مجله «اکونژورنالواچ» در پروژهای با عنوان «کوچ ایدئولوژیک نوبلیستهای اقتصاد» به بررسی پروندههای 71 نفر از نوبلیستهای اقتصاد پرداخته است و از میان نوشتههای مکتوب و موجود آنها و براساس پیشزمینه خانوادگیشان به بررسی این موضوع پرداخته که آیا در گذر زمان آنها لیبرالکلاسیکتر شدهاند یا از شدت لیبرالکلاسیک بودن آنها کاسته شده است. درواقع، این پروژه به موضوع تغییرات ایدئولوژیک در ذهن اقتصاددانان در چارچوب مکتب لیبرالیسم کلاسیک میپردازد و نشان میدهد که اندیشههای اقتصاددانان نوبلیست در باب یک سیاستگذاری یا یک تصمیمگیری سیاسی در گذر زمان چگونه دستخوش تغییر شده است.
راس استار مقالهاش درباره کنثآرو در فرهنگ اقتصادی نیو پالگریو را با گفتن این جمله آغاز میکند که او «شخصیتی افسانهای با طیفی از مشارکتها در علم اقتصاد قرن بیستم است... تاثیر او با تعدادی از ایدههای اصلی ترسیم میشوند که نام او را به یدک میکشند: قضیه آرو، الگوی آرو-دبرو، شاخص ریسکگریزی آرو-پرات و اوراق آرو» . در کنار چهار حوزهای که در نقلقول استار به آنها اشاره شده، آرو در زمینه اقتصاد اطلاعات نیز پیشرو بوده است. در 1972، آرو در سن 51سالگی، (هنوز جوانترین برنده بوده) جایزه نوبل اقتصاد را بههمراه جانهیکس برای مشارکتهایش در نظریه تعادل اقتصاد عمومی و نظریه رفاه دریافت کرد. اما اگر جایزه نوبل اقتصاد بهدلیل مشارکتهای مشخصی به او داده میشد و یک نفر میتوانست بهطور مکرر آن را دریافت کند، آرو مطمئنا میتوانست چندینبار نوبل اقتصاد را ببرد. این موضوع نشان داده شده که در میان برندگان نوبل اقتصاد بیش از همه به آرو ارجاع داده شده است.
آرو از نسلی بود که با رکود بزرگ شکل گرفت. همانند بسیاری از آنها، او سوسیالیسم را در سنین جوانی پذیرفت و کارش را که عمیقا با درک چپ شکل گرفته بود به پیش برد. از بازاندیشی چندین خودزندگینامه، به نظر میرسد که طی دههها، تفکر آرو بهطور پیوسته از آرمانهایی که او را با سوسیالیسم مرتبط میساخت به سمت ایدهیی پراگماتیکتر از اصلاح واقعی دموکراسی اجتماعی موجود حرکت کرده یا دست از سوسیالیسم کشیده است.
آرو در نیویورکسیتی متولد شد و آموزش دید. خانوادهاش درگیر رکود بزرگ بودند. به سیتیکالج نیویورک رفت که مجانی بود. در رشته ریاضی و به قصد تعقیب یک مسیر شغلی بهعنوان معلم دبیرستان تلاش می-کرد. وقتی دریافت که بازار [کار] طغیان کرده، برای مطالعه آمار به دانشگاه کلمبیا رفت و آنجا استاد اقتصاد هارولد هتلینگ را کشف کرد. آرو میگوید با حضور در کلاس اقتصاد ریاضی هتلینگ، «فهمیدم که جاپای خودم را پیدا کردهام.» از دانشگاه کلمبیا کارشناسیارشد ریاضی خود را گرفت و وارد دوره دکترای اقتصاد شد، اما جنگ جهانی دوم مطالعات او را متوقف کرد؛ از 1942-1946 بهعنوان افسر آبوهوا در لشکر هوایی ارتش ایالاتمتحده خدمت کرد. با بازگشت به زندگی عادی، دوره دکترای خود را ادامه داد و در 1947 در کمیسیون کولز در شیکاگو مشغول بهکار شد. وی چندین تابستان در شرکت رند کار کرد. آرو دوره دکترای خودش را در 1951 به پایان رساند. در 1949 به هیات علمی دانشگاه استنفورد پیوست که تقریبا برای همیشه بهاستثنای یکدهه آنجا ماند، آن یکدهه هم در هاروارد سپری شد. آرو در گروه تحقیقاتی شورای مشاوران اقتصادی رییسجمهور جانافکندی حضور داشت.
در مقالهای مشهور درباره مراقبت بهداشتی و درمانی، آرو (روشهایی را کشف کرد که در آن خدمات، فعالیتها و نهادها از الگوهای مشخصی پیروی نمیکنند. این مقاله که در آمریکناکونومیک ریویو منتشر شد، در مشروعیتبخشی و اقتدار بخشیدن به فعالیتی که بهدقت تشریح شده بود از این نظر اهمیت داشت که چقدر امور اقتصادی در یک صنعت یا بخش خاص «ناقص»اند یا «رقابتی» نیستند و باعث «شکست» میشوند. در سالهای اخیر، آرو چنین موضوعاتی همانند پیشگیری از مالیات و تغییرات آبوهوا را بهعنوان مثالهایی از شکستهای بازار تلقی کرد. برای مروری بر یکسری از کارهای اصلی مبهوتکننده او، بهویژه از تاریخ دهه1950، به مدخل عالی استار در نیوپالگریو مراجعه کنید.
پرفسور آرو بهشکل سخاوتمندانهای به پرسشنامه ما پاسخ داد. پاسخهای او در ادامه میآید: من مشکلاتی با این موضوع دارم که تعریف من از «ایدئولوژی» چیست و اینکه چطور در رفتار دانشگاهی و سایر رفتارهای من نمود مییابد. من مجموعهای از ارزشها را داشتهام و دارم و گمان نمیکنم آنها بهطور بنیادی تغییر کرده باشند، اما تغییر موضوعات در جامعه یقینا منجر به تاکیدهای متفاوت شده است.
در برخی موارد، زیربنای هر ایدئولوژی یک معرفتشناسی بوده است که بر نااطمینانی از دانش و دشواریهای برقراری ارتباط با آن تاکید کرده است. این امر همیشه مرا از تعهد حداکثری به بخشی یا مجموعهای از ارزشها یا یک سیاست بازداشته؛ گویی همیشه چیزی در سوی دیگر وجود داشته است. برای من، این امر تاحدی منجر به ترجیحدادن مسایل و مشکلاتی شده که بهخوبی فرموله شدهاند (این یک محدودیت است و نه خودستایی)، که این حداقلِ چیزی است که میتوانم بهروشنی بگویم.
من تعهدات اخلاقی قوی دارم که عبارتند از آزادی برای همه انسانها و احترام به ارزشها و نظرات دیگران. با توجه به تعهد اولی و در مسیر آزادی، امکان ادامه حیات اقتصادی (درآمد، در اقتصاد مدرن) را نیز دخیل میکنم. آزادی انتخاب در اقتصاد بازار بهمعنای توانایی انتخاب مشاغل و کالاهاست. بنابراین، من اعتقاد شکلگرفتهای دارم مبنیبر اینکه کاهش نابرابری درآمد در تضاد با آزادی اقتصادی نیست بلکه بخشی از آن است. بهطور صحیحتر، من در روزهای جوانیام دریافتم که تبعیض نژادی مضر است حتی اگر برمبنای حمایت عمومی گسترده بنا شده باشد.
من از نظر فکری زودرس بودم و در عصری زندگی میکردم که دانشآموزان خوب به سرعتگرفتن تشویق میشدند. قبل از 19سالگی از کالج فارغالتحصیل شدم. والدینم خیلی درگیر اخبار روز و بهطور خاص، سیاست جاری بودند که سر میز شام مورد بحث قرار میگرفت، دقیقا از وقتی 10 یا 11 سال داشتم، آنها میانهرو و ستایشگر فرانک روزولت بودند. مادرم در این خصوص شوق و ذوق زیادی داشت و پدرم شخصیتی کلبیمسلک داشت.
با زندگی در دوران رکود بزرگ که شخصا مرا تحتتاثیر قرار داد، خودم را یک سوسیالیست میدانستم (از 12سالگی). بااینهمه، تقریبا بهمحضاینکه درباره آن فکر کردم، دریافتم که اتحاد جماهیر شوروی باید استبدادی شریر باشد، چنانکه این امر در محاکمههای نمایشی (بلشویکهای قدیمی) نمود یافته بود. این بینشها تقریبا تا زمان فارغالتحصیلی من از کالج در 1940 ثابت باقی ماند. وقتی دوره دکتری را آغاز کردم، قصد داشتم آماردان شده و در کلمبیا استخدام شوم که هارولد هتلینگ آنجا تدریس میکرد. بااینحال، دپارتمان آمار وجود نداشت، پس مجبور بودم در دپارتمان اقتصاد یا همان دپارتمان هتلینگ ثبتنام کنم. او درسی در اقتصاد ریاضی ارایه میداد و این آغاز فرآیندی بود که با آن علایق اولیه من چنانکه باید، بهسمت اقتصاد سوق یافت. هتلینگ خودش سوسیالیست بود، گرچه کسی بود که به نقش بازار حتی در سوسیالیسم تاکید داشت. بنابراین بینشهای پیشین من دوباره تقویت و روشن شدند. (باید یادآوری کنم که هتلینگ هرگز برای تاثیرگذاری بینشهایش بر دیگری تلاش نمیکرد؛ من بینشهای او را از کارهای نوشتهشدهاش فراگرفتم). اینها یقینا کار مرا (بهتنهایی و با دیگران) در
باب تعادل عمومی بهمثابه ایدهآلی که باید با ترکیب شرکت خصوصی و برنامهریزی و مقررات دولتی حاصل میشد تحتتاثیر قرار داد؛ بخش زیادی از آن در کار مشترک من با لئونید هورویز ارایه شده که با عنوان مطالعاتی در فرآیندهای تخصیص منابع از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج در 1977 منتشر شده است.
بعد از بازگشت از خدمت نظامی به دوره دکترا، رونقی در حال رشد را یافتم. بینشهای کلی من به سمت برنامهریزی در اقتصادهای ترکیبی تغییر یافت مانند چیزی که ظاهرا در آروپا پدید میآمد. بهتدریج طی دهه بعد فهمیدم که برنامهریزی اروپایی تاحد زیادی گمراه کننده بوده است. از سوی دیگر، این ایده که بازار میتوانست همه مشکلات را حل کند، بهنظرم آشکارا با استدلالهای کاملا شفاف نئوکلاسیکی نادرست از آب درآمده بود. از نقطهنظر سیاستگذاری، گرایش من («ایدئولوژی» ظاهرا لغت باشکوهی است) اساسا از نوع تحلیل هزینه فایده بود. سیاستگذاریهای دولتی میتوانستند مفید باشند و بهکرات هم مفید بودند، اما نتایج آنها باید با گزینههای بدیل مقایسه میشدند. هیچ یک از شعارهای ساده نمیتوانستند پاسخ مفیدی ارایه دهند. بعد از آن من به تمرکز از نقطهنظر سیاستگذاری به نقش سرمایهگذاری عمومی گرایش پیدا کردم؛ یک کار تکنیکی نمایندگی در این خصوص در کتابم با موردکای کورز، با عنوان سرمایهگذاری عمومی، نرخ بازدهی و سیاستگذاری مالی بهینه از انتشارات جان هاپکینز در 1970 ارایه شده است. دو مقاله عمومیتر که بعضی از نقطهنظرات مرا ارایه میدهند عبارتند
از: «ادعایی احتیاطی درباره سوسیالیسم» و «دو تا به سلامتی مقررات دولتی» (که البته من مسوولیتی در قبال عناوینشان ندارم).
تحقیقات من همچنین تمایل داشتند تا بر موضوعات مشخص تعریف شده متمرکز شوند که عبارت بودند از: انتخاب اجتماعی، مراقبتهای بهداشتی و درمانی یا سیاستگذاری درباره موجودی کالا. یقینا تفکر من با مشاهده و تحلیل تکامل یافت، البته امیدوارم چنین شده باشد. اما اساس آن تغییر نکرده است.
اینجا من [کلین] دو مقاله بالا را دنبال میکنم، بهویژه مقاله 1978 را که در دیسسنت منتشر شد، ژورنالی با تفکر و گرایش چپ. مقاله «ادعایی احتیاطی درباره سوسیالیسم» متن سخنرانی آرو در سمینار لیونل تریلینگ دانشگاه کلمبیاست. آرو در پاسخ به پرسشنامه ما (و در آرو 1995b) یادآوری میکند که مسوول عناوین این مقالات نیست. این دو قطعه- که شدیدا شبیه خودزندگینامه است- میان دو مسیر جامع تقسیم میشود: یکی که در عنوان مقاله مشخص شده، عبارت است از ماندن در ایدئولوژی سوسیالیستی اما با تداومی محتاطانه؛ دیگری یعنی کنار گذاشتن ایدئولوژی سوسیالیستی و نزدیک شدن به چشماندازی عملیتر -اگر نه مجلل- از سرمایهداری در شرایط دموکراسی اجتماعی و مدیریت اقتصاد ترکیبی. همانطور که گفتم این دو مقاله مثل دو قطعه کلوچه میمانند. خواهیم دید که، سه سال بعد، در مقاله 1981، آرو ظاهرا بیشتر در چشمانداز عملی قرار گرفته و از آن پس -به نظر من- در این مسیر پیش میرود.
جنبهیی از این مقاله که بهنظر میرسد با عنوان آن «ادعایی احتیاطی درباره سوسیالیسم» همخوانی دارد با اطلاعات خودزندگینامهای موجود درباره احساسات و بازاندیشیهای آرو جوان درباره «بدی دوران،» «نظام و شکست آن» تداوم یافت. «آنها به اندازه کافی آشکار هستند.». او میدانست که «یک نظام اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی هرچند نتایج بدی دارد، تنها در صورتی با نظامی دیگر جایگزین خواهد شد که چشمانداز یک نظام بهتر وجود داشته باشد. ایده سوسیالیسم به آسانی در دسترس بود... مطمئنا، یک نظام اقتصادی عقلانی سازماندهی شده با تمرکز هماهنگ میتواند از بیثباتی اقتصاد سرمایهداری و هزینههای انسانی و مادی هولناک بیکاری اجتناب کند.» . او ادامه میدهد: «بهعلاوه چنین اقتصادی وجود داشت. اتحاد جماهیر شوروی وقتی ساخته شده و توسعه یافته بود که هیچ بیکاری وجود نداشت و اقتصادهای پیشرفته سرمایهداری گرفتار یک مارپیچ نزولی یا در بهترین حالت گرفتار یک رکود تورمی بودند. نیویورک تایمز منبع این اطلاعات مطلوب بود که باید خیلی بیش از جزوات منتشر شده حزب کمونیست در خیابانها به آن اعتقاد پیدا کرد.»
آرو توسعه درکش از «سرمایهداری» را چنین توضیح میدهد: من برخلاف تعداد زیادی از دانشجویان همدورهام در سیتی کالج نیویورک هیچگاه از نظر لفظی مارکسیست نبودم... با اینهمه، بینش نظریه مارکسیستی به تاریخ و بهطور خاص به وقایع سیاسی جالبتوجه بود؛ تعبیر دولت بهعنوان کمیته اجرایی بورژوازی، ارایه تفسیر طبقاتی از تضادهای سیاسی و اجتماعی و تفسیر جنگ و امپریالیسم بهمثابه تضاد منافع سرمایهداری ملی، نکاتی درخشان و قدرتمند بهشمار میرفتند. تفاسیر مارکسی عمیقتر از نسخ بدیل تفسیر اقتصادی تاریخ نمایان شدند؛ آن تفاسیر ظاهرا باید بیشتر نادرست میبودند، همانند رفتار افراد رشوهبگیر؛ مارکسیسم نظام را به جای فرد در پیشزمینه [تحلیل و تفسیر] قرار میدهد.
آزادی کارگران از نظر من خیلی محدودتر است. برهم زدن اعتراض، با روشهای مستقیم و بیرحمانه، همانند اشکال پیچیدهتر فشار اقتصادی، حادثهای رایج بود. حتی جدای از تضاد آشکار، عملیات منظم کارخانه بهعنوان شکلی از گروهبندی و انکار آزادی فردی ظاهر شد- ملاحظهای که بعدا بهطور گسترده پذیرفته شد و در فیلمهایی مانند دوران مدرن چارلی چاپلین، آزادی ما رنه کلیر و به دقت و ظرافت بیشتر در کتاب فنون و تمدن لوئیس مامفورد بیان شد که بعدا خیلی مشهور شد و هنوز هم ارزش خواندن دارد.
آرو برداشتش از «سرمایهداری» را چنین توصیف میکند: انزجاری قوی نسبت به نظام اقتصادی و اجتماعی مبتنی بر خودخواهی و انگیزههای رقیب وجود داشت. من مشتاقانه در کارهای انسانشناسی معاصر مانند کتاب ماگارت مید با عنوان جنسیت و فطرت در سه جامعه اولیه بهدنبال گزارهای میگشتم که نشان دهد همکاری حداقل به اندازه رقابت طبیعی است.
آرو میگوید «فرض زیربنایی وی انسانیت مشترک حاکمان و حکومتشوندگان بود؛ توسل به انگیزههای همکارانه و نوعدوستانه، ظاهرا، حداقل موفقیتهایی در برابر اعمال خودخواهانه قدرت داشته است.» آرو با بیان گرایشات فعلیاش (1978) همچنین برداشتش از «لسهفر» را توصیف میکند: الگوی جهان لسهفر مبتنی بر نفع شخصی کامل 10دقیقه هم دوام نمیآورد؛ کارکرد واقعی آن به شبکه درهمتنیدهای از تعهدات متقابل، حتی در میان بنگاههای رقیب و افراد بستگی دارد. اما نظام سرمایهداری بهگونهای شکل یافته تا تلاش همکارانه را حداقل سازد. کارگر یک عامل تولید است، یک آیتم خریداری شده نه بخشی از یک تیم.
از نگاه من، آرو در قالب مثال، ذهنیت عمیقا چپ [خود] را در ترکیب با «سرمایهداری» مستهجن بیان و نتیجهگیری متقابلا سازندهای میکند که اجتماع و همکاری به معنادارترین شکل در دولتیسازی امور اجتماعی یافت میشوند.
آرو مینویسد «درخصوص نابرابری درآمد، من آن را مثل ارمغانی یافتم که نابرابری درآمد در سوسیالیسم با حذف گروه درآمدی سودها کاهش مییابد». او اضافه میکند: «بسیاری از متفکران فعلی به اصل برابری توزیعی اعتراض دارند به این دلیل که با آزادی مالکیت در تضاد است. این اعتراضی مهم است؛ من صرفا اعتقاد خودم را بیان میکنم که مالکیت یک تمهید اجتماعی است و نمیتواند به عنوان یک ارزش غایی تلقی شود» . اینکه آیا برابری توزیعی میتواند همچون یک ارزش غایی تلقی شود چیزی است که آرو به روشنی بیان نمیکند.
همانطور که در پاسخ او به پرسشنامه ما آمده، وی بهطور قابلتوجهی در این باره صاف و ساده بود که چطور ایدئولوژی سوسیالیستی کار او را در اقتصاد نئوکلاسیکی شکل داد: من قویا به مطالعه اقتصاد تنها بعد از آغاز دوره دکترا در 1940 علاقهمند شدم. نیازی به گفتن ندارد که یادگیری چیزهایی از کارکردهای نظام اقتصادی و از منطق اقتصاد نئوکلاسیک اثری قابلتوجه بر گرایش من به سمت سوسیالیسم داشت... واکنش سریع من عبارت بود از تفسیر نظریه اقتصاد نئوکلاسیک و سپس توسعه سریع و جدید رشته اقتصاد رفاه برای اشاره به یک اقتصاد کارای آرمانی به جای یک اقتصاد واقعی که مشخصه آن بیکاری انبوه و اختلال انحصاری بود. سوسیالیسم روشی بود که در آن بازار ایدهآل باید حاصل میشد. این دکترین توسط خیلیها از جمله بهطور خاص توسط پرفسوری در دانشگاه کلمبیا مطرح شده بود که من هم شخصا و هم از نظر فکری به او مدیونم؛ هارولد هتلینگ. آموزش دکترای اقتصاد در کلمبیا در آن زمان، درست قبل از ورود ما به جنگ جهانی دوم، به شکل عجیبی در راستای تاکید بر ماهیت ایدهآل نظریه نئوکلاسیک طراحی شده بود. صداهای غالب وسلی میچل، ج.ام. کلارک و آتور برنز مدعی بودند که نظریه
نئوکلاسیک ارزش توصیفی ناچیزی دارد. گرچه کلارک و برنز، حداقل، هیچ حمایتی از سوسیالیسم نمیکردند، بینشهای آنها، وقتی در ترکیب با قضایای اقتصاد رفاه لحاظ شد، با این اعتقاد من تشدید شدند که سوسیالیسم میتوانست به یک اقتصاد کارا ختم شود.
آرو برمبنای بینشهایش نظامهای متفاوتی را توسعه میدهد، چنانکه در آن زمان دیده میشد: در نظریه ایدهآل اقتصاد رقابتی، قیمتهای شفافکننده - بازار همچون پیوندهای ارتباطی عمل میکنند که دانش منتشر شده گستردهای را در خصوص نیازها و امکانات تولید اعضای اقتصاد به ارمغان میآورند. در غیاب بازارهای مناسب، مکانیسمهای هماهنگی و برقراری ارتباط برای ایجاد کارایی مورد نیاز هستند. این امر به تعریف اقتصاد سوسیالیستی نزدیک میشود، اگرچه مسلما نوسانات گستردهای در معنای آن وجود خواهد داشت.
... وجود منابع بیکار مثالی ابتدایی از شکست هماهنگی است. تجربه کشورهای کمونیستی براساس این نکته بیان میشود. این کشورها با تمام دشواریها و ناکاراییهایشان- که تعدادشان هم کم نیست- بیکاری تکراری و ممتد آنها منفرد نیست. نمودار فعالیت اقتصادی در ایالات متحده- در بهترین شرایط- ناهموار و متلاطم است، اما همین نمودار برای اتحاد جماهیر شوروی خیلی هموارتر است. نوساناتی وجود دارد، همانطور که باید در هر نظام پویایی پیچیدهای وجود داشته باشد. اما برنامهریزی، هرچند ناجور، به حفظ منابع پایه و کاربردهای آنها در همان مسیر خدمت میکند.
پاسخ ضدسوسیالیستی پیچیده به این استدلال انکار آن نیست، بلکه تاکید بر این است که نظام سوسیالیستی مکانیسم ایدهآلی برای تخصیص منابع نیست. بیشتر آن نظام ساخته ناکاراییهای آشکار کشورهای کمونیستی است، گرچه نرخ رشد شوروی و توسعه فنی آن بهطور تصادفی باعث ترس و لرز شده و بهطور کلی متوسط آن هنوز بالاتر از نرخ رشد ایالات متحده است. چنانکه این موارد بارها در علوم اجتماعی اتفاق میافتند، یک الگوی غالب آسان از کارایی نمیتواند به سادگی در قالب روشی دیگر یافت شود. همه آن چیزی که میتوان گفت این است که سوسیالیسم صرفا یک نظام اقتصادی ممکن است و این امر در تقابل با آن چیزی است که بسیاری در گذشته نهچندان دور ادعا کردهاند و باید گفت سوسیالیسم انرژیها و بهرهوری را چندان فراتر از هنجار سرمایهداری آزاد نمیکند.
بنابراین در سراسر مقاله «ادعایی احتیاطی درباره سوسیالیسم،» جنبهای وجود دارد که روی تفکر عمیق چپ باقی میماند. درعینحال، در کل، مقاله چنین پیش میرود که گویا [سوسیالیسم] جنبهای است که شاید زمان توقف آن فرا رسیده است. آرو در پارگراف اول مینویسد: «هشداری دیرینه وجود دارد: درخصوص آنچه در جوانی رویایاش را در سر دارید مراقب باشید؛ شاید رویای شما درست باشد!» . آرو بعد از بیان نخستین سالهای زندگیاش مینویسد: «از چشمانداز آموزش و تجربه بیشتر و با 40 سال سن، درک من از رابطه میان این ارزشها و شرایط مطلوب سوسیالیسم تغییر کرده است. بسیاری از ملاحظات همسنگِ با تحلیل و دانش بیشتر درباره حقایق ظهور کردهاند» . او توضیح میدهد چگونه مطالعهاش از اقتصاد نئوکلاسیک منجر به تکامل تفکر او شد.
توسعه اقتصاد «کینزی» و بعد از جنگ، کاربرد به تدریج فزاینده آن ماهیت بحث کارایی را تغییر داد. در سبک صحیح هگلی، بیثباتی سرمایهداری و حمله متقابل سوسیالیستی با هم ترکیب شدند: ظاهرا داشتن اقتصادی که بسیاری از پیشرانها و ابتکارات سرمایهداری و فضایی هم برای مداخله دولت برای اجتناب از حداقل بدترین ناکاراییهای بیکاری و اتلاف منابع دیگر را داشته باشد ممکن بود. من عجالتا آنچه را ظاهرا باید اجماعی گسترده در رضامندی از رشد اقتصادی پس از جنگ باشد میپذیرم. دولت نقشی فعال در حفظ تقاضای موثر و در ارتباط با بسیاری از نواقص نظام بازار ایفا کرده بود که با اقتصاد رفاه تئوریک آشکار شد: غلبه شکستهای بازار و انحصار و درک صرفههای ناشی از مقیاس اقتصادی. این مداخلهها باید شکل معیارهای غیرشخصی نسبی- مالیاتها و مخارج- و نه کنترلهای جزیی و مقررات مستقیم را به خود بگیرند. مالیاتهای بیشتر به معنای این است که دولت باید بهطور اتوماتیک درگیر بازتوزیع شود و بعضی از ما احساس کنیم که دولت باید جلوتر برود. اما آرو روشن میکند که او ایده سوسیالیسم دموکراتیک را میپسندد: من از پذیرش مشروط حرف زدهام. هنوز این کار را برای اکتشاف
عمیقتر این امکان مهم میدانم که سوسیالیسم یک امکان برتر بوده است. من از پیچیدگیهای عملیات نظام سوسیالیسم آگاهتر و در جستوجوی توسعه عمیقتر نظریه چنین نظامی و همچنین به دنبال معیاری کاملتر برای یک سازمان اجتماعی دموکراتیکتر بودم.
آرو تفکرش را چنین توضیح میدهد: «مادامیکه قدرت دولت میتواند به شکل دموکراتیک اِعمال شود، بخش اعظم این اختلال در فرایند دموکراتیک باید در سوسیالیسم حداقل شود». اما او سپس به سراغ این فرض ثابت میرود که قدرت دولت به شکل دموکراتیک اعمال میشود. او میگوید جوزف شومپتر و فردریک هایک نکته خوبی را مطرح کردهاند که قدرت دولت تهدیدی است برای دموکراسی. او استدلالهای مخالفی را مطرح و سپس نتیجهگیری میکند که موضوع به این ترتیب ادامه مییابد: هیچ اعتقاد راسخ کاملی در این قلمرو نمیتواند وجود داشته باشد تا وقتی که ما بتوانیم یک جامعه سوسیالیستی دموکراتیک را مشاهده کنیم. اما یقینا ما نیازی نداریم بترسیم که حرکتهای تدریجی بهسوی مداخله فزاینده دولت یا اشکال دیگر تجربهگرایی اجتماعی منجر به لغزشی برگشتناپذیر به سمت «رقیت» میشود.»
آرو سپس در مقاله «ادعایی احتیاطی درباره سوسیالیسم» با پاراگراف نهایی نتیجهگیری میکند که حکایت از تقسیم دردناک آن در میان دو چشمانداز کاملا متفاوت در این سخنرانی دارد: مایه خرسندی است که این سخنرانی را با اظهارنظری قطعی و نمایان به این روش یا روشی دیگر به پایان ببریم. اما همانطور که «تی. اس الیوت» به ما میگوید، مشخص نیست که «جهان چگونه به پایان خواهد رسید.» گرچه تجربه مخاطرهآمیز است، اما ما را از تلاش باز نمیدارد.
قبل از اینکه ما سراغ مقاله دیگری برویم که آرو در پرسشنامه خودش به آن اشاره میکند، یادآوری میشود که در اواخر 1974، آرو اظهار امیدواری کرد که تکنولوژیهای جدید ابزارهای مورد نیاز برای برنامهریزی اقتصاد ملی که مدتی طولانی در جستوجوی آنها بودند را ارایه خواهند کرد. او نوشت: «درواقع، با توسعه برنامهنویسی ریاضی و کامپیوترهای با سرعت بالا، گزینه [اقتصاد و برنامهریزی] متمرکز دیگر چندان مضحک بهنظر نمیرسد. گذشته از همه اینها، روشن خواهد شد که میتوان کارهای یک نظام متمرکز را با یک الگوریتم متمرکز بهطور مناسب انتخاب شده بازسازی کرد.»
آرو سه سال بعد از مقاله «ادعایی احتیاطی درباره سوسیالیسم،» در مجله هارپر مقاله دیگری را با عنوان «دو تا به سلامتی مقررات دولتی» منتشر کرد. این مقاله ظاهرا نشان میدهد که آرو به خودش اجازه داد تا شخصیت چپ عمیقی داشته باشد. این قطعه ضرورت روز یعنی ایجاب اصلاحات در مسیرهای لیبرال کلاسیک (که، در این قطعه، او بهطور خاص به «میلتون فریدمن» و «رونالد ریگان» میپردازد) را به روشی محترمانه دخیل میکند. او میگوید این روند شایستگی زیادی دارد، اما رویهمرفته، وضع موجود قابلتوجیه است و نقش دولت باید افزایش یابد به همان اندازه که باید کاهش یابد. نقلقولهای پایین گرایشی تاثیرگذار را بیان میکند: من موافق نیستم که دلیلی برای کاهش قلمرو فعالیت دولت در آینده قابلپیشبینی وجود دارد، اگر هدف ما یک زندگی اقتصادی، اجتماعی و فیزیکی بهتر است... همانند دموکراسی سیاسی که خیلی به آن نزدیک است، اقتصاد ترکیبی پاسخ زیادی برای آن دارد؛ این فقط کمی بدتر از گزینههای دیگر است.
دوام نظم اجتماعی، یعنی این حس که ما همگی اعضای یکدیگریم، برای معنای تمدن حیاتی است. چنین مفهومی برای نظام اقتصاد آزاد بهخودیخود اساسی است چراکه نمیتواند بدون ساختار اجتماعی تغذیه شود. تامین مالی تامین اجتماعی ممکن است درواقع مشکلاتی جدی (گرچه بههیچوجه برطرفشدنی نباشد) در آینده ایجاد کند، همینطور که درصد کارگران بازنشسته افزایش مییابد. افزایشی آرام در سن بازنشستگی، که کاملا با سلامت بهبود یافته مردم امریکا توجیه میشود، آن مشکلات را حل خواهد کرد.
... مطالعات نشان میدهند که برنامههای ضدفقر دهه 1960 و برنامههای تامیناجتماعی آنطور که تکامل یافتهاند در حقیقت خیلی موفق بوده و رد آنها بهنظر الزامی نمیرسد.
هیچ انکاری وجود ندارد که این انتقادات رگههایی از حقیقت را در خود دارند. بازار، وقتی کار میکند، فشار بیشتری برای کارایی، نوآوری و بهترین استفاه از تکنولوژی درراستای خواستههای کاربران ایجاد میکند اما بیشتر از آنچه دولت انجام میدهد در فراسوی حوزه کسبوکار خصوصی است. اجازه دهید تکرار کنم: من طرفدار کنترل نکردن قیمتهای نفت هستم... این داستان باید بیغرضانه طراحی شود، اما این امر نشان میدهد که نقش دولت هرگز قابلاغماض نیست، اگرچه احتمالا این نقش بیشتر بد بوده و نه خوب... همانطور که من بارها گفتهام، تخصیص از طریق قیمتها کاراتر است و روایتی بهتر از شرایط فردی نسبت به مقررات ارایه میدهد. وقتی دولت مداخله میکند، میتواند مکانیسمهای شبهقیمتی را بهکار بگیرد... روش مداخله دولت در اقتصاد تغییر کرده و باید به تغییر ادامه دهد. کارکردهای قدیمی بیفایده و زیانآور شدهاند و نیازهای جدیدی پدید آمدهاند. اما سطح عمومی مداخله دولت احتمالا بهطور پایه در دهه بعد بدون تغییر خواهد ماند و این اشتیاقی عمومی است که باید انجام شود.
بهنظر منصفانه میآید اگر بگوییم که آرو، بعد از 1981، با نشان دادن حمایت از مواضع سیاستگذاری مانند چیزی که از یک اقتصاددان دموکراتیک مداخلهگرا انتظار میرود بیشتر به سمت پذیرش وضع موجود اقتصاد ترکیبی گام برداشته است. گفتوگویی در «رجیون» با آرو که توسط «فدرال رزرو مینیاپولیس» منتشر شد حاوی نکات جالبتوجهی است:
آرو: وقتی من در سطح کارآیی و نه فقط در سطح توزیع فکر میکنم، میبینم که سرمایهداری یک نظام ناقص است. سرمایهداری احتمالا همان فضایلی را دارد که «چرچیل» به دموکراسی نسبت داد: سرمایهداری بدترین نظام است، به استثنای هر نظام دیگری. من فکر میکنم این گفته درست، اما نمیتوان فکر کرد که بعضی اعتقادات خیلی خوب در بازارهای آزاد حتی از نقطهنظر کارآیی یک درمان بهشمار بروند...
آرو: ... ساختار اجتماعی طبیعی، ساختار خانواده و مواردی از این دست یقینا در موقعیت خیلی بدی قرار دارند و من فکر میکنم این امر در بهرهوری نشان داده میشود. فکر میکنم بخشی از این دلیل که البته من نمیتوانم آن را اثبات کنم، نتیجه فروپاشی خانواده است که ما در مواردی شاهد آن هستیم و این امر تاحدی نتیجه یک شکل غایی از فردگرایی است.
رجیون: آیا شما تصور میکنید که دخالت دولت این موضوعات را بهتر خواهد کرد؟ آموزش؟ خانواده؟
آرو: آموزش را یقینا بهتر خواهد کرد. آموزش، هنوز هم بهرغم وجود آموزش خصوصی، یک موضوع دولتی است. اما خانواده موضوع مشکلی است. باید قبول کنم که من نمیدانم آیا دولت میتواند بهطور موفقیتآمیزی در خانواده دخالت کند یا خیر. این یک حقیقت است که هرچیزی که با سرشت فردگرایی و نوع محیط اقتصادی که فرد را تحتتاثیر قرار میدهد مرتبط است، مستقیما نتیجه سیاستگذاری دولت نیست و من هیچ روش خوبی را سراغ ندارم که با آن دولت بتواند [در خانواده] دخالت کند؛ به استثنای بعضی روشهای غایی. آرو نامش را به بیانههای مختلفی وام داده است: بهنفع مجاز شمردن پیشبینی بازارها، مخالفت با تخفیفهای مالیاتی، حمایت از افزایش حداقل دستمزد، حمایت فزاینده از امتیازات اتحادیه («قانون انتخاب آزاد کارکنان»)، حمایت از مداخله برای ترویج سوخت زیستی، حمایت از مراقبتهای بهداشتی و درمانی دولتی، حمایت از «جان کری»، حمایت از اجبار فردی برای قانون مراقبت دردسترس و حمایت از قانون اینفورم. آرو در باب تغییرات آب و هوا طرفدار کاهشهای پایدار در انتشار دی اکسید کربن (آرو، 2007) و یکی از چهار اقتصاددان برنده نوبل بود که به گروه حمایت از محافظت بیمار و قانون
مراقبت دردسترس پیوست که «با استثنائات معینی، همه امریکاییهایی را که توان استطاعت سطحی حداقلی از بیمه سلامت را دارند یا باید چنین بیمهای را خریداری کنند یا جریمهای را به خزانهداری ایالات متحده بپردازند».
آرو به یک پرسشنامه آنلاین درباره مدیریت غذا و دارو جواب داد؛ او قویا از سیاستگذاری وضع موجود «مصوبه قبل از بازار» حمایت کرد (که به معنای این است که همه مواد و ابزارهای آنها تحت یک قانون قرار گیرند تاوقتی که بهطور منفرد توسط سازمان غذا و دارو مجاز شمرده شوند) و با اصلاحات آزادسازی پیشنهادی توسط پرسشنامه مخالفت کرد. میتوان از شخصیت پرفسور آرو و تکامل آن چیزهای زیادی یاد گرفت زیرا او به شکل بخشندهای و با خلوص و روی باز پرده از آن برداشته است.