اگر آیفون در امریکا ساخته می‌شد چقدر می‌ارزید؟

۱۳۹۸/۱۰/۰۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۹۹۸۹
اگر آیفون در امریکا ساخته می‌شد چقدر می‌ارزید؟

موسسه تحقیقات اجتماعی ‌تری کونتیننتا |

 ترجمه : خسرو  صادقی‌بروجنی|

مارکس همانند بسیاری از اندیشمندان حساس دوران خود نگران وضعیت ناگوار کارگران کارخانه و فعالیت اتحادیه‌های کارگری‌شان بود. واضح بود که کارگران تولیدکننده کالا در کارخانه‌ها خودشان را ناتوان از این می‌یافتند تا پولی را برای ارتقای سطح زندگی‌شان ذخیره کنند؛ در حالی که کارخانه‌داران پولدارتر می‌شدند و هر سال که می‌گذشت نابرابری میان کارخانه‌داران و کارگران بیشتر می‌شد. امروز نیز شرایط مشابهی همانند آنچه مارکس توصیف کرد وجود دارد. شرکت‌های بزرگی مانند اپل رونق می‌یابند، در حالی که کارگران در کارخانه‌های چینی سازنده اپل دستمزد پایینی می‌گیرند و شرایط کاری سختی دارند.

با نیم‌نگاهی از منظر لیبرالی به این موارد، احتمالا گفته می‌شود باید مزد بیشتری به کارگران پرداخت شود و آنان به دستمزد روزانه عادلانه در ازای یک کار روزانه منصفانه نیاز دارند. مارکس این نظر را به این دلیل که خوشایند لیبرال‌هاست و آن را عینا تکرار می‌کنند، «شعار محافظه‌کارانه» می‌‌دانست اما همزمان [تحقق آن] در شرایط درون مرزهای نظام سرمایه‌داری کاملا غیرعملی است. دستمزدهای بالاتر لازم است، اما مادامی که ضرورت سرمایه برای کسب سود بیشتر از کارگران در روند تولید تضعیف نشود، دستمزدها نمی‌توانند تا سطح عادلانه زیاد شوند. مطالبه‌ دستمزدهای بالاتر- یا دستمزدی متناسب معیشت لازم و ضروری است اما این مطالبه قادر نیست کارگران را از سلطه عامل انسانی برای اجبار آنها به گرفتن دستمزد (کارمزدی) آزاد کند. مطالبه دریافت دستمزد معیشتی فقط مبارزه بین طبقات را شدیدتر خواهد کرد و نتیجه این مبارزه نه دستمزدهای بالاتر بلکه باید لغو نظام مزدی باشد. همان‌گونه که مارکس در کتاب «سود، قیمت، ارزش» نوشت: «کارگران باید کلیدواژه انقلابی «لغو کار مزدی» را روی بیرق‌های‌شان حک کنند.» ما در این مطلب رئوس کلی روند تولید معاصر را که به آیفون منجر می‌شود و از تولید آیفون تا طرز کار درونی سود و استثمار را ترسیم و بررسی می‌کنیم. اما نه فقط به آیفون و اپل بلکه به‌طور ویژه‌ای بیشتر به تحلیل مارکسیستی نرخ استثمار و [نقش آن] در رقابت تولید چنین ابزارهای الکترونیکی پیچیده‌ای توجه داریم. به باور ما ضروری است یاد بگیریم نرخ استثمار چگونه محاسبه می‌شود تا بدانیم کارگران دقیقا چه میزان از کل ثروت اجتماعی تولید شده در هر سال را به دست می‌آورند.

  اگر آیفون ‌X در امریکا ساخته می‌شد

چه اتفاقی می‌افتاد؟

اگر آیفون X در امریکا ساخته می‌شد بخش عمده‌ای از جمعیت جهان قادر به خریداری آن نبودند. یک برآورد نشان می‌دهد اگر آیفون X در امریکا ساخته می‌شد قیمت آن حداقل 30 هزار دلار امریکا بود، [در حالی که] قیمت کنونی آن از 900 دلار در امریکا تا 1900 دلار در برزیل و ترکیه متغیر است.

خیلی ساده، قدرت خرید برای آیفون ‌X سی‌هزار دلاری وجود ندارد. یک کارگر با حداقل دستمزد در هند باید 16.5 سال هر روز کار کند تا بتواند یکی از این تلفن‌ها را خریداری کند. این میزان در آفریقای جنوبی 14.5 سال برای داشتن یک تلفن است. تقریبا تمام 70 میلیون آیفون موجود (همچنین 30 میلیون آی‌پد و 59 میلیون محصول دیگر اپل) خارج از امریکا ساخته شده‌اند.

استیو جابز به این موضوع اشاره نمی‌کرد که اپل از نرخ‌های پایین مالیات در طول زنجیره جهانی کالا سود می‌برد.

آیفون به چند دلیل مرتبط به هم در خارج از امریکا ساخته می‌شود. اولین و مهم‌ترین دلیل آشکار، هزینه نیروی کار است. هزینه نیروی کار درون امریکا بالاتر از بخش‌های مشخصی از جهان به‌ویژه جمهوری خلق چین است که بسیاری از محصولات آیفون در آن‌جا ساخته می‌شود. دومین دلیل، شرایط کاری نامناسب (نبود اتحادیه کارگری، ساعات کار طولانی) در بسیاری از مناطق جهان به‌ویژه در مناطق آزاد تجاری و صادراتی است که صراحتا اتحادیه‌های کارگری را ممنوع کرده‌اند و هیچ مقررات دولتی وجود ندارد. عقب‌نشینی دولت در تنظیم مقررات محیط کار و استخراج مواد اولیه به افزایش پیامدهای جانبی و منفی مانند دفع زباله‌های سمی تصفیه‌نشده و استفاده شرکت‌‌های استخراج معدن از مواد شیمیایی مضر که منابع آب را آلوده می‌کند و در نتیجه‌به نابودی کشاورزی منجر می‌شود. این تبعات، تعداد بسیار بیشتری از میلیون‌ها کشاورز و دهقان کوچک را مجبور می‌کند تا زمین‌های‌شان را برای کار مزدی در فرایند تولید صنعتی ترک کنند. تولیدِ گسیخته شده (منفصل) در زنجیره جهانی کالا در مرکز این تغییرات قرار دارد. این مطلب توجه خود را بر تولید گسیخته شده و زنجیره جهانی کالا متمرکز خواهد کرد.

  زنجیره جهانی کالا

کارخانه‌ها قبلا در یک مکان واحد قرار داشتند. روی زمین‌شان که اجاره یا خریداری شده بود ساختمان کارخانه ساخته می‌شد. سپس مالک کارخانه (یا سرمایه‌دار)، ماشین‌آلات درون کارخانه را می‌خرید یا اجاره می‌کرد. برای تولید برق و به کار انداختن ماشین‌ها، برق به درون کارخانه کشیده می‌شد که امکان کار روزانه طولانی‌تر و شیفت سوم در نیمه‌شب را فراهم می‌کرد. مواد خام یا اولیه از بیرون کارخانه خریداری می‌شد و پس از آن، سرمایه‌دار، کارگران را استخدام می‌کرد تا مهارت‌ و انرژی‌شان را به کارخانه بیاورند و در مدت زمان مشخصی کار کرده کالاها را تولید کنند. ماشین‌آلات بهتر و همکاری بیشتر همانند تقسیم کار میان کارگران، کارخانه‌ها را بیش‌ازپیش کارآمد می‌ساخت. این کارخانه‌های قدیمی عموما در یک مکان واحد (و مشخص) قرار داشتند. حتی زمانی که آنها در یک مکان بودند مواد خام‌شان از مناطق مختلف تأمین می‌شد. بنابراین کارخانه‌ها همیشه از نظر جهانی در ارتباط با مناطقی بودند که یا مواد اولیه‌شان از آن‌جا تأمین یا محصولات‌شان در آنجا فروخته می‌شد. از دهه 1960 میلادی به مرور سه تغییر تکنولوژیکی و سه تغیر عمده اقتصادی- سیاسی این امکان را به کارخانه‌ها داد تا ساختار اصلی‌شان را تغییر دهند.

سه تغییر تکنولوژیک به‌هم‌پیوسته عبارت بودند از:

1- شبکه‌های ارتباط از راه دور: از دهه 1960 تعداد زیادی ماهواره با اهداف تجاری به فضا فرستاده شد تا ارتباط بین قسمت‌های مختلف جهان را آسان‌تر کنند.

2- کامپیوتری‌شدن: استفاده از بانک‌های اطلاعاتی به شرکت‌ها این امکان را می‌دهد تا فهرست دارایی‌های‌شان (مواد خام و محصولات نهایی ذخیره‌شده در انبار) را نه روی یک دفتر بزرگ حسابداری که در کامپیوتر نگهداری کنند. اگر دو کامیپوتر- یکی در هنگ‌کنگ و دیگری در لس‌آنجلس- بتوانند در شبکه ماهواره‌ای مرتبط شوند، دفاتر مرکزی شرکت در لس‌آنجلس فورا می‌توانند از کاهش موجودی مواد اولیه و محصولات درون انبار مطلع شود و در زمان کوتاهی مجددا آنها را سفارش دهند.

3- استانداردسازی و تدارکات کارآمد: قبلا چند روز طول می‌کشید تا کارگران بارانداز، بارِ کشتی را تخلیه کنند و محموله کالا به‌سادگی می‌توانست در جای اشتباهی در انبار کالا قرار گیرد. با وجود این، کارگران بارانداز اغلب از طریق اتحادیه‌های رادیکال‌شان نه فقط برای افزایش دستمزد و شرایط کاری‌شان بلکه به دلیل موضوعات سیاسی اعتصاب می‌کردند. لازم بود وحدت سیاسی آنها شکسته شود. در اواسط دهه 1950 کشتی‌های باربر شروع به حمل کالاهای‌شان در محفظه‌های فلزی بزرگ با اندازه استاندارد (کانتینر) کردند. [کانتینرها] می‌توانستند در عرض چند ساعت توسط جرثقیل از کشتی برداشته شده و فورا پشت کامیون یا حمل‌کننده ریلی قرار گیرند. این [تغییرات] به این معنا بود که زمان کمتری صرف انتقال کالاها به سراسر جهان می‌شد و اتحادیه کارگران بارانداز خیلی ضعیف شد. این فرایندها هم هزینه حمل‌ونقل سراسری و هم خطر اعصاب را کاهش داد. اما کانتینرسازی فقط یک بخش از انقلاب در تدارکات [تولید] است. سیستم‌های تدارکاتی پیچیده‌تر به شرکت‌ها امکان می‌دهد مواد خام و محصولات تولیدشده‌شان را رصد کنند و مطمئن شوند که آنها [از مسیرشان] منحرف نشده و به‌موقع به مقصد می‌رسند. هیچ‌یک از اینها بدون استانداردسازی (توسط سازمان بین‌المللی استاندارد) امکان‌پذیر نبود و به این معنا است که هر درون‌دادی برای تولید می‌تواند از هر جا در جهان تولید شود. درجه کابل الکتریکی و نوع شیشه دیگر به‌طور خودسرانه اندازه‌گیری نمی‌شود. آنها الان با یک استاندارد دقیق تولید می‌شوند. به این ترتیب، استانداردسازی به شرکت‌های دریافت‌کننده کالا امکان می‌دهد تا یک تولیدکننده را علیه تولیدکننده دیگر به رقابت وادارند و قیمت‌ها را کاهش دهند. اگر کارگران در یک جا شرایط کاری بهتری را کسب کنند، استانداردسازی و تدارکات کارآمد به سرمایه اجازه می‌دهد تا مسیر روند تولید را به دور از این «مشکل» و به‌سمت یک محل کار منعطف‌تر تعیین کند.

این سه تغییر تکنولوژیک به شرکت‌ها اجازه داد تا به تقسیم کارخانه به چندین بخش فکر کنند که هر بخش در نزدیکی مواد خام یا نیروی کار متخصص ارزان قرار داشت. حتی زمانی که فرایند تولید در میان کشورهای مختلف تکه‌تکه و از هم جدا شد، شرکت‌ها همه روندها را به واسطه مدیریت یکپارچه داده‌های مربوط به تولید، حمل‌ونقل و سازندگان کنترل می‌کردند. سیستم‌های تدارکات کارآمد و تکنیک‌های حمل‌ونقل بهتر، شرکت‌ها را از حرکت سریع قطعات تولیدی‌شان در سراسر جهان مطمئن می‌کند. یک خازن باتری می‌تواند در یک جا ساخته شود، صفحه نمایش در جای دیگر و پس از آن اجزای مختلف برای مونتاژ در آیفون به مکان سوم آورده شود.

گسیختگی تولید، الگوی قدیمی انتقال مواد خام از یک کشور به کشور دیگر برای تولید محصول نهایی را شدت می‌بخشد و سیستم تازه‌ای را به وجود می‌آورد که نتیجه آن نادیده گرفتن حقوق کارگران و پروژه‌های توسعه ملی است و در نهایت سرمایه جهانی را برای افزایش استثمار توانمند می‌کند.

ما این سیستم جدید را «زنجیره جهانی کالا» می‌نامیم که با عنوان «زنجیره جهانی ارزش» نیز شناخته می‌شود. در زنجیره جهانی کالا، تولید (همانند بازاریابی و توزیع) در میان چندین شرکت در مناطق گوناگون تقسیم می‌شود.

زنجیره جهانی کالا به شرکت‌ها امکان داد موجودی انبارهای کالا را با روند «تولیدِ سرِوقت» مدیریت کنند. [در این روش از تولید] شرکت‌ها کالاهای زیادی در انبارهایشان نگهداری نمی‌کردند تا کالاهای سفارش داده شده نیاز بازار را تأمین کنند. در این فرایند همچنین نقش شرکت‌های چندملیتی (مانند اپل) عمده است. چون به‌رغم آنکه به ندرت چیزی فراتر از نشان تجاری تلفن آیفون تولید می‌کند، با این حال، این روند را کنترل و سهم اصلی را از آن کسب می‌کند.

بحران‌های ساختاری سرمایه‌داری در دهه 1970 موجب شد زنجیره جهانی کالا و تولید فوری ایجاد شود. چرا سرمایه‌داری جهانی وارد بحران‌های ساختاری بلندمدتی شد که هنوز حل نشده است؟

شرکت‌های سرمایه‌داری منفرد تلاش می‌کنند سودشان را حفظ کرده یا افزایش دهند. این هدف آنهاست و به منظور آن این سری اقدامات را انجام می‌دهند:

1- ساخت محصولات جدید که موجب انحصار شرکت‌ها در بازار می‌شود. هرچند شرکت‌های دیگر به زودی از این محصولات جدید کپی‌برداری خواهند کرد و مزیت آن نوآوری کاهش می‌یابد. بنگاه‌ها برای محافظت از نوآوری‌شان و مزایای انحصاری آن تلاش می‌کنند تا جایی که امکان دارد حقوق انحصاری ثبت این کالاها را برای خودشان نگه دارند.

2- رقابت با شرکت‌های دیگر برای بزرگ‌تر کردن بازارشان از طریق تبلیغات و گسترش نشان تجاری (برند) یا با [ابزارهای غیرقانونی] رشوه و جاسوسی. اگر بِرندی قادر باشد ارتباط عاطفی با مشتریان برقرار کند، حتی اگر شرکت‌های دیگر کالای کاملا مشابهی تولید کنند، آن شرکت می‌تواند بر بازار مسلط شود. همچنین دزدی از طرح‌های جدید یا پرداخت پول به شرکت‌های خرده‌فروشی می‌تواند شرکت را در مقابل رقبایش منتفع کند.

3- استفاده از فناوری‌های جدید برای تولید و مدیریت نیروی کار با هدف افزایش بهره‌وری نیروی کار. مفهوم بهره‌روی نیروی کار به این معنا است که شرکت‌ها کارگران را مجبور خواهند کرد برای تولید کالاهای بیشتر در یک دوره زمانی معین نسبت به قبل شدیدتر کار کنند. اگر فناوری و مدیریت بتوانند کارگران را مجبور سازند تا

در ازای دستمزد ثابت سخت‌تر کار کنند، آن‌گاه شرکت‌ها می‌توانند مزیت بهره‌وری به دست بیاورند. به عبارت دیگر، شرکت‌ها از تعداد ساعات ثابتی که کارگران کالاها را تولید می‌کنند سود بیشتری می‌برند.

کاهش هزینه تولید از راه مکانیزاسیون موثرترین سلاح در جنگ بین شرکت‌ها است. شرکت‌ها اگر می‌خواهند بهره‌وری نیروی کار و سهم‌شان از بازار را افزایش دهند، باید همان‌طور که در مدیریت بِرند و تبلیغات سرمایه‌گذاری می‌کنند، در ماشین‌آلات و فناوری نیز سرمایه‌گذاری کنند. در اصطلاح مارکسیستی به این معنا است که شرکت‌ها باید برای کاهش هزینه واحد تولید نسبت سرمایه به کار را افزایش دهند و توان رقابت‌پذیری‌شان را حفظ کنند.

نسبت سرمایه به کار (ترکیب ارزشی سرمایه) یکی از مقولاتی است که مارکس برای تجزیه و تحلیل دقیق تغییر به آن اشاره می‌کند. سرمایه‌داران برای افزایش ترکیب ارزشی سرمایه مجبورند بیشتر از سرمایه متغیر (هزینه ناشی از استخدام نیروی کار) در سرمایه ثابت (شامل سرمایه استوار همانند ماشین‌آلات و سرمایه قابل جابه‌جایی مانند مواد خام) سرمایه‌گذاری کنند.

مفهوم ترکیب ارزشی سرمایه به مارکس امکان می‌دهد تا رابطه بین سرمایه‌گذاری‌ها بر زمین، تجهیزات و مواد خام (سرمایه ثابت) به سرمایه‌گذاری‌ها در نیروی کار (سرمایه متغیر) در روند تولید را مشخص و بهره‌وری نیروی کار (از راه مکانیزاسیون) و ایجاد ارزش اضافی را تعیین کند. سرمایه‌گذاری وسیع شرکت‌ها در سرمایه ثابت به افزایش ترکیب ارزشی سرمایه منجر ‌شد اما در عوض سودآوری اقتصادی را در بلندمدت کاهش داد. برای مثال، ترکیب ارزشی سرمایه در امریکا طی سال‌های 1947 تا 1985 به میزان 103 درصد افزایش یافت در حالی که نرخ سود در همین دوره 53 درصد افت کرد. بحران‌های سودآوری که یک مشکل درونی و دایمی برای سرمایه‌داری است سرمایه‌گذاران را واداشت تا فعالیت‌های مولدشان را به مناطقی با دستمزد پایین‌تر نیروی کار منتقل کنند (برای مثال کشورهای جنوب) و انتقال تولید به جنوب جهان بدون سه تغییر عمده سیاسی که در دهه 1980 اتفاق افتاد امکان‌پذیر نمی‌شد.

1- فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک سوسیالیستی در اروپای شرقی

وقتی اتحاد شوروی و بلوک شرق فروپاشید، مانعی که از پیشروی دلخواه و جهانی سرمایه‌داری چندملیتی جلوگیری می‌کرد، از بین رفت. اتحاد شوروی به بلوک کشورهای جهان سوم قدرت ابراز وجود در عرصه جهانی داده بود و این کشورها از مانعِ شوروی و بلوک شرق برای پیشبرد یک نظم اقتصادی جدید استفاده کردند که شامل حق حاکمیت خط‌مشی توسعه و تجارت می‌شد. فروپاشی مانعِ سوسیالیستی به این معنا بود که توانایی کشورهای جهان سوم برای گفت‌وگو بر سر حق حاکمیت‌شان ضربه خورد که تا الان نیز همچنان ادامه دارد.

2- بحران بدهی جهان سوم و برآمدن چین

پس از قر‌ن‌ها استعمارگری، حق‌حاکمیت ملی و لزوم ایجاد اقتصادهای ملی برای دولت‌های پسااستعماری مانند چین دارای اهمیت بود. اما بحران‌های بدهی اواخر دهه 1970 و دهه 1980 این کشورها را مجبور کرد که استقلال‌‌شان را به نظام تجارت جهانی واگذار کنند. نظام تجارت جهانی جدید که توسط قوانین بدیع مالکیت فکری و سازمان تجارت جهانی ایجاد شده است، بیشتر از [الگوی تولید قدیمی مبتنی بر] کارخانه در یک محل به ابرشرکت‌های چندملیتی و ایده «جهانی» کمک می‌کند. عصر اصلاح بازار چین که از 1978 آغاز شد مشارکت‌کننده اصلی در زنجیره جهانی کالا بود. در این دوران از سال 1978 در جریان تولید گسیخته، صدها میلیون کارگر چینی عمدتا در سواحل چین در دسترس بود تا برای کار در دورپیمایی‌های تولید منفصل به کار گرفته شوند.

3- جداساختن سیاست‌ها دولت از نیازهای شهروندانش در امریکای شمالی، اروپا و ژاپن

دولت‌ها در مثلثِ امریکای شمالی، اروپا و ژاپن سیاست‌های جدیدی را وضع کردند که به شرکت‌های مستقر در سواحل‌شان اجازه می‌داد تا [برای سرمایه‌گذاری] به کشورهای دیگر بروند. این سیاست‌ها به بخش مالی آزادی ورود و خروج نسبتا کامل از کشورهای‌شان می‌داد. سیاست‌هایی مانند عوارض و یارانه‌ها که به ایجاد اقتصادهای ملی و برنامه توسعه ملی (عناصر حیاتی پروژه جهان سوم و دولت‌های پسااستعماری جدید) کمک می‌کرد، کنار گذاشته شد. فضای سیاستی جدید (نولیبرالیسم) به شرکت‌ها اجازه داد تا کارخانه‌های قدیمی و محلی را رها کرده و کارخانه‌ای را در سراسر قاره‌های جهان ایجاد کنند که اجزا و قطعات کالاها را در همه مناطق زمانی می‌ساخت.

  آیفون در زنجیره جهانی کالا

آیفون اپل بدون چرخه جهانی کالا نمی‌تواند وجود داشته باشد. مواد خام و اجزای سازنده آیفون از 30 کشور جهان تأمین می‌شود. برای تولید آیفون دو نوع درون‌داد (ورودی) وجود دارد:

1-مواد خام

 2- قطعات تولیدشده

مالکیت فکری عامل دیگری است که در تولید آیفون نقش دارد. مالکیت فکری همانند مواد خام و قطعات تولیدشده یک درون‌داد نیست بلکه حق قانونی داده شده توسط دولت‌ها است که می‌تواند پایه و اساس رانت شود. شرکت‌های مدعی حقوق مالکیت بر تولیدات دارویی یا فناوری الکترونیک، رانت استفاده از حقوق داده شده به آنها‌ توسط دولت را به کار می‌گیرند و بر پایه این حق انحصاری مانع استفاده دیگران از این محصولات می‌شوند. یک فرضیه این است که چون اپل فناوری‌های مذکور را می‌سازد، پس حق دارد رانت مالکیت فکری حاصل از فروش تلفن‌ها را طلب کند. اما تقریبا تمام فناوری‌های که آیفون را می‌سازند- اینترنت، سیستم GPS، صفحه لمسی، فعال‌یار صوتی- با پول [بودجه] عمومی داده شده به دانشگاه‌ها و آزمایشگاه‌های تحقیقاتی توسعه داده شده‌اند. به بیان دیگر، اپل از فناوری‌های توسعه یافته توسط دولت برای تولید آیفون استفاده کرده است. دولت به شرکت‌های خصوصی مانند اپل امکان داد تا خواستار مالکیت حقوق فکری برای این فناوری‌ها شوند. سود حاصل از ابتکارات مبتنی بر تأمین مالی بخش عمومی به بخش خصوصی رسید و همچنان می‌رسد. شرکت‌هایی مانند فاکسکان که هم بخش‌هایی از آیفون را می‌سازند و هم آن را مونتاژ می‌کنند، به دلیل محافظت از حقوق مالکیت فکری و اینکه اپل یک بِرند قدرتمند را ساخته است، نمی‌توانند از [فعالیت] اپل و فروش این تلفن‌ها جلوگیری کنند. چون اپل این فناوری‌ها را نساخته، با این سوال روبه رو هستیم:

«چه کسی مستحق است تا از فناوری‌ تأمین مالی شده توسط بخش عمومی سود ببرد؟»

این مواد را در میان مواد خام یک آیفون خواهید یافت:

 آلومینیوم، آرسنیک، کربن، کوبالت، کولتان (نیوبیوم و تانتالوم)، مس، گالیوم، طلا، آهن، پلاتین، سلیکون و قطع.

این مواد خام از منابع مختلفی از جمهوری دموکراتیک کنگو تا بولیوی تأمین می‌شود. طی این سال‌ها گزارش‌های سازمان‌های معروفی مانند یونیسف (صندوق کودکان سازمان ملل متحد) و سازمان عفو بین‌الملل استفاده سازندگان اپل از کار کودکان برای استخراج این مواد معدنی از معدن را افشا کرده و نشان می‌دهد آنها به معدنچیان دستمزد بسیار ناچیزی (مزد بخورنمیر) پرداخت می‌کنند.

برای مثال، گزارش سازمان عفو بین‌الملل نشان داده 40هزار کودک در شرایط بسیار خطرناک در معادن جمهوری دموکراتیک کنگو کار می‌کنند تا این مواد خام را استخراج کنند. مرگ، قطع عضو و مشکلات بهداشتی مزمن امری عادی است. این کودکان برای یک تا دو دلار در روز، 12 ساعت در روز کار می‌کنند و بارهای سنگین را از معادن عمیق بیرون می‌برند. علاوه بر اینکه کار کودکان اجباری است، شرکت‌های معدن به خوبی آگاهند که هزینه استخراج مواد خام مهم و مواد معدنی کمیاب زمین بسیار پایین است، چون گروه‌های شبه‌نظامی با لوله تفنگ کارگران را مجبور می‌کنند از معادن پایین بروند. هم‌اکنون این یک منظره آشنا در آفریقای مرکزی است. این اشکال انضباط نیروی کار، عناصر مهم و معدنی آیفون را از زمین تأمین می‌کند و همچنان به عنوان بی‌ارزش‌ترین بخش زنجیره جهانی کالا تلقی می‌شود.

آیین رفتاری عرضه‌کننده اپل (مرتب به‌روز می‌شود و تازه‌ترین نسخه آن مربوط به سال 2019 است) به‌صراحت می‌گوید اپل معتقد است همه کارگران در زنجیره عرضه محصول مستحق یک محیط کار اخلاقی و منصفانه هستند. با کارگران باید با بیشترین احترام و منزلت رفتار شود و سازندگان اپل باید بالاترین استانداردهای حقوق بشر را رعایت کنند. به نظر می‌رسد این کلمات معنای چندانی برای اپل و پیمان‌کارانی ندارد که مواد خام را از مناطقی دور از تصور خریداران آیفون تأمین می‌کنند.

پس از آن مواد خام وارد واحدهای تولیدی درحداقل 30کشور جهان، از اروپا تا چین می‌شود. بسیاری از اجزای آیفون در کارخانه‌های چین ساخته می‌شود.  شرکت تولیدی فاکسکان (Hon Hai Precision Industry) از تایوان مهم‌ترین شرکت در میان اینها است. این شرکت در سال 2017 درآمد سالانه 160 میلیارد دلار داشت. بزرگ‌ترین کارفرمای بخش خصوصی در چین است و 1.3 میلیون کارگر در لیست حقوقی آن در چین قرار دارد. در سراسر جهان فقط کارفرمایان وال مارت و مک‌دونالد بیشتر از فاکسکان کارگر استخدام می‌کنند. رسوایی در این کارخانه‌های تولیدی امری عادی است. هم‌اکنون پدیده‌ای به نام «خودکشی‌های فاکسکان» به دلیل وفور مرگ‌ومیر کارگران در اعتراض به دستمزدهای پایین و شرایط بد کاری در شهر فاکسکان در شینزن چین وجود دارد. رسانه‌های چینی این پدیده را «قطارِ خودکشی» نامیدند. «پون‌نگای» و «جنی چان» دو شخصیت دانشگاهی چینی در در سال 2012 این پدیده را در فاکسکان بررسی کردند. آنها در گزارش بسیار انتقادی‌شان از چندین کارگر در کارخانه مونتاژ تلفن همراه نقل می‌کنند: «ما همیشه فریاد می‌کشیم، اینجا [شرایط] خیلی سخت است، ما در یک اردوگاه کار اجباری گیر افتادیم، فاکسکان ما را با اصول «اطاعت، اطاعت، اطاعت مطلق» مدیریت می‌کند! آیا ما باید کرامت انسانی‌مان را فدای کارایی تولید کنیم؟»

منبع:  نقد اقتصاد سیاسی

 

ارسال نظر