چطور شبکه‌های اجتماعی به جنگ‌افزار تبدیل شدند

۱۳۹۷/۰۸/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۳۴۱۰۴
چطور شبکه‌های اجتماعی به جنگ‌افزار تبدیل شدند

مترجم:   مجتبی هاتف|

گفت‌وگوی شان ایلینگ با پیتر سینگر، ووکس- ما در دنیای بات‌ها و ترول‌های اینترنتی و فیدهای خبری گلچین‌شده زندگی می‌کنیم، دنیایی که در آن واقعیت در دسترس همگان است. کتاب جدید «مثل ‌جنگ: جنگ‌افزار‌شدن شبکه‌های اجتماعی» به واکاوی این پرسش می‌پردازد که شبکه‌های اجتماعی چگونه فرهنگ ما را متحول و قواعد قدیمی سیاست و حتی جنگ را وارونه می‌کنند. نویسندگان کتاب، پیتر دبلیو. سینگر و امرسون بروکینگ، می‌خواهند نشان دهند که تمایز متعارف بین سرگرمی و سیاست، جنگ و صلح و حتی غیرنظامی و نظامی رفته‌رفته در حال ناپدید شدن است. نگارندگان ادعا می‌کنند که اکنون شبکه‌های اجتماعی محلی برای کشمکش جهانی اطلاعات است که میلیون‌ها انسان از ده‌ها کشور دنیا بر روی پلتفرم‌های گوناگون برپا می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی روش فکری ما، نحوه کسب اطلاعات و چگونگی درک ما از دنیای اطراف‌مان را تغییر می‌دهند و چیزی به‌نام « میدان نبردِ» جهانی ایجاد کرده‌اند که در آن ستاره‌های پاپ مانند تیلور سوئیفت و گروه‌های تروریستی مثل داعش برای مبارزه آنلاین بر سر جلب‌توجه ما از تاکتیک‌های یکسانی استفاده می‌کنند. با سینگر، کارشناسی برجسته در مسائل امنیتی قرن بیست‌ویکم، مصاحبه‌ای انجام دادم درباره پیامدهای این تغییرات و اینکه چرا شرکت‌های فناوری تاکنون مسوولیت پلتفرم‌های ساخته خودشان را نپذیرفته‌اند.

متن این مصاحبه با اندکی ویرایش در زیر می‌آید.

  شبکه‌های اجتماعی با ما چه می‌کند؟

شبکه‌های اجتماعی همزمان ما را به هم متصل و از هم جدا کرده‌اند. خواه بحث از زندگی شخصی‌مان باشد یا سیاست یا جنگ، دیگر در‌بانی در کار نیست؛ همه ما می‌توانیم اطلاعاتی به دست آوریم و آن را به اشتراک بگذاریم. بنابراین در مقایسه با گذشته، بیشتر صاحب اختیار و قدرت شده‌ایم.اما این از طرفی هم بدین معنی است که ما پیوسته به هزار سمت‌و‌سوی مختلف کشیده می‌شویم و معمولا  از مهم‌ترین مسائل دور می‌مانیم و ممکن است آلت دست دیگران شویم، چون همه این اطلاعات روی چند پلتفرم عظیم تلنبار می‌شود که بیش از هر کار دیگر برای پول‌‌درآوردن طراحی شده‌اند. درواقع حاصل کار بسیار شبیه نوعی میدان نبرد برای جلب‌توجه و کنترل دیگران است.

  شما خیلی تعمدی از عبارت «میدان نبرد» استفاده می‌کنید و بیشتر صفحات کتاب شما به این موضوع اختصاص دارد که شبکه‌های اجتماعی چگونه به سلاح جنگی تبدیل شده است. آیا این جنگ‌افزار اکنون ارزان‌ترین و موثرترین سلاح است؟

 اینترنت در آغاز جایی بود برای اشتراک زمان کامپیوتری بین دانشمندان، سپس به سرعت به رسانه‌ای اجتماعی تغییر کاربری داد. اما اینترنت با خلق چنین ابزاری برای ارتباط انبوه، تبدیل شد به سیستم عصبی همه‌چیز، از تجارت گرفته تا اخبار و مثل هرچیز دیگر به نوعی جنگ‌افزار بدل شد. این ابزار خیلی زود مورد استفاده همه قرار می‌گیرد، از گروه‌های تروریستی گرفته تا هواداران آنلاینِ خوانندگانی محبوب مثل کانیه وست و تیلور سوئیفت و همه این افراد آن را راهی برای دستیابی به اهداف خود می‌دانند. اینترنت خواه برای به‌کارگیری و تغییر محاوره یا داستان به‌نفع خود افراد یا برای جمع‌آوری اطلاعات محرمانه به‌منظور استفاده در هدایت عملیات فیزیکی به کار رود، ابزاری فوق‌العاده ارزان و پرکاربرد است. و صرف‌نظر از اینکه کاربرش کیست، دراصل از قواعدی یکسان تبعیت می‌کند. آیا اینترنت موثرترین یا قوی‌ترین سلاح است؟ در برخی موارد مسلماً اینگونه بوده است. برخی کشورها از آن برای رسیدن به اهداف سنتی جنگ استفاده کرده‌اند بی‌آنکه گلوله‌ای شلیک کرده باشند. و کشورهایی مثل روسیه، متفاوت‌تر از کشورهایی مثل امریکا از آن بهره می‌گیرند. و به‌همین دلیل روسیه در چند سال اخیر در پیشبرد منافع خود بسیار موفق بوده است.

  آیا روسیه در این بازی سایبری بهترین است؟

مطمئناً الان روس‌ها در صدر قرار دارند اما تنها نیستند. در این فضا صدرنشین بزرگ دیگری به‌نام داعش را می‌بینیم. تسلط آنها بر شبکه‌های اجتماعی در صعودشان به صدر جدولِ بازی تروریسم و پشت‌سرگذاشتن القاعده و گروه‌های دیگر نقشی اساسی داشت. مردم با دیدن داعش با خود می‌گویند چطور گروهی با جهان‌بینی قرن‌هفتمی توانست اینقدر مشهور شود؟ پاسخ این است که آنها در استفاده از فناوری قرن‌بیستمی بسیار ماهر بودند. وقتی داعشی‌ها تصمیم گرفتند در ژوئن ۲۰۱۴ به موصل حمله کنند، چه کار کردند؟ آنها این تصمیم را با یک هشتگ اعلام کردند. آنها مثل روسیه قواعد بازی را فهمیده بودند، ازجمله اینکه: دنیا در حال تماشاست و نمی‌توانید چیزی را پنهان کنید، پس باید واقعیت را بپذیرید و از شبکه‌های اجتماعی برای تبدیل پیام خودتان به پویشی فراگیر استفاده کنید. فکر نمی‌کنم جامعه ما بتواند خود را به‌موقع با این تغییرات تکنولوژیک سازگار کند؛ یعنی این تحولات آنقدر جلوتر از قوانین و فرهنگ و نهادهای ما حرکت می‌کنند که در اصل ما را گروگان خود کرده‌اند. نمی‌دانم باید از واژه «گروگان» استفاده کنم یا نه، اما قطعا مشکلی داریم. همه این اتفاقات در حدود ۱۰سال اخیر رخ داده است و امروز مردم با یک میدان نبردِ جدید روبرو شده‌اند که درک و پذیرش آن برایشان بسیار دشوار است. ما در کتابمان با یکی از کارشناسان مطرح مبارزات سیاسی درباره انتخابات ۲۰۱۶ امریکا مصاحبه کرده‌ایم. او می‌گوید که چطور طبق همه قواعد شناخته‌شده، اصولا ترامپ نباید برنده می‌شد. تعداد رقبا بیش‌ازاندازه بود، روزنامه‌ها از او حمایت نمی‌کردند، پویش او تقریبا هیچ دفتری نداشت، تبلیغات تلویزیونی کمتری داشت و مواردی از این قبیل. اما همه اینها قواعدی قدیمی‌اند و در عصر اینترنت دیگر جواب نمی‌دهند. بنابراین به قواعد جدیدی نیاز داریم و این درباره تک‌تک ما نیز صدق می‌کند. چون اگر همه راه‌هایی را که شبکه‌های اجتماعی و اینترنت برای پرت‌کردن حواس و کنترل شما به کار می‌گیرند نشناسید، هدفی آسیب‌پذیر خواهید شد. وقتی وارد اینترنت می‌شوید، پیوسته آماج حمله افرادی خواهید بود که به دنبال پول درآوردن از توجه شما، خشم شما یا هرچیز ممکن دیگر هستند. در سال ۲۰۱۶ سراسر کشور غافلگیر شد و به‌همین دلیل روسیه توانست در جامعه ما چنان آشوبی ایجاد کند. اگر تشخیص ندهیم که جهان چقدر عوض شده است، نمی‌توانیم از خودمان محافظت کنیم. چرا که جهان تغییر کرده است و با سرعت بیشتر و بیشتری به تغییر خود ادامه خواهد داد.

  شما در کتاب از عبارت «ماشین ناواقعیت» برای توصیف کارکرد اساسی شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنید. آیا امروزه فایده سیاسی شبکه‌های اجتماعی این است؟ ساخت واقعیت؟

می‌توانید از شبکه‌های اجتماعی برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنید، هر هدفی که باشد. و این هدف برای خیلی از گروه‌ها خلق واقعیتی جدید است، چون مخاطبِ هدفْ درک خود را از جهان -نه فقط اخبار، بلکه تصویری که از دنیا می‌سازد- از دریچه شبکه‌های اجتماعی می‌گیرد. بنابراین از بسیاری لحاظ این گفته قدیمی در ذهن متبادر می‌شود که نمی‌توانید واقعیت‌های خودتان را داشته باشید. درواقع، اکنون می‌توانید واقعیت‌های خودتان را داشته باشید و نکته هولناک در این میان آن است که همه عوامل پیش‌برنده شبکه‌های اجتماعی از جلمه الگوریتم‌ها و بازار، به این نوع تفکر پاداش می‌دهند. بنابراین همه کاربران شبکه‌های اجتماعی از امکانات آن به‌نفع اهداف خود استفاده خواهند کرد، خواه این کاربران افرادی باشند شهرت‌طلب یا شرکت‌ها یا گروه‌های تروریستی یا رسانه‌های خبری حامی جریانی خاص.

نکته عجیب درباره شبکه‌های اجتماعی این است که از یک‌ طرف همه‌چیز را درحد تئاتر تقلیل داده‌اند، تئاتری که در آن همه‌چیز نمایش و برندسازی است و از طرفی هم مخاطرات را افزایش داده و گسترش خشونت عملی و هرج‌ومرج در دنیا را آسان‌تر کرده‌اند. من فکر نمی‌کنم به این زودی چاره‌ای برای عبور از این تنش پیدا کنیم.

یکی از چالش‌های کتاب ما این بود که می‌خواستیم دوگانگی مد نظر شما را حل کنیم. سعی کردیم آن را پر کنیم از حس‌ها و شخصیت‌هایی که واقعاً ترسناکند، مانند خواننده رپ ناموفقی که در اینترنت افراط‌گرا شده و یکی از سربازگیران ارشد داعش می‌شود؛ اما جنبه خوب زندگی آنلاین را نیز نشان داده‌ایم، مثلاً یک زن مسلمان امریکایی که گروهی ایجاد کرد و به‌طنز اسم آن را ارتش دامبلدور [برگرفته از مجموعه داستان‌های هری پاتر] گذاشت. در این گروه نوجوان‌ها به‌صورت آنلاین با استفاده از تاکتیک‌ها و زبان مختص خود به دنبال افراط‌گرایان می‌گردند؛ و صادقانه باید گفت که کارشان را بهتر از وزارت خارجه انجام می‌دهند. بخش دوم حرف‌ شما مربوط می‌شود به اینکه چرا شرکت‌های فناوری چنین دوران سختی داشته‌اند. از بسیاری جهات مثل این است که به‌خاطر اتفاقی که برای بچه‌هایشان افتاده باشد، چند مرحله دچار غم و غصه می‌شوند. آنها پلتفرم‌هایی خلق کرده‌اند که عملا کنترلش را از دست داده‌اند و اکنون با پیامدهای آن دست به گریبان شده‌اند. اما تناقضات همچنان پابرجاست و مطمئن نیستم واقعیت‌ها را صادقانه خواهند پذیرفت یا نه.

می‌توانید برای روشن شدن منظورتان مثالی بیاورید؟

مارک زاکربرگ موسس فیسبوک را در نظر بگیرید. درست بعد از انتخابات ۲۰۱۶، او همچنان اصرار داشت که اطلاعات غلط نمی‌توانسته بر روند انتخابات تأثیر داشته باشد؛ حرف‌هایی از این دست می‌زد و درعین‌حال به کارزارهای سیاسی می‌گفت که اگر می‌خواهید پول‌های خود را برای اثرگذاری بر آرای مردم خرج کنید، فیسبوک بهترین جاست. پس هنوز نوعی انکارگرایی در شرکت‌های فناوری وجود دارد. می‌بینیم که در موقعیت عجیب‌وغریبی قرار داریم که در آن تعداد انگشت‌شماری خوره فناوری درواقع از قدرتمندترین بازیگران جنگ و سیاستند، چون پلتفرم‌هایی را کنترل می‌کنند که عملا تعیین‌کننده قواعد بازی جدید است. ابتدای کار، هرگز قرار نبود آنها در این نقش ظاهر شوند و علاقه خاصی هم به جنگ و سیاست ندارند اما طوری تعیین‌کننده بازی شدند که پیشتر قابل تصور نبود.

  من اخیرا با اریک واینستین، ریاضیدان و مدیرعامل شرکت سرمایه‌گذاری پیتر تیل، مصاحبه‌ای انجام دادم. به‌باور او فناوری که فرزند کاپیتالیسم است شاید درنهایت نابودکننده آن باشد. به‌نظر شما می‌توانیم همین حرف را درباره اینترنت و لیبرال دموکراسی هم بزنیم؟

پرسش خوبی است. ما در یک نظام حکومتی زندگی می‌کنیم که فرزند و زاییده عصر روشنگری است، دورانی که به‌لطف اختراع ماشینِ چاپ ممکن شد. اما حالا می‌فهمیم که رسیدن به پای تغییر و تحولاتْ روزبه‌روز دشوارتر می‌شود، تغییراتی که نه‌فقط در اصول سیاسی ما بلکه در اکوسیستم گسترده اطلاعاتی ما نیز رخ می‌دهد. اما باید به یاد داشته باشیم که این پدیده شمشیری دولبه است. چون درمقابلِ نمونه‌های بدِ استفاده از شبکه‌های اجتماعی به عنوان ابزاری برای جنگ و تضعیف دموکراسی‌، نمونه‌های خوبی داریم که نشان می‌دهد این پدیده منجر شده است به افزایش مشارکت شهروندان، آن هم در سطحی که از آتن باستان تا امروز بی‌سابقه است. دولت‌های محلی با روش‌هایی نو و خلاقانه از شبکه‌های اجتماعی برای ترغیب شهروندان به مشارکت استفاده می‌کنند و برخی دولت‌های ملی مانند سویس و استرالیا نیز از آن به‌شیوه‌هایی جالب بهره‌برداری می‌کنند. و همین چند سال پیش بود که شبکه‌های اجتماعی را الهام‌بخش خیزش‌های بهار عربی معرفی کردند. مهم این است که این فناوری‌ها‌ در اینجا ماندنی است، بنابراین مجبوریم خود را با آنها وفق دهیم و یاد بگیریم چگونه با آنها زندگی کنیم. باید برای همه‌چیز از رأی‌دادن گرفته تا تجارت و شهروندی رویکردهایی قرن‌بیستمی در پیش بگیریم و نیز باید دربرابر حملات بیرونی از خود دفاع کنیم. درواقع چاره دیگری نداریم. شما در آخر کتاب خواهشی از غول‌های فناوری مثل توییتر و فیسبوک دارید و از آنها درخواست می‌کنید در نظارت بر پلتفرم‌های خود بهتر عمل کنند. اما این کار به نظر من واقع‌گرایانه نیست، چون کلیت مدل کسب‌وکار آنها بر تبدیل کاربران به محصولاتی برای تبلیغات‌چی‌ها استوار است و این همیشه بر هرگونه تعهد آنها در قبال هنجارهای دموکراتیک یا گفتمان مدنی برتری خواهد داشت.

  آیا واقعا باور دارید که آنها اراده چنین تغییری را دارند، ولو این کار به قیمت ازدست‌دادن سودشان تمام شود؟

بخش آخر نوعی هشدار است، چون فکر می‌کنم این شرکت‌ها کم‌کم از خود می‌پرسند اینکه اجازه می‌دهند مشتریانشان آماج حمله باشند درعمل برای سودشان خوب خواهد بود یا نه. درنهایت این شرکت‌ها نمی‌توانند از کشیده‌شدن به مسائل سیاست و جنگ و پروپاگاندا فرار کنند، چون پلتفرم‌های شان برای همین کار استفاده می‌شود. درگیر ماجرا شدن به این صورت در خون شان نیست، ولی بالاخره به اینجا رسیده‌اند و می‌دانند که اگر با چنین مشکلاتی کنار نیایند بالاخره دولت‌ها مداخله خواهند کرد.  کاری که نمی‌توانند انجام دهند و البته کاری که در گذشته انجام داده‌اند این است که فرض کنند فناوری به‌طریقی مسائل سیاسی ما را حل خواهد کرد. آنها سالیان متمادی در این چرخه گرفتار شده‌اند، چرخه‌ای که معلوم است کارساز نیست. آنها باید بدانند که این پلتفرم‌ها صرفا تشکیلاتی انتفاعی نیست؛ بلکه سیستم عصبی زندگی شخصی، شغلی و سیاسی ما نیز هست و مسوولیت دارند با آنها رفتاری درخور داشته باشد. بنابراین درخواست ما در این کتاب کاملا منطقی است. اشکالی ندارد اگر محصولی، مثلایک نرم‌افزار رتبه‌بندی رستوران، را به‌صورت آزمایشی در دنیا منتشر کنیم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد، اما موضوع وقتی مشکل‌ساز می‌شود که محصول موردنظر چیزی باشد که دنیا به آن وابسته است و احتمال کاربردش در جرم و جنایت و جنگ و خشونت می‌رود. شرکت‌ها باید همان اقدامی را انجام دهند که معمولاً ارتش انجام می‌دهد، یعنی پیشاپیش سناریویی را درقالب مانور نظامی شبیه‌سازی و همه اتفاقات بد و محتمل را پیش‌بینی می‌کنند و برای آنها واکنش‌هایی تدارک ببینند. این مسوولیت مدنی شرکت‌های فناوری است و دیگر نمی‌توانند سرشان را مثل کبک زیر برف کنند. منبع: ترجمان

 

 

ارسال نظر