راست افراطی در اروپا چگونه رشد کرد

۱۳۹۸/۰۷/۱۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۴۲۶۶
راست افراطی در اروپا چگونه رشد کرد

مقدمه:

خشایار نصیر| کارشناس بین‌الملل|

مدتی است از به قدرت رسیدن احزاب راست افراطی در اروپا و صاحب کرسی شدن برخی از آنها می‌گذرد. برای مثال حزب راستگرای آلترناتیو آلمان در انتخابات اخیر فدرالبه پارلمان این کشور راه یافت، حزب راستگرای فیدش در مجارستان تحت رهبری ویکتور اوربان برای چهارمین بار پیروز انتخابات پارلمانی این کشور شد و تشکیل دولت داد و حزب استقلال بریتانیا با همکاری برخی اعضای حزب محافظه‌کار شرایط همه پرسی را فراهم کرد که باعث وقوع برگزیت شد. نمونه‌هایی از این دست فراوان وجود دارد. گرچه مدتی است که التهاب فضای سیاسی در برخی از این کشورها تا حدودی فروکش کرده، اما بررسی مجدد دلایل افزایش محبوبیت چنین احزابی به دلیل افزایش اهمیت سیاست هویت نه تنها در اروپا بلکه در اقصی نقاط جهان خالی از لطف نیست.  در این نوشتار نخست به بررسی ژئوپولیتیک قاره سبز می پردازیم و سپس به دلایل اصلی به قدرت رسیدن این احزاب اشاره می‌شود و در نهایت به پیامدهای ظهور چنین جنبش‌هایی اشاره خواهد شد .

  ژئوپلیتیک اروپا:

منطقی نیست که از اروپا به‌مثابه کیستی یگانه سخن گفته شود، با وجود وجود اتحادیه اروپا، این قاره کیستی یگانه‌ای ندارد. اروپا از رشته کشورهایی مستقل و ستیزه جو تشکیل شده است. کیستی همه این کشورها اروپایی است، اما بهتر است به 4 اروپا تقسیم شود و از این سیاهه روسیه و جمهوری‌های سابق شوروی حذف شود، گرچه این کشورها از لحاظ جغرافیا اروپایی هستند اما پویایی متفاوتی از اروپا دارند.

  این 4  اروپا عبارتند از:

1 – اروپای اطلس: کشورهای کرانه اقیانوس اطلس مانند فرانسه، اسپانیا و بریتانیا که قدرت‌های عمده استعماری در طی 5 قرن گذشته بودند .

2- اروپای میانی: به‌ویژه آلمان و ایتالیا که تا اوخر قرن نوزدهم هنوز در جایگاه کشوری مدرن متولد نشده بودند و پافشاری آن دو بر منافع ملی شان بود که باعث دو جنگ جهانی در قرن بیستم شد .

3- اروپای شرقی: کشورهای کرانه بالتیک تا دریای سیاه که در جنگ جهانی دوم به اشغال اتحاد جماهیر شوروی درآمدند و اکنون پس از آن تجربه در حال بازسازی و تثبیت هویت مستقل و ملی خود هستند .

4- اروپای شمالی: منطقه‌ای کم اهمیت شامل کشورهای اسکاندیناوی مانند سوئد و نروژ و فنلاند . در نیمه نخست قرن بیستم، اروپای اطلس، قلب امپراتوری‌های جهان بود، اروپاییان میانی دیرآمدگان بودند و چالشگران بعدی. اروپاییان شرقی قربانیان بودند .

  دلایل اصلی رشد راست افراطی در اروپا:

1– ضعف‌های ساختاری اتحادیه اروپا:

بنا بود این اتحادیه پیش درآمدی باشد برای شکل گرفتن فدراسیون اروپا که در آن حکومتی مرکزی با پارلمان و خدمات حرفه‌ای کشوری بر اروپایی فدرال حکومت کند و حاکمیت‌های ملی به امورات داخلی خود بپردازند و امور دفاعی و سیاست خارجی یکسره تحت مدیریت دولت فدرال قرار گیرد. هدف از این کار جلوگیری از جنگی جدید در اروپا با کمرنگ کردن نقش دولت‌های ملی و ایجاد یکپارچگی اقتصادی بود . در تئوری چنین فدراسیونی ایده‌ای جذاب محسوب می‌شد. اما در عمل بنیان‌های اساسی هویتی برای ساخت این فدراسیون مهیانبودند. برای مثال ساخت این هویت مشترک نیاز به عناصری مانند زبان مشترک و پیشینه تاریخی دارد، در مورد اول هیچ کدام از کشورهای عضو اتحادیه اروپا حاظر به پذیرش زبان دیگری به عنوان زبان مشترک نیست، درمورد دوم تا پیش از 1945 این کشورها سابقه جنگ‌های خونینی با یکدیگر داشتند، همچنین هر یک از این کشورهای اروپایی تفاوت‌های فرهنگی و تاریخی اساسی با دیگری دارد. برای سیاست دفاعی مشترک نیاز به ارتش اروپایی هست اما در همینجا پرسش هایی اساسی مطرح می‌شود. چه زبانی زبان مشترک این ارتش است؟ ملیت افسرها و سربازها در این ارتش به چه شکل است؟ و بسیاری پرسش‌های دیگر. برای مثال اعلام هر یک از این زبان‌های اروپایی به عنوان زبان مشترک این ارتش باعث اعتراض شدید بخش‌های دیگری از اروپا خواهد شد، یا در مورد پرسش دوم سربازان لهستانی یا هلندی هرگز زیر بار اطاعت از افسران آلمانی یا فرانسوی نخواهند رفت و برعکس .

درمورد سیاست خارجی هر یک از کشورهای اروپایی به واسطه موقعیت جغرافیایی خود منافع متفاوتی دارند و برخی از این منافع در تضاد با یکدیگر قرار دارند بنابراین تصور یک سیاست خارجی مشترک تقریبا غیرممکن است .

در مسائل اقتصادی این اتحادیه پول مشترک تعریف کرده است اما برخی از کشورهای اروپایی از پذیرش آن به عنوان پول ملی خود سر باز زده‌اند، بطور نمونه کشورهایی مانند بریتانیا. قوانین اقتصادی وضع شده توسط بروکسل نیز به صورت دلبخواهی توسط دولت‌های عضو اجرا می‌شوند به عنوان مثال فرانسه با وجود عضویت در حوزه یورو و اتحادیه اروپا هنوز سوبسیدهای کشاورزان فرانسوی را حذف نکرده و اجازه کنترل کسری بودجه خود را به بروکسل نداده است. ضعف دیگر اتحادیه اروپا ناتوانی در ارایه برنامه اقتصادی مشترک برای همه اعضای این اتحادیه است، دلیل اصلی آن تعدد واقعیت‌های ملی، جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی در این اتحادیه برمی‌گردد. هر یک از کشورهای عضو روش متفاوتی برای برخورد با بحران‌های اقتصادی خود دارند، گذشته از آنچه ذکر شد اشاره به ضعف یورو به عنوان پول مشترک الزامی است. یکی از دلایلی که بریتانیا، دانمارک یا لهستان از بحران اقتصادی سال 2008 جان سالم به در بردند داشتن کنترل کامل بر پول ملی شان بود. اکنون تفکیک اقتصادی اساسی میان کشورهای اروپای جنوبی مانند ایتالیا و اسپانیا با کشورهایی مانند آلمان برقرار شده است. این کشورهای جنوبی اروپا عمدتا بدهی‌های بسیار سنگینی دارند که بخش قابل توجهی از آن غیرقابل پرداخت است، به علاوه هنوز از بحران سال 2008 بیرون نیامده‌اند و همچنان در رکود به سر می‌برند و بیکاری به خصوص بیکاری جوانان در این کشورها بیداد می‌کند. احزاب راست افراطی در این کشورها مانند حزب leganord در ایتالیا یا حزب vog در اسپانیا چاره را در خروج از اتحادیه اروپا می‌بینند مانند اتفاقی که در بریتانیا با برگزیت در حال رخ دادن است .

2- مهاجرت گسترده مسلمانان:

تاریخچه مهاجرت گسترده مسلمانان به دهه 1970 و 1980 بازمی‌گردد. این موضوع همراه شد با استقلال تدریجی مستعمرات اروپاییان غربی و میانی. با توجه به اینکه این کشورها با کمبود نیروی کار روبرو بودند در قالب کارگر مهمان شروع به پذیرش مهاجرین از کشورهای عمدتا مسلمان کردند مانند مهاجران پاکستانی به انگلستان یا مهاجران الجزایری به فرانسه یا مهاجران ترک به آلمان. تصور اروپاییان این بود که پس از مدتی این کارگران به کشورهای خود بازمی گردند اما این تصور اشتباه بود. این مهاجرین باقی ماندند و شهروند کشورهای میزبان خود شدند، حتی خانواده‌های خود را نیز همراه آوردند و در اروپا صاحب فرزند شدند و در این کشورها جاگیر شدند . مشکلات اساسی از همین نقطه آغاز شد. مهاجران مسلمان همواره مناقشه برانگیزتر از سایر مناطق شمرده می‌شوند که این امر علل پیچیده‌ای دارد. در بعضی موارد این وضعیت صرفا نتیجه بیگانه‌هراسی، نژادپرستی و تعصبات فرهنگی است. برخی دیگر نیز نگرانند که تازه واردها خود را با جامعه میزبان تطبیق ندهند. مهاجران متهم می‌شوند که خودشان و فرزندانشان در نواحی مخصوص و بسته زندگی می‌کنند، به صورتی که حتی پس از سال‌ها اقامت زبان ملی کشور میزبان را نمی‌دانند . این حساسیت به مسلمانان پس از فاجعه 11 سپتامبر به مراتب عینی‌تر شد، و بعد از آن مجموعه عملیات القاعده در لندن و مادرید این اضطراب را تشدید کرد. در بسیاری از کشورهای اروپایی اتفاقات مزبور به بحث‌های تلخ درمورد هویت ملی دامن زد، زیرا تروریست ها اغلب از داخل جوامع اروپایی می‌آمدند. در پی ظهور داعش و بر اثر جنگ داخلی سوریه موج دیگری از خشونت در اروپا به راه افتاد. حادثه شارلی ابدو در ژانویه 2015 در پاریس، حملات باتاکلان در سال 2016 که به مرگ 130 نفر انجامید، بمب‌گذاری در فرودگاه بروکسل در مارس 2016 و حمله با کامیون به مردم پیاده در برلین، لندن، نیس و نیویورک از جمله این حوادث خشونت بار بودند. گروه کثیری از مسلمانان به خاطر جنگ سوریه و تبلیغات واعظان تندرو در اینترنت رادیکال شدند . این حملات بار دیگر موضوع شهروندی و هویت ملی را در کانون توجه قرار داد، زیرا بسیاری از مهاجمان شهروند همان کشورهای مورد حمله یا نسل دوم مهاجران بودند. بعدها معلوم شد بسیاری از کشورهای اروپایی مامن جمعیت کثیری از مهاجران خشمگینی هستند که در حد لازم در جوامع میزبان ادغام نشده‌اند و تعداد اندکی از آنها از ارزش‌های مطلوب این جوامع متنفرند .  عامل دیگری که در این تفکیک و جدایی نقش مهمی دارد موقعیت جغرافیایی اروپاست و نزدیکی این قاره به خاورمیانه و شمال آفریقا. این نزدیکی جغرافیایی بطور غیر مستقیم باعث شده است که این جوامع مهاجر نه تنها هویت مذهبی بلکه حتی هویت ملی خود را نیز حفظ کنند در حالی که وقتی موقعیت جغرافیایی کشور میزبان بسیار از خاورمیانه و شمال آفریقا دور است مانند امریکا، استرالیا، کانادا و نیوزیلند انطباق‌پذیری مهاجرین افزایش می‌یابد برای مثال نسل دوم مسلمانانی که از خاورمیانه و شمال آفریقا به امریکا یا کانادا مهاجرت کرده‌اند تنها مذهب آن هم به شکلی لیبرال را به عنوان میراثی از نسل گذشته خود نگه داشته‌اند ولی هویت ملی آنها کاملا امریکایی یا کانادایی شده است .

3- پیش‌روی روسیه در شرق اروپا:

روسیه در بخش شرقی اروپاست، و در مواردی بسیار با دیگر بخش‌های اروپا جنگیده است. جنگ های ناپلئون، جنگ‌های جهانی اول و دوم و جنگ سرد همه بر سر وضعیت روسیه و ارتباطش با بقیه اروپا درگرفتند و هیچ یک از این جنگ‌ها گره این مشکل را نگشود، زیرا که در پایان، روسیه همچنان مستقل و یکپارچه باقی ماند یا به پیروزی رسید. مشکل اینجاست که وجود روسیه‌ای یکپارچه همیشه خطری بالقوه بزرگ برای اروپا به شمار می‌آید .  روسیه پس از پایان جنگ سرد و سقوط اتحاد جماهیر شوروی از لحاظ ژئوپلیتیک در وضعیت بسیار بغرنجی قرار گرفت. سهم این کشور از دریای سیاه ناچیز شد، کنترل کوه‌های قفقاز را از دست داد و با استقلال اوکراین، بلاروس و کشورهای بالتیک منطقه حائل میان مرز این کشور تا مسکو پایتخت تقریبا از میان رفت. در درون خاک روسیه مناطق مسلمان نشین روسیه مانند چچن و داغستان بانگ استقلال طلبی سر دادند و روی به مبارزه مسلحانه با دولت مرکزی در مسکو آوردند. شرایط زمانی بدتر شد که تهدید اصلی امنیتی و جغرافیایی روسیه، اعضای ناتو، با حمایت امریکا به دنبال جذب اوکراین و گرجستان در درون این پیمان رفتند. با به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین در روسیه شورش‌های چچن سرکوب شد، نفوذ روسیه در گرجستان افزایش یافت. از پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو جلوگیری شد و افزایش قیمت نفت به روسیه کمک کرد تا اقتصاد خود را از آشوب تا حدودی خارج سازد. پوتین با افزایش نفوذ در شبه جزیره کریمه در اوکراین موفق شد شرایط برگزاری رفراندومی را فراهم کند که این شبه جزیره را از اوکراین جدا و به خاک روسیه ملحق می‌کند. همچنین این کشور وارد دو جنگ با گرجستان در آبخازیا و اوستیای جنوبی شد و این سرزمین‌ها را تصرف کرد. روسیه تهدید استراتژیک بسیار نزدیکی برای اروپاست. روسیه تمایلی برای فتح اروپا ندارد. فقط می‌خواهد کنترل خود بر محدوده اتحاد شوروی پیشین را اعمال کند. از دیدگاه روس‌ها، این کار هم کوششی منطقی برای برقرار کردن منطقه نفوذی محدود، و هم اقدامی دفاعی به شمار می‌رود. این اقدام دفاعی زودتر از هر جای دیگری خطرش کشورهای کرانه بالتیک را تهدید می‌کند و این کشورها اکنون زیر پوشش نهادهای اروپایی قرار گرفته‌اند. اقدامات روسیه هر چند دفاعی هستند تهاجمی جلوه کرده‌اند که باعث واکنش شدید مردمان اروپای شرقی شده است. احزاب راست افراطی در اروپای شرقی مانند حزب قانون و عدالت لهستان با وعده جلوگیری از پیشروی روسیه در این کشورها به قدرت رسیده‌اند .

  جمع بندی:

با توجه به آنچه ذکر شد و این واقعیت که جمعیت قاره اروپا رو به سالخوردگی است و در آینده نیازی مبرم به نیروی کار جوان خواهد داشت، کاهش تنش‌های نژادی و مذهبی میان اقلیت‌های مهاجر و بومی در کشورهای اروپایی ضروری است. در غیر این صورت اروپا با رشد بیشتر جریانات راست افراطی تا یک دهه آینده روبرو می‌شود .لذا لازم است نگاه نژادی و قومیتی به مساله ملیت به تدریج کنار گذاشته شود .

همچنین توصیه می‌شود برخی مطالبات اقلیت‌های مهاجر مانند فرصت برابر شغلی به رسمیت شناخته شود .در مقابل لازم است اقلیت‌ها از برخی مواضع تندروانه خود کوتاه بیایند و وارد فرآیند ادغام و جذب و پذیرش نظام باورها و ارزش‌های اروپایی شوند .همچنین پیش‌بینی می‌شود در این راستا تابعیت دوگانه مهاجران غیرقانونی اعلام شود . به نظر می‌رسد اتحادیه اروپا نیاز به تجدید ساختار بنیادین دارد و در این تجدید ساختار به احتمال بسیار بالا ایده فدراسیون اروپایی، ارتش اروپایی و سیاست خارجی اروپایی کنار گذاشته خواهد شد یا اینکه فقط در لفظ از آن حمایت خواهد شد، سیاست کشورهای اروپایی بیش از پیش ملی خواهد شد اما در مسائل کلان جهانی مانند تغییرات اقلیمی همکاری‌های گسترده کشورهای اروپایی همچنان ادامه خواهد یافت. اگر این تجدید بنا انجام نشود خروج بریتانیا از این اتحادیه آخرین خروج نخواهد بود. در رابطه اروپا و روسیه بخش بزرگی از این رابطه به وابستگی اروپا به گاز طبیعی روسیه و قیمت جهانی نفت بستگی دارد. تحلیل کارشناسان انرژی این است که نفت دیگر اهمیت گذشته را نخواهد داشت با توجه به رشد استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر، رشد استفاده از خودروهای الکتریکی و کاهش تقاضای فزاینده انرژی‌های فسیلی به خصوص از جانب اروپا، در مبحث گاز طبیعی روسیه هنوز اهرم فشار قدرتمندی برای کنترل اروپا دارد. گرچه این اهرم نیز به تدریج در حال ضعیف شدن است. چنین اتفاقاتی در بازار انرژی باعث کاهش درآمد و کسری بودجه فزاینده روسیه می‌شود. از آن جهت که بیش از نیمی از بودجه عمومی روسیه وابسته به درآمد نفت است. همچنین باید دانست که روسیه امروز با مشکلاتی اساسی مانند انحصارات دست‌و‌پا‌گیر، فساد سیستماتیک و ریشه‌دار سیستم سیاسی و قضایی، هزینه‌های نظامی کمرشکن، کم توانی در مدیریت درآمدهای نفتی و اقتصادی تک محصولی درگیر است. مشکلاتی تقریبا مشابه اتحاد جماهیر شوروی سابق. با کاهش یافتن قیمت جهانی نفت و کاهش تقاضای گاز طبیعی این هزینه‌های نظامی زیر پای اقتصاد روسیه را خالی خواهد کرد و چه بسا روسیه به سرنوشت شوروی سابق دچار شود. وقوع این مورد آخر احتمال کمی دارد اما در عین حال دور از واقعیت نیست .

منبع:  مرکز بین‌المللی مطالعات صلح

 

ارسال نظر