به احترام عباس‌ها و لیالی‌ها

۱۳۹۳/۰۶/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۳۳۸۵

محمدحسین مهرزاد| ایرج اسلحه را داد دست لیالی، دقیقش را یادم نیست اما فکر کنم حرف‌هایی که به او زد چیزی شبیه این بود: «حتی اگر صدای پایشان را شنیدی و صدای خنده‌هایشان در این اسلحه یک فشنگ هست.» انگار مهتاب کرامتی در آن سکانس تاریخی سریال «خاک سرخ» شده بود نماد اضطراب تمام ایران از تجاوز و پرویز پرستویی قرار بود تمام بی‌قراری‌های یک ملت را کنج آشپزخانه آن خانه جنگ‌زده پشت آبگرمکن قدیمی به تصویر بکشد و چقدر هم خوب از پسش برآمدند.

معنی حرف ایرج خاک سرخ را همه مردهای ایرانی فهمیدند، همه‌شان سرخ شدند. زن‌های جنوبی اما گمان کنم با آن چهره مضطرب لیالی گریستند. اصلا نمی‌خواهم یک لحظه تصور کنید دست یک عراقی به دامان پاک لیالی ما رسید. اما یادتان هست برای قطع کردن دستشان چقدر خون پاک روی زمین ریخته شد.

این یکی را خوب به خاطر دارم. بس که فیلم احمدرضا معتمدی را دیده‌ام. «دیوانه‌یی از قفس پرید» را می‌گویم. سال 81 بود که اکران شد. همان جایی را می‌گویم که در مورد پرویز پرستویی حرف می‌زدند. انتظامی بزرگی و نصیریان همیشه استاد. دیالوگ را بخوانید: «روزی اون دیوار گوشتی کشید دور این مملکت که اجنبی سرناموس من و تو شیر یا خط می‌انداخت.» دیوار گوشتی عباس آژانس شیشه‌یی بود که می‌گفت: «مو اصلا توقعی نداشتم، سر زمین بودُم با تراکتور، جنگ هم که تموم شد، برگشتُم سر همو زمین، بی‌تراکتور! مو حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم. حالا برامو زوره که همچی تهمتی به مو بزنن، خواهر با شمام، شما سهمتون رو دادین. سهمتون همین نیش‌هایی بود که زدین، دست شما درد نکنه.»

به احترام عباس‌ها، لیالی‌ها و حاج‌کاظم‌ها بایستید. اگر از این مردان مرد دارید دستش را ببوسید. روز جهانی صلح این دست‌ها

بوسیدن دارد.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر