فیس‌بوک بدترین جای ممکن برای فعالیت سیاسی است

۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۲۹۶۱۶
فیس‌بوک بدترین جای ممکن برای فعالیت سیاسی است

مولف| نیکلاس کار|

مترجم| علی برزگر|

واشنگتن‌پست|تنها چیزی که از بودن در فیس‌بوک بدتر است، نبودن در فیس‌بوک است. این تنها نتیجه روشنی است که می‌توان از جروبحث‌های اخیر درباره محبوب‌ترین شبکه اجتماعی جهان گرفت.

با وجود نقض حریم خصوصی افراد، با وجود انتشار دروغ و توهین، با وجود انتقادات تند سیاستمداران و رسانه‌ها، فیس‌بوک همچنان حجمِ بی‌اندازه‌ای از وقت و توجه بشر را می‌بلعد. جدیدترین گزارش مالی این شرکت، که پس از رسوایی کمبریج آنالیتیکا و جنبش توییتری #فیس‌بوک‌راپاک‌کن منتشر شد، نشان می‌دهد که فیس‌بوک در طول چهار ماه نخست امسال میلیون‌ها عضو جدید جذب کرده است و فروش تبلیغات آن به‌شدت افزایش یافته است. فیس‌بوک به بهترین دشمن‌دوست همیشگی ما تبدیل شده است.

سیوا وتیاناتن استاد دانشگاه ویرجینیا در کتاب رسانه‌های ضد اجتماعی گزارشی دقیق و کامل از جرایم فیس‌بوک به دست می‌دهد. هر کسی که پیگیر اخبار مربوط به این شرکت بوده باشد با بیشتر این انتقادات آشنا خواهد بود. وجه تمایز این کتاب عبارت است از مهارت وتیاناتن در قراردادن پدیده رسانه‌های اجتماعی در زمینه گسترده‌تر حقوقی، تاریخی و سیاسی.

برای مثال، توضیح می‌دهد که چرا بحث‌های ما درباره حریم خصوصی داده‌ها اینقدر بی‌حاصل بوده است. از آنجا که نگرش امریکایی به حریم خصوصی بر اساس متمم چهارم قانون اساسی امریکا مبنی بر ممنوعیت «تفتیش و توقیف غیرموجه» شکل گرفته است، حریم خصوصی معمولاً بر حسب مفاهیمِ حقوقی محدودی نگریسته می‌شود: آنچه در خلوت انجام می‌دهیم از چشمان کنجکاو در امان است؛ آنچه در انظار عموم انجام می‌دهیم در معرض بازرسی قرار دارد. اکنون که اطلاعات شخصی‌ای که مردم زمانی در کمدها و قفسه‌ها نگهداری می‌کردند در فضای مجازی عظیم شرکت‌ها در گردش است، آن تمایز حقوقی قدیمی از بین رفته است. همه‌چیز در معرض بازرسی است.

از نگاه حقوقی، پیامدهای اخلاقی زندگی تحت نظارت دایم، هیچ معنا و اهمیتی ندارد. ما به این مساله توجه نمی‌کنیم که تحت نظر بودن، تحلیل و طبقه‌بندی‌شدن می‌تواند در تقابل با شأن انسان باشد. نادیده‌انگاشتن بُعد اخلاقی حریم خصوصی به‌نفع فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی است. آنها می‌توانند مسائل حریم خصوصی را از طریق زبان قراردادی مرموز و چِک‌باکس‌های بی‌شمار حل‌و‌فصل کنند، به‌نحوی که موضوع به مسئله انتخاب مصرف‌کننده فرو کاسته شود. بدین‌ترتیب حریم خصوصی را به‌مثابه چیزی می‌نگریم که باید با اپلیکیشن‌ها و سرگرمی‌ها معامله شود.

نقد وتیاناتن تند اما منصفانه است. او برخی از ادعاهای افراطی درباره تأثیر رسانه‌های اجتماعی بر افکار عمومی را رد می‌کند. از دیدگاه او، شواهد اندکی در تأیید این ایده عامه‌پسند وجود دارد که طرح‌های آنلاین دستکاری دیدگاه رأی‌دهندگان از سوی عوامل خارجی تأثیری تعیین‌کننده بر نتیجه رأی‌گیری برکسیت در بریتانیا یا انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا در سال ۲۰۱۶ داشته است.

اما استدلال می‌کند که بااین‌حال، فیس‌بوک و همتایان آن دارند سیاست را خوار و کم‌ارزش می‌کنند. پیام‌هایی که بیشترین توجه را در رسانه‌های اجتماعی جلب می‌کنند استدلال‌های خردمندانه نیستند بلکه پیام‌هایی با هدف مشخص‌اند که به‌شدت احساسات را بر می‌انگیزند. دیگر برای نامزدها ضرورتی ندارد که «چشم‌اندازی کلی از دولت یا جامعه» به دست دهند. در عصر پیام‌های کوتاه و فراگیر، تعصب بر درایت سیاسی و ارضای خواسته‌ها بر سیاست‌گذاری غالب است. وتیاناتن شکوه می‌کند که فیس‌بوک «بدترین جای ممکن برای دست‌زدن به اقدامات سیاسی» است. اما جایی است که همه ما به آن هجوم آورده‌ایم.

مساله با این رویه فیس‌بوک پیچیده‌تر می‌شود که بخشی از کارکنانش را به کار برای پویش‌های سیاسی اختصاص می‌دهد تا اطمینان حاصل کند که نامزدها از داده‌ها و تبلیغات آن به کارآمدترین شیوه‌های ممکن استفاده می‌کنند. وتیاناتن استدلال می‌کند که مشاوران «حامی» فیس‌بوک نقشی ویژه و اساسی در شکل‌دادن به تبلیغات آنلاین دونالد ترامپ در طول رقابت‌های انتخاباتی سال ۲۰۱۶ ایفا کرده‌اند. آنها پویش انتخاباتی را به‌سوی آن نوع از پیام‌های تهییج‌کننده و از لحاظ بصری چشمگیری هدایت کردند که احساسات را بر می‌انگیزند و در داخل شبکه بطور گسترده به اشتراک گذاشته می‌شوند. بدین‌ترتیب، فیس‌بوک با فروش تبلیغات بیشتر و ترامپ با جذب رأی بیشتر، داوطلبین بیشتر و کمک‌های بیشتر به سود خودشان رسیدند. وتیاناتن معتقد است که ترامپ از طریق این «همگرایی منافع» برتری چشمگیری به دست آورد.

رسانه‌های ضد اجتماعی کتابی امیدبخش نیست. وتیاناتن امیدی به اصلاح فیس‌بوک از درون ندارد، حال مدیر عامل فیس‌بوک، مارک زاکربرگ، هر چند بار که می‌خواهد عذرخواهی کند و قول بدهد که بهتر عمل می‌کند. او می‌نویسد: «مشکل فیس‌بوک فیس‌بوک است». مساله فقط این نیست که این شرکت با قراردادن کاربرانش در معرض تبلیغاتِ دیگر شرکت‌ها پول درمی‌آورد. مساله این است که این شبکه اکنون آنقدر عظیم است که ریشه‌کنی عناصر پست و نامطلوب فقط پس از آنکه آسیب برسانند ممکن است. وتیاناتن نتیجه می‌گیرد: «فیس‌بوک بیش از آن بزرگ است که بتوان آن را مهار کرد». این شرکت همواره در حال پاک‌سازی خرابکاری‌ها و خواستار بخشایش ما خواهد بود.

اگر رسانه‌های ضد اجتماعی لحنی عالمانه دارد، ده دلیل برای اینکه همین حالا حساب کاربری‌تان را در رسانه‌های اجتماعی حذف کنید به‌قلم جارن لانییر لحنی گستاخانه دارد. لانییر، دانشمند علوم رایانه که به یکی از معروف‌ترین مخالفان سیلیکون‌ولی بدل شده است، می‌خواهد ما را قانع کند که فیس‌بوک، توییتر و دیگر پلتفرم‌های مشابه آنقدر به‌طرز عمیقی فاسد هستند و آثارشان آنقدر از لحاظ فردی و اجتماعی زیانبار است که باید هر چه زودتر از شر آنها خلاص شویم. او می‌نویسد: «ترک کاملْ تنها گزینه برای تغییر است».

از دیدگاه لانییر، رسانه اجتماعی نظامی مداخله‌گر است که هر آنکه را به دام می‌اندازد خوار و خفیف می‌کند. هر چه اطلاعات بیشتری درباره خودمان به آن می‌خورانیم، در هدایت افکار و دیدگاه‌های ما مهارت بهتری پیدا می‌کند. لانییر استدلال می‌کند که کار اصلی شرکتی نظیر فیس‌بوک تغییر رفتار است. این شبکه نه‌تنها داده‌هایی به‌طرزی باورنکردنی دقیق درباره سلایق و عادات افراد به دست می‌آورد، بلکه آزمایش‌های بی‌شماری نیز اجرا می‌کند تا تعیین نماید چه پیام‌ها یا دیگر محرک‌هایی با بیشترین احتمال توجه را جلب می‌کنند، واکنش‌های شدید را بر می‌انگیزند و مصرف وسواسی اطلاعات را به راه می‌اندازند. بدیهی است که انواع این تکنیک‌های پیچیده برای مهندسی روان‌شناختی، از نظر شرکت‌های تبلیغاتی‌ای که می‌خواهند کالا به ما بفروشند بی‌نهایت ارزشمند هستند. به همان اندازه نیز برای دست‌اندرکاران امور سیاسی، چه مشروع و چه غیرمشروع، که می‌خواهند دیدگاه‌های ما را شکل دهند ارزشمند هستند.

از آنجا که این تکنیک‌ها از چشم ما پنهان شده‌اند، شرکت‌ها الگوریتم‌هایشان را به‌منزله رازهای کسب‌وکارشان تلقی می‌کنند، بنابراین ما از شیوه‌های دخل و تصرف در افکار و رفتارمان به‌ندرت آگاه می‌شویم. همگام با تأثیر روزافزون نرم‌افزار بر آنچه می‌بینیم و آنچه می‌اندیشیم، کم‌کم اراده آزاد و حتی حس فردیت خویش را از دست می‌دهیم. با از دست‌دادن توانایی اندیشیدن برای خویشتن، به‌سوی قبیله‌گرایی پیش می‌رویم. با تن در دادن به یکی از نیروهای بنیادی‌تر سرشت انسان، هویت خویش را با سر سپردن به تفکر گروه و انتقاد از کسانی با اندیشه‌های متفاوت شکل می‌دهیم.

لانییر می‌گوید آنچه در رسانه‌های اجتماعی غایب است، «فضاهای عمومی» جهان فیزیکی است که در آن حضور دیگران شباهت‌هایی را آشکار می‌کند که از تفاوت‌ها فراتر می‌رود. این حسِ انسانیتِ مشترک، که عنصر بنیادی جامعه خوب است، هنگامی که افراد به جریانی از پیام‌ها و تصاویر فرو کاسته می‌شوند از دست می‌رود. لانییر می‌گوید امروزه حتی هنگامی که به فضاهای عمومی می‌رویم اغلب به صفحه‌نمایش وسایل دیجیتال‌مان چشم می‌دوزیم تا به پیرامون‌.

اگرچه لانییر درازنویس و لفاظ است اما منتقدی تیزبین است که می‌تواند چیزهایی را ببیند که دیگران نمی‌بینند. اما تحلیل او، به‌دلیل فرضی نادرست، ناقص است. از دیدگاه او، مشکلِ رسانه‌های اجتماعی «به‌طرزی مطلوب خاص» هستند، یعنی این مشکل، تکیه فیس‌بوک و گوگل بر تبلیغات شخصی‌شده برای کسب درآمد است. او معتقد است که با بستن اکانت‌های رسانه‌های اجتماعی‌مان به سیلیکون ولی فرصت می‌دهیم «تا خودش را بهبود بخشد»، تا تجارت خود را به‌شیوه‌ای بازسازی کند که از نظر اجتماعی مسوولانه باشد. این تصوری خوشحال‌کننده، اما ساده‌انگارانه است که فکر کنیم اگر صرفاً دکمه تنظیم مجدد را فشار دهیم سیلیکون ولی خودش را اصلاح خواهد کرد و اشتباهاتش را تصحیح خواهد نمود.

مشکلات رسانه‌های اجتماعی صرفاً از استراتژی‌های تجاری شرکت‌های اینترنتی ناشی نمی‌شود بلکه از تکنولوژی‌هایی سرچشمه می‌گیرد که این شرکت‌ها به کار می‌گیرند و محترم می‌شمارند. شبکه‌های رایانه‌ای با تبدیل تمام انواع اطلاعات به ارقام کد دودویی، ادغام رسانه‌هایی را که زمانی متنوع و جدا از هم بودند به امپراتوری‌های داده ترویج می‌کنند، امپراتوری‌هایی با قدرت و گستردگی بی‌سابقه. و تحقیقات نشان می‌دهد که خودِ طراحی گوشی‌های هوشمند و اپلیکیشن‌ها، شکیبایی و توجه لازم برای ارزیابی معنا و ارزش اطلاعاتِ در جریان بر روی صفحه‌نمایش‌های ما را از بین می‌برد.

همانطور که لانییر اذعان می‌کند، گرایش رسانه‌های دیجیتال برای ترویج احساسات‌گرایی، کاهش اندیشه‌ورزی و بی‌پایه ساختن گفتمان مدنی از پیش مشهود بوده است یعنی هنگامی که مردم نخستین بار در دهه ۱۹۷۰ شروع به گفت‌وگوی آنلاین کردند، مدت‌ها قبل از آنکه خبری از تبلیغات باشد. وقتی مردم شخصاً و رودررو گفت‌وگو می‌کنند بطور طبیعی نوعی خویشاوندی احساس می‌کنند، حتی اگر با دیدگاه یکدیگر مخالف باشند. این احساس خویشاوندی عدم اعتماد را تعدیل و احترام را ترویج می‌کند. هنگامی که همان گفت‌وگوها در قلمروی بی‌روح صفحه رایانه صورت می‌گیرد، با احتمال بسیار بیشتری به پیشی از رقیب و توهین خشمگینانه تنزل پیدا می‌کند. خود تکنولوژی آن چیزی را به وجود می‌آورد که لانییر «ترول۸ درونی» ما می‌نامد.

ما نمی‌توانیم منافع تجاری سیلیکون ولی را از ابزارهای آن جدا کنیم، همچنین نمی‌توانیم برای حل معضلات اجتماعی پیچیده به کارآفرینان و سرمایه‌گذاران ریسک‌پذیر اعتماد کنیم. حتی اگر عموم مردم بطور جمعی از رسانه‌های اجتماعی خارج شوند، شرکت‌های اینترنتی، اگر به حال خودشان رها شوند، امپراتوری‌های رسانه‌ای و نظام‌های ارتباطی جدیدی با نقایصی مشابه می‌سازند. آنها احتمالاً شیوه‌های بهتری برای فریفتن ما ابداع می‌کنند.

به‌هرحال، این موضوع منتفی است. به استثنای یک تغییر بنیادی رادیکال، به‌سختی می‌توان تصور کرد که مردم بسیاری به فراخوان لانییر توجه نمایند و اکانت‌های رسانه‌های اجتماعی‌شان را حذف کنند. همانطور که سال گذشته نشان داده است، حتی کسانی که از خسارات رسانه‌های اجتماعی ابراز خشم می‌کنند نیز مستقیماً به سراغ استفاده از فیس‌بوک و توییتر، اسنپ‌چت و یوتیوب می‌روند. موضوع خیلی این نیست که آنها معتادند (هرچند شاید باشند) . موضوع این است که امروزه شبکه‌های اجتماعی با دوستی، شغل، وقت آزاد و حس خویشتن آنها در هم تنیده است. آنها با ترک رسانه‌های اجتماعی، خودشان را از جامعه تبعید خواهند کرد.

افشاکننده‌ترین لحظه در رسانه‌های ضد اجتماعی هنگامی رخ می‌دهد که وتیاناتن عادات آنلاین خودش را توصیف می‌کند. با وجود فهم کامل آثار زیانبار فیس‌بوک، او بیش از یک دهه عضو وفادار و عمدتاً خرسند این شبکه بوده است. او اعتراف می‌کند که «من، به‌اندازه هر فرد دیگری در جهان، زندگی‌ام را در فیس‌بوک زیسته‌ام. فیس‌بوک سیستم عامل زندگی من بوده است». در رابطه با آینده نیز می‌گوید: «هیچ برنامه‌ای برای ترک آن ندارم».

مشکل فیس‌بوک فقط فیس‌بوک نیست. ما نیز هستیم.

منبع: ترجمان

 

 

ارسال نظر