تراژدی سیاست خارجی ترامپ

۱۳۹۷/۱۲/۱۶ - ۰۰:۴۹:۴۳
کد خبر: ۱۴۱۰۰۴
تراژدی سیاست خارجی ترامپ

گروه جهان|بهاره محبی|

در یک تراژدی کلاسیک، نقش اول نمایشنامه به فردی با قابلیت‌های ستایش‌برانگیز و حتی نیت خوب اختصاص می‌یابد که به‌دلیل یک نقص تراژیک، بی‌وقفه به سوی فاجعه می‌رود. اتللو گرفتار حسادت است، مکبث زیادی جاه‌طلب است، هملت نمی‌تواند تصمیم بگیرد و غرق در تردید است؛ و فاوست نمی‌تواند در برابر معامله روحش در ازای دانش و لذت مقاومت کند. در هر یک از این موارد، تنها یک نقص بر تمام قابلیت‌های مثبت افراد غلبه کرده و آنها را به جاده‌ای می‌کشاند که انتهایش تباهی است.

از این چشم‌انداز، اینکه بخواهیم دونالد ترامپ را شخصیتی تراژیک ببینیم، دشوار است. ترامپ از ویژگی‌های شخصیت‌های اول داستان‌های تراژدی فقط نقص‌شان را دارد ولی قهرمان نیست. او مردی فاسد، تازه‌ به دوران رسیده‌ای ثروتمند و پدری تندخو است که کمبودهای شخصیتی‌اش بیشتر از آن چیزی است که انتظارش می‌رفت. از استعداد ذاتی ترامپ در خودتبلیغی، بازی گلف و استفاده به‌هنگامش از گوشه و کنایه که بگذریم، می‌شود گفت که او بطور قطع هیچ فضیلت دیگری ندارد.

حتی اگر ترامپ بتواند شرایط را به‌گونه‌ای مدیریت کند که از سمتش برکنار نشود، به زندان نرود، یا برای همیشه اعتبارش را از دست ندهد، هنوز هم یک قابلیت غیرقابل انکار تراژیک در ریاست‌جمهوری ترامپ وجود دارد؛ چرا؟ چون دونالد ترامپ از مشکلات امروز امریکا درک درستی داشت و این فرصت را داشت تا پس از پیروزی در انتخابات برای رفع آنها کاری انجام دهد اما این فرصت از دست رفت و نقایص ترامپ به عنوان یک سیاستمدار، استراتژیست، و یک انسان، دلیل اصلی از دست رفتن این فرصت است.

ترامپ چه کارهای درستی انجام داد؟ او در سال 2016میلادی سیاست خارجی ایالات متحده را یک فاجعه تمام‌عیار خواند و از شکست‌های غیرقابل قبول نخبگان سیاسی در این حوزه به‌شدت انتقاد کرد. دونالد ترامپ حق داشت که متحدان کلیدی ایالات متحده را متهم کند که در مقایسه با امریکا هزینه‌های دفاعی بسیار کمی پرداخت می‌کنند. روسای‌جمهوری پیشین امریکا نیز بارها از این مساله گله کرده بودند. ترامپ همچنین به درستی هزینه‌های بی‌حساب و کتاب و تلاش‌‌های پرهزینه برای ملت‌سازی در کشورهایی چون افغانستان را محکوم کرد. دونالد ترامپ و برنی سندرز تنها نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 بودند که اعتراف کردند جهانی‌سازی آن‌طور که وعده داده شده بود محقق نشد. پیام ترامپ در میان بسیاری از امریکایی‌های فرودست و طبقه متوسط که عمیقا نگران از دست رفتن مشاغل، افزایش نیافتن درآمدها و سیاست‌های مهاجرتی سهل‌گیرانه بودند، انعکاس گسترده‌ای پیدا کرد. ترامپ همچنین چین را به عنوان رقیب جدی ایالات متحده در بلندمدت معرفی کرد. او تاکید کرد که چین تنها با درخواست مودبانه امریکا رویه‌ها تجاری غارتگرانه خود را متوقف نخواهد کرد.

دونالد ترامپ همچنین تنها کسی بود که تشخیص داد رفتار خصمانه و دمدمی‌مزاجانه با روسیه سازنده نیست و تنها باعث می‌شود که مسکو به چین، رقیب واشنگتن نزدیکتر شود.

علاوه بر این، نظارت ابراز شده دونالد ترامپ در امور بین‌الملل نشان می‌دهد که او کم و بیش نگاهی واقع‌گرایانه به امور دارد که می‌توانست به خوبی از آنها استفاده کند اگر به آنچه می‌گفت واقعا عمل می‌کرد. گرچه او در امور بین‌الملل مغز متفکر یا اندیشمندی آگاه نبوده است، اما به نظر می‌رسید متوجه است که که الف) سیاست‌ بین‌الملل هویتی رقابتی دارد؛ ب) سیاست خارجی درباره بشردوستی نیست؛ ج) تمام ملت‌ها به‌دنبال منافع خودخواهانه خود هستند؛ د) دست زدن به ماجراجویی‌های خارجی که ضررش بیشتر از هزینه‌اش باشد، بی‌‌عقلی است.

بنا براین، دونالد ترامپ پس از پیروزی غیرمنتظره‌اش در انتخابات در موقعیتی قرار داشت که می‌توانست بر اساس برخی (و البته نه تمام) موضع‌گیری‌هایش در جریان رقابت‌های انتخاباتی یک مسیر واقع‌بینانه‌تری را برای ایالات متحده ترسیم کند.جمهوری‌خواهان اکثریت هر دو مجلس نمایندگان و سنا را در دست داشتند و افکار عمومی نیز آماده پذیرش یک سیاست خارجی بود که زیاده‌روی‌ها و اشتباهات 25 سال اخیر امریکا را اصلاح کند. اگر دونالد ترامپ تیمی با تجربه را روی کار می‌آورد و بر اجرای دیدگاه‌های خود پافشاری می‌کرد، احتمالا می‌توانست موقعیت جهانی ایالات متحده را بهبود بخشد و بر بسیاری از انتقادهای زودهنگام غلبه کند. اما همانطور که در تراژدی کلاسیک شاهدش هستیم، غرور، تردید، مشاوران ضعیف، و دیگر نقایص شخصیتی ترامپ باعث شد که ناامید‌ی‌ها در داخل و خارج از ایالات متحده تکرار شود. بگذارید بگویم، چطور.

در ارتباط با اروپا، اینکه ترامپ می‌گوید اروپا باید در دفاع از خود جدیت بیشتری به خرج داده و به حمایت ایالات متحده وابسته نباشد، سخن درستی بود. اروپا ثروتمندتر و پرجمعیت‌تر است و بیشتر از روسیه برای دفاع از خود هزینه می‌کند. بنا براین هیچ دلیل منطقی برای ایالات متحده وجود نداشت که بخواهد مردمش را به پرداخت هزینه‌های دفاعی اروپایی‌ها متعهد کند. بر این اساس، ترامپ می‌توانست یک پیشنهاد را برای کاهش تدریجی تعهدات ایالات متحده در این رابطه در بازده زمانی 5 تا 10سال را مطرح کند؛ همزمان این مساله را مشخص کند که ایالات متحده خواستار روابطی دوستانه با اروپاست و به همکاری در زمینه‌هایی که منافع دو طرف را تامین می‌کند، ادامه خواهد داد. ترامپ حتی می‌توانست در تلاش‌های امریکا برای جلوگیری از خیزش چین، اروپا را به کار گیرد.

اما این کاری نبود که رییس‌جمهوری امریکا انجام داد. او در مقابل بارها به رهبران اروپایی توهین کرد و به برخی از مخرب‌ترین نیروهای سیاسی اروپا نزدیک شد. او همچنین بودجه نظامی ایالات متحده را افزایش داد و نقش ایالات متحده را در شرق اروپا تقویت کرد، اقدامی که باعث شد تا اعضای اروپایی ناتو مسوولیت کمتری را برعهده بگیرند. البته برخی از اعضای ناتو به تعهدات خود در دوران باراک اوباما مبنی بر افزایش هزینه‌های دفاعی‌شان پایبند ماندند اما نه آن اندازه که بتواند از وابستگی آنان به واشنگتن بکاهد. به بیان کوتاه در رابطه با ناتو، نحوه مدیریت دونالد ترامپ باعث تضعیف روابط روابط امریکا با متحدان کلیدی‌اش شد؛ بدون اینکه از تعهدات و مسوولیت‌های امریکا کاسته شود.

در آسیا، ترامپ متوجه شده بود که چین نخستین رقیب جدی امریکا در بلندمدت خواهد بود و اکنون زمان آن فرا رسیده که درباره رویه‌های اقتصادی پکن، رویکرد سخت‌گیرانه‌تری در پیش گرفته شود. اما ترامپ برای رسیدن به این هدف راه درستی را در پیش نگرفت. او کارش را با خرج کردن یک‌جانبه امریکا از توافق تجاری ترانس پاسیفیک آغاز کرد، توافق تجاری چندجانبه‌ای که به طرق مختلف می‌توانست منافع اقتصادی ایالات متحده را تامین کرده و موقعیت استراتژیک ایالات متحده را در آسیا تقویت کند. ترامپ به جای اینکه اعضای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی را متحده کرده و در برابر سیاست‌های سرمایه‌گذاری و رویه‌های تجاری چین بسیج کند، تعدادی از این کشورها را همزمان به جنگ تجاری تهدید کرد. در هفته‌های اخیر هم اشتیاق آشکار دونالد ترامپ برای توافق تجاری با چین، تیم مذاکره‌کننده او را تضعیف کرده و روند رسیدن به یک توافق معنی‌دار را در هاله‌ای از ابهام قرار داده است. ترامپ همچنین به تنهایی مسوول رویکرد ناپخته ایالات متحده در برابر کره‌شمالی است. قطعا زرادخانه هسته‌ای کره‌شمالی مساله‌ای است که حتی کارکشته‌ترین دیپلمات‌ها را هم به چالش می‌کشد اما شیوه برخورد ترامپ با این چالش، رویکردهای خیال‌پردازانه بود که هیچ تناسبی با واقعیت‌های ناخوشایند نداشت.

کارشناسان در داخل و خارج از ایالات متحده اصرار دارند که پیونگ‌یانگ قرار نیست از قدرت تسلیحات هسته‌ای که با دشواری‌های بسیار به دست آمده، دست بردارد؛ قدرتی که از نظر کیم جونگ اون رهبر کره‌شمالی و رژیم حاکم بر این کشور تنها تضمین بقای آنان است. با این حال ترامپ خود را با این فکر فریب داده که جذابیت شخصی و مهارت‌هایش به عنوان یک تاجر اهل معامله به نوعی می‌تواند کیم را ترغیب کند که کاری را انجام دهد که اصلا به نقعش نیست. ترامپ نه تنها فرصت یک پیشرفت هر چند کوچک در این چالش را از دست داد، بلکه باعث شد تا شرکای آسیایی امریکا نیز به‌دلیل اشتباهات مکرر او در این مساله، نسبت به قضاوت و صلاحیت او دچار تردید شوند.

در خاورمیانه، سیاست‌های ترامپ با آنچه واقعیت‌های منطقه به او توصیه می‌کرد، فرسنگ‌ها فاصله داشت. ترامپ به جای توسعه نفوذ امریکا در منطقه و استفاده از اهرم روابط کارآمد با بیشترین تعداد از دولت‌های منطقه، اجازه داد تا مورد تمسخر قدرت‌های محلی قرار بگیرد و همان اشتباهاتی را تکرار کند که مدت‌هاست سیاست ایالات متحده را در خاورمیانه فلج کرده است. ترامپ به جای چسبیدن به توافق هسته‌ای با ایران و همکاری با گروه پنج به اضافه یک و دولت‌های دیگر، از این توافق خارج شد و هیچ چیزی هم در ازایش به دست نیاورد. او روند صلح اسراییل و فلسطین را به دامادش سپرد که فاقد صلاحیت بود و چشمانش را بر روی رفتار نامناسب محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، بست.

حتی زمانی که غریزه ترامپ درست عمل کرد و گفت که قصد دارد تا نیروهای امریکایی را از سوریه خارج کند، تصویری که از خود ارایه داد، تصویر فردی نامطمئن و هملت‌گونه بود. سخنان او درباره استفاده از پایگاه‌های عراق برای رصد فعالیت‌های ایران هم باعث شد که فشار زیادی به روابط میان ایالات متحده و بغداد وارد شود. ترامپ که وعده داده بود وظیفه ملت‌سازی را کنار می‌گذارد، درست مانند اوباما نیروهای امریکایی بیشتری را به افغانستان فرستاد، جایی که احتمالا سربازان امریکایی در زمانی که ترامپ دفتر کارش را ترک می‌کند هنوز در حال جنگ هستند .

سپس نوبت به روسیه می‌رسد. ترامپ در سال 2016میلادی متوجه شد که برطرف کردن اختلافات میان ایالات متحده و روسیه می‌تواند به نفع اروپا، روسیه و ایالات متحده باشد. ترامپ اما به جای مقابله کردن با سوءرفتارهای روسیه از جمله در ماجرای دخالت احتمالی در انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا، و آغاز مذاکرات جدی با مسکو بر سر مسائلی چون بحران اوکراین، حملات سایبری، کنترل تسلیحات رفتاری را در پیش گرفت که شک و تردیدها درباره روابط او و روسیه (به‌ویژه شخص ولادیمیر پوتین نخست‌وزیر روسیه) را برانگیخت. طنز ماجرا اینجاست که او اتفاقا آخرین کسی است که می‌تواند برای حل اختلافات با روسیه کاری کند چرا که هر اقدامی در این باره می‌تواند سیلی از انتقادات و اتهامات مبنی بر ارتباط با پوتین را علیه او به راه بیندازد.

در نهایت این‌که، اگر اساس رئالیسم را تعامل با جهان بیرون، همانطور که هست نه آنگونه که ما می‌خواهیم باشد، در نظر بگیریم پس ترامپ یک افسانه‌نویس است. یک رئالیست واقعی حقایق عملی تغییرات آب و هوایی را تایید کرده و سعی می‌کند که سیاست‌های کارآمد برای مقابله با این تهدید جدی در پیش بگیرد. ترامپ با توجه به پیشینه‌اش و بیانیه‌هایش و اختلافات روبه‌افزایش با حزب جمهوری‌خواه، این فرصت را داشت تا رویکرد حزب را نسبت به تغییرات آب و هوایی اصلاح کند. او در عوض همچنان واقعیت تغییرات آب و هوایی را انکار کرد. ترامپ می‌توانست با چرخش از موضع قبلی، بگوید که فوریت این چالش را درک کرده و از جامعه جهانی بخواهد که با جدیت بیشتری توافق آب و هوایی پاریس را اجرا کنند. ترامپ می‌توانست مانند ریچارد نیکسون در ماجرای روابط با چین، نظر حزب جمهوری‌خواه را درباره تغییرات آب و هوایی اصلاح کند اما چنین نشد.

این واقعا یک تراژدی است. ترامپ بر خلاف اوباما، به امید برچیدن برخی از تعهدات امریکا در فراتر از مرزهای این کشور، واگذار کردن برخی از تعهدات به متحدان محلی اروپایی و خاورمیانه، تمرکز بر چین، و انجام برخی کارهای مهم‌تر در داخل امریکا از ملت‌سازی در اقصی نقاط جهان روی کار آمد. به یاد بیاوریم ترامپ در چه زمانی از طرح بزرگ زیرساخت صحبت می‌کرد، اینکه برای بسیاری از کارگران در داخل خاک امریکا شغل ایجاد کند، و اینکه می‌خواهد ایالات متحده را آماده کند تا در قرن پیش رو توان رقابتی موثرتری داشته باشد؟ اما حالا تنها پروژه احداثی که ترامپ از آن صحبت می‌کند دیوار بی‌معنی مرزی با مکزیک، چیزی که قرار نیست امریکا را امن‌تر کند و احتمالا ساخته هم نخواهد شد است، ‌دیواری که بیشتر مردم امریکا آن را نمی‌خواهند.

دو سال پس از آغاز ریاست‌جمهوری ترامپ، بزرگ‌ترین دستاورد او در سیاست خارجی که می‌شود مشاهده کرد یک روند پایدار نزولی از تصویر جهانی امریکا است؛ و این برای مردم امریکا یک تراژدی واقعی است.

 

ارسال نظر