«میخوای بری میرزای شیرازی؟ درخت میخوای برای کریسمس؟» این روزها اگر حوالی کریمخان باشی، برای آدرس گرفتن، سوالهای آشنایی را میشنوی؛ روزهایی که نزدیک سال نوی میلادی است. بازار خرید وسایل کریسمس، از شکلاتهای کوچک بابانوئل گرفته تا درختچههای بزرگ تزیین شده، سراسر خیابان را پر کردهاند. چند مغازه کنار هم توانستهاند تصویری بسازند که شاید تداعیکننده کارتون دخترک کبریت فروش باشد؛ «همهجوره مشتری داریم. مشتریهای مسیحی رو میشناسیم. در تمام طول سال خرید میکنند اما غیرمسیحیها بیشتر این شبها میان.» زن و شوهری با حوصله مشغول آویزان کردن ستاره به درختچههای تزیینی مغازهشان هستند. زن که شمایل مریم مقدس به گردنش است، با لبخند میگوید: «میتونم بگم تمام خریدارهای درختچههای ما غیرمسیحی هستند. تو این چندشبه هنوز ارمنی نیومده کاج بخره، غیرمسیحیها خیلی شور و ذوقشون بیشتر از ماست.»
«چه اشکالی داره؟ همونطور که در ایام محرم در محلههای ارمنینشین خیلی از مسیحیها تکیه عزاداری برپا میکنن، مسلمونهای ایرانی هم برای تولد حضرت مسیح خوشحالی میکنن.» این حرفهای همسرش است و به سرعت رو به مرد دیگری میکند و با زبان ارمنی چیزی میگوید و سر تکان میدهد. شاید نگران است که تعجب همسرش برای اینکه تمام مشتریانشان ایرانی و غیرمسیحی هستند، فروش را کم کند.
از لهجه و حالت صحبت بعضی فروشندهها بهراحتی میشود فهمید از هموطنان ارمنی هستند. پس طبیعی است که در این شب عیدی، بساط مغازهشان بوی کریسمس و بابانوئل بدهد. در این میان مغازههایی هم هست که اگر ایرانی باشی و غیرمسیحی، احساس غریبی نمیکنی. فروشنده ایرانی است و به گفته خودش تمام مشتریان هم غیرمسیحی هستند؛ «میتونم بگم بین مشتریهام شاید به زور یه مسیحی پیدا بشه. اصلا بیشتر درختهای کاجم رو برای غیر مسیحیها میارم. دوست دارن. زیاد میبرن. خیلی از مشتریهام بوتیک و باشگاه دارن. اونها هم دم کریسمس زیاد خرید میکنن.» میرزای شیرازی این روزها زیر باران و رنگ و بوی کریسمس است. شهر را آب گرفته و عابران پیاده به سختی در پیادهرو راه میروند.
دختری با زحمت از ماشین پیاده میشود و با چتری که در دست دارد خود را به یکی از درختچههای کاج جلوی مغازهیی میرساند. همسرش هم بهدنبال او میآید. یک دستش را بالای گوشی همراهش عایق میکند تا زیر حجم آن همه باران دوام بیاورد و با دست دیگرش شاتر دوربین را میزند. بعد از عکسهای تکی از همسرش نوبت به سلفی گرفتن دو نفره است که گویا طاقت مرد به بیشتر از دو، سه عکس نمیرسد. دوان دوان به سمت ماشین برمیگردند و از آنجا دور
میشوند. گوشه و کنار این شهر پر است از مغازههایی که بساط جشن کریسمس را به پا کردهاند. آنطور که بازار نشان میدهد، الزامی برای مسیحی بودن نیست تا مشتریان این مغازهها باشی. ویترین این مغازهها، شکلاتهای رنگی هم دارد. رنگ و رخ مخملیِ قرمز مغازهها کل خیابان را گرفته است. راسته خیابان میرزای شیرازی پر شده از رنگ. قرمز، مثل برفی کل خیابان را گرفته و گاهی برق سبزی کاجها هم به چشم میخورد. قرمز میتواند چند روزی هم بهانهیی برای شاد کردن مردم باشد.