به یاد آتش‌نشانان پلاسکو

۱۴۰۰/۱۰/۳۰ - ۰۱:۰۵:۵۱
کد خبر: ۱۸۶۱۴۶
به یاد 
آتش‌نشانان پلاسکو

مریم شاهسمندی

5 سال گذشت، از آن روزی که همه ما با خبر ویرانی پلاسکو و زیر آوار ماندن آتش‌نشانان مات و مبهوت به دنبال روزنه‌ای برای فرار از سرانجام تلخ این اتفاق بودیم. 5 سال از روزی که جان انسان‌های شریف قربانی بی‌توجهی و ندانم‌کاری مسوولانی شد که همیشه بیش از آنکه مرد میدان عمل باشند، خوب شعار می‌دهند. 5 سال از روزی که آتش‌نشانان با بعض و گریه به دنبال پیدا کردن نشانی از همکارانشان بودند که زیر آوار پلاسکو مدفون شده بودند. از روزی که همکاران و برادرانشان را برای همیشه از دست دادند. یک آتش کوچک در ساختمانی با قدمت بیش از 50 سال به فاجعه‌ای ختم شد که می‌توانست نشود. اما با‌ای کاش‌ها نمی‌توان مانع از وقوع اتفاقات تلخی اینچنینی شد. این در حالی است که هنوز ساختمان‌های زیادی نه تنها در تهران که در اکثر شهرهای کشور به اندازه همان پلاسکو ناایمن و در معرض خطر هستند. هر لحظه ممکن است اتفاقی مشابه آن حادثه تلخ دوباره در گوشه‌ای از این جغرافیا رخ بدهد، اما هیچ اراده‌ای برای جلوگیری از این حوادث نیست. 

 همانطور که تاکنون نبوده. مگر ساختمان علاءالدین که بارها و بارها از سوی آتش‌نشانی نا ایمن شناسایی شده و حتی با ساخت و ساز غیرمجاز بر روی پشت بام مخاطره آمیز بودن را چند برابر کرده، تعطیل شده است؟ ساختمانی با آن عظمت، البته که تعداد افرادی که در آن ساختمان رفت و آمد دارند خیلی بیشتر از افرادی است که در حادثه 5 سال پیش در ساختمان پلاسکو بودند. حال اگر حادثه‌ای در این ساختمان رخ بدهد، قرار است منتظر چه فاجعه‌ای باشیم. قراراست این‌بار چند آتش‌نشان، چند مرد، چند زن و بچه و چند انسان بی‌گناه دیگر را از دست بدهیم؟ 

5 سال از آن حادثه تلخ از آن روز شوم گذشته است. برای خیلی از آنها که عزیزانشان را در این حادثه از دست دادند، اگر 50 سال هم بگذرد این داغ از بین نمی‌رود. اما فراموشی انگار مختص مسوولانی است که هر بار بعد از هر حادثه چه وعده‌ها که نمی‌دهند و در اندک زمانی هر آنچه را که اتفاق افتاده و هر آنچه را که وعده داده‌اند به راحتی از یاد می‌برند. حالا ساختمان تازه‌ای جای پلاسکو قدیمی را گرفته است. حالا دیگر از آن روز و آن اتفاق اثری در چهارراه استانبول نیست. اما هنوز هم اگر در این خیابان عمیق نفس بکشی، بوی آتش و دود را احساس می‌کنی. هنوز هم شاید مادری، همسری، برادری، پدری، رفیقی یا کودکی از آن خیابان که می‌گذرد، خاکش با اشک‌های بی‌صدا‌ تر شود. روز که آن ساختمان بزرگ آوار شد، دل‌های خیلی‌ها زیر آن آوار برای همیشه مدفون ماند. خیلی از ما سر از خاک پلاسکو برنداشتیم، خیلی از ما تا روزها به هر آتش‌نشانی که در شهرمان می‌شناختیم می‌رفتیم و به یاد جان باختگان پلاسکو شمع روشن می‌کردیم. گل می‌گذاشتیم، با آتش‌نشان‌های ماتم گرفته شهر ابراز همدردی می‌کردیم. اصلا انگار تمام آنها که رفته بودند، تکه‌ای از جان ما بودند، انگار پدری، برادری، همسری، فرزندی، یا دوستی را از دست داده بودیم. این داغ مثل خیلی از داغ‌های دیگر که در نتیجه اهمال کاری‌ها و بی‌تدبیری‌ها بر دل‌هایمان نشسته هنوز تازه است. مثل رفتن آن چند صد هزار نفری که به خاطر کرونا به خاطر نبود واکسن جان عزیزشان را از دست دادند و این‌بار هر کدام از ما واقعا عزیزی را بدرقه دیار باقی کردیم. مثل اتفاقی که برای پرواز 752 رخ داد، مثل.... هر کدام از این داغ‌ها حفره‌ای عمیق را در وجودمان ایجاد کرده که هیچگاه پر نمی‌شود. آتش‌نشانان عزیز روحتان شاد و یادتان تا همیشه گرامی است.

 

ارسال نظر