تکنولوژی ما را به ویران‌شهر می‌برد یا آرمان‌شهر؟

۱۳۹۸/۰۲/۱۲ - ۰۰:۲۵:۵۶
کد خبر: ۱۴۳۶۳۲
تکنولوژی ما را به ویران‌شهر می‌برد یا آرمان‌شهر؟

علیرضا   صالحی|

مارک زاکربرگ، رییس جوانِ فیسبوک، ابتدای هر سال تصمیم می‌گیرد به یک «چالش شخصی» عمل کند. مثلاً چالش‌های قبلی او این بود که زبان ماندارین یاد بگیرد، هر روز به‌اندازه یک مایل بدود، به تک‌تک ایالت‌های آمریکا سر بزند، و، در یک سال، ۲۵ جلد کتاب بخواند. چالش امسال زاکربرگ گفت‌وگو با متفکران است. او هر ماه یک چهره تاثیرگذار را به دفترش دعوت می‌کند تا درباره «آینده تکنولوژی» گفت‌وگو بکنند. چند روز پیش سومین جلسه این گفت‌وگوها با حضور یوول نوآ هراری برگزار شد. هراری چهره سرشناس این روزهاست که به‌واسطه کتاب پرفروشِ «انسان خردمند» به شهرتی جهانی رسیده است. گزارش کوتاهی از این گفت‌وگو را می‌خوانید.

مارک زاکربرگ، ابتدای هر سال تصمیم می‌گیرد به یک «چالش شخصی» عمل کند و یکسری کارها را تا پایان سال انجام بدهد. مثلاً چالش‌های قبلی او این بود که زبان ماندارین یاد بگیرد، هر روز به‌اندازه یک مایل بدود، به تک‌تک ایالت‌های آمریکا سر بزند، و، در یک سال، ۲۵ جلد کتاب بخواند. زاکربرگ اصلاً اهل کارهای ساده و آسان نیست برای همین در چالش سال ۲۰۱۹ تصمیم گرفته تا هر ماه، در منلوپارک کالیفرنیا، با یک متفکر تأثیرگذار گفت‌وگویی چالشی بکند. موضوع این جلسات «آینده تکنولوژی» است. دو ماه پیش، در اولین جلسه این سلسله گفت‌وگوها زاکربرگ میزبان جاناتان زیتران، استاد حقوق دانشگاه هاروارد، بود. قسمت عمده صحبت‌های او و زیتران به امنیت آنلاین و حریم خصوصی گذشت. حدود یک ماه پیش هم، ماتیاس دوپْفنِر، رییس بزرگ‌ترین انتشارات اروپا، یعنی نشر اسپرینگر، به دفتر زاکربرگ آمد تا درباره آینده روزنامه‌نگاری در عصر اقتدار فیسبوک صحبت کنند. همان‌طور که از عنوان شغلی و تجربه حرفه‌ای مهمانان زاکربرگ برمی‌آید این گفت‌وگوها چندان ساده و بی‌دردسر نیستند.

سال ۲۰۱۵ که زاکربرگ تصمیم گرفته بود در یک سال ۲۵ جلد کتاب بخواند نام دو کتاب در فهرست مطالعه‌اش در کنار هم قرار گرفته بودند: مقدمه ابن‌خلدون، و انسان خردمند یوول نوآ هراری. ابن‌خلدون آن‌قدر زنده نماند تا مهمان زاکربرگ شود، اما سومین جلسه زاکربرگ با حضور یوول نوآ هراری تشکیل شد. قبل از این، هراری چند باری از فیسبوک به‌تندی انتقاد کرده بود. برای مثال، وقتی زاکربرگ در مانیفست جدید و طولانی فیسبوک ادعا کرد فیسبوک دیگر یک پلتفرم معمولی نیست، بلکه یک جنبش جهانی است. هراری هم، یک ماه پس از آن، در وب‌سایت فایننشال تایمز این‌طور نوشت: «بعید است بخواهی رهبر جهان باشی، اما توجه مردم را بدزدی و آن را به تبلیغ‌کنندگان بفروشی».

اما سومین جلسه گفت‌وگو. رییس جوانِ فیسبوک گفت‌وگو را با خوش‌آمدگویی به هراری آغاز می‌کند و این‌طور معرفی‌اش می‌کند: «همه مورخانْ روزگار گذشته را تحلیل و بررسی می‌کند، اما هراری تاریخ‌دانی است که دیدگاه‌های واقعاً جذاب و سوالات بسیار مهمی را درباره آینده مطرح می‌کند». هراری هم در تأیید حرفش می‌گوید: «کسانی که در تاریخ زندگی می‌کردند حالا دیگر مرده‌اند. دیگر چیزی برایشان اهمیت ندارد. پرسش اصلی این است که در آینده چه بلایی قرار است سر ما و مردم بیاید».

هراری با خیال راحت در صندلی فرو رفته است، اما زاکربرگ صاف نشسته و در کل مصاحبه حتی یک‌بار هم به صندلی تکیه نمی‌دهد. چهره مصمم رییس جوان فیسبوک انگیزه هراری را بیشتر می‌کند تا شکاکیت خاص خودش را چندبرابر کند و زاکربرگ را به تکاپو بیندازد. به همین خاطر، دایم جای مهمان و میزبان عوض می‌شود و هراری، به‌جای آنکه دیدگاه‌هایش را بگوید، دایم سوال‌هایی سخت می‌پرسد. موضوع اصلی بحث «آینده اینترنت و جامعه، و مسائلِ بزرگ حول‌محور آن» است، اما، در طول این یک‌ساعت‌ونیم، زاکربرگ عبارت «مهم‌ترین سوال من» و «اصلی‌ترین موضوع بحث» را درباره موضوعات بسیار مختلفی به کار می‌برد. اگر کسی در طول این گفت‌وگوی نوددقیقه‌ای زمان بگیرد، به‌گمانم سرجمعِ مدتی که زاکربرگ حرف می‌زند حدوداً دوبرابر زمان هراری می‌شود. اما هراری از همان نیم‌ساعتِ خودش به‌خوبی استفاده می‌کند تا استدلال‌هایش را مطرح کند.

چند دقیقه پس از شروع گفت‌وگو، زاکربرگ که حالا آداب میزبانی را هم مفصل بجا آورده، وارد چالش اصلی می‌شود و طرح مساله می‌کند: آیا تکنولوژی و اینترنت ما را متحد و یکپارچه‌تر کرده است یا متفرق و پراکنده‌تر؟

هراری طوری جواب می‌دهد که انگار می‌خواهد سوال را جور دیگری بپرسد. او می‌گوید جوامع انسانی قطعاً با گذشت زمان به وحدت بیشتری رسیده است. اما آیا این بدین معناست که ارتباطِ بیشتر لزوماً برایمان هماهنگی بیشتری آورده است؟ ارتباط اصلاً به معنای هماهنگی نیست. بیشترِ ناهماهنگی‌ها و دعواهای زندگی‌مان با خانواده، همسایه‌ها و دوستانمان است، کسانی که بیشترین ارتباط را با آنها داریم. نشانه این ناهماهنگی در جهان چیست؟ مساله اصلی سیاسی این روزهای آمریکا دیوارکشی است؛ آن هم نه دیوار سایبری، بلکه دیوار سنگی. این یعنی تکنولوژی عصر حجر دارد مترادف می‌شود با پیشرفته‌ترین و کارآمدترین تکنولوژی در زمانه ما. دنیای سنتی به ما یاد می‌داد چطور با کسانی که دوستشان نداریم مدارا کنیم. اگر در آن ایام همسایه‌ای اذیتمان می‌کرد، چقدر زندگی برایمان سخت می‌شد؟ شاید مجبور به اثاث‌کشی می‌شدیم. اما الآن همسایه آنلاینمان با بستن صفحه فیسبوک یا توییتر شرش را کم می‌کند. پس ما حتی کوچک‌ترین تلاشی برای برقراری این هماهنگی نمی‌کنیم.

زاکربرگ اما، هر چه نباشد، شکی ندارد که با تأسیس فیسبوک به متحدکردن آدم‌ها کمک کرده است و به بیانی ساده توضیح می‌دهد که قبلاً آدم‌ها در مکانی فیزیکی با هم ارتباط می‌گرفتند، اما الآن از درون خانه‌شان با طیف گسترده‌ای از آدم‌های آن سوی جهان در ارتباط‌اند. قبلاً دوستتان را در لیگ فوتبال محله یا مدرسه‌تان پیدا می‌کردید، اما اکنون شبکه‌های اجتماعی است که شما را به یکدیگر وصل می‌کند. پس اگر نتوانید با هم‌محله‌ای‌تان دوست شوید، اشکال ندارد، بروید یک دوستی اینترنتی را تجربه کنید. البته که زاکربرگ سعی می‌کند بگوید منکر اهمیت و ضرورت ارتباط فیزیکی و رودررو نیست. او «اصلی‌ترین مساله» را کسانی می‌داند که در پشت گذار به دنیای تکنولوژیک جا مانده‌اند، آنهایی که دوستان لیگ فوتبالِ محله‌شان را از دست داده‌اند، اما هنوز نتوانسته‌اند دوستانی نو برای این دنیای جدید پیدا کنند: آنهایی که جامعه پیشین ترکشان کرده و حالا بی‌جامعه مانده‌اند. درواقع از نظر او نیاز به جهان متحد و یکپارچه بهانه است. مهم این است که «چه می‌خواهیم بر فراز آن جهان یکپارچه بنا کنیم؟ جامعه‌ای که هر کس بتواند متناسب با علایق و سلایق خود انتخاب‌هایی داشته باشد». به‌تلویح می‌توان فهمید که دغدغه زاکربرگ «خوشبختی» و «احساس رضایت از زندگی» کاربران پلتفرمش است، چیزی که خودش هم دایم صراحتاً درباره‌اش سخن می‌گوید.

وقتی صحبت به اینجا می‌رسد، هراری دهانش را کج می‌کند، نگاهی به بالا می‌اندازد، و می‌گوید: «مگر کم بوده‌اند کسانی که در تاریخ در زندگی خود احساس رضایت می‌کردند، اما فاجعه به بار آورده‌اند؟». نازی‌ها از زندگی‌شان راضی بودند و جامعه قرن نوزدهم انگلستان، که به فکر بهره‌کشی و استعمار دنیا افتاد، به سهم خودش در اوج رفاه به سر می‌بُرد. پس مساله اصلی این احساس رضایت نیست. تکنولوژی قطعاً فواید بسیار زیادی دارد. انسان‌ها دچار مسائل و معضلات جهانی‌اند و همین کافی است تا قانع شویم که همه مردم جهان باید با هم در ارتباط باشند.

مثلاً همه باید متوجه تغییرات اقلیمی یا خطرات هوش مصنوعی باشند. هراری می‌گوید حتی نقدی که می‌توان به فیسبوک کرد این نیست که فیسبوک دارد به داعش و افراطی‌ها کمک می‌کند. دو معضلی که ماحصل تکنولوژی و هوش مصنوعی است بسیار بنیادی‌تر از این مسائل است: ۱. تکنولوژی نابرابری تولید می‌کند. وقتی انقلاب صنعتی شد، کشورهای پیشرو در این عرصه به سرعت قدرتمند شدند، تا جایی که حدوداً تمام دنیا را تحت سیطره و استعمار خود درآورند. اینجا بود که نابرابری و ناعدالتی اوج گرفت و شکافی بین کشورهای صنعتی و غیرصنعتی پدید آمد. و حالا به‌اندازه صدوپنجاه سال فرصت بوده تا این شکاف کمتر و کمتر شود. اما، با انقلاب هوش مصنوعی، گویا آن شکاف دوباره دارد به جهان ما سلام می‌کند. عده بسیار کمی قدرت پیدا می‌کنند و عده بسیار بسیار بیشتری استعمار می‌شوند. می‌گویید چگونه؟ صرفِ دردست‌داشتن بزرگ‌داده‌ها قدرت می‌آورد. قدیم‌ترها، آنهایی که ما را بیشتر از دیگران می‌شناختند منافع مشترکی در زندگی با ما داشتند، مثل مادر و پدرمان. مادرمان خیلی بعید است به ما خیانت کند. اما الآن یکسری از پلتفرم‌های اجتماعی ما را از مادرمان بهتر می‌شناسند و خیلی محتمل است که منافعشان با منافع ما در تضاد قرار بگیرد. اصلاً بحث درباره ربات‌های زامبی‌گونه نیست که کمر به قتل انسان‌ها بسته باشند؛ این‌ها سناریوهای گمراه‌کننده درباره آینده تکنولوژی است. بحث دقیقاً درباره شکافی است که بین انسان‌ها ممکن است رخ دهد. در این اوضاع، چرا کشورهای دیگر باید به سیلیکون‌ولی اعتماد کنند؟ وقتی رییس‌جمهور آمریکا مشخصاً ناسیونالیست است و شعار می‌دهد «اول آمریکا»، چرا -مثلاً- هند باید اطمینان کند که اطلاعات مردمش در دست افرادی باشد که تحت حکومتِ کسی مثل ترامپ زندگی و کار می‌کنند؟ همین الآن هم مگر هندوراس و مکزیک و یمن می‌توانند اطلاعاتشان را خودشان نگه‌داری کنند و امکانات نگهداری را برای خودشان فراهم کنند؟ جواب مشخص است: ابداً. دیگر آن‌وقت خیلی دیر شده است. چون نابرابری آن‌قدر زیاد شده که کسی به پای روسای سیلیکون‌ولی نمی‌رسد. علاوه‌بر نابرابری، معضل دیگری هم ما را تهدید می‌کند: ۲. ازبین‌رفتن عاملیت و آزادی انسان. ایجاد نابرابری باعث می‌شود آن عده که اطلاعات بیشتری در دست دارند اختیار و انتخاب انسان‌های بی‌شمار دیگری را در دست بگیرند. یعنی تصمیم شما دیگر تصمیم آزاد نخواهد بود، بلکه این پلتفرم است که به شما «پیشنهاد می‌دهد» چه تصمیمی بگیرید. مشخص است که تصمیم خرید دمپایی یا لوازم صبحانه آنچنان مهم نیست، اما تصمیم ازدواج چطور؟ انتخاب دین چطور؟ انتخاب رییس‌جمهور چطور؟ آن‌وقت است که دیگر اگر شما براساس پیشنهادهای پلتفرم‌های ارتباط جمعی عمل کنید، دیگر انسانیت و آزادی بی‌معنا می‌شود. دیگر دموکراسی بی‌معنا می‌شود. پلتفرم به شما می‌گوید با چه کسی ازدواج کن یا مثلاً اگر بودیست شوی، زندگی بهتری خواهی داشت. درواقع، اگر پلتفرم می‌تواند خرید چیزی را به من تحمیل کند که لازمش ندارم، چه تضمینی هست که رأی به رییس‌جمهوری را به من تحمیل نکند که اصلاً به دردم نمی‌خورد؟ اینجاست که آزادی ما، به‌تعبیر هراری، هک می‌شود. در دوران ما، این‌طور رایج شده که «حق با مشتری است» و «رأی‌دهنده لابد درست تصمیم می‌گیرد». اما در دنیایی که تکنولوژی توجه ما را می‌رباید، از کجا باید بدانیم خواسته‌هایمان ماحصل اراده آزادِ خودمان است یا نتیجه الگوریتمی که ما را از مادرمان بهتر می‌شناسد؟

زاکربرگ، که تابه‌حال چندباری سوالات هراری را نادیده گرفته، با خنده می‌گوید: «تو نقش آدم‌بدها را خیلی خوب بازی می‌کنی» و اینجا با هم می‌زنند زیر خنده. فیسبوک به افراد کمک می‌کند تا جامعه را بسازند؛ تا در جامعه احساس اهمیت کنند. این ربطی به هوش مصنوعی ندارد. حتی مساله نابرابری هم با دسترسی آزاد به اطلاعات و تحقیقات حل می‌شود. تحقیقات همیشه و همه‌جا برای عموم افراد جهان دردسترس است. دولت‌ها فقط باید سانسور و محدودیت را بردارند تا از قافله عقب نیفتند. زاکربرگ دو نکته هراری را قبول ندارد. به نظر او، تکنولوژی به‌خودی‌خود بد یا خوب نیست. این سیاست‌گذاری‌هاست که مسیر تکنولوژی را مشخص می‌کند. ما می‌توانیم با سیاست‌گذاری درست فواید مثبت تکنولوژی را به حداکثر برسانیم و سوءاستفاده‌ها را به حداقل. این چیزی است که با مشارکت مردم می‌توانیم به سرانجام برسانیم.

هراری با زاکربرگ همراه می‌شود. «سیاست‌گذاری مهم است. معلوم است که اگر رادیو موسیقی پخش کند چیز خوبی است و اگر سخنرانی‌های هیتلر را به گوش مردم برساند چیز بدی است». بحث این‌ها نیست. گویا پرسش اصلی اینجاست که ما از کجا می‌دانیم سیاست‌گذاری‌های ما خوب است یا بد؟ اصلاً وقتی بزرگ‌داده‌ها در یک جا جمع می‌شوند، تحلیل آنها ممکن است سر از ناکجاآباد درآورد. شوروی از سراسر کشورش اطلاعات جمع می‌کرد. اطلاعات از همه شهرها جاری می‌شدند به‌سمت مسکو. دست‌آخر هم این مسکو بود که به کشاورز لب‌مرزش می‌گفت چغندر بکارد یا گندم. اما همین حجم اطلاعات باعث شد در سیاست‌گذاری‌اش اشتباه کند و در جنگ سرد مقابل آمریکا زمین بخورد. اما حالا که به واقعیات جهان نگاه می‌کنیم، گویا اوضاع آنچنان از شوروی بهتر نیست. حجم اطلاعات جمع‌شده در سیلیکون‌ولی به‌مراتب از اطلاعات دراختیار شوروی بیشتر است و حوزه قدرت و عملکرد آن هم بسیار گسترده‌تر است.

زاکربرگ چشمانش را تنگ کرده است و می‌گوید: «خب، من از شما خیلی خوش‌بین‌تر هستم»، و باز هم هر دو می‌خندند. او این‌طور ادامه می‌دهد: مردم بسیار بیشتر از گذشته می‌دانند و بیشتر مراقب حریم خصوصی‌شان هستند. بهتر است مردم با هم حرف بزنند و تصمیم بگیرند. چون «به‌هرحال برای بهترکردن همه‌چیز روش‌هایی وجود دارد». حتی اقتصاد جهانی، که نتیجه انقلاب صنعتی بود، گرچه تأثیرات منفی هم داشت، اما بالأخره باعث شد اقتصاد کشورها فرصت‌های شغلی زیادی پیدا کنند. همین حالا، حدود نود میلیون شغل در سطح جهان به فیسبوک وابسته‌اند. بااین‌حال فیسبوک حاضر است برای نفع مردم از منافع خودش بگذرد: فیسبوک برای جلوگیری از آسیب‌ها و سوءاستفاده‌های محتمل، همین چند وقت پیش، ویدئوهایی را حذف کرد که، در همان فصل، به‌طور روزانه پنجاه میلیون بازدید می‌خورد. زاکربرگ برمی‌گردد بر سر موضع اولش: «من این‌طور فکر می‌کنم که مردم، در عمق جانشان، خیلی‌خوب می‌دانند که خیر و صلاحشان چیست». اگر ما جلو سوءاستفاده از پلتفرم را بگیریم و طراحی پایه سیستم را تصحیح کنیم دیگر همه‌چیز درست کار می‌کند. زاکربرگ بعد از هشتاد دقیقه بحث می‌گوید: «من می‌فهمم تو چه چیزی را می‌خواهی بگویی. اما مشکل اصلی‌ام با نکاتت این است که شاید الگوریتم بداند صمیمی‌ترین دوستت کیست یا به چه محصولی بیشتر نیاز داری، اما هوش مصنوعی غول‌آسایی که به همه ابعاد شخصیتی تو آگاه باشد فکر نمی‌کنم اصلاً وجود داشته باشد. ما داریم درباره چیزی حرف می‌زنیم که نیست».

هراری، که مهمان است، درنهایت با تواضعی مثال‌زدنی می‌گوید: «شما رییس یک شرکت جهانی هستید و من فقط اینجا نشسته‌ام و حرف می‌زنم».

زاکربرگ گویا به خیری خوش‌بین است که تنها تا چند سال بعد محقق می‌شود، و هراری درباره شری هشدار می‌دهد که در آینده به انتظار ما نشسته است. اگر دستگاهی داشتیم که می‌توانست ذهن آدم‌ها را بخواند، احتمالاً نشان می‌داد که زاکربرگ در تمام مدت گفت‌وگو به این مساله فکر کرده است: هراری دارد به امپراتوری‌ای بد و بیراه می‌گوید که قرار است در آینده من بر تخت پادشاهی‌اش بنشینم.منبع:  ترجمان

 

ارسال نظر