خروج از چرخه باطل فقر

۱۳۹۸/۰۷/۲۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۵۱۹۶
خروج از چرخه باطل فقر

آیسان تنها|

روز دوشنبه آکادمی سلطنتی سوئد جایزه نوبل اقتصاد در سال 2019 را به یک زوج اقتصاددان هندی- فرانسوی و یک اقتصاددان امریکایی اعطا کرد. آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو از موسسه فناوری ماساچوست (ام‌ای‌آتی) ایالت متحده به همراه مایکل کرمر برندگان جایزه نوبل اقتصاد 2019 شدند. اعضای آکادمی سلطنتی سوئداعلام کرده‌اند این جایزه را به پاس نقش قابل توجه آنها در یافتن عوامل تاثیرگذار بر کاهش فقر جهانی شایسته دریافت جایزه نوبل 2019 اقتصاد دانسته‌اند. گفتنی است سه اقتصاددانی که موفق به دریافت جایزه نوبل 2019 شده‌اند اغلب در تحقیقات خود با یکدیگر همکاری داشته‌اند و در طول تحقیقات خود، برای شناسایی موثرترین مداخلات سیاسی برای مبارزه با فقر از روش‌های تجربی استفاده می‌کردند. دو تن از این اقتصاددانان یعنی آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو پیش‌تر کتابی با عنوان «اقتصاد فقیر»؛ تالیف کرده بودند که در ایران منتشر شده است. در ادامه گزارش «تعادل»، از محتوای این کتاب را مطالعه می‌کنید. این کتاب در 10 فصل تالیف شده است و در این فصول مؤلفان تلاش کرده‌اند چرخه‌هایی که به استمرار فقر منجر می‌شود را تحلیل کنند.

کمک مالی یا نه؟

 نگارندگان عنوان فصل را «دوباره بیاندیش، دوباره» نام‌گذاری کرده‌اند و در این فصل سعی کرده‌اند حساسیت‌ها به پدیده فقر را برانگیزند و به این سوال پاسخ بدهند که آیا کمک مالی به فقرا و کشورهای فقیر موثر است، یا خیر؟

در بخشی از این فصل اشاره‌ای به سخنان جفری ساکس که مشاوره سازمان ملل و مدیریت موسسه زمین در دانشگاه کلمبیا را در کارنامه خود دارد شده و آمده است: به گفته ساکس کشورهای فقیر، فقیر هستند زیرا این کشورها بسیار گرم، غیر حاصل‌خیر، آلوده به مالاریا بوده و اغلب محصور در خشکی‌اند بنابراین بدون سرمایه‌گذاری کلان اولیه‌ای که برای غلبه به مشکلات فراگیر به آنها کمک کند، بهره‌ور بودن برای آنها دشوار است. آنها دقیقا به دلیل فقر، توانایی سرمایه‌گذاری‌های لازم را ندارند و آنها در آنچه اقتصاددانان دام فقر می‌خوانند گرفتار شده‌اند و تا زمانی‌که برای حل این مشکلات اقدامی صورت نگیرد نه بازار آزاد و نه دموکراسی سود چندانی برایشان نخواهد داشت. به همین دلیل سرمایه‌گذاری خارجی راه‌گشاست. کمک خارجی با یاری‌رسانی به کشورهای فقیر برای سرمایه‌گذای در این زمینه‌های مهم می‌تواند جرقه آغازی برای چرخه‌ای مطلوب باشد و آنها را بهره‌ورتر کند.

دراین فصل توضیح داده شده است که کارشناسانی به همین اندازه پر قدرت حضور دارند که می‌گویند کمک خارجی هیچ کمکی به برطرف کردن فقر نمی‌کند. مثلا ویلیام ایسترلی از دانشگاه نیویورک یکی از چهره‌های عموما مخالف کمک خارجی است. وی به همراه دامبیسا مویر اقتصاددانی که در بانک جهانی کار می‌کرد معتقدند اثر منفی و مخرب کمک خارجی بیش از اثر مثبت آن است، زیرا کمک خارجی نهادهای محلی را فاسد و تضعیف می‌کند و لابی خودتداوم بخشی برای موسسات کمک رسانی ایجاد می‌کند و مانع افراد برای رسیدن به راه‌حل خاص خود می‌شود. بهترین برنامه برای کشورهای فقیر این است که به ایده‌ای ساده تکیه کنند: زمانی که بازارها آماده و انگیزه‌ها درست طراحی شده باشند مردم می‌توانند راه‌هایی را برای حل مشکلات خود پیدا کنند. اما به راستی حرف کدام یک قابل اتکاست؟ وقتی شواهدی علیه راستی گفتار هر دو وجود دارد؟ کتاب «اقتصاد فقیر» به شما نخواهد گفت که آیا کمک‌رسانی خوب است یا بد. اما نمونه‌های مشخصی از کمک‌رسانی را ارایه و مثبت یا منفی بودن کارکرد آنها را تعیین خواهد کرد.

در انتهای فصل اول نیز پیام کتاب چنین توضیح داده شده است: جهان‌بینی، جهالت و جمود چه مربوط به کارشناس باشد، چه کمک‌یسان یا سیاست‌گذار اغلب دلیل شکست سیاست‌هاست. می‌شود جهان را در آیند‌ه‌ای دست‌یافتنی به مکانی بهتر برای زندگی بدل‌سازیم اما با تفکری تن‌آسا نمی‌توانیم به آنجا برسیم.

  یک میلیارد گرسنه؟

فصل دوم این کتاب به گزاره مطرح شده در اعلامیه سازمان جهانی غذا و کشاورزی در ژوئن 2009 پرداخته است. این اعلامیه خبر از وجود یک میلیارد گرسنه در جهان داده بود. اعلامیه‌ای تکان‌دهنده که توجه همه رسانه‌های بین‌المللی را به خود اختصاص داده بود.  درادامه این فصل به فقر غذایی پرداخته شده است و اینکه یارانه‌های غذا تقریبا در تمامی کشورهای خاورمیانه وجود دارد و برنامه‌ریزی برای ارایه کمک‌های غذایی در مقیاس گسترده تقربیا به کابوسی برای سیاست‌گذاران تبدیل شده است چرا که مثلا در هند بخش بزرگی از گندم وبرنجی که در قالب یارانه به فقرا عرضه می‌شود، ناپدید می‌شود! مثلا اینکه بخشی از آن خوراک موش می‌شود. سوال این است که چرا با این همه دردسر دولت‌ها همچنان به یارانه غذا پافشاری دارند؟ دلیل این است که ناتوانی فقرا ذر تغذیه مناسب خود از دلایل یاد شده برای دام فقر است.  در ادامه این فصل بخشی از نمونه‌های مشاهدات میدانی پژوهشگران این کتاب آمده است. برای مثال مولفان با بررسی‌ها متوجه شده‌اند که دلیل برخی فقرا برای مصرف کمتر غذا این نیست که تمام در آمد باقی مانده صرف سایر کالاهای ضروری می‌شود. مثلا در ادیپر هند اگر یک خانواده فقیر معمولی، هزینه‌‌های مشروبات الکلی، تنباکو و شرکت در جشن‌ها را کاملا قطع کند، می‌تواند مصرف مواد غذایی خود را تا 30 درصد افزایش دهد. به نظر می‌رسد فقرا انتخاب‌های زیادی دارند و با این وجود نمی‌خواهند به اندازه‌ای که می‌توانند برای غذا هزینه کنند.

همچنین در ادامه توضیح داده شده است که بر اساس اطلاعات و آمارهای موجود امروزه به‌طور کلی در جهان غذای کمتری نسبت به گذشته مصرف می‌شود و در عین حال جهانی که در آن زندگی می‌کنیم معمولا بیش از اندازه ثروتمند است تا بتواند توضیح دهد چرا فقر ماندگار است. بررسی زندگی بسیاری از فقرا هم نشان می‌دهد که به‌طور میانگین آنها به اندازه‌ای درآمد دارند که بتوانند حداقل کالری‌های مورد نیاز بدن خود را تامین کنند. اما چرا نمی‌کنند؟ چرا بررسی‌ها نشان می‌دهد که فقرا تمایل دارند درآمد خود را صرف غذاهای خوشمزه به جای سالم کنند؟ یک پاسخ کتاب به این پرسش این است که زندگی برای فقرا بدون مصرف غذاهای خوشمزه ملال‌آور‌تر است. همچنین این فصل در بخشی با عنوان «مهم‌تر از غذا» به این نکته پرداخته است که در زندگی فقرا مسائلی مهم‌تر از غذا وجود دارد. مثل اینکه «فقرای هندی شاید تا اندازه‌ای به دلیل فشار از دست ندادن آبرو، مقادیر زیادی از پول خود را صرف جشن عروسی، جهیزیه و مراسم غسل تعمید می‌کنند.» بررسی وضعیت مراسم خاکسپاری در آفریقای جنوبی نشان می‌دهد که هزینه‌های کمر شکن منجر به آن شده است که فرزندان برخی از آن خانواده‌ها بعد از فوت نزدیکانشان ترک تحصل کنند. همچنان مثال دیگری از مراکش نشان می‌دهد خانوارهایی که در یک روستا مواد غذایی کافی ندارند، همگی تلویزیون، دی‌وی‌دی و تلفن همراه دارند. اما چرا؟ چون زندگی در روستا برایشان بسیار ملال‌آور است و بخشی از هزینه‌هایشان را صرف کاستن از ملال‌آوری زندگی می‌کردند. بنابراین نتیجه این است که هر آنچه از ملال‌آوری زندگی بکاهد از اولویت‌های فقرا است. این فصل در ادامه به این پرداخته است که لزوما فرض ما مبنی بر اینکه جهان فقرا، سرزمین فرصت‌های از دست رفته‌ است درست نیست. ماجرا این است که آنها خریدهای غیر ضرور خود را عقب نمی‌اندازند تا در آنچه موجب بهبود واقعی زندگی‌شان می‌شود سرمایه‌گذاری کنند چون دوباره فرصت‌های فرضی و احتمال هر تغییر اساسی در زندگی خود تردیدهای اساسی دارند. معمولا رفتار فقرا نشان‌دهنده این تصور آنها است که هر تغییر معناداری که ارزش فداکاری داشته باشد، قطعا مدت زمان زیادی خواهد برد. این باور می‌تواند چرایی تمرکز آنها بر خوشگذرانی و جشن گرفتن به هر بهانه را تبیین کند.

مولفان در انتهای این فصل نتیجه گرفته‌اند که وضعیت موجود نشان می‌دهد که دولت‌ها و موسسات بین‌المللی دیگر نباید صرفا به دنبال تامین مواد غذایی مورد نیاز فقرا باشند. در چنین شرایطی اعطای یارانه‌های نقدی نیز چاره‌ساز نیست چرا که فشارها و امیال زیاد دیگری با غذا در رقابت هستند.

سرمایه‌گذاری مستقیم باید در تغذیه کودکان و مادران باردار صورت گیرد. این سرمایه‌گذاری می‌تواند با مواردی مانند بخشیدن غذاهای غنی شده به مادران باردار، فراهم آوردن غذاهای غنی شده از خورد و خوراک‌ یا حتی ایجاد انگیزه در پدر و مادر برای مصرف مواد غنی‌تر صورت گیرد. چنین رویکردی بازده‌ اجتماعی بیشتری خواهد داشت.

این کتاب در فصول میانی خود یعنی از فصل سوم تا فصل دهم تلاش کرده با پرداختن به موضوعاتی مانند سلامت فقرا، وضعیت آموزش آنها، رفتار جنسی‌ آنها، تمایل آنها به استفاده از خدمات اجتماعی بیمه‌ها، نتایج سیاست‌گذاری‌هایی مثل وام دادن به فقرا و ... را پاسخ دهد. همچنین در فصل هشتم این کتاب به این موضوع پرداخته شده که چرا فقرا پس‌انداز نمی‌کنند. و در فصل دهم نیز سیاست‌های به کار رفته درباره فقرا بررسی شده و تاثیر تمرکززدایی و دموکراسی در فقر مورد واکاوی قرار گرفته است.

در انتهای کتاب بخشی نیز برای نتیجه‌گیری آمده است. آنچه این بخش تلاش دارد بگوید این است که اقتصاددانان و اندیشمندان تاکنون موفقیت چندانی برای توضیح رشد یافتگی و رشد نیافتگی کشورها ندارند. حقیقت این است که تا اندازه بسیاری نمی‌توان پیش‌بینی کرد که رشد اقتصادی در کدام کشورها رخ می‌دهد. ولی موضوع این است که رشد اقتصادی نیازمند نیروی بدنی و توان فکری است، بنابراین اگر زنان و مردان به خوبی تحصیل کرده، کاملا تغذیه شده و سلامت باشند و اگر شهروندان برای سرمایه‌گذاری روی فرزندانشان احساس امنیت و اطمینان کافی کنند به نظر شدنی است که هر زمان جرقه رشد اقتصادی زده شود و احتمال اوج گرفتن بیشتر باشد. همچنین احتمالا درست است که تا زمان رسیدن آن برانگیختگی، باید کاری کرد تا انتظار برای جرقه قابل تحمل شود. اگر فقر و فلاکت ادامه یابد و خشم و خشونت چیره شود، اصلا مشخص نیست که جرقه رشد هرگز از راه برسد. در نتیجه آن سیاست اجتماعی که نمی‌گذارد افراد احساس کنند چیزی برای از دست دادن ندارند حذف شوند، گامی اساسی برای ملاقات کشور با آن جهش گریز پا است.

استدلال اخلاقی این است که تا آن اندازه که می‌دانیم چگونه فقر را درمان کنیم، دلیلی وجود ندارد که هدر رفتن زندگی‌ها و استعدادها را که مراه فقر می‌آید در مان کنیم.

  5 درس اقتصاد فقیر

این کتاب 5 درس اساسی داشته است. نخست این است که اطلاعات گردآوری شده در این کتاب نشان می‌دهد فقرا اغلب اطلاعات لازم را ندارند و به چیزهای نادرستی باور دارند. مثلا این افراد ممکن است از واکسینه شدن فرزندانشان مطمئن نباشند و احتمال اینکه به دلیل تعصب به گروه هم‌قوم خودشان رای دهند بیشتر است. در این مورد ارایه اطلاعات ساده کافی است. باید اطلاعات را با شیوه‌های جذابی مثل سینما، نمایش‌نامه و... در اختیار فقرا قرار داد.

درس دوم این است که بررسی‌ها ثابت کرده‌اند که فقرا تصمیمات نادرست‌تری می‌گیرند و مسوولیت‌های جنبه‌های مختلف زندگی بیش از ثروتمندان بر دوش آنان است. مثلا آب لوله‌کشی ندارند و باید خودشان آب را تصفیه کنندو برنامه خودکار پس‌انداز مانند برنامه بازنشستگی ندارند. در چنین شرایطی راهکار سیاست‌گذاری می‌تواند این باشد که با تشویق‌های کوچک و ارایه برخی تسهیلات یارانه‌ای آنها را برای تامین امور ضروری تشویق کرد.

درس سوم این است که باید پذیرفت فقرا برخی بازارها را ندارند. اگر آنها حتی حساب پس‌انداز داشته باشند نرخ بهره منفی از حساب خود می‌گیرند و از سوی دیگر اگر بتوانند وام دریافت کنند با نرخ‌ها کمرشکن آن را پس خواهند داد چون مدیریت حتی مقدار کمی پول مستلزم هزینه ثابت است. در این زمینه سیاست‌گذاری باید به سمت ایجاد نوآوری فناورانه یا نهادی باشد تا امکان توسعه بازار را ایجاد کند. مثل اعتبار خرد که وام‌های کوچک را با نرخ‌های قابل پرداخت بهره در دسترس میلیون‌ها فرد فقیر قرار دهد. اما اگر شرایط لازم برای پدیداری یک بازار اساسا فراهم نباشد، دول‌ها باید برای پشتیبانی بازار مداخله کنند یا خود ارایه خدمت را به دوش کشند. درس چهام این است که کشورهای فقیر چون فقیر هستند یا چون تاریخی بداقبال داشته‌اند، ‌محکوم به شکست نیستند. درست است که کیفیت آموزش در این کشورها نامناسب است، جاده‌ها بی‌کیفیتند و... اما این سه بیش از همه موارد به سه جیم بستگی دارد، جهالت، ‌جمهو و جهان‌بینی سیاست‌گذاران و اندیشمندان. خبر خوب این است که بهبود حکمرانی و سیاست‌گذاری بدون تغییر ساختارهای موجود سیاسی و اجتماعی امکان‌پذیر است.

پایش کارمندان دولتی برای پاسخگو کردنشان، پایش سیاستمداران در همه سطوح، به اشتراک گذاشتن اطلاعات با رای‌دهندگان و... انقلابی کوچک ولی دست‌یافتنی است.

درس آخر هم این است که انتظارات درباره آنچه افراد قادر هستند یا نیستند انجام دهند بیشتر مواقع به پیش‌بینی‌های خود محقق منجر می‌شود. وقتی به کودکان گفته می‌شود که به اندازه کافی باهوش نیستند، آنها ترک تحصیل خواهند کرد. افرادی که مطمئن هستند نمی‌توانند وام خود را باز پرداخت کنند ورشکست می‌شوند و.... نتیجه اینکه تغییر انتظارات ساده نیست ولی غیرممکن هم نیست.

 

ارسال نظر