مصائب فقدان الگوی توسعه

۱۳۹۹/۰۸/۱۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۲۷۹۰
مصائب فقدان الگوی توسعه

کمال اطهاری

بهره‌مندی از الگویی برای توسعه که متغیرهای بیرونی و درونی نتواند تغییر و دگرگونی بنیادینی در آن ایجاد کند، یکی از ملزوماتی است که تصمیم‌سازان ایرانی هرگز ضرورت آن را به درستی درک نکرده‌اند. در واقع «الگوی توسعه» یا به زبان اقتصاد سیاسی، «شیوه انتظام اقتصاد و جامعه»نقش اصلی را در پیشرفت و ثبات جوامع بازی می‌کند. از منظری خاص، انتخابات امریکا هم به نوعی نمایان‌کننده نوسان در الگوی توسعه‌ای میان هیات حاکمه و جامعه مدنی ایالات متحده است . تضادی که همواره وجود داشته اما در انتخابات اخیر از اعماق ناخودآگاه جامعه به سطح رسید. نکته قابل توجه در این میان اما، توانایی قابل توجه جامعه مدنی امریکا، برای حفاظت از الگوی توسعه‌ای است. کنشی که به نظر می‌رسد در آینده هم با توفیق بیشتر تداوم پیدا کند. در واقع جامعه مدنی ایالات متحده اجازه نداد، رویکردی متضاد با الگوی توسعه مورد نظر مردم، بتواند برنامه‌های خود را پیاده‌سازی کند. این مجموعه‌های متضاد که باعث انشقاق عمیقی در جامعه امریکا شده بود با قدرت‌نمایی جامعه مدنی جای خود را به گونه‌ای دیگر از مناسبات داد که درس‌آموز است. یعنی جامعه مدنی به آن بخش از هیات حاکمه جمهوری‌خواه امریکا که شیوه انتظام چند جانبه گرایی، تحقق عدالت اجتماعی و فرصت برابر را بر نمی‌تابیدند، فهماند که اگر بخواهد شیوه ترامپ را در پیش بگیرند و بر کوس یک جانبه گرایی و احیای امپراتوری و... بکوبند، از یک طرف کشور را دچار انشقاق (حتی تا آستانه جنگ داخلی) و از سوی دیگر دچار انزوای بین‌المللی خواهند کرد. بنابراین اقشار مختلف در کنار هم قرار گرفتند تا از الگوی توسعه مورد نظر خود حفاظت کنند. در واقع وقتی متوجه شدند ترامپ، امریکا را از یک دولت هم تراز در جهان چند قطبی با برتری‌های خاص به یک دولت درجه دوم تبدیل می‌کند، تلاش کردند تا قطار را به ریل بازگردانند. این است که جمهوری‌خواهان در برابر خواسته مردم و جامعه مدنی کوتاه آمدند و حتی حاضر نشدند تمهیدی که در خصوص جرج بوش پسر برای حمایت قضایی در پیش گرفته بودند را برای ترامپ هم پیاده‌سازی کنند. این است که شما می‌بینید، بچه‌های ترامپ مصاحبه می‌کنند که جمهوری‌خواهان هیچ قدمی برای ترامپ برنداشته‌اند. یا بوریس جانسون که اساسا با حمایت ترامپ در انگلیس روی کار آمده در واکنش به برخی ادعاهای ترامپ اعلام می‌کند که آرا باید شمارش شود و اعتقادی به باز شماری آرا یا توقف آن ندارد. توجه کنید که این صحبت‌ها توسط مرکل یا مکرون مطرح نشده است، کسی مطرح می‌کند که ظاهرا پیوندهای نزدیکی با ترامپ دارد. مجموعه این عوامل نشان می‌دهد که هر جامعه‌ای نیازمند الگوی توسعه یا شیوه انتظام امور است که هم مورد وفاق کل هیات حاکمه و هم مورد قبول مردم به خصوص طبقه متوسط باشد. وقتی الگوی توسعه قوام‌یافته‌ای مستقر شده باشد دیگر دولت یا حاکمیتی نمی‌تواند مانند ترامپ، مالیات طبقه بالا را ببخشد و بیمه سلامت فراگیر را اجرا نکند. یا مقوله تبعیض را ترویج کند و بخشی از جامعه را به خاطر رنگ پوستشان غیرخودی بنامد. یا به خاطر اینکه فلان فرد یا گروه دین خاصی دارد، حاضر به پاسخگویی به مطالبات آنها و ایجاد فرصت‌های برابر برای آنها نباشد. این خاصیت اجرایی کردن الگوی توسعه مورد وفاق در یک جامعه است. الگوی توسعه الگویی است که پیوند روبنا و زیربنا را به صورت سنجیده‌ای برقرار می‌کند. پیوند بین رشد اقتصادی و عدالت را برقرار می‌کند. پیوند بین فرهنگ‌ها و جغرافیاها را شکل می‌دهد، همانطور که در جامعه متکثر ایالات متحده رخ داد. اگر امریکا ایالات مستقلی نداشت و دولت مرکزی بر شؤون مختلف ایالت‌ها فائق می‌آمد، جامعه مدنی نمی‌توانست از پس ترامپ بر بیاید و نتیجه‌اش می‌شد، ظهور و بروز یک هیتلر جدید. وقتی در ایران از یک طرف این شیوه انتظام شکل نگرفته و از سوی دیگر اقتصاد و معیشت کشور به نفت آلوده شده است، بنیان‌های زیر بنایی و روبنایی در آن شکل نگرفته و... مشائل اقتصادی و اجتماعی بسیار بغرنج‌تر می‌شود. برخی به راحتی در فضای رسانه‌ای داخل کشورمان می‌گویند « دولت توسعه بخش اساسا وجود ندارد» و بعد هم ادامه می‌دهند که«شیوه مطلوب مدیریت در جهان شیوه ترامپ است.» این عبارات نشانه‌هایی روشن از خطراتی است که در اتمسفر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران لانه کرده است و چنانچه شیوه درستی از انتظام امور و الگوی اقتصادی طراحی نشود، این طیف‌ها می‌توانند در آینده سکان‌های مهم مدیریت کشور را به دست بگیرند و زخم‌های عمیق و ناسوری در اقتصاد ایجاد کنند. وقتی به این افراد می‌گویید که پس توسعه کره جنوبی، ژاپن، چین، مالزی و... چطور ایجاد شده، می‌گویند جهان امروز شیوه ترامپ مقبول است. همین افراد در بخش مسکن می‌گویند، مسکن فقرا، حاضر نیستند بگویند مسکن اجتماعی. جالب اینجاست در میان کشورهای توسعه یافته فقط امریکا از مسکن فقرا صحبت می‌کنند و در ایران برخی این رویکرد را دقیقا تکرار می‌کنند. این عدم توافق‌ها در هیات حاکمه و اعتراضاتی که در اقشار مختلف مردمی وجود دارد، در نهایت اثر خود را در فاصله بعید اقتصاد ایران با توسعه نشان می‌دهند. 40درصد دانش‌آموختگان دانشگاهی بیکار هستند و بیکاری در خصوص افراد دارای مهارت بسیار بیشتر است. یعنی در کشور الگوی توسعه اقتصادی دانش بنیان وجود ندارد و سیاست اجتماعی دانش بنیان هم به عنوان مقوم توسعه اقتصادی وجود ندارد. یعنی شیوه انتظامی که زیربنا و روبنا را به هم پیوند بدهد و عدالت را در ارکان مختلف ایجاد کند وجود ندارد و اتمسفر اقتصادی پر از تله‌های گوناگون است. آسیب این فشارها متوجه مردمی است که از حداقل‌های زندگی هم برخوردار نیستند. اینگونه می‌شود که متغیر بیرونی مثل انتخابات امریکا به اندازه‌ای در اقتصاد کشور اثرگذار می‌شود که تار و پود اقتصادی، تحت‌الشعاع آن قرار می‌گیرند. اگر قرار است تعریف درستی از استقلال کشور ارایه کنیم باید آن را در خصوص توافق همگانی، حول محور یک الگوی توسعه تعریف کنیم، زمانی کشوری به واقع مستقل می‌شود که بتواند یک شیوه انتظام فراگیر را در مسیر پیشرفت ایجاد کند. بدون این الگو حرف زدن از استقلال هرچند قابل احترام است، اما عملیاتی نخواهد شد. اگر الگوی توسعه در کشور وجود داشت، امروز به عنوان مثال در خصوص مالیات از خانه‌های خالی اینطور به تضاد نمی‌رسیدند. در حالی که بانک‌های کشور سرمایه‌گذاری‌های هنگفتی در حوزه خرید ملک و مسکن انجام داده‌اند، طبیعی است که نمی‌توانند از این خانه‌ها مالیات بگیرند. چرا که وضع بانک‌ها از این بدتر می‌شود و خطر ورشکستگی پیدا می‌کنند. هیات حاکمه به جای بحث و تبادل نظر در خصوص الگوهای توسعه، وقت خود را صرف بحث در خصوص قوانین ضد و نقیضی می‌کند که هیچ سودی برای معیشت مردم ندارد. همین ضعف در خصوص تفسیر مفاهیمی چون جهانی شدن وجود دارد، دولت فعلی تصور می‌کند که معنای جهانی‌سازی، باز کردن بازارها به‌طور مطلق است که اشتباه است. گروه‌های مخالف دولت هم به جای اینکه الگوی توسعه‌ای خود را ارایه کنند، همه انرژی خود را صرف تخریب دولت می‌کنند. بدون اینکه یک برنامه مکتوب از دیدگاه‌هایشان در خصوص توسعه رو کرده باشند. اینگونه می‌شود که اقتصاد ایران به جایی می‌رسد که با یک غوره، سردی‌اش می‌شود و با یک مویز گرمی‌اش. گمان می‌کنم ظرفیت مردم برای تحمل این شکل از مشکلات دیگر به نهایت خود رسیده است. شاید دیگر زمان آن رسیده باشد که مسوولان کشور و کل نظام سیاسی به جای شعار و حاشیه و فضاسازی، وقت خود را صرف ارایه یک الگوی کلان اقتصادی برای توسعه کشور کنند تا مردمی که در مسیر تاریخ پر فراز و نشیب‌شان، زودتر از بسیاری از کشورهای توسعه یافته به ضرورت امر توسعه پی برده بودند نیز، تجربه‌ای از پیشرفت واقعی و پایدار از سر بگذرانند. این کمترین حق نسل‌های ایرانی است که از آنان دریغ شده است، اما آیا کسی به این مطالبات پاسخ خواهد داد؟

 

ارسال نظر