پاندمی کرونا فرار از مسوولیت امریکا را به حاشیه برد

۱۳۹۹/۰۶/۱۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۰۵۱۴
پاندمی کرونا فرار از مسوولیت امریکا را 
به حاشیه برد

در طول ماه‌های گذشته، در اتفاقی کم سابقه، تقریبا تمام کشورهای دنیا با یک درد و رنج مشترک رو به رو هستند: شیوع ویروس کرونا. هرچند در سال‌های گذشته بسیاری از کشورها تلاش کرده‌اند در سایه دغدغه‌هایی جهان مانند گرم شدن زمین یا از بین رفتن محیط زیست، به اجماع برسند و بودجه‌هایی را در این زمینه به کار ببندند اما در نهایت هیچ عاملی مانند کرونا در زمانی کوتاه نتوانست دولت‌ها را مجبور به اجرایی کردن برخی سیاست‌ها کند. هرچند در نگاه نخست به نظر می‌رسد کرونا انسان را مجبور به بازگشت به برخی اخلاقیات کرد، اما دکتر محمدرضا بهشتی استاد فلسفه دانشگاه تهران  می‌گوید ماجرا پیچیدگی‌های بیشتری دارد و باید به ابعاد مختلف آن نگاهی دقیق داشت. به گزارش جماران دکتر سید محمد رضا بهشتی در نشست «پاندمی کرونا و مسوولیت اخلاقی در علم و مناسبات اجتماعی» که در موسسه دین و اقتصاد، برگزار شد گفت: ما در پی آن هستیم که وضعیت کنونی را از این جهت مورد سوال قرار دهیم که تا چه اندازه این مساله با مسوولیت اخلاقی آن هم در عرصه علم و مناسبات انسانی و اجتماعی گره خورده است؟. در شش ماه اخیر با یک پدیده گسترده‌ای روبرو بودیم گذشته از اینکه عملکرد‌ها در سطح بهداشت و سلامت با یک ابعاد بی‌سابقه‌ای پرسش برانگیز بوده در عرصه نظری، اندیشه‌ای، فلسفی هم به سوال‌های بسیار مهمی قوّت بخشیده و افراد زیادی را به تأمل واداشته است. در درجه اول مساله نسبت گرفتن انسان با طبیعت مطرح است.  استاد فلسفه دانشگاه تهران گفت: در داستان پاندمی کرونا به یک‌باره مسائل فلسفی چند دهه اخیر برجسته شدند. اگر دوستان مسائل را دنبال کرده باشند در محافل علمی و فلسفی، مقالات و نوشته‌هایی که در این باره منتشر می‌شود ابعاد بی‌سابقه‌ای دارد. یک واقعه‌ای قبل از این اتفاق افتاد و شاید نقطه‌ای بود که باید یک دفعه تمرکز و توجه‌ها به آن جلب می‌شد ولی نشد و در فضای سیاسی، تبلیغاتی و مناسبات گم شد و آن داستان خروج کشوری که به نظر می‌رسد در رأس فرهنگ، تکنولوژی، اقتصاد مغرب زمین قرار دارد؛ یعنی امریکا از یک قرارداد بین‌المللی در عرصه محیط زیست بود. خیلی اتفاق بزرگ بود. به نظرم کم از ماجرای بمباران هیروشیما نبود. بعد از بمباران هیروشیما و پایان جنگ تأمل شروع شد درباره اینکه ما توانایی‌هایی عظیمی پیدا کردیم. در یک لحظه 200 هزار نفر با یک تصمیم انسانی و محاسبه خونسردانه که آیا 300 هزار نفر بمیرند بهتر است یا اینکه جنگ ادامه داشته باشد؟ از میان می‌روند. یک دفعه تصمیم می‌گیریم و کسانی که در این تصمیم هیچ نقش و صدایی ندارند، درباره بود و نبودشان تصمیم گرفته می‌شود به یک‌باره با اجرای یک تصمیم از بین می‌روند و بعد هم در توجیه آن کار گفته می‌شود که آیا 300 هزار نفر بمیرند بهتر است یا چند میلیون نفر بهتر است؟ گاهی فقط می‌گوییم انجام دادیم و تمام شد، خطا بود یا نبود مهم نیست. زمانی که می‌خواهیم چنین کاری را موجه کنیم وضعیت متفاوت می‌شود. اندیشمندان زیادی بعد از داستان بمب اتم درباره این ابعاد و مسوولیت انسانی و اخلاقی شروع به اندیشیدن کردند. 

دکتر بهشتی ادامه داد: به نظرم ماجرای خروج امریکا از قرارداد پاریس واقعه بزرگی بود ولی عجیب بود در قیاس با پیامدهای بزرگ آن با واکنش درخور در محافل علمی و فلسفی مواجه نشد. من یکه خوردم که پس چرا صدا درنمی‌آید؟ صدا درنمی‌آید نه فقط به عنوان اعتراض سیاسی بلکه به عنوان اینکه بود و نبود در خصوص انسان مورد پرسش است. به یک‌باره داستان پاندمی کرونا با تمام ابعاد آن هجوم آورد و طی شش ماه اخیر خیلی دیدنی و خواندنی هست که چه دریچه‌هایی باز شده و چه سوالاتی به یک‌باره هجوم آوردند؟ با فرصت زمانی که دارم امکان اینکه بتوانم به دایره پرسش‌ها پردازم را پیدا نمی‌کنم واقعاً هم کار یک فرد به تنهایی نیست، من فقط افق مساله را طرح می‌کنم. ما هنوز نمی‌دانیم چگونه پاندمی آغاز شد و حرف روشنی در این باره نیست. اول به یک ماجرایی در کشمکش سیاسی قدرت‌ها با همدیگر تبدیل شد و ما هنوز نمی‌دانیم آیا پیدایش نوع خاص از خانواده کرونا یک پدیده‌ای است که به‌طور طبیعی اتفاق افتاده یا نه؟ حتی اینکه در یک سرزمین خاص نقطه آغاز آن بوده یا خیر؟ همین مقدار هم مورد سوال است و کار علمی می‌خواهد.  دکتر بهشتی ادامه داد: اکنون بیشتر داستان سیاسی و مطبوعاتی است کما اینکه یک تئوری یک بار مطرح شد و بعد درباره آن سکوت شد به دلیل اینکه پشتیبانی از طریق فضای سیاسی، مطبوعاتی پیدا نکرد. این تئوری می‌گفت احتمال دارد از پنج نقطه شروع شده باشد. اگر مساله این باشد پیچیده‌تر است. بنابراین هنوز ما نمی‌دانیم پیدایش ویروس کرونا در بستر طبیعی صورت گرفته یا مولود تصرف انسانی در فضای زیست است. اگر مورد دوم باشد مساله بسیار جدّی است. حتی در خصوص برداشت اول همزمانی از ویروس بدون دستکاری می‌گوییم مقصود بدون دستکاری مستقیم است یا تأثیرات غیر مستقیم فعالیت و کنش‌های انسان ممکن است در پدید آمدن این ویروس نقش ایفاء کرده باشد؟ به هر حال چه مستقیم و چه غیر مستقیم اگر نتوانیم از سطح مسوولیت اخلاقی، خودمان را به سطح مسوولیت حقوقی برسانیم و داستان بایدها و نبایدهای مان را به شکل حقوقی طرح کنیم، لااقل در سطح اخلاقی می‌توانیم مساله را مطرح کنیم. آنگاه مساله‌ای فراتر از این کشور و آن کشور، این نظام سیاسی و آن نظام سیاسی، این اقتصاد و آن اقتصاد است. نحوه مواجهه انسان با طبیعت است که مورد سوال بنیادی قرار می‌گیرد. اما از این مساله زود عبور کردند و فعلاً خبری از آن نمی‌شنوید. اما این یکی از مسائلی بود که در خصوص آن در طی چند دهه گذشته مباحثات متعددی صورت گرفته بود. اکنون اتفاقی افتاده و پدیده‌ای سلامتی و موجودیت انسان‌ها را در معرض تهدید قرار می‌دهد و یکی از نحوه‌های مواجه شدن با آن بعد اخلاقی‌اش است. در کنار اینکه باید تا جایی که مقدور هست پیامدهای این را کم کنیم یا از میان ببریم. اما امکان‌های ما برای مواجهه با این ابعاد گسترده میلیونی که در حال گسترش است، یقیناً کفاف نمی‌دهد.  وی ادامه داد: هیچکدام از نظام‌های اقتصادی- اقتصادی پیش‌بینی چنین وضعیتی را نکرده بودند. نظام‌های سلامت و بهداشت در هیچ کشور توان مواجهه با آن را ندارند. کانون‌های سیاسی و اقتصادی دنیا یک‌باره با این ابعاد روبرو شدند و چنین حادثه‌ای را مدنظر قرار نداده بودند. پس امکان‌های ما محدود هستند. از یک سو امکان‌های ما محدود هستند و از سوی دیگر با انبوه مبتلایان روبرو هستیم. چه کاری باید انجام داد؟ یک مورد اینکه تلاش کنیم تا جایی که مقدور هست امکان‌ها را بالا ببریم. چگونه ما می‌توانیم امکانات محدود را در جمعیت عجیب رو به افزایش تقسیم کنیم؟ آیا ما می‌توانیم به نحو یکسانی با همه انسان‌ها در برابر این مواجه شویم؟ اگر می‌توانستیم مشکل حل شده بود ولی وگرنه باید بین افراد گزینشی صورت بگیرد؟ باز یک بحث کوتاهی آمد و رفت که در بعضی از کشورها افراد مسن خود به خود می‌روند و بر روی افراد جوان تمرکز پیدا می‌کنند. اما با چه توجیهی؟ چگونه می‌خواهیم ترجیح حیات بر حیات را انجام دهیم؟ با کدام ملاک اخلاقی؟ اینجا مساله حقوقی است. آیا انسان‌ها به نحو مساوی حق حیات و زیستن دارند؟ می‌دانیم امکانات کفاف این را نخواهد داد پس با صرف شعار دادن مساله حل نمی‌شود. آیا می‌توان معیاری برای ترجیح حیاتی بر حیات دیگر داد؟ چه کسی این معیارها را تعیین کند؟ اقتصاد تعیین کند؟. بگوییم جوان‌ها کسانی هستند که در عرصه اقتصادی کنش‌گر فعال اقتصادی هستند بنابراین توان را بالا خواهند برد و حتی توان برای اینکه بتوانیم در این عرصه موفقیت آمیزتر عمل کنیم را بالا می‌برند؛ در حالی که مسن‌ها نمی‌توانند کاری انجام دهند و فقط دریافت کننده خدمات و امکانات مقابله هستند و بنابراین اینها را ترجیح می‌دهیم؟ اما از سوی دیگر ممکن است کسی بگوید از کجا بدانیم حیاتی بر حیات دیگر چقدر ترجیح دارد چه بسا فردی با سن بالاتری ثمرات زندگی‌اش را نگاه کنیم مگر ثمرات زندگی فقط با معیارهای اقتصادی و صنعتی و امثال اینهاست که سنجیده می‌شود؟ خیلی پیچیده هست. این مساله هم البته بی‌سابقه نبود ولی ابعاد به یک‌باره بزرگ شد و عملی با آن مواجه شدیم. باید در لحظه تصمیم بگیرید در حالی که به لحاظ نظری هنوز به جمع بندی که بتواند حتی یک اقل پاسخی در قبال این سوال مهم را کفاف دهد ارایه نشده. بنابراین بدون پاسخ عده‌ای از انسان‌ها از دریافت خدمات معالجه و بهداشت و امثالهم محروم خواهند شد و عده‌ای دیگر برخوردار خواهند شد. ما در معرض این تصمیم هستیم بدون اینکه عرصه‌ای که با آن مواجه هستیم نسبتی با اندیشه و نظری که تا به حال داشتیم وجود داشته باشد. شناخت مسوولیت اخلاقی در چنین موقعیتی اصلاً قابل قیاس نیست. درست در معرض قرار گرفته‌ایم در حالی که این سوال مورد نیاز اصلاً در افق دید ما قرار نگرفته است. آیا پیشتر مطرح بود؟ بله, به‌طور مثال در داستان سقط جنین این مساله مطرح شده بود که بین حیات مادر و جنین در جاهایی باید تصمیم گرفته شود ترجیح با کدام است؟  استاد فلسفه دانشگاه تهران با مطرح کردن این پرسش که در مقایسه میان مادر و جنین آیا حیات جدید نسبت به حیات قدیم اولویت دارد؟ گفت: خیلی راحت نمی‌توان گفت بچه آینده در پیش دارد و حیات جدید اولویت دارد. از کجا این اولویت را آورده‌اید؟ بیست سال پیش که من در آلمان برای دوره دکتری مشغول بودم اتفاقاً چنین چیزی مطرح شد. خانمی در حالی که باردار بود تصادف کرد و به مرگ مغزی دچار شد و بعد با اجازه پدر و مادر و همسرش گفتند این خانم را زنده نگه داریم تا جنین برسد به زمانی که متولد شود. مرگ مغزی که خود مسائل زیادی دارد از چه زمانی مرگ را بگوییم؟ چگونه می‌توانیم بگوییم این نقطه نقطه مرگ است؟ بعد برای خودمان چنین مجال و جوازی قائل شویم که اینجا پایان زندگی فرد هست و در عوض حیات جدیدی را، امکان برآمدن و سر برآوردن دهیم. بعد از گذشت چند ماه پدر و مادر این خانم گفتند آیا دختر حق مردن ندارد؟ او موجود زنده هست و حق مردن دارد. چگونه او حق زنده بودن دارد و ما می‌فهمیم ولی دختر ما حق مردن ندارد؟ آیا چیزی به نام حق مردن داریم یا نداریم؟ چه کسی باید بله یا نه بگوید؟ با کدام معیار بله یا نه بگوید؟ بنابراین این مساله بی‌سابقه نبود اما ابعادی که به یک‌باره با مساله کرونا پیدا کرد، متفاوت است.  دکتر بهشتی ادامه داد: اکنون ما هستیم و هجوم بیماران و اشباع امکان در جهت معالجه و به گونه‌ای ترجیح حیاتی بر حیات دیگر. چه کاری باید انجام داد؟ هیچ آمادگی نظری برای مواجه شدن با چنین مساله عملی نداشتیم. من مجال اینکه همه میدان‌ها را جلو بروم ندارم. یک مورد مساله فاصله فیزیکی و مسوولیت اخلاقی و حتی حقوقی در خصوص اقداماتی است که باعث شود حداقل سرایت بیماری به دیگران را کاهش دهیم آیا مسوولیت در قبال آن هست؟ چه کسی بر کدام اساس می‌خواهد بگوید این کار باید یا نباید انجام شود؟ مجاز است بلکه باید صورت بگیرد یا غیر مجاز هست و حتی می‌تواند عقوبت حقوقی داشته باشد؟ هنوز در هیچ جای داستان با اقدام و مواجهه حقوقی با کسی که از این شیوه تخلف کند روبرو نیستیم دلیل آن اینکه اصلاً آمادگی‌ای برای اینکه بخواهیم باید و نباید حقوقی را در قبال آن تحقق بخشیم به لحاظ نظری نداشته ایم. با کدام قانون و مبنا؟ با یک احساس و عاطفه شروع می‌شود و از سوی دیگر هم یک محدودیت است کما اینکه در طی ده روز گذشته با یک پدیده بسیار عجیب روبرو بودیم و آن تظاهرات در برلین آلمان علیه اقدامات پیشگیرانه بود. سی هزار نفر بیرون آمدند. نه در کشوری با تقسیم بندی‌هایی که جماعت می‌دهند در جهان سوم؛ بلکه در کشوری که پا به توپ مباحث مربوط به علم و مناسبات اجتماعی و با نظام‌های شکل یافته‌ای که توانستند وضعیت زندگی اجتماعی و فردی را سر و سامان دهند. برخی مدعی بودند اولاً این مساله دروغ بود. این مساله به باید و نبایدها در عرصه عمومی درباره یک مساله‌ای که به اگزیستنسیل به معنای زیستی و وجودی انسان برمی‌گردد. اینها را درست کردند تا در حقوق شخصی ما پا بگذارند و بگویند نباید این کار را انجام ندهید. این در دایره حقوق شخصی هست و در دایره حقوق اجتماعی نیست. از سوی دیگر هم می‌گویند در دایره حقوق اجتماعی هست. اما خیلی اتفاق عجیبی بود. قبل از آن یکی از دوستان عکس و فیلم‌هایی فرستاده بود که دوباره رستوران‌ها پر شده و بعد تظاهرات سی هزار نفر! اول گفتند اینها فقط دست راستی‌ها هستند بعد از مصاحبه‌هایی که انجام گرفت نشان داد فقط دست راستی‌ها هم نیستند پس مساله پیچیده‌تر هست. خانم خبرنگاری که ماسک زده بود تا با اینها صحبت کند مورد تعرض قرار دادند و گفتند برو یا پیش کسانی که ماسک دارند نباش. این پدیده خیلی عجیب است. مساله فقط فاصله فیزیکی نبود، داستان محدود شدن دایره تماس و رفت و شد و ارتباط بود. حیات انسانی فقط خوردن و خوابیدن و به زندگی نباتی ادامه دادن نیست خود مناسبات و ارتباط جزو معنای زندگی انسانی است. و در این محدودیت‌هایی حاصل شده بود.  دکتر بهشتی گفت: مدت‌ها بود بشر از بس به بیرون خودش پرداخته بود مجال پرداختن به تنهایی خودش نداشت و گفتند چه بهتر! یک فرصت اینگونه فراهم شده است. اکنون می‌تواند ارتباطاتش را انتخاب کند بر خلاف قبل که یکسری از ارتباطات دست شما نبود. شما باید به انتخاب ادامه دهید. شما با یک عزلت ناخواسته روبرو هستید و واکنش‌ها نسبت به عزلت ناخواسته متفاوت است با زمانی که فردی از جماعت بیرون می‌زند و به بیابان می‌رود و در غار می‌نشیند و می‌گوید می‌خواهم خودم با خودم باشد. در این جا دو مساله مطرح هست و پیامدهای چنین چیزی بسیار سنگین در نوع مناسبات و روابط انسانی است. همه گفتند فواید دارد و می‌توان وجوه مثبت آن را دید ولی وجوه دیگری هم دارد که در نوع تلقی از زندگی جمعی انسانی تأثیرات عمیق می‌گذارد.  وی در یک جمع بندی کلی توضیح داد: به این ترتیب ما با پرسش‌های بسیار مهم و جدّی روبرو هستیم و معلوم نیست ما حتماً به دوران ماقبل کرونایی برگردیم. این یک خوش‌بینی هست که همه دوست داریم اینگونه باشد ولی خوش‌بینی دلیل بر اینکه حتماً چنین چیزی صورت بگیرد نداریم. گذشت از اینکه ماقبل کرونا برگشته‌ایم و هیچ نمی‌دانیم با روندی که در پیش داریم زندگی بشر با چه حوادثی در پیش خواهد بود و آیا وضع ماقبل و مابعد وضعیت یکسانی خواهد بود یا نه؟ من باید به لحاظ فلسفی یک درجه مساله را عمیق‌تر کنم اما فعلاً در حد افق گشایی و طرح مساله من خواستم خدمت دوستان عرض کنم. استاد فلسفه دانشگاه تهران با بیان اینکه بحث اصلی درباره مسوولیت اخلاقی در علم است، اظهار کرد: مقصود از علم درست علم تجربی جدید است. از قدیم الایام با توجه به اینکه طبیعت محیط زیست و زندگی ما بوده نحوه‌هایی از نسبت گرفتن انسان و طبیعت روبرو بودیم. یک نحوه از نسبت گرفتن‌ها نسبت گرفتن نظری- علم (تئوریک) بود. از دیرباز دست کم نزدیک به پنج سده قبل با تلاش‌هایی از جانب بشر روبرو هستیم که در آن با نوعی نسبت گرفتن انسان با طبیعت برای فهم طبیعت روبرو هستیم. گذشته از این در نسبت قرار گرفتن که در آن انسان به عنوان کنش‌گر آن هم کنش‌گری که به نحو تکنیکی و صناعی با طبیعت و موجودات طبیعی پیرامون خودش برخورد می‌کند؛ نحوه سومی از نسبت گرفتن روبرو بوده‌ایم در طی سده‌هایی که پشت سر گذاشتیم به خصوص در چند سده اخیر و آن نحوه نسبت گرفتن زیباشناسانه و هنری با طبیعت است. بنابراین از دیرباز با این سه نحوه نسبت گرفتن روبرو بودیم. وی گفت: آنچه در طی سده گذشته تاکنون آن هم شاید با قدمتی کمتر از نیم قرن به عنوان پرسش جدّی مطرح شد مساله نسبت گرفتن اخلاقی عملی و حقوقی با طبیعت بود. تا به حال این مساله در افق دید انسان قرار نگرفته بود به دلیل اینکه معمولاً اخلاق در دایره مناسبات بین انسانی مطرح بود. اینکه انسان نسبت اخلاقی و حقوقی با چیزی مثل طبیعت برقرار کند مورد سوال بود مگر طبیعت چیست که با آن نسبت اخلاقی و حقوقی داشته باشیم؟ نسبتی که در آن بایدها و نبایدها مطرح هست طرح شد. از تقریباً اوایل دهه 70 سده پیش (1972 به بعد) در کلوپ رم اول بار بود که سران کشورها در آنجا جمع آمده بودند و مسائل مربوط به طبیعت و محیط زیست انسانی را در سطح کلان مطرح کردند و از زوایای مختلف به مناسبت این کلوپ هم اندیشی‌هایی در عرصه اقتصادی، تکنیکی- صنعتی، اجتماعی و از جمله حوزه فلسفه شروع شد. به این ترتیب مساله مسوولیت اخلاقی در قبال طبیعت مطرح شد و طی نزدیک به پنجاه سال مباحث گسترده‌ای را برانگیخت. مباحثی که شاید به صورت پراکنده قبلاً هم مطرح بود نه اینکه اصلاً مطرح نبود ولی به یک‌باره ابعاد مساله به نحوی شد که انگار تمرکزی روی آن صورت گرفت و کارها نظری و پژوهشی و تحقیقی متعدد انجام گرفت. به گونه‌ای که آدم احساس می‌کند دهه هفتاد سده گذشته در طرح مساله اخلاق و نسبت اخلاق با طبیعت نقطه عطفی شد.  دکتر محمد رضا بهشتی با این مقدمه ادامه داد: ما در بین نسبت گرفتن‌های مختلفی که انسان با طبیعت دارد انگشت را روی نسبت گرفتن اخلاقی و حقوقی و مساله خاستگاه بایدها و نبایدها گذاشته‌ایم. اگر قرار است طرح بایدها و نباید‌ها باشد و اگر اساساً طبیعت به منزله متعلق باید و نباید مطرح شود بر چه مبنایی؟ به دلیل اینکه ما با یک مساله‌ای روبرو هستیم که از دایره اندیشه‌ها، فرهنگ‌ها، ایدئولوژی، ادیان خاص و... بسیار فراتر است. هر گونه نسبت گرفتن انسان در رابطه با طبیعت انگار نمی‌تواند منحصر به در دایره یک فرهنگ، دین، نظریه خاص، جریان فکری در سنت فکری خاص شود. به خصوص اینکه ممکن است یک نوع مطالباتی از اینجا نشأت بگیرد و به لحاظ اخلاقی انگار بتوانند مطالباتی از همدیگر داشته باشند یا به لحاظ حقوقی که فراتر از آن است. در این صورت چه کسی باید این مطالبات را انجام دهد؟ از کجا امکان تحقق این مطالبات را پیدا کند؟ آیا در سطح صاحبان قدرت، کانون‌های سیاسی، سرزمین‌ها و کشورها، فرا ملت‌ها، سازمان‌های بین‌المللی است؟ هر کدام از اینها بر چه مبنایی هستند؟ به چه دلیل می‌توان از دیگران انتظار تحقق بخشیدن به بایدها یا ترک کارها و محقق شدن نبایدها می‌توان داشت؟ آن هم با تنوع فرهنگ‌ها، سنت‌های فکری و ادیان و... پس مساله خیلی با ابعاد بزرگ بود و طبیعی هست که آن زمان دایره‌های مختلفی از بحث در اینجا مطرح شد. بنابراین انچه که با آن روبرو هستیم و در چند ماه اخیر پر رنگ هم شده بی‌سابقه نیست، داستانی است که چنین سابقه‌ای پشت سرش هست و بعد هم داستانی است که ذیل بحث کلان‌تری قابل طرح است. دکتر بهشتی گفت: مقدمه دوم در خصوص ماهیت علم تجربی است. اکنون زمانی که صحبت از علم می‌شود به خصوص در فرهنگ‌های غیر مغرب زمین ممکن است درک و فهمی که از علم وجود دارد متفاوت باشد. در خود فرهنگ مغرب زمین با توجه به تفاوت در فهم و درک از علم مقصود ما مشخصاً علم تجربی جدید است. بنابراین باید این مفهوم کاملاً روشن باشد والا ممکن است دامنه بحث آنچنان گسترده شود که دیگر نتوان در آن به یک جمع بندی روشنی رسید. آیا این علم با آنچه در گذشته با آن به عنوان علم می‌شناختیم یکی هست؟ دوستان می‌دانند در واقع دانایی یا حکمت از ایام باستان مورد توجه و تأمل قرار گرفت و یک تقسیم بندی درباره دانایی یا حکمت صورت گرفت. همه ما شنیده‌ایم حکمت به حکمت نظری و عملی تقسیم می‌شود. این تقسیم بندی با این شکل به ارسطو برمی‌گردد. البته این تقسیم سه تایی شد. داستان بر سر حکمت نظری، عملی و صناعی بود. اینکه چرا قسم سوم در آنها قرار گرفت دلایلی دارد. در سده‌های میانه این قسم در آنها قرار گرفت سروکار حکمت نظری با شناخت هستی بود. در آنجا باز تقسیم بندی‌هایی ذیل این بود. دانایی نظری به دانایی در خصوص برترین موجود یا الهیات، موجود ریاضی یا ریاضیات، موجود طبیعی یا موجودی که در آن پیدایش و زوال و سیرورت مطرح است تقسیم می‌شود. در این نوع دانایی به خاطر نظر صورت می‌گرفت. 

 

وی گفت: وجه اینکه قسم اول از دانایی‌ها یا حکمت، نظری بود به خاطر این بود که هیچ غایت دیگری غیر از خودش نبود؛ دانش نظری به خاطر نظر بود. هیچ فایده مندی، نفع، غرضی بیرون از خودش نداشت. «گفت تنگ چشمان نظر به میوه کنند/ ما تماشاگران بستانیم.» اینجا رسیدن به یک تئوریا بود. تئوریا در معنای قدیم شاهد و ناظر بودن و برترین غایت انسان رسیدن به حیات تئورتیک یا نظری بود. انسان شاهد و ناظر جهان باشد. از ماکسی مالدروس پرسیدند برای چه انسان پا به جهان گذاشت؟ گفت برای اینکه تماشاگر جهان و آسمان باشد. هیچ منفعت یا غرض بیرونی غیر از خودش ندارد و همین هم باعث برتری دانش نظری می‌شد. سعادت به این بود که بتواند خودش را به چنین حیاتی برساند. ارسطو این را به عنوان برترین حیات می‌شمارد. البته این مخصوص ارسطو نیست در واقع فهم عهد باستان از دانش نظری است.  استاد فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: در مقابل دانش عملی را داشتیم؛ در اینجا چرا نسبت گرفتن با انسان است؟ به دلیل اینکه انسان موجودی تک و تنها نیست. از دیدگاه ارسطو موجود تک، خدایان یا حیوانات وحشی هستند. انسان مدنی بالطبع است. بنابراین نسبت گرفتن انسان با انسان دیگر در سه دایره اخلاق که اینجا دانش عملی می‌شد و قسم اول دانش عملی اخلاق یا در یک سطح بالاتر جامعه و اجتماعی، سیاسی می‌شد. به دلیل اینکه انسان مدنی هست بنابراین، عضو مدینه و پلیس است. به همین دلیل این دانش پراکتیکه شد که اکنون پالتیک یا سیاست است. قسم سوم اولین واحد اجتماعی که پا برجا و خود بسنده تلقی می‌شد منزل یا خانواده بود. هر اجاقی یک واحد محسوب می‌شد و همه کسانی که به یک منزل مرتبط بودند اعم از مرد، زن، فرزندان و خدمتکاران و... همه اینها یک واحد محسوب می‌شدند. بعد قواعد مربوط به نسبت گرفتن‌ها در داخل واحد، اویکاس (خانه)، نومیا (قانون)، اوکونومیا همان نامی هست که برای اقتصاد بعدها اوکونومی گفته می‌شود تدبیر منزل است. این چیزی بود که به عنوان دانش سوم شناخته می‌شد. دکتر بهشتی ادامه داد: بنابراین دانش نظری، شناخت هستی، شناخت جهان با هیچ غایت مندی یا لااقل غایت انسانی گره نخورده بود. این وضعیت با پیدایش عصر جدید به یک‌باره دگرگون شد. به این معنا اساساً این سوال پیش آمد دانشی که به خاطر خودش باشد چه ارزشی دارد؟ دانش آن چیزی هست که به ما توانایی دهد. جمله معروفی از بیکن که همه شنیده‌اید: علم مساوی قدرت. البته این جمله با این شکل در متن بیکن نیامده ولی مضمونش نزدیک است. او می‌گوید علم و قدرت با همدیگر همایندی و تصادق دارند و هر جا مصداق این هست مصداق آن هم هست والا از لحاظ مفهومی دو مفهوم هستند اما به لحاظ مصداق یک مصداق دارد. علم مصادق با قدرت است. قرار است توانایی چه به ما دهد؟ نخست اینکه بتوانیم آنچه پیرامون ما هست را بشناسیم و تبیین کنیم. دوم بتوانیم پیش‌بینی کنیم. پس علم باید به ما توانایی دهد و الا چه فایده‌ای دارد نظر را به خاطر نظر انجام دهید. نظر باید فایده مندی عملی داشته باشد و الا به چه منظور سراغ چنین کاری بیاییم؟ جالب است پس غایاتی پیدا کرد و دانایی نظری ما با نظری باستان فرق دارد. غایات آن انسانی شد. قرار است چه نتیجه‌ای برای ما داشته باشد؟ قرار است ما را به بهروزی برساند. اگر غرض از زندگی انسانی در عهد باستان سعادت بود ولی اکنون به بهزیستی تبدیل شد. مقصود از بهزیستی در درجه اول زندگی مادی من و شما بود. پس علم در یک جهت تغییر مهمی کرد و آن در جهت غرض و غایتی بود که دنبال می‌شد. این مسیر، مسیر دانش تجربی شد. اینکه چه شد به اینجا رسیدیم داستان مفصّلی دارد. یک‌بار در موسسه دین و اقتصاد طی چند جلسه‌ای من مسیری از عهد باستان تا دوران جدید ترسیم کردم که علم در مفهوم چه تحولات و تطوراتی پیش آمد. علم جدید که اصطلاحات به عنوان science می‌شناسیم ممکن است به لحاظ واژه هنوز با واژه قدیم نسبتی داشته باشد ولی به لحاظ محتوی تغییرات مهمی کرد. 

وی گفت: دانش تجربی یک ویژگی دارد که باعث می‌شود چیزی مثل مسوولیت اخلاقی در خصوص آن طرح شود که حتی در مقام شناخت با تصرف همراه است. برای اینکه در عرصه دانش تجربی به شناخت چیزی برسیم همان اول تصرفی نسبت به آن انجام می‌دهیم. موضوع ما اوبژه تحقیق شده است. کار دانش تجربی این است که اول فهرستی از پدیده‌هایی که در خصوص یک شیء با آن مواجه می‌شویم عمدتاً در درجه اول پدیده‌های محسوس یک شیء است را به دست آوریم. این دانش غیر از اینکه تجربی بود یک خاستگاه حس گرایانه دارد. ما پدیده‌ها را مورد شناسایی قرار می‌دهیم. نحوه کار ما چه بود؟ اگر ما یک شیء را با n پدیده می‌شناسیم چه اوصاف و چه کنش‌ها و افعالی که از چیزی سر می‌زند برای اینکه شناسایی کنیم n منهای یک فاکتور را تثبیت و شروع به سنجیدن دگرگونی‌های آن می‌کنیم. پس نوع مواجهه کمّی است و بعد هم دگرگونی‌ها را می‌سنجیم. اگر بخواهیم همه متغیرها را با هم تغییر دهیم چیزی نمی‌فهمیم بنابراین n منهای یک متغیر را تثبیت می‌کنیم و در آن تغییرات پدید می‌آوریم تا بدانیم با تغییرات ما چه خصوصیات و آثار قابل درک و ثبت به نحو تجربی کمّی می‌تواند حاصل شود. بنابراین یک اتفاق جالبی می‌افتد. در همان مرتبه شناخت انگار با یک کنش روبرو هستیم. پس اینگونه نیست که نظر ما کاری به خود موضوع نداشته است. زمانی که کار نظری و تجربی انجام می‌دهیم همان جا تصرف و دستکاری می‌کنیم. پس عالم تجربی به صرف کار علمی در موضوع یا متعلق کار علمی دستکاری می‌کند و بدون این نمی‌تواند شناسایی کند و به دلیل اینکه یک کنشی از ناحیه فاعل صورت می‌گیرد بنابراین باید و نباید در خصوص آن مطرح شود. 

وی گفت: مادامی که منفعل و آینه‌ای بودیم که فقط باید از بیرون چیزی در ما تابیده می‌شد و دانش آینه و صیقلی شدن برای بازتاب هستی و جهان بیرون بود، ممکن بود بگوییم ما کاری انجام نمی‌دهیم که باید و نباید در خصوص آن بخواهد مطرح شود ولی زمانی که علم خودش حتی در مرحله شناسایی با یک کنش همراه است بنابراین باید و نباید مطرح می‌شود. پس طرح مساله بایدها و نبایدها با دانش جدید به همدیگر گره خورد. خود به خود در دانش جدید می‌تواند این سوال مطرح شود که آیا ما هر کاری می‌توانیم انجام دهیم باید یا نباید انجام دهیم؟ در اینجا یک باید و نباید جدّی مطرح است. من اینها را به عنوان پس زمینه‌های بحث گفتم. وقت کوتاه است. دکتر بهشتی افزود: در طی تقریباً پنج دهه گذشته ابعاد مختلف این مساله آن هم در سطح دانش‌های مختلف مورد سوال و پرسش و بررسی و مباحثات بسیار سنگینی قرار گرفت. در همین دانش فیزیک یا طبیعت شناسی زمانی که ما در سطح ماکروفیزیک عمل می‌کردیم تصرف ما و اینکه حتی با سنجش کاری انجام می‌دهیم خیلی به چشم نمی‌زد ولی زمانی که از سطح ماکرو به سطح میکرو و زیر اتمی و داستان فیزیک کوآنتومی رفتیم به یک‌باره دیدیم وارد کردن وسیله سنجش خودمان در داخل محیطی که می‌سنجیم و موضوعی که مورد بررسی قرار می‌دهیم موضوع را عوض می‌کند. بنابراین خیلی پیچیده‌تر است. معلوم شد بر خلاف سطح ماکرو، مکانیک و فیزیک عمومی زمانی که وارد این حوزه می‌شوید، ورود شما مساوی با تغییر در محیط و موضوع است. پس ابعاد بحث خیلی جدّی شد. زمانی که وارد عرصه زیست و زیست شناسی شدید یک عالمه مساله برمی‌انگیزد. در شاخه‌های مختلف زیست شناسی از تکنولوژی ژن گرفته و خیلی از مسائل با مقدمه‌ای که عرض کردم حدس بزنید باید چه میدان‌هایی جلوی چشم گشوده و طرح شود. چیزی مثل مساله به مرگی که در آن ما امکان می‌یابیم بر خلاف آنچه در گذشته بوده بتوانیم یک فردی را به مدد ابزارها و دستگاه‌ها زنده نگه داریم و طول عمر او را بالا ببریم در عین حال که شاید نتوانیم بیماری او را شفا دهیم و اور را معالجه کنیم. آیا باید این کار را انجام دهیم یا نباید این کار را انجام دهیم؟ آیا مرگ خوب و بد وجود دارد؟ آیا مجاز هستیم در جاهایی به خاطر حتی حفظ کرامت انسانی به یک فرد اجازه دهیم بمیرد و آیا نفس زنده بودن او به هر قیمتی ارزش مطلق است و امثالهم.