اثر هنجارهای اجتماعی بر ساختار خانواده فعال بوده است.

«برایان مین» می‌نویسد: «ارزیابی جامع‌تری از مشارکت [آکرلوف] در علم اقتصاد همچون ارایه یک زیربنای رفتاری بهتر برای اقتصاد کلان به‌مثابه یک شخص مهم در جنبش نیوکینزی است.»

«کارن هورن» در مصاحبه‌اش با آکرلوف پرسید چه چیزی علاقه او به علم اقتصاد را تشدید کرد و آکرلوف در پاسخ تصورش از لیبرتارینیسم را توصیف کرد: «من همیشه به اقتصاد علاقه‌مند بوده‌ام، حداقل از وقتی که به یاد می‌آورم. من فکر می‌کنم اقتصاد را با یک بینش اساسا لیبرتارین شروع کردم که هنوز هم نوعی از آن را دارم و حتی با اینکه سنم بالاتر رفته، شروع کرده‌ام به کسب مهارت درخصوص این بینش. بینش لیبرتارین بدین معنی است که یک چیزی که یک نفر می‌تواند با انجام آن افراد را خوشحال‌تر کند، عبارت است از آزادکردن آنها از محدودیت‌ها و دادن انتخاب‌های بیشتر به آنها به‌گونه‌ای که بتوانند سهم‌شان را بهبود بخشند.

ادبیات زیادی وجود دارد که می‌گوید شادی صرفا به درآمد بستگی ندارد اما هنوز هم من فکر می‌کنم یکی هست که اعتقاد دارد اگر افراد درآمد بیشتری داشته باشند به‌طور متوسط در انجام آنچه می‌خواهند آزادتر خواهند بود و همین امر آنها را خوشحال‌تر می‌کند. من برای مدتی خیلی طولانی به این موضوع فکر کرده‌ام.

هورن پاسخ می‌دهد: «جالب است که شما باید این بینش را «لیبرتارین» بنامید. من فکر می‌کردم لیبرتارین‌ها خیلی بر درآمد متمرکز نیستند و بیشتر بر حقوق متمرکزند.»

آکرلوف پاسخ می‌دهد: «خب، این در قالب حسی آزادتر لیبرتارینیسم است... اما احساس می‌کنم که این امر این جنبه لیبرتارین را دارد که قصد شما دادن آزادی به افراد است. حداکثر آزادی که شما می‌توانید داشته باشید- که شامل آزادی از خواسته است- رفاه آنها را افزایش می‌دهد.

این شناخت روح اقتصاد را دارد که تصریح می‌کند افراد در وضعیت بهتری قرار دارند وقتی آزادی‌های بیشتری داشته باشند. نمی‌خواهم بگویم که من با هر لیبرتارینی درخصوص هر موضوعی موافقم اما فکر می‌کنم این یکی از هدف‌های بنیادی اقتصاددانان است: شما می‌خواهید افراد انتخاب‌های بیشتری داشته باشند. بنابراین فکر می‌کردم که دادن درآمد مورد نیاز به افراد برای زندگی یک هدف مهم است. یکی از مسایلی که در ابتدا علاقه من را جذب [اقتصاد] کرد بیکاری بود.

در مقاله‌ای مشترک درباره تغییرات در ساختارهای خانواده به‌دنبال انقلاب جنسی، آکرلوف و یلن پیشنهاد می‌کنند که «معیارهای سیاست‌گذاری برای مجبورکردن پدران به پرداخت پول برای حمایت از بچه‌هایی که حاصل ازدواج رسمی نیستند» هم برای کمک به بچه‌ها و برای «مالیات گرفتن از اینکه پدر چنین بچه‌هایی باشی» پیامدهای والدینی را هرچه بیشتر میان مردان و زنان اشاعه می‌دهد. این معیارها همچنین مستلزم دسترسی بهتر به روش‌های ضدبارداری برای زنان هستند.

آکرلوف در مصاحبه‌ای در سال 2007 ادعای زیر را در ارتباط با کینزینیسم مطرح کرد:

من شروع به مطالعه اقتصاد کردم زیرا به‌طور خاص به اقتصاد کلان علاقه‌مند بودم، اساسا به‌علل بیکاری. این موضوع کانون بیشتر کارهایی بوده که من در تمام دوران کاری‌ام انجام داده‌ام. با این سخنرانی [سخنرانی رییس‌جمهوری در جلسه انجمن اقتصاد امریکا] می‌خواهم بینشم درباره اقتصاد کلان را بیان کنم. همچنین می‌خواهم توضیح دهم چرا ما باید اعتبار خیلی بیشتری به یک سبک قدیمی‌تر از کلان بدهیم که همیشه قضاوت صحیحی به من داده است. این سبک اساسا اقتصاد کلان کینز است.

او ادامه می‌دهد:

منظور من از اقتصاد کینزی این است که دولت باید نقشی را در تثبیت اقتصاد ایفا کند. این امر می‌تواند از طریق سیاست پولی انجام شود، اگر سیاست پولی کار نکند، این کار می‌تواند از طریق سیاست مالی انجام شود. اما این کار مسوولیت دولت‌های ملی است.

آکرلوف در جاهای دیگری نیز بر مساله بی‌شغلی تاکید کرد: «من همیشه تقریبا در هر چیزی که نوشته‌ام به بیکاری فکر کرده‌ام.» یک فردی بی‌شغل نه‌تنها درآمدش بلکه اغلب این حس را نیز از دست می‌دهد که او وظایفی را انجام می‌دهد که از او به‌عنوان یک انسان انتظار می‌رود.

آکرلوف منتقد کابینه جورج دبیلو بوش بود با گفتن اینکه این «بدترین دولتی بود که ایالات متحده تا به‌حال داشته است».

او منتقد جنگ عراق بود و از کسری بودجه بالا انتقاد می‌کرد و طرفدار یک تخفیف مالیاتی کوتاه‌مدت برای فقرا بود. آکرلوف در باب بحران مالی 2008 نیز تفسیری ارایه کرده است و چنین نوشته: «نیاز خیلی بیشتری به تنظیم مقررات بازارهای مالی بود».

آکرلوف و «رابرت شیلر» در کتاب ارواح حیوانی نگرانند که بهبودی از کسادی بزرگ منجر به این می‌شود که بازار دوباره آزادتر شود. برای جلوگیری از این امر و آنچه آنها به‌مثابه نتایج محتمل می‌دیدند، آنها خواهان این هستند که «ارواح حیوانی توسط دولت‌ها تعدیل شود» (همان). آکرلوف و شیلر درخصوص این بحران چنین می‌گویند:

طی دهه 1970، نسل جدیدی از اقتصاددانان ظهور کردند. آنها که اقتصاد نیوکلاسیک نام گرفتند انتقادشان این بود که ارواح حیوانی ناچیزی که در اندیشه کینزی باقی مانده دیگر هیچگونه اهمیت معناداری در اقتصاد نداشت. آنها استدلال کردند که نظریه اصیل کینزی به اندازه کافی مورد تجدیدنظر قرار نگرفته است.

از نظر آنها- که حالا بخش اصلی اقتصاد کلان مدرن به‌شمار می‌رفتند- اقتصاددانان نباید چندان به ارواح حیوانی بپردازند. بنابراین، نه به طنز، اقتصاد کلاسیک قبل از کینزی بدون بیکاری غیرارادی به‌جای اولیه خود برگشته و ارواح حیوانی به زباله‌دانی تاریخ اندیشه فرستاده شده بود.

بینش نیوکلاسیک درباره اینکه اقتصاد چگونه کار می‌کند از اقتصاددانان به اتاق‌های فکر، نخبگان سیاست‌گذاری و روشنفکران عمومی و سرانجام به رسانه‌ها منتقل و به یک نجوای سیاسی تبدیل شد: «من معتقد به بازار آزاد هستم.» این اعتقاد که دولت نباید مزاحم افرادی شود که در تعقیب نفع شخصی خودشان هستند و نباید سیاست‌گذاری‌های ملی را در سطح جهانی تحت‌تاثیر قرار دهند. در انگلیس این بینش شکل تاچریسم و در امریکا شکل اقتصاد ریگانی به‌خود گرفت و از این دو کشور آنگلوساکسون منتشر شد.

بینش یکان موثر از دولت جایگزین خانه خوش کینزی شد. حالا سه دهه بعد از انتخاب مارگارت تاچر و رونالد ریگان، شاهد مشکلاتی هستیم که این بینش بذر آن را پاشیده است. حالا هیچ محدودیتی برای مازادهای وال‌استریت وجود نداشت. وال‌استریت شدیدا سرخوش بود و حالا جهان باید با پیامدهای آن مواجه شود.

آکرلوف و شیلر کتاب ارواح حیوانی را با نتیجه‌گیری زیر به پایان می‌برند:

درواقع، اگر ما فکر می‌کردیم که افراد کاملا عقلانی بودند و آنها تقریبا به طور کامل فارغ از انگیزه‌های اقتصادی عمل می‌کردند، ما همچنین اعتقاد داریم که دولت باید نقشی کوچک در تنظیم مقررات بازارهای مالی و شاید حتی در تعیین سطح تقاضای کل ایفا کند.

اما، از سوی دیگر، همه آن ارواح حیوانی تمایل به هدایت اقتصاد گاهی به این روش و گاهی به روشی دیگر دارند. بدون دخالت دولت، اقتصاد از نوسانات انبوه در اشتغال رنج خواهد برد و بازارهای مالی از یک زمان به زمانی دیگر گرفتار آشوب خواهند شد.

آکرلوف و شیلر در ارتباط با کتاب شان، یادداشتی در وال‌استریت ژورنال باعنوان «دولت خوب و ارواح حیوانی» منتشر کردند و گفتند:

نتیجه اصلی بلندمدت بحران مالی اخیر باید بهبود مقررات مالی باشد. بعد از اینکه بحران اولیه تمام شود، ما نیاز به تجدید ساختار نظام از هم‌گسیخته‌مان داریم. تکمیل این فرایند سال‌ها طول می‌کشد و اگر احتمالا انجام شود، باید در قلب آن، تجدید ساختار مقرراتی قرار بگیرد.

این بینش آنقدرها که به‌نظر می‌رسد رادیکال نیست، مدت‌هاست که بسیاری از ناظران سرمایه‌داری به سبک امریکایی را با بازارهای آزاد بی‌محدودیت برابر می‌دانند. اما داستان پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. امریکایی‌ها برای مدتی طولانی درک کردند که برای اینکه اقتصاد خوب کار کند، دولت باید نقش حمایتی مهمی ایفا کند. آنها همچنین مدتی طولانی است که به نقش مهم سازمان‌های خودتنظیم‌گر مانند انجمن‌های تجاری و بورس‌ها در همکاری برای تنظیم مقررات دولتی پی‌برده‌اند.

آنها مطلب خود را چنین ادامه می‌دهند:

کارآفرینان و شرکت‌ها فقط به افراد آن‌چیزی را که واقعا آنها می‌خواهند نمی‌فروشند. آنها همچنین به افراد چیزی را می‌فروشند که فکر می‌کنند آنها می‌خواهند، و نه به‌ندرت آنچه را فکر می‌کنند آنها می‌خواهند که باید به دوای ضدزهر ماهر تبدیل شود. این امر به‌ویژه در بازارهای مالی منجر به مازادها و ورشکستگی‌هایی شد که سبب شکست‌هایی در اقتصاد به‌طور کلی‌تر شدند. همه این فرایندها با داستان‌ها پیش می‌روند.

داستان‌هایی که افراد به خودشان می‌گویند: درباره خودشان، درباره اینکه دیگران چه‌طور رفتار می‌کنند و حتی درباره اینکه اقتصاد به‌مثابه یک کل چگونه کار می‌کند و همین‌ها بر آن‌چیزی تاثیر می‌گذارد که آنها انجام می‌دهند. این داستان‌ها در گذر زمان خیلی تغییر می‌کنند.

چنین جهانی از ارواح حیوانی، مداخله اقتصادی دولت را توجیه می‌کند. نقش آن مهار ارواح حیوانی نیست بلکه واقعا این است که آنها را آزاد سازند و به آنها اجازه دهند که به‌طور حداکثری خلاق باشند.

یک بازیگر ارزشمند یک مرجع می‌خواهد، تنها برای وقتی که بازی قواعد مناسبی دارد که می‌تواند واقعا استعدادهای او را عیان سازد. درحالی‌که ورزش‌های بیس‌بال و فوتبال در قرن گذشته چندان تغییری نکرده‌اند، اما اقتصاد تغییر کرده ولی مقررات مالی امریکا در 70سال گذشته هیچ تغییری نکرده است. چالش کابینه اوباما همراه با سازمان‌های خودتنظیم‌گر غیردولتی و کنگره امریکا عبارت است از ایجاد یک نسخه جدید و بهتر امریکایی از بازی سرمایه‌داری.

آکرلوف بیانیه‌هایی را در مخالفت با ممنوعیت ماریجوانا، مخالفت با تخفیف‌های مالیاتی بوش، حمایت از قانون بهبود فدرال، حمایت از «برنامه سلامت ارغوانی» و ریاست‌جمهوری جان کری امضا کرده است. آکرلوف یکی از چهار اقتصاددان نوبلیستی بود که به حمایت از بخش قانون محافظت از بیمار و مراقبت دردسترس پیوست که «با استثنائات معینی، به همه امریکایی‌ها اجازه می‌دهد که بتوانند سطحی حداقلی از بیمه سلامت را تامین یا چنین بیمه‌ای را خریداری کنند یا جریمه‌ای را به خزانه‌داری ایالات متحده بپردازند.»

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر