زندگی و مرگ آقا‌زاده‌های خرده بورژوا

۱۳۹۸/۱۱/۰۵ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۲۲۲۹
زندگی و مرگ آقا‌زاده‌های خرده بورژوا

آلن آکاردو٭ | مترجم: باقر جهانبانی|

لوموند دیپلماتیک: چگونه می‌توان با یک نظم اجتماعی که نگرش‌اش به جهان را در ضمیر هر یک از ما برنشانده مبارزه کرد ؟ تحلیل این معضل تمامی کار تحقیقاتی آلن آکاردو، جامعه‌شناس است و همچنین نماد شخصیت او: خرده بورژوایی جنتلمن، در کشمکش بین آرزو‌های ناکام و سرکشی‌های منع شده. آیابحران اقلیمی و خواست یک سیستم محیط زیستی ضد سرمایه‌داری پایان اینگونه شخصیت‌ها خواهد بود ؟

اگر در مصاف برای دستیابی به سرمایه صنعتی و مالی، بورژوازی بزرگ مزایای کلاسیک خود را حفظ کرده، در عوض از نظر انباشت سرمایه نمادین و فرهنگی (به ویژه در فرم آموزشی - دانشگاهی)، خرده بورژوازی نسبت به برادر بزرگ، بهتر عمل کرده است. حداقل تا حدود زیادی در ایجاد و گسترش شیوه زندگی در سراسر جهان بر پایه قدرت پول، کیش جسارت در کار آفرینی، تحرک در تجارت و لذت گرایی کوتاه مدت، و همه با معنویتی ظاهری مطابق الگوی آمریکایی.

این «روح جدید سرمایه‌داری»، همانطور که لوک بولتانسکی و او چیاپلو آن را تعریف کرده‌اند، پیش از بحران بزرگ ٢٠٠٨ موفق شده بود در افکار واحساسات حتی کسانی نفوذ نماید که در برابر روحیه بورژوازی مقاومت می‌کردند و بیشترطرفدار ارزش‌های انسان‌دوستانه مترقی یا آرمان‌های سوسیالیسم انقلابی بودند. از نظر بولتانسکی و چیاپلو، این جهت‌گیری ایدئولوژیک به‌شدت به رشد و وزن فزاینده خرده بورژوازی در جوامع وابسته است: مدیران، فارغ‌التحصیلان آموزش عالی، دانشگاهیان، هنرمندان و سایر گروه‌ها و دسته‌بندی‌های تازه به میدان آمده، جوانان و افراد با سرمایه فرهنگی که نیازهای اجتماعی رو به رشد در زمینه مدیریت، آموزش، اطلاعات، مشاوره، عرضه، سرگرمی و غیره دارند.

مزدبگیران سال‌های ٢٠٠٠ اگرچه بار سنگینی به دوش داشتند، ولی به نظر بسیاری از آنها، تحمل این‌بار مشقت کمتری داشت. حداقل آن تصوری بود که آموزش در مدرسه و رسانه‌های در خدمت سرمایه در القای آن کمک می‌کرد. آنها این روند تغییرات را که از سال ١٩٦٨ آغاز شده بود، بی‌هیچ مقاومتی پی گرفتند. روندی که طی نیم قرن، همان‌گونه که امروز می‌توان مشاهده کرد، باعث شده است که طبقات متوسط (بدون در نظرگرفتن نمادین طبقه محروم شهر نشین) به گونه‌ای رفتار کند که گویی به «موناد»هایی (یک کل خودکفا) تبدیل شده‌اند که قادر نیستند ارزش دیگری، آرمان دیگری جز آنچه کاهنان خود پرستی خرده‌بورژازی اوایل قرن بیستم موعظه می‌کردند را بپذیرند.

این آرمان همان‌گونه که آندره ژید (به ویژه) در کتاب«مائده‌های زمینی (١٨٩٧)» آن را ابدی کرد, دعوتی بود به اینکه شخص خود خویش را، به هرصورت در برابر همه تابوها، «بی‌بدیل‌ترین موجودات» بنماید. به همین ترتیب، پل والری در کتاب نارسیس (١٨٩٠) از همه خواست که «در خویشتن خویش گم شوند» تا یاد بگیرند که «خود را گرامی بدارند و به [ خویشتن] بی‌پایان خویش [بپیوندند]». به خودی خود چنین برنامه‌ای می‌توانست جذاب باشد اگر به‌دلایل مختلف و از جمله آنچه مجاز بود، موجب بدترین رقابت فردگرایانه نمی‌شد. این حکم از لحاظ اخلاقی جانکاه، به‌طور کلی در نوشته‌های همه ادیبان و متفکرین، دست کم از دوره رنسانس و از سرگیری میراث باستانی یافت می‌شود. ازمادام لافایت تا مارگریت دوراس، از مونتنی تا ژان پل سارتر یا آندره مالرو، ادبیات و به‌طور گسترده‌تر، تمام هنرهای غربی، از ستایش قدرت‌های شخصی «خود خویشتن» و ترغیب هر فرد به اینکه زندگیش را به یک اثر هنری تحسین برانگیز که شبیه هیچ کس دیگر نباشد تبدیل نماید، دست بر نداشته‌اند، و فراموش کرده‌اند تصریح نمایند که در میان شرایط مشخص موفقیت زندگی هر فرد، به ناچار یک سیستم فوق‌العاده رقابتی وجود دارد که نمی‌توان از آن غافل شد: تباهی و سقوط، حتی قتل، در مقیاسی کمتر یا بیشتر و چیزهای دیگر.

  نابرابری، خود نمایی و اسراف

امروز با بهت وناباوری، آنچه نقد مارکسیستی از سال ١٨٤٤ عنوان می‌کرد را کشف می‌کنیم: انسان‌گرایی انتزاعی، آرمان گرایانه و گزافه گویی در مورد ذات جهانشمول انسان و توانایی وی برای تسلط بر جهان، تمایل تاسف باری را سبب می‌شود در چشم بستن به واقعیت انسان مشخص و واقعی و تسلیم توده‌ها در برابر الیگارشی. در دهه ٢٠٠٠ سخن گویان نئولیبرالیسم ازجناح راست و همچنین چپ از مدت‌ها پیش فراموش کرده یا هرگز به عمد نفهمیده بودند که شعار رهایی انسان، نه در افکارترنس و «من انسانم» (Homo sum) اوست، ونه در افکار دکارت با جمله «من فکر می‌کنم پس هستم» (Cogito ergo sum)، تفکری که شخصی به نام فرانسوا گیزومورخ دانشگاهی در دوره «شاه بورژوا»، لوئی فلیپ بناپارت (١٨48-١٨30)، آن را با «ثروتمند شوید» فرمول‌بندی کرده بود. ما می‌دانیم که سپس در عمل چگونه حکم فرانسوا گیزو به شعار تمامی خرده بورژوازی تبدیل شد و سرآغاز فقر بی‌حد و ظالمانه پرولتاریا گردید.

در اصل این جان کلام دیدگاهی بود که تقریباً بیست سال پیش هنگام نوشتن« خرده بورژوازی جنتلمن»، سعی در ابراز آن داشتم. ظاهرا از آن زمان تابه حال رویدادهای زیادی چه در سطح وقایع روزمره و چه اتفاقات دوره‌ای رخ داده است. حتی مد هم به هیات تحریریه رسانه‌ها، پس از نتایج غیر منتظره انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٢٠١٧ و سپس انتخابات پارلمانی که بلافاصله پس از آن انجام شد، رسوخ کرده است: صحبت در مورد «دنیای جدید»، «گسست» از گذشته، با استفاده دلبخواه و عمدی از تکنیک‌های روزنامه‌نگاری، با حذف روح انتقادی و در جهت «گفته‌های» تبلیغاتی رژیمی که تلاش می‌کند که آمدن امانوئل ماکرون را به مثابه آغاز یک انقلاب القا کند، هماهنگ با عنوان کتاب مبارزات انتخاباتی‌اش. اما زمانی که اندکی به بررسی از زاویه منطق ساختاری و تاریخ کلی رخ دادها بپردازیم، فقط می‌توان نتیجه گرفت که حرکت جامعه سرمایه‌داری تغییرات تعیین کننده‌ای نداشته است.

در این راستا، حتی ظهور در حوزه‌های سیاسی و دولتی بازیگران طرفدار ماکرون چیز تازه‌ای نیست. از نظر ساختاری، هم از نظر ذهنی و هم از نظر عینی، به نظر می‌رسد پایمال کردن تاریخ، پیش‌بینی

ژان لا بویر (در قرن هفدهم) را تایید می‌کند: «در صد سال آینده جهان در کل همینطور باقی خواهد ماند: همان تئاتر وهمان دکور با بازیگران دیگر». در واقع همان برنامه با شکلی متفاوت پیاده می‌شود. ماکرون جوان پیشتاز می‌درخشد، حد اقل به عنوان الگوی خرده بورژوای دوران ما یا شکل نهایی آن، به این معنا که او نماد کامل شده «انسان اقتصادی شده» (Homo œconomicus) است که توسط سرمایه‌داری قرن بیست و یکم خلق شده، نوعی نئو اریستوکرات (نخبه سالار نوین) جامعه وفور، نابرابری، فخرفروشی و دبدبه، تظاهر، اسراف، یعنی همان عالی‌ترین الگوی ارایه شده به شاگردان مدارس عالی .

متأسفانه، برای او و همراهانش، آنها خیلی دیر وارد میدان شده‌اند تا به جاه طلبی‌های خود دست یابند: جامعه وفور در حال فروپاشی است. حتی بدون ابزارهای پیچیده می‌توان وقوع یک زمین لرزه بزرگ را پیش بینی کرد.

امروز جنبه مهمی از واقعیت فعلی لمس می‌شود که عمیقا تازگی دارد و می‌تواند تحولات اساسی را در دوره تاریخی ما به وجود آورد: تاکید بر آگاهی زیست‌محیطی در طول دهه گذشته، امری نوین ورای یک گفتمان علمی در مورد روابط بین فعالیت‌های انسانی و مدیریت محیط زیست، یا یک آموزه فلسفی - انسان‌شناسی در مورد تعلق انسان به طبیعت (نظرات و عقایدی که قبلاً نیز وجود داشته و از مدت‌ها پیش بیان شده، بدون اینکه تأثیر زیادی داشته باشد) .

از سوی دیگر در سال‌های اخیر شاهد حرکت‌هایی جمعی در بدنه اجتماعی بوده‌ایم که علوم اجتماعی همواره برای درک آن با مشکلات زیادی روبه‌رو بوده‌اند، زیرا این علوم غالباً تمایل به کاستن امر جمعی به رابطه فردی دارند و تقریباً غیرممکن است که بدانیم افراد بی‌شماری که یک گروه اجتماعی را تشکیل می‌دهند، دقیقاً کجا، چه زمانی و چرا جهت شان را چون مجموعه پرندگان و ماهی‌ها، بدون علائمی مشخص و محسوس تغییر می‌دهند.

دلیل این امر این است که این حرکات جدا ناشدنی جمعی و انفرادی دارای یک رهبرارکستر واحد نیستند و احتمالا در جمع انسان‌ها تحت مکانیسم عادت واره در یک گروه با یک ماتریس جمعی همسو شده‌اند: واکنش‌های یکسان به همان شرایط ساختاری و همان محرک‌های دوره‌ای. طبیعتاً تحلیلی براساس این نوع حساسیت اجتماعی از سوی دانشمندان در خدمت سیاست و مو سسات نظرسنجی نزدیک بین فراموش می‌شود واین توضیح آن ‌است که چرا اکثر به اصطلاح متخصصین ما معمولا از پیش‌بینی پدید آمدن نو در کهنه عاجزند.

اینگونه است که، در طول دهه ٢٠١٠، حساسیت زیست محیطی بالا می‌گیرد و با وجود سر و صدای رسانه‌ها در مورد تلاش بیهوده استفاده انتخاباتی از امر محیط زیستی توسط دولت‌های پی در پی، به تدریج تمام چشم‌اندازها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.طبقات حاکم ما که معتقد بودند که طبقات متوسط را به‌طور قطعی با ارابه لیبرالیسم راست و چپ در زنجیر کشیده‌اند، ابتدا تصور می‌کردند برای کشیدن طبقه متوسط نگران، به سمت تولیدگرایی و برگرداندن توجه آنان از اثرات وحشتناک سرمایه‌داری، کافی‌است به برخی از نمایندگان خرده بورژوازی سبز، مشتاق ورود به سیاست، پست وزارت افتخاری ونه زیاد موثر داده شود.

  شبح زیست محیطی

همانطور که دیدیم، این تلاش‌های به اصطلاح دولت چپ، سپس ماکرونیست راست، برای پیوند زدن زیست محیطی به تنه سرمایه‌داری، تاکنون منجر به ناکامی شده است. جای تعجب ندارد که کسانی هنوز نفهمیده‌اند که چنین پروژه‌ای در اصل با منطق توسعه سرمایه‌داری ناسازگار است. در واقع سرمایه‌داری، همه دولتمردان و مدیران را موظف می‌کند که در صورت وجود بازار، همه چیز و هر چیزی از جمله طبیعت مادر را بفروشند. واضح است که برای وارد کردن محیط زیست به حوزه سیاست، کافی نیست که چند جوان جاه‌طلب یا ساده لوح را در نظر گرفته و برچسب «دوستدار محیط زیست» به پیشانی آنها بزنیم تا مسائل حل شود. نه فرانسه نه اروپا و نه سیاره این چنین از وضعیت بهتری برخوردار نخواهند شد. سرمایه‌داری مانند سیاره کیوان در حال بلعیدن فرزندان خود است. و این بلعیدن را به هر چه وجود دارد گسترش می‌دهد، بدون توجه به باز تولید مجدد آن در طولانی مدت: منابع معدنی و گیاهی، حیوانات و حتی منابع انسانی، همه چیز باید ازاین مسیر بگذرد، همه چیز برای فروش است، همه چیز باید مبدل به کالا و پول ‌شود تا زمانی که تمام سیاره زمین تبدیل به محل دفن زباله‌ای بزرگ، سمی و غیرقابل بازگشت گردد. مگر اینکه این جنون کشنده را متوقف کنیم قبل از اینکه همه چیز را ویران نماید.

به این دلیل است که امر محیط زیستی (اکولوژی)، نه به عنوان ادا و اصول و تظاهر زنان و مردان خرده بورژوای جنتلمن خواهان شهرت، بلکه به مثابه یک حساسیت جمعی درچارچوب یک پروژه تدوین شده تغییر اجتماعی، برای شمار بیشتر و بیشتری از شهروندان به عنوان تنها راه برون‌رفت از بحران تمدنی ما مطرح می‌شود. همانطور که «شبح کمونیسم» اروپا را در قرن نوزدهم به‌لرزه در آورد، شبح امر محیط زیستی (اکولوژی) باعث می‌شود دنیای سرمایه‌داری بزرگ امروز را متزلزل نماید.

اینجاست که امروز تنها واقعیت نوین نهفته است، و تنها امید. هر روز به ویژه در ذهن نسل جوان، روشن‌تر می‌شود که نه تنها برای نجات سیاره باید مبارزه کنیم، بلکه این تلاش از مبارزه برای تغییرات اجتماعی جهانی جدایی ناپذیر است. چنین اندیشه‌ای لاجرم، بوم سازگان (اکوسیستم) را به مثابه مفهوم کلیدی علوم زیستی گسترش داده و به مفهوم «سیستم اجتماعی» پیوند می‌دهد.

به عبارت دیگر، اگر واقعاً می‌خواهیم بوم سازگان (اکوسیستم)‌های انسانی را نجات دهیم، باید آنها را از سرمایه‌داری دور کنیم. یا بهتر بگوییم، سرمایه‌داری باید از نسل بشر خارج شود. اما نظام اجتماعی سرمایه‌داری امروز همه جا و همزمان به دو صورت وجود دارد: یکی خارجی، در ساختارها، در بنیادها که باید با همه روش‌های سنتی مبارزه سیاسی با آن در گیر شد. دیگری درونگرا و متجلی در آنچه که می‌توان آن را با «خرده بورژوای جنتلمن» توصیف کرد واین در همه ما به درجات گوناگون رسوخ کرده است.

بنا براین مبارزه با سیستم سرمایه‌‌داری همواره به نوعی نبرد با بخشی از خود است، با خرده بورژوای فرصت طلبی که در همه ما خفته و آماده است به هر ندای فریبنده پری دریای سرمایه‌داری مصرفی بیدار شود.

٭نویسنده کتاب روزنامه‌نگاران روزمره و فقر روزنامه‌نگاران

 

 

ارسال نظر