زمان در اسارت سرمایه‌داری

۱۳۹۸/۰۶/۱۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۲۳۵۹
زمان در اسارت سرمایه‌داری

سرمایه‌داری درک انسان را از گذر زمان، روزها و هفته‌ها تغییر داد. این کار مردم را بیش از پیش مولّد

بار آورد، اما آیا آنها را بیشتر از گذشته خوشحال هم کرد؟

درک تاپسون| آتلانتیک|

اقتصاد چیست؟ شما ممکن است بگویید، اقتصاد یعنی اینکه چگونه افرادی که نمی‌توانند آینده را پیش‌بینی کنند با آن برخورد می‌کنند.

مردم برای محافظت از خود در برابر فاجعه پول پس‌انداز می‌کنند. بانک‌ها برای حساب‌ها به‌خاطر وجود ریسک، بهره در نظر می‌گیرند. افراد سهام را به‌خاطر به دست آوردن سود یک شرکت معامله می‌کنند. اولین مالیات که برای حمایت از ارتش‌های آماده‌باش پرداخت گردید با آن می‌توانستند در صورت تهاجم دشمن به آنها حمله کنند.

خطرات ناشناخته زمان، به شکوفایی اندیشه اقتصادی کمک کرد. اما پس از آن چیزی جالب به وقوع پیوست. مخلوق تبدیل به خالق شد: اقتصاد، زمان را دوباره اختراع کرد. یا اگر بخواهیم کمی واضح‌تر بگوییم،

عصر اکتشاف و انقلاب صنعتی، روشی را که مردم برای اندازه‌گیری زمان استفاده می‌کردند، درکشان از زمان، احساس و نوع صحبتشان در مورد زمان را کاملا تغییر داد.

فقط فکر کنید: وقتی سر کار هستید دنبال چه می‌گردید؟ ممکن است به ساعتی فکر کنید که به شما خوش گذشته و یا به آخر هفته فکر کنید و یا اینکه به آینده‌ای دورتر و به زمان بازنشستگی خود بیندیشید. هرکدام از اینها دوره‌ای مجزا از زمان هستند و هر کدام اختراعی هستند مربوط به 150 سال قبل که تغییرات اقتصادی مسبب آنها بوده است.

کلمه تعطیلات آخر هفته، مخلوق انقلاب صنعتی است؛ زیرا یک هفته کاری گسسته (همراه با تعطیلات) در مزرعه‌ای که نیازمند کار مداوم است، اصلا معنایی ندارد. بازنشستگی، به عنوان یک اصطلاح، به دهه 1600 باز می‌گردد، همانطور که مربوط به خدمات ارتش هم می‌شود، اما استفاده مدرن از آن پس از گذار به اقتصاد صنعتی به جریان اصلی تبدیل شد. «ساعت خوش» یک واژه جدید است که از دهه 1950 رواج یافته است که خوشحال‌کننده‌ترین زمان برای کسانی بود که با خوش‌بینی به کار اداری می‌نگریستند. هم‌تراز با آن، شعار «خدا رو شکر جمعه فرا رسیده» از دوره تاریخی پس از جنگ جهانی دوم نشات می‌گیرد… .

سه نیرو به اختراع مدرن زمان کمک کرده‌اند. اول اینکه، فتح سرزمین‌های خارجی در سراسر اقیانوس به ناوبری دقیق به گاه‌شمارهای دقیق نیاز داشت. دوم اینکه، اختراع راه آهن مستلزم استانداردسازی زمان در سراسر کشور بود که باید جایگزین سیستم محلی برای نگهداری زمان می‌شد و در این راه از سایه‌ها و ساعت‌های خورشیدی استفاده می‌کردند. سوم، اقتصاد صنعتی نیازمند قوانین جدید کار بود که تفکر مردم را در مورد کار تغییر داد.

  1- ساعت‌های جدید امپراتور

تاریخ تکه‌های زمانی، تاریخ امپراتوری‌هاست!

مدت‌ها قبل از اینکه ساعت مدرن از فنرها و علائم آشنا استفاده کند، هر تمدن بزرگ تلاش می‌کرد تا زمان را اندازه‌گیری کند و آن هم بدین ترتیب که هر کدام از آنها به روش خاصی شکست می‌خوردند. در مصر باستان، چین و بین‌النهرین، ساعت‌های آفتابی و یا ساعت‌های سایه‌ای نیاز به نور آفتاب روشن برای شمارش ساعت‌ها داشتند، به همین خاطراین ساعت ها در روزهای ابری قابل استفاده نبودند. برای کنار آمدن با این مشکل، برخی از این تمدن‌های باستانی از ساعت «آبی» یا «clepsydra»، استفاده می‌کردند. این دستگاه وسیله‌ای است که بطور مداوم آب را از طریق سوراخ کوچک به ظرفی که خطوط نقاشی شده‌ای در اطراف آن قرار دارد می‌ریزد تا با استفاده از این خطوط زمان را نشان دهد. اما تغییرات جزئی در درجه حرارت می‌توانست ویسکوزیته آب و سرعت قطره را تغییر دهد. در روز سرد، آب ممکن بود یخ بزند و با این اتفاق زمان هم یخ می‌زد.

یکی ازمهم‌ترین کشفیات غیرمنتظره در تاریخ ساعت‌سازی نیاز به انگیزه‌ها و منابع یک امپراتوری جهانی داشت. در پایان دوران اکتشاف، قدرت‌های بزرگ مانند انگلستان، فرانسه و اسپانیا به دنبال هم تلاش می‌کردند تا به اقیانوس‌ها راه پیدا کنند، زیرا نمی‌توانستند طول جغرافیایی یا پیشرفت خود را به سمت شرق یا غرب دقیقا اندازه‌گیری کنند. در نتیجه، آنها به سنگ‌ها برخورد می‌کردند و گم می‌شدند و غذایشان تمام می‌شد.

به نظر بعضی‌ها، این مشکل به نظر یک مشکل جهت‌گیری بود. به نظر جان هریسون که یک نجار انگلیسی بود، این مشکل به وضوح یک مساله مربوط به زمان بود. تصور کنید که یک کشتی با داشتن دو ساعت از لندن به سمت جاماییکا حرکت می‌کند. اولین ساعت زمان لندن را به خوبی در طول سفر نگه می‌دارد. ساعت دوم، هر روز در اقیانوس، در هنگام ظهر، زمانی که آفتاب به بالاترین نقطه‌اش در آسمان می‌رسد دوباره تنظیم می‌شود. در نتیجه، تفاوت زمانی بین دو ساعت هنگامی که کشتی به سوی امریکا حرکت می‌کند، بیشتر می‌شود. همانطور که می‌دانید، زمین هر 24 ساعت 360 درجه چرخش می‌کند. این به معنای 15 درجه در هر ساعت است. بنابراین، برای هر ساعتی که این دو عدد ساعت از هم جدا بودند، کشتی 15 درجه به سمت غرب و یا حدود 900 مایل دریایی سفر می‌کرد. این مقدار تقریبا فاصله بین نیویورک و میسوری است که یک منطقه زمانی به حساب می‌آید. سناریویی که در بالا مطرح شد یک فرضیه نیست؛ بلکه دقیقا محاسباتی است که هریسون انجام داده است. فاعل کتاب کلاسیک طول جغرافیایی که توسط داوا سوبل نوشته شده هریسون بود که برای ساخت دو ساعت بسیار پیشرفته (از لحاظ فنی: زمان‌سنج) معروف شد، چون در طول تاریخ بی‌سابقه بوده است. ساعت‌های او به قطره آب، جریان شن و یا حتی نوسان پاندول سنگین متکی نبودند. آنها به اندازه کافی دقیق و با دوام بودند تا بتوانند در سفر اقیانوس ریکیتی مقاومت کنند. اگر بخواهیم از سختی‌های او بگوییم همین قدر کافی است که بدانیم او حدود 30 سال را صرف طراحی و بهینه‌سازی ساعت‌ها کرد و جایزه لوکسی را هم از دولت بریتانیا گرفت.

امپراتوری بریتانیا صرفا به تکمیل کردن ساعت‌های مدرن کمک نکرد، بلکه به محبوب شدن ساعت کمک کرد. در اواخر دهه 1800، ساعت‌ها به عنوان جواهرات زنانه شناخته شدند؛ مردان ساعت های خود را در جیب نگه می‌داشتند. اما در مبارزات استعماری مانند جنگ اول بوئر و و جنگ سوم برمه، فرماندهان بریتانیا ساعت‌های کوچکی را به مچ دستان سربازان خود می‌بستند. رفتن به نبرد با جواهرات زنانه ممکن بود باعث شود تا مردان جنگی بطور یکنواخت کارکرد بدی داشته باشند. اما نوآوری برای هماهنگ کردن حرکات سربازان بسیار مفید بوده است.

تا قبل از جنگ جهانی اول، ساعت‌ها به یکی از لوازم استاندارد برای یونیفرم سربازان تبدیل شد. مردانی که زنده ماندند به خانه برگشتند اما این عادت ساعت گذاشتن را حفظ کردند. به این ترتیب ساعت مچی که به عنوان یک طلا و جواهر برای زنان طراحی شده بود، از طریق جنگ استعماری به صورت یک مدل کاملا مردانه بازاریابی شد. تا پیش از دهه 1930، ساعت‌های مچی عادی بود و ساعت جیبی دیگر قدیمی شده بود. خود زمان به یک ضمیمه انسانی تبدیل شده بود.

  2- سفر منطقه زمانی

زمان و فضا، نه تنها در ساختار جهان، بلکه در اصطلاحات زبانی ما هم متصل هستند. ما زمان را یک فاصله می‌دانیم که به لحاظ لحظه‌ای (پانزده دقیقه تا پنج) و جغرافیایی (من پنجاه دقیقه از فلان منطقه فاصله دارم) به کار برده می‌شود. شاید به همین دلیل اختراع یک ماشین برای جابه‌جایی الهام‌بخش این ایده است که ماشین ممکن است در طول زمان سفر کند.

ظهور راه آهن در دهه 1800، دانشمندان آن دوره را شوکه کرد و درهایی تازه را به سوی پیشرفت باز کرد. ژول ورن در سفر خود به مرکز زمین در سال 1864 یک ماشین را تصور کرد که به جای حرکت به دور زمین، در امتداد محور عمودی زمین حرکت کند و از طریق گوشته کروی آن به سمت داخل برود. در سال 1895، ماشین زمان، شخصیت H.G. Wells در امتداد بعد دیگر، یعنی سوار بر زمان شد، انگارکه خود تاریخ یک خط راه آهن قابل پیمایش از گذشته به آینده است. انسان‌ها از قبل از اوراکل دلفی سعی در پیش بینی آینده داشتند.

کشف قدرت ماشین، به طرق مختلف، کشف آینده بود. جیمز گلیاک درکتاب Time Travel می‌نویسد: «مسافرانی که در قطارهای راه آهن سوار می‌شدند، از پنجره‌هایشان به یک چشم‌انداز نگاه می‌کردند و می‌دیدند که گاوها مانند دوران قرون وسطی در حال شخم زدن بودند، هنوز هم از اسب‌ها برای برداشت و خرمن‌کوبی استفاده می‌کردند، در عین حال سیم‌های تلگراف آسمان را به دو قسمت تقسیم می‌کردند». این مساله باعث نوع جدیدی از سردرگمی و یا تفرقه شد. گلیک این سردرگمی را «ناهنجاری زمانی» می‌نامد.

ناهنجاری درست است. راه آهن، بحران مدیریت زمان را بر خلاف آنچه انسانها تا به حال تجربه کرده بودند، ایجاد کرد. در دوران پیش از قطار، تمام وقت‌ها محلی بود و بیشتر از زاویه خورشید در آسمان فهمیده می‌شد. اگر فیلادلفیا و هریسبرگ زمان‌های متفاوتی داشتند، هیچ کس متوجه نمی‌شد، زیرا یکی از ساکنان فیلادلفیا نمی‌توانست با تلفن یا راه آهن به هریسبرگ برود تا تفاوت را بیابد. در نتیجه صدها زمان محلی در ایالات متحده وجود داشت.

زمان محلی کاملا برای اقتصاد کشاورزی محلی مناسب بود. اما برای یک شرکت راه آهن و مشتریان آن، یک کابوس بود. تصور کنید که از میان یک ترمینال فرودگاه در حال راه رفتن هستید و می‌فهمید که پروازهای دلتا و یونایتد در حال حاضر با برنامه‌های کاملا جداگانه‌ای کار می‌کنند: یک پرواز یونایتد که سر وقت در ساعت 1 بعد از ظهر پرواز می‌کند همزمان است با پرواز دلتا که آن هم سر وقت در ساعت 2 بعد از ظهر از زمین بلند می‌شود. این در حالی است که ساعت روی دیوار نه با پرواز دلتا مطابقت دارد و نه با پرواز یونایتد!

این مساله به نظر مسخره است اما برای اولین مسافران راه آهن، این سناریو عادی بود. در ایستگاه قطار بوفالو، هر شرکت راه آهن از برنامه زمانی خودش استفاده می‌کرد. راه آهن مرکزی نیویورک زمان نیویورک را اجرا کرد. برنامه راه آهن میشیگان جنوبی بر اساس زمان محلی کلمبوس، اوهایو اجرا می‌شد و هر دوی این ساعت‌ها از ساعتی که زمان محلی بوفالو را نشان می‌داد مجزا بودند.

همانطور که گلیک می‌نویسد، «وجود راه آهن ایجاد مناطق زمانی را اجتناب ناپذیر ساخت.» شرکت‌های راه آهن در نهایت در دهه 1880 با یکدیگر متحد شدند و تصمیم گرفتند که ایالات متحده را به چهار منطقه زمانی استاندارد تقسیم کنند: شرقی، مرکزی، کوهستانی، اقیانوس آرام. لازمه این کار آن بود که جوامع محلی به‌خاطر شکل جدید کنترل زمان تاوان دهند. به‌خاطر آنکه در یک کشور مبتنی بر اصول فدرال این کار به خوبی صورت نگرفت. برای بسیاری، استانداردسازی زمان مانند تصاحب حق ملی مردم بود. دیگران ساعت فروشان را متهم می‌کردند و می‌گفتند که آنها انقلاب منطقه زمانی را سازماندهی کردند تا مردم ساعت‌های مچی و دیواری جدید آنها را بخرند.

این چهار منطقه در 18 نوامبر سال 1883 تنظیم شده بود. زمان دقیق توسط یک تکنولوژی جدید که به نظر می‌رسید در درون مرز فضا و زمان نفوذ کرده است دیکته شد و آن چیزی نبود جز تلگراف. سال بعد، کنفرانس بین المللی زمان، برنامه‌ای برای مناطق زمانی جهانی ایجاد کرد. بنابراین، ساعت مچی و زمان استاندارد (معروف‌ترین علامت زمان) زاییده سفر بودند.

دیگر کسی درباره مناطق زمانی زیاد شکایت نمی‌کند، مگر اینکه به‌خاطر مناطق زمانی متفاوت از پرواز طولانی خسته شده باشد. در عوض، نفرتمان را از جلو بردن ساعت به میزان یک ساعت در تابستان و عقب آوردن دوباره آن در پاییز برای استفاده بیشتر از نور روز پنهان می‌کنیم. این کار را بطور اختصاری (DST) می‌گویند. در ابتدا توسط آلمان برای صرفه جویی در سوخت در طول جنگ جهانی اول DST بنیاد نهاده شد و برای اولین بار در ایالات متحده در همان جنگ پیشنهاد پیشنهاد گردید. برخلاف ایده مردم که صرفه‌جویی در زمان روز برای کشاورزان به منزله یک هویجِ بیشتر بود، این خرده‌فروشان شهری بودند که به دنبال صرفه‌جویی در هزینه‌های نورمصنوعی جزو مدافعان قوی DSTبودند. در واقع کشاورزان، هدایت‌کننده تلاش ملی برای لغو زمان صرفه جویی در وقت تابستانی در سال 1919 بودند. DST که مربوط به سال‌های دور می‌شد در سال 1942، هنگامی که فرانکلین روزولت «زمان جنگ» را دو ماه پس از پرل هاربر بنا نهاد، برگشت و تنها در سال 1945 بود که دوباره زمان استاندارد عادی بازگشت. زمان برای هیچ انسانی منتظر نمی‌ماند، اما زمانی که یک ملت در حال جنگ است، این زمان است که مردم را کاملا تحت فشار قرار می‌دهد.

فراتر از زمان استاندارد، تأثیر دقیق‌تر راه‌آهن، اختراع مفهوم شغلی قرن 21 آنها بود که به آن career می‌گفتند. این کلمه خود یک لغت فرانسوی carrier آمده است که به معنی میدان مسابقه است. با این حال، برای به دست آوردن معنای مدرن، کار نیاز به یک عنصر پیشرفت حرفه‌ای داشت. کارگران مزرعه در اوایل 20 سالگی خود به بالاترین دستمزد دست می‌یافتند. اما دهه‌ها برای کارکنان راه آهن طول کشید تا بالاترین دستمزد را در اواخر دهه 1800 و در اواخر 40 سالگی خود به دست آورند.

همانطور که اقتصاد از شخم زدن به سمت ریل راه آهن تغییر مسیر داد، شکل درآمدزایی افراد هم در کل عمر آنها تغییر کرد. به جای پیشرفت دستمزد، حقوق برای چندین دهه بدون تغییر (یا شاید غیرقابل پیش‌بینی) باقی ماند. انقلاب صنعتی، منحنی آشنای درآمد را ارایه کرد که کارگران مدرن آن را تشخیص دادند. این منحنی اینگونه بود که حقوق و دستمزد به تدریج تا اواسط سن افزایش می‌یافت و سپس به دنبال آن به آهستگی کاهش پیدا می‌کرد. به همین ترتیب، اقتصاد صنعتی مفهوم یک حرفه مدرن را به وجود آورد و گذر زمان را برای کارگرانِ نقطه عطف قرن، از نظر مادی مهم کرد.

  3-کار برای آخر هفته

«برنامه زمانی شما چطور است؟»

این سوال یکی از شایع‌ترین سوالات قابل تصور در یک محل کار مدرن است. اما اگر از کسی در دهه‌های 1400 یا 1700 میلادی می‌پرسیدید، در مورد سوال شما هیچ نظری نداشت. کلمه انگلیسی «برنامه» در زبان انگلیسی به قرون وسطی برمی‌گردد، زمانی که برای صد‌ها سال این کلمه صرفا به معنای یک تکه کاغذ بود که برنامه را روی آن می‌نوشتند و بس. اما تعریف مدرن، یک ترتیب منظم از رویدادها و زمان‌ها، اختراعی بسیار جدیدتر از این کلمه است که در اواخر دهه 1800 ایجاد شد. این کلمه برای اولین بار در لیست شرکت‌های راه آهن برای حرکت قطار از مبدا استفاده می‌شد.

نیم قرن بعد، صنعتگران امریکایی از بهینه سازی برنامه‌های خوب، به تنگ آمدند. اگر اواخر قرن نوزدهم زمان را به یک شیفتگی فرهنگی تبدیل کرد، قرن بیستم آن را تبدیل به یک بازار فروش کرد.

رساله بهره‌وری فردریک وینسلو تیلور کار را به فعالیت‌های گسسته تقسیم کرد و «به حداکثر رساندن تولید» در طول زمان را تشویق کرد، در حالی که اغلب، به این فکر می‌کردند که چگونه «دستمزد» را در طول زمان به حداقل برسانند. اولین استفاده از ساعت برای علامت‌گذاری ساعات ورود و خروج کارگران، به‌همراه تئوری مدیریت تیلور شکل گرفت. ساعت‌ها که زمانی یک ابزار هماهنگ‌کننده نظامی بودند، حال به وسیله‌ای برای حفظ کارآمدی کارخانه تبدیل شده بودند. حتی تولیدکنندگان ساعت‌ها، ساعت را به عنوان ابزاری برای کارمند «سودآور» تبلیغ می‌کردند.

همچنین، تاریخ طولانی جنبش کارگری ایالات متحده تلاشی بود برای حرکت از یک تعهد بدون محدودیت، به سمت کار کردن در یک محدوده زمانی که چارچوب قانون، آن را مشخص می‌کند. این تلاش‌ها برای محدود کردن روز و هفته کاری صورت پذیرفت و اعتراضی بود برای اصلاح زمان . بعضی از اولین اعتراضات کارگری در ایالات متحده، اعتراض برای رسیدن به یک روز کاری 10 ساعته نامیده می‌شد، چیزی که کارگران امروزی آن را وحشتناک می‌خوانند.

اما آنها باید از یک جایی شروع می‌کردند، زیرا برای کارکنان نساجی در اوایل دهه 1800، دوازده ساعت کاری در روز، چیز معمول و رایجی بود. در سال 1840 مارتین ون بورن، دستور اجرایی برای یک ساعت کاری 10 ساعته را امضا کرد. پیش از دهه 1860، لیگ‌های بزرگ هشت ساعته و شوالیه‌های کارگری، در تلاش بودند تا دو ساعت دیگر را از هفته کار حذف کنند. در سال 1868، رییس‌جمهور اولیسس اس گرانت، یک اعلامیه را برای ایجاد یک روز کاری هشت ساعته برای کارمندان دولت امضا کرد. این قانون در سال 1915 شامل کارگران راه آهن هم شد و سپس به کل بخش خصوصی تحت قانون منصفانه استانداردهای کار در سال 1937 تعمیم یافت. به زودی توجه جنبش کارگری از روز کاری به هفته کاری معطوف شد و از یک تعطیلات آخر هفته دو روزه حمایت کرد. بین سال‌های 1920 و 1927 تعداد شرکت‌های بزرگ با ارایه هفته‌های کاری پنج روزه رسمی به میزان هشت برابر افزایش یافتند.

همه گفته‌اند که در یک قرن و نیم گذشته، هفته کاری از 10 ساعت در روز و شش روز در هفته، در دهه 1880 به هشت ساعت در روز و پنج روز در هفته، کاهش یافت که این مساله یک کاهش 33 درصدی را نشان می‌دهد. وقت اضافی کجا رفت؟ بسیاری از این وقتها به اوقات فراغت تبدیل شد. حجم زیاد رسانه‌ای که در قرن گذشته رشد کرده است، از جمله مجلات هفتگی، فیلم‌ها، رادیو، تلویزیون، تلویزیون‌های کابلی و رسانه‌های اجتماعی، بر منابع و انبوهی از توجه متکی است، که تنها به دلیل کاهش ساعت کاری در هفته این میزان از اوقات زیاد شده بود.

  4-خانه زمان

فیزیکدانان کوانتومی می‌گویند گذشته و آینده توهم است. آنها می‌گویند زمان بیشتر شبیه فضا است. چیزی است که صرفا وجود دارد اما نباید آشکارا بدان پرداخت. یک خانه را تصور کنید. همه اتاق‌ها صرفا سر جای خود وجود دارند، و این یک توهم است که بگوییم یک اتاق «بعد» یا «قبل» از اتاق دیگری به وجود آمده است. در عوض، آگاهی هر فردی که از میان خانه عبور می‌کند، این توهم را ایجاد می‌کند که توالی اتاق‌ها پشت سر هم وجود دارد.

نظریه کوانتومی زمان، به نظر می‌رسد که هیچ ارتباطی با تاریخ اقتصادی زمان‌شناسی ما ندارد. بعضی از دانشمندان می‌گویند زمان بطور فنی وجود ندارد. شما تصور می‌کنید که زمان وجود دارد ولی در واقع اینطور نیست. مردم عادی زمان را به عنوان جریان، یک سیل بی نهایت از افتادن مهره‌های دومینو، زنجیره‌ای از وقایع علی و معلولی می‌بینند که نه لحظاتی چند به جلو می‌پرد و نه بطور ناگهانی به عقب برمی‌گردد، بلکه با حرکت ثانیه‌های قابل پیش‌بینی لحظه حال می‌گذرد و با سرعتی ثابت به لحظات بعدی می‌رود.

هدف از اقتصاد این است که خطرات آینده را مدیریت کند تا زمان را بفهمیم و آن را برای خود به کار‌گیریم. در دهه1930 جان مینارد کینز، اقتصاددان، پیش‌بینی کرد که بهره‌وری اقتصادی آینده، کار طولانی هفته را فقط به 15 ساعت کاهش می‌دهد. پس خنده‌دار است که پس از چندین هزاره تفکر در مورد اقتصاد و تکامل، برخی از ثروتمندترین امریکایی از ثروت خود برای خرید وقت استفاده نکرده‌اند. آنها از ثروت خود برای خرید کار بیشتر استفاده کرده‌اند. ثروتمندترین امریکایی‌ها اکنون ساعت‌ها طولانی‌تر از چند دهه قبل کار می‌کنند.

همانطور که نوشته‌ام، به ویژه مردان ثروتمند امریکایی در جهان جزو کسانی هستند که دیوانه‌وار کار می‌کنند، که ساعت‌ها طولانی‌تر از افراد ثروتمند خارج از کشور و امریکایی‌های کم درآمد کار می‌کنند. یافتن چرایی این مساله دشوار است. شاید تلفن‌های همراه، همیشه مثل با یک قلاده به آنها بسته شده است. شاید شکار منزلت اجتماعی و ثروت در میان اغنیاء، یکی دیگر از افسارهایی است که به گردنشان آویخته شده است. یا شاید افراد ثروتمند فقط دوست دارند کار کنند. یعنی همانطور که اقتصاددان رابرت فرانک نوشت: «ایجاد ثروت برای آنها یک فرآیند خلاقانه است و نزدیک‌ترین چیزی است که آنها را سرگرم می‌کند.»

یک مطالعه تازه بیانگر آن است که بسیاری از این عاشقان کار ارزش خود را کاملا پشت سر جا گذاشته‌اند. ال‌ای هرشفیلد و کسیه موگیلنر، استادیاران دانشکده مدیریت اندرسون در UCLA، از 4000 امریکایی با سنین، درآمد و وضعیت تأهل مختلف پرسیدند: آیا پول را قبول می‌کنید یا زمان را؟ حدود دو سوم از پاسخ‌دهندگان آنها گفتند که پول را ترجیح می‌دهند.

اما کسانی که به زمان نسبت به پول ارزش بیشتری می‌دادند خوشحال‌تر بودند، حتی اگر محققین درآمدشان را کنترل می‌کردند. در میان افرادی با درآمد مشابه بالا، کسانی که بیشتر از زندگی راضی بودند، کسانی بودند که به احتمال زیاد زمان را انتخاب کردند.

خیلی از چیزهایی که ما اکنون به آن، زمان می‌گوییم، یک افسانه جمعی است که توسط امپراتوران، صنعتگران، معترضین و متفکران ایحاد شده است. پس اینکه بگوییم، شادترین کارگران کسانی هستند که در ازای کار کردن به‌جای پول زمان می‌خرند، کنایه‌آمیز حرف زده‌‌ایم.منبع: باشگاه اندیشه

 

ارسال نظر