سفری از حقیقت موسیقی به حقیقت مرگ

۱۳۹۸/۱۱/۱۵ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۲۹۰۷
سفری از حقیقت موسیقی به حقیقت مرگ

در مراسم تشییع پیکر علی‌اصغر بیانی از شخصیت او و دانش و علاقه‌اش به موسیقی و هنر سنتی سخن گفتند؛ اینکه او شاگردان زیادی تربیت کرده که به روشش پایبندند و از تلاش‌هایش برای حفظ و اشاعه ردیف موسیقی ایرانی یاد شد. مراسم تشییع پیکر علی‌اصغر بیانی ـ نوازنده و معاون فرهنگستان هنر ـ صبح دوشنبه (۱۴ بهمن‌ماه) با حضور جمعی از هنرمندان، شاگردان، خانواده و دوستدارانش در فرهنگستان هنر برگزار شد. در این مراسم علی‌اکبر شکارچی، حسام‌الدین سراج، داریوش طلایی، محمدعلی رجبی، حسن بلخاری، علیرضا اسماعیلی و ... حضور داشتند. بیانی پنجشنبه هفته گذشته در سن ۶۸ سالگی در سفری که به کویر داشت به دلیل مسمومیت درگذشت. در مراسم صبح امروز حسام‌الدین سراج، خواننده و از دوستان مرحوم بیانی در سخنانی گفت: «رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل، از کاروان چه ماند جز آتشی بر منزل. با او خاطرات ۳۰ ساله دارم. همیشه رو به حقیقت و باطن داشت. از خودنمایی پرهیز می‌کرد، در عین اینکه بسیار در کارش استاد بود؛ به همین دلیل به سمت حقیقت موسیقی روی داشت. هنرجویانش به دلیل سواد و سلوک عرفانی او پس از مدتی به شیوه فکری او تعلق خاطر پیدا می‌کردند.» سراج‌ در ادامه ابیاتی را از حافظ خواند. داریوش طلایی، موسیقیدان، نوازنده تار و سه‌تار هم با خواندن ابیاتی، در ادامه گفت: کسانی که حتی اندکی او را می‌شناختند می‌دانستند که عارف بود و به همه ابعاد زندگی به دید عارفانه نگاه می‌کرد. علاقه خاصش به هنرهای سنتی بود؛ به همین دلیل همیشه سعی می‌کرد ابعاد مختلف هنرهای سنتی را به جوانان بیاموزد. علاقه اصلی او به نوازندگی بود. سال‌ها در محضر او درباره موسیقی بهره‌مند شدیم. او ردیف موسیقی ایرانی را در دانشگاه آموزش می‌داد. خودش را شاگرد مکتب مولانا می‌دانست و مفسر آن بود. در جلسات فرهنگستان در محضر او یک صفا و صمیمیت به وجود می‌آمد ولی جایش خالی است. او به معشوق پیوست ولی ما را تنها گذاشت. به خانواده گرامی او تسلیت می‌گویم. محمدعلی رجبی، رییس گروه‌ هنرهای سنتی و عضو پیوسته فرهنگستان هنر اظهار کرد: چه می‌شود گفت در غم یاری که بیش از ۵۰ سال با او دوست همکلاس و در همه محافل سختی و خوشی با او همراه بودیم. در هنرستان با او هم کلاس بودم، نقاش زبردستی بود ولی طریقت را در موسیقی دید و آن را دنبال کرد. او گوشش را به نوای حق سپرده و از نوای انکرالاصوات غربی پاک کرده بود. او از شهر فرار می‌کرد و به دهات‌ می‌رفت تا از این نوع و روش غربی دور بماند. او در نهایت به دوست رسید.

 

ارسال نظر