نرجسخاتون براهویی- سارا جنگروی
«سر هالفورد مکیندر» جغرافیدان بریتانیایی در اوایل قرن بیستم زمانی که نیروی دریایی انگلستان قدرت بلامنازع دریاهای جهان بود، گفته است که آینده قدرت جهان چنانکه بسیاری از انگلیسها تصور میکنند در کنترل خطوط دریایی قرار ندارد بلکه در کنترل سرزمین وسیعی قرار دارد که اوراسیا نام دارد. در نقشه مکیندر اروپا، آسیا و اروپا سه قاره جدا از هم نبودند بلکه سرزمینی واحد درست مانند یک جزیره جهانی واقعی بودند. قلب و منطقه محوری این سرزمین وسیع، منطقهیی است از خلیج فارس تا رودخانه یانگ تسه چین. مکیندر نوشته است کسی که بر این منطقه مسلط باشد، تمام جهان را کنترل میکند. به عقیده وی خطوط ریلی که در سراسر استپها کشیده میشود میتواند هزینه انتقال دریایی را کاهش دهد و این موضوع قدرت ژئوپلیتیک را از دریا به خشکی انتقال میدهد. حالا این چین است که میخواهد با طرح بزرگ جاده ابریشم که از راه باستانی آن الهام گرفته است، خود را به قلب جهان متصل کند.
شی جین پینگ، رییسجمهوری چین در یادداشتی که همزمان با سفرش به ایران در روزنامه ایران منتشر شد برای ما از همکاری و ارتباط دو کشور در جاده ابریشم باستانی گفت. اینکه دو تمدن بزرگ از راههای خشک و دریایی ابریشم که هزاران کیلومتر امتداد دارد پس از طی راههای طولانی به یکدیگر رسیدند و دوستی میان ملتهای دو کشور برقرار و ماندگار شد. وی همچنین از سهم و نقش ایران در ایجاد «جاده ابریشم» و آمیختگی تمدن شرق و غرب نوشت. صرفنظر از تمامی اشارات شاعرانه و عاطفی و تاریخی، این پروژه چنانکه بسیاری از تحلیلگران میگویند، فرصت خوبی برای ایران است تا بتواند نقش ترانزیتی مهمی در انتقال کالا در این جاده داشته باشد. اما آیا ایران برنامه روشنی برای پیوستن به این طرح دارد؟ آیا پیوستن به این طرح به خودی خود میتواند منافع ما را تامین کند؟ با هدف یافتن پاسخی برای این سوالات به سراغ آقای دکتر مهدی بهکیش، اقتصاددان و دبیر کل اتاق بازرگانی بینالمللی ایران رفتیم. وی معتقد است، موفقیت ایران در این جاده به خواست و اهتمام ایران در مشارکت در این طرح بستگی دارد ضمن آنکه اگر زیرساختهای تولید در کشور تقویت نشود و ما کالایی برای صدور تولید
نکنیم، این جاده، راهی برای ورود کالاهای چینی به کشور میشود. مشروح این گفتوگو را با هم در ادامه میخوانیم.
طرح بزرگ جاده ابریشم چین که احیای جاده ابریشم باستانی است، این روزها توجه بسیاری از کشورها را جلب کرده است. حتی محققان ترکی هم به این طرح علاقه نشان دادند و روی آن کار میکنند. در سفر اخیر رییسجمهوری چین به ایران و در دیدار با آقای روحانی رییسجمهوری کشورمان درباره همکاری این دو کشور برای احیای این جاده صحبت شد. میخواهم از شما بپرسم که آیا غیر از این حرفهای رسمی در ایران نسبت به این طرح آگاهی وجود دارد، آیا مرکزی مسوول تحقیق و پژوهش در این باره که ایران برای پیوستن به این جاده چه باید بکند و چه اهدافی داشته باشد، است؟ ایران که تمایل پیوستن به این پروژه را دارد، برنامهیی هم دارد؟
تنها طرح جدی برای جاده ابریشم، طرح چینیهاست. همانطور که خبر دارید، چینیها برای توسعه غرب چین(مانند سین کیانگ) اقدام به بازآفرینی طرح «جاده ابریشم جدید» کردهاند. صندوقی هم برای توسعه ارتباطات در این طرح ایجاد کردهاند و مبلغ قابل توجهی حدود 100میلیارد دلار را به این صندوق اختصاص دادهاند. حدود 65 کشور ازجمله ایران و کشورهای آسیای مرکزی و روسیه و برخی کشورهای دیگر منطقه را درگیر این پروژه کردهاند ضمنا ایران پرداخت مبلغی برای کمک به طرح توسعه جاده ابریشم تعهد کرده است.
گروهی اتاق بازرگانی جاده ابریشم را در هنک کنگ تاسیس کردهاند. در واقع مدیران اتاق بازرگانی بینالمللی شکلدهنده و حتی ادارهکننده این اتاق بازرگانی هستند. دبیرکل سابق اتاق بازرگانی بینالمللی، دبیرکل اتاق جدید جاده ابریشم شده است. چند ماه پیش هم نخستین جلسه مجمع عمومی«طرح جاده ابریشم جدید» در هنگ کنگ برگزار شد. در سفری هم که دبیرکل اتاق جدیدالتاسیس جاده ابریشم به ایران داشت با من ملاقات کرد و از ایران هم برای شرکت در این مجمع عمومی و فعالیت دعوت کرد. اصرار هم داشت که کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بینالمللی به عنوان نماینده ایران در این اتاق فعال شویم. اما با وجود اینکه مدیران اتاق بازرگانی بینالمللی اتاق بازرگانی جاده ابریشم را میگردانند اما تعریفی که از فعالیتهای ما در ایران شده است، این نیست که بتوانیم نماینده اتاق در اتاق بازرگانی کشوری دیگر باشیم. بنابراین طبیعتا این کار بر عهده اتاق ایران است. به همین دلیل این موضوع را با آقای جلالپور و بخش بینالملل اتاق ایران مطرح کردم. بنا بود در اجلاسی که در هنگکنگ برای تاسیس مجمع عمومی جاده ابریشم برگزار شد، آقای جلالپور شرکت کنند که نشد، بعد قرار شد معاون
ایشان در آن مجمع شرکت کند که آن هم نشد و در نهایت یکی از مدیران بخش بینالملل اتاق ایران در این مجمع شرکت کرد.
بنابراین طبیعی است که ایران در این مجمع مشارکت فعالی نداشته باشد ولی چون قبلا این قول را از چینیها گرفته بودیم که رییس اتاق ایران به عنوان یکی از معاونان اتاق جاده ابریشم که موسوم به اتاق بینالمللی جاده ابریشم است، انتخاب شود، این اتفاق افتاد و حالا آقای جلالپور، معاون اتاق بازرگانی جاده ابریشم است. طبیعی است که هر اندازه ایران بتواند فعالیتش را در آن اتاق گسترش دهد، میتواند روی تصمیمات این اتاق هم تاثیرگذار باشد. همانطور که گفتم چینیها با هدف فعال کردن بخش غربی چین اقدام به طرح ایجاد جاده ابریشم جدید کردهاند ضمن اینکه ارتباط کل چین با تمام منطقهیی که در مسیر جاده ابریشم در نظر گرفته است، افزایش پیدا خواهد کرد از این رو این مسیر ابریشمی تنها به جاده بسنده نخواهد کرد بلکه راهاندازی و گسترش خطوط راه آهن و خطوط هوایی را هم در نظر دارد و چینیها تاسیسات خیلی عظیمی برای این طرح در نظر گرفتهاند. نظر من این است که اتاق ایران باید در این زمینه فعال شود و سعی در تاثیرگذاری روی تصمیمات چینیها داشته باشند. شرایط برای تاثیرگذاری در آنجا فراهم است اما همه چیز در عین حال به تمایل ایران یا اتاق ایران برای
همکاری هم بستگی دارد.
آیا این جاده مانند جاده باستانی، یک خط اصلی دارد؟
خیر. خطوط مختلفی در برنامه چینیها هست که من از جزئیات همه این خطوط مطلع نیستم. اتفاقا نخستین خطی که چینیها برای جاده ابریشم در نظر گرفتهاند از ایران نمیگذرد. این خط از غرب چین حرکت میکند و پس از عبور از قزاقستان و روسیه به سمت مدیترانه و بعد اروپا میرود. مسیر طولانیتری است اما مسیری است که فعال است و کار میکند. بنابراین اگر ایران در این مجمع حضور پیدا نکند طبیعتا تصمیمات براساس اطلاعات دیگر کشورها گرفته میشود و نقش ایران در این طرح محدودتر میشود ولی اگر ایران اطلاعات جدیدی را به این مجمع بدهد، موضوع کمی فرق میکند.
دبیرکل کانادایی اتاق بینالمللی جاده ابریشم جدید و هیات همراهش به ایران بسیار علاقهمند بودند و ایران را دارای پتانسیل بسیار زیادی میبینند. من این گروه را با رییس اتاق ایران آشنا کردم. اما همه اتفاقات در همین حد است و تا حالا در زمینه طرح بزرگ جاده ابریشم جدید برای ایران اتفاق قابل توجهی نیفتاده اما مهم نیست و هنوز هم دیر نیست. تصمیمات عمده دیگری در پیش خواهد بود که باید سعی کنیم در آن تصمیمات اثرگذار عمل کنیم.
ایران میتواند نقش مهمی در این پروژه داشته باشد، نه فقط به دلیل پتانسیل اقتصادی بلکه از این حیث که دارای نفوذ فرهنگی و تمدنی در کشورهای آسیای مرکزی است. نظر شما در این خصوص چیست؟
ایران مقدار زیادی از امکاناتش برای نفوذ در آسیای مرکزی را از دست داده است به این دلیل که نتوانست تجارت خوبی با کشورهای آسیای مرکزی شکل دهد. در این موضوع تا حدودی دولت مقصر بود و تا حدی هم تاجرها. برخی از تاجرهای ایرانی که بعد از فروپاشی شوروی به این کشورها رفتند، صداقت کافی در تجارت نداشتند و در نتیجه سابقه خوبی از خود به جا نگذاشتند. دولت هم به این دلیل که نتوانست بازرگانان را به خوبی پشتیبانی کند، مقصر است. در این باره من نقش دولت ایران را با ترکیه مقایسه میکنم، دولت ترکیه از تاجرانش برای ورود و ماندگار شدن در این منطقه بسیار حمایت کرد ضمن اینکه بازرگانان ترک هم در این کشورها فعالیت خوبی داشتند. ترکها علاوه بر موضوعاتی که اشاره کردم، امتیاز زبان هم در آن کشورها داشتند.
از این رو ترکیه در کشورهای آسیای مرکزی و در کشورهای همسایه به درستی ماندگار شده است اما در ایران گویا دولت و بازرگانان هنوز ارزش کشورهای آسیای مرکزی را به درستی درک نکردهاند.
درباره چابهار هم میتوان گفت دولت هنوز پی به ارزش این منطقه نبرده است. با وجود همه اشتیاق و تلاشی که کشورهای خارجی برای فعالیت در چابهار نشان میدهند، دولت هنوز طرح مشخصی در مورد چابهار ندارد و فقط میشنویم که چند شرکت پتروشیمی در آن بندر تاسیس شدند که معلوم هم نیست درباره این تاسیسها، مطالعه جدی هم شده باشد. این درحالی است که چابهار هم بخشی از طرح جاده ابریشم بزرگ است و بندری است که موقعیت استراتژیک برای ایران دارد. من با هندیها بارها صحبت کردهام و در این زمینه بسیار علاقهمند به سرمایهگذاری هستند چراکه ایران برایشان یک مسیر ترانزیت خیلی خوب خواهد بود؛ درحال حاضر حتی میتوان گفت فشار و علاقه هند باعث همین اندک تغییرات به وجود آمده شده است، اگر آنها هم نبودند کار تا اینجا پیش نمیرفت.
شما اشاره کردید که در ترکیه، عامل زبان هم به نیروی کمکی برای استمرار و ماندگاری این کشور در تجارت با کشورهای آسیای مرکزی تبدیل شده است. بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی با ما یعنی ایران در یک حوزه فرهنگی و تمدنی قرار میگیرند مثلا تاجیکستان که همزبان و هم فرهنگ ماست، در ازبکستان هم بخش مهمی فارس زبان هستند و از همه مهمتر به لحاظ فرهنگی ما با هم خیلی نزدیک هستیم، ترکمنستان و آذربایجان هم به همین ترتیب. اما ترکیه حتی در افغانستان همزبان و هم فرهنگ و همسایهمان از ما موفقتر است، چرا ما نمیتوانیم از نفوذ و شباهتهای فرهنگیمان برای برقراری روابط اقتصادی استفاده کنیم؟
مساله این است که در اقتصاد، نگاه به بیرونمان عموما نگاهی سیاسی است؛ حتی در اداره مملکت هم نگاه سیاسی بر نگاه اقتصادی غالب بوده است. در رابطه با مسائل بینالملل که قطعا به همین منوال است. در نتیجه باید گفت تا زمانی که نگاه به بیرونمان و نگاه به اداره مملکتمان اقتصادی نشود خیلی از این مسائل حل نخواهد شد. در شرایطی هستیم که هر مساله اقتصادی که مطرح میشود، بلافاصله در قالبهای امنیتی قرارش میدهند تا ببینند در آن قالب جواب میدهد یا نه! این درحالی است که قالب امنیتی نمیتواند پاسخگوی بازار رقابتی امروز باشد در واقع قالبهای امنیتی این طور القا میکنند که «خودت را نگهدار، محفوظ بدار و دور خودت دیوار بکش تا کسی به تو رسوخ نکند، با تو تماس نگیرد و اگر هم تماس گرفت از 6 در باید رد شود.» این درحالی است که اقتصاد در این دوره باز شده و میگوید خودت را رها کن، موانع را بردار.
امروزه در یک چنین قالبی اقتصاد حرکت نمیکند. در شرایطی که قیمت نفت تا این اندازه کاهش پیدا کرده و رشد منفی در اقتصاد داریم، اگر بخواهیم به مدار رشد مثبت برگردیم باید سرمایهگذاری صورت بگیرد و کالا صادر شود تا درآمد ایجاد شود. تا به حال ما از محل نفت درآمد کسب میکردیم و به اقتصاد تزریق میکردیم ولی حال و با این شرایط با پیشبینیهایی که از قیمت نفت وجود دارد، درآمد ما از نفت ادامه نخواهد داشت ضمن اینکه حتی برای فروش نفتمان مشکل خواهیم داشت، البته ممکن است به این دلیل که کمی از بازار دور بودیم و با تخفیفهای بیشتر بتوانیم یک سری مشتریهای قدیمی را دوباره به دست بیاوریم ولی اصولا در این بازار اشباع، رقابت برای فروش کار آسانی دیگر نیست؛ با این تفاصیل از چه طریقی میخواهیم درآمدزایی کنیم که وارداتمان را تامین کنیم؟
در این سالها، سالانه 60-50 میلیارد دلار واردات رسمی داشتیم. علاوه براین، اگر بخواهیم صنایع و ماشینآلاتمان را نوسازی کنیم، هم باید سرمایه هنگفتی داشته باشیم؛ شرکت نفت برای نوسازی ماشینآلاتش رقم هنگفتی را اعلام کرد. آقای زنگنه چندی پیش میگفتند که 200میلیارد دلار سرمایه میخواهد تا چرخ نیمه زنگ زده را به راه بیندازیم چراکه ماشینآلات صنایع کشور مستهلک و 20سال است که نوسازی نشده است. بنابراین با یک حساب ساده به این نتیجه میرسیم که سالی 100میلیارد دلار برای صنایع کشور نیاز است، این میزان را از کجا میخواهیم بیاوریم؟ ارزش تمام میعانات گازی و پتروشیمی شاید روی هم رفته 30میلیارد دلار شود؛ بقیه این پول را از کجا باید تهیه کنیم؟ توجه داریم که درآمد نفت هم صرف هزینههای دولت خواهد شد.
باید کالا صادر کنیم، برای اینکه کالا صادر شود باید قیمتی داشته باشد که قابل رقابت باشد بنابراین عاملان صنعت صادرات و صنایع مختلف باید تمرین کنند، بازار را بشناسند، آگاهی شکل بگیرد، رفت و آمدها زیاد شود، باید امکان ارزان تولید کردن در کشور شکل بگیرد. علاوه بر این شاخصهای دیگر اعم از بهرهوری انسانها، سرمایه، کارگر و همه این موارد باید افزایش پیدا کند؛ که رشد این شاخصها در قالبهای امنیتی جواب نمیدهد و اساسا همه این شرایطی هم که برشمردم یک شبه رخ نخواهد داد. بنابراین فکر میکنم اگر همین نگرش باقی بماند ما برای سالهای آینده با مشکل جدی روبهرو خواهیم شد و اگر برای بندر چابهار هم به عنوان منطقه آزاد و بندری مهم که میتواند مسیر ترانزیتی مهمی در دنیا باشد برنامه روشنی نداشته باشیم به طوری که کالایی که به این منطقه وارد میشود بتواند به راحتی خارج شود، ترانزیت کشور هم رشد نخواهد کرد. این درحالی است که هندیها بارها با من صحبت کرده و گفتهاند: «بهترین خط ترانزیتی هند این است که از طریق چابهار به کشورهای آسیای مرکزی برویم» ولی چون ما نمیتوانستیم این خدمات را برایشان فراهم کنیم، هندیها درحال حاضر از طریق
ترکیه به آسیای مرکزی میروند.
اینکه مسیر طولانیتری است...
بله هزینه بیشتری هم برایشان دارد ولی امنتر و مطمئنتر است؛ درحال حاضر خطوط ریلی و قطاری که داریم بسیار عقب افتاده هستند، جادههایمان کهنهاند، خط هوایی مناسب تا مدت زمان زیادی نخواهیم داشت و حتی اگر داشته باشیم این ترانزیت اصولا از زمین باید اتفاق بیفتد؛ اصلا اگر برنامهیی برای چابهار داریم، سرمایهگذاریاش از کجا باید اتفاق بیفتد، از کجا باید تامین شود؟ بنابراین باید نگاه امنیتی را از اقتصاد بگیریم و به بازرگانانمان کمک کنیم تا بتوانند کالای صادراتی تولید و بعد صادر کنند.
از نظر من دولت، نگاه اقتصادی دارد، اقتصاددانان خوبی دارد ولی دولت ما در فضای بسیار بزرگتری فعالیت میکند و تا زمانی که آن فضا و پوشش سیاسی که دولت را در برمیگیرد با دولت هم صدا نشود، نمیتواند کار مهمی از پیش ببرد.
آیا ما میتوانیم با توجه به اینکه قیمت نفت در سالهای اخیر کاهش یافته و شما هم اشاره کردید و قرار است این کاهش همچنان ادامه باشد با مشارکت در طرح جاده ابریشم راهی برای درآمدسازی برای کشور پیدا کنیم؟ آیا ما میتوانیم روی پتانسیل ترانزیت سرمایهگذاری بلندمدت کنیم و از موقعیت جغرافیایی کشورمان پول دربیاوریم؟
اقتصاد کشور ما تا به حال وارداتی بوده است، اقتصاد صادراتی در مفهومی که در دنیای امروز وجود دارد تا به حال در ایران شکل نگرفته است، یعنی چه؟ یعنی درآمدهای کشور از جای دیگری تامین و به اقتصاد کشور تزریق میشده و اقتصاد هم برای مصرف خودش یک سری کالا و خدمت تولید میکرده است.
وزارتخانههایمان، کارخانهها، بخش خصوصی بر همین اساس شکل گرفته است و اساسا همه چیز بر این محور شکل گرفته که پولی از جایی که همان محل فروش نفت است، حاصل شود و به مجموعه تولیدکننده و مصرفکننده تزریق شود تا بتوانند زندگی کنند. در کشورهایی که نفت وجود ندارد به این شکل اداره نمیشود بلکه اقتصادشان به فکر درآمدزایی است و درآمدزایی هم میکند تا بتوانند امرار معاش کند در این میان دو دیدگاه و دو روش متفاوت وجود دارد. در روشی که پول از جای دیگری بدون تولید حاصل میشود، یک مثال میزنم: یک خانواده را در نظر بگیرید که وارث یک ثروت عمده است و فرزندان این خانواده این ثروت را کم کم میفروشند و زندگی میکنند، وقتی این اتفاق میافتد، چه بر سر این خانواده میآید؟ اولا بچهها احساس میکنند که نیازی به کار جدی دیگر وجود ندارد چراکه یک منبع بزرگی وجود دارد که به آنها مرتبا پول تزریق میکند، بنابراین نیاز زیادی به کار در آنها شکل نمیگیرد حتی این فرزندان حتی اگر تحصیل هم کنند خیلی سرسری است، کار کردن بلد نیستند، احتیاجی هم احساس نمیکنند، این وارثان پیوسته طلبکارند که کدام یک سهم بیشتری از این ارث ببرند. دقیقا مانند همین مثال
در کشور ما اتفاق افتاده است، تخصص درست نداریم؛ چون بازار برای تخصص وجود نداشته، کدام شرکت واقعا شخصی را به خاطر دانش مدیریتیاش استخدام میکند؟ احتیاج و نیازی احساس نمیکنند به همین دلیل هیچ شخصی در تخصص خودش فعالیت نمیکند، به همین دلیل کارها درست در کشور انجام نمیشود، از استاد دانشگاه تا کارگر کارخانه؛ بلکه همه به گونهیی سرشان را گرم میکنند، چون آن «محصولی» که باید برای درآمدزایی در این مملکت به وجود میآمده، مهم نبوده است. به عنوان مثال اگر کارخانهیی نساجی پارچه بد تولید میکرده، دروازههای ورودی کشور بسته بوده و مردم مجبور به استفاده از همین پارچه بودهاند در غیر این صورت باید هزینه خیلی بیشتری پرداخت میکردیم، همان اتومبیل بیکیفیتی که تولید میشود را مجبور بودیم استفاده کنیم؛ در این حال و هوا بوده اقتصاد کشور به مدت 60 سال اداره شده است، یعنی از انقلاب مشروطیت که بگذریم تا به رضا شاه برسیم، البته در یک دورهیی، رضا شاه اقدامات اقتصادی خوبی انجام داد و تحولات خوبی هم شکل گرفت ولی پس از آن او به نفت آغشته شد و پسرش هم که کاملا در نفت غلتید و تا به امروز میرسیم، داستان همین است.
درحال حاضر هم بخش سیاسی کشور باور ندارد که این میراث نفتی رو به اتمام است و دیگر نمیتواند فرزندانش را اداره و تغذیه کند، حال باید این فرزندان تنبل و این ساختار نامناسب را چگونه به حرکت واداشت تا به روال عادی برگردند؟ روال عادی چیست؟ یعنی باید برگردیم کالایی تولید کنیم که بتوانیم از محل فروشش درآمد کسب کنیم چراکه سرمایه و ارث نفتی رو به پایان است. درحال حاضر برای کسب درآمد، میعانات گازی و از سوی دیگر تزریق گاز به پتروشیمی برای تولید یک سری محصول را داریم، اینها شاید نصف صادراتی که مد نظر داریم را بتواند شکل دهد 50 درصد باقیمانده را از کجا باید بیاوریم؟ کسانی نشستهاند که سال دیگر قیمت نفت افزایش پیدا کند تا دوباره به همان روال بازگردند. از سوی دیگر پیشبینیها میگوید این اتفاق نخواهد افتاد، عده دیگری میگویند اگر سال دیگر هم این اتفاق نیفتاد اشکالی ندارد دو سال دیگر منتظر میمانیم، پیشبینیها میگوید در آن زمان هم این اتفاق نمیافتد. نتیجه این است که فعلا برای 5-4سال آینده قیمت نفت افزایش چشمگیری نخواهد داشت. اقتصاد کشور باید دو مساله را برای خود حل کند، اول اینکه تغییر پارادایم بدهد و دوم اینکه خودش را
بازسازی و نوسازی کند. صنایع اقتصادی 20سال است که بازسازی نشدهاند، ماشینآلات کهنه است و این نوسازی پول میخواهد؛ این پول را از کجا میتوان به دست آورد؟ میگویند سرمایه و سرمایهگذار خارجی.
سرمایهگذار خارجی زمانی به کشور میآید که شخصی در کشور حاضر باشد، نصف این سرمایهگذاری را بر عهده بگیرد تا او هم نصف دیگرش را تقبل کند. یا در صورتی میآید که مثل خودرو یک بازار رانتی در اختیار داشته باشد که سرمایهگذار داخلی هم نصف سرمایهاش را در قالب رانت به سرمایهگذار خارجی ارائه دهد. در شرایطی که سرمایهگذار خارجی به امید رانت وارد میشود اما این بازار درآمدزایی برای کشور ایجاد نمیکند.
تمامی این موضوعات را گفتم تا به ترانزیت برسیم. اصولا از ایران به عنوان ترانزیت استفاده کردن، یکی از خدماتی است که به دنیای آزاد شده امروز میدهند اما این ترانزیت، جاده، قطار از نقطهیی که کالا وارد میشود تا زمانی که خارج شود، سرویس خوب میخواهد؛ ما این سرویسدهیها را بلد نیستیم و به این شیوه عادت نکردهایم حتی نمیگویم که خراب میکنیم با وجود این که خراب هم کردهایم، ما فقط بلد نیستیم، باید برویم یاد بگیریم، نیرو تربیت کنیم از نظر نرمافزاری و سختافزاری کشور را آماده کنیم بنابراین از نظر من ترانزیت کالا در کشور به راحتی شکل نمیگیرد حتی با وجود اینکه دولت ما، دولتی است که نگاه اقتصادی دارد اما از آنجا که دولت به ترانزیت، نگاه جامع و کاملی ندارد، یعنی چابهار را به یک شکل و به دیگر مناطق به شکل دیگر نگاه میکند، گمان نمیکنم به این زودی بتوانیم از ترانزیت به عنوان راه کسب درآمد استفاده کنیم.
منظورتان این است که ما در ترانزیت و مخصوصا در طرح جاده ابریشم جدید نمیتوانیم موفق عمل کنیم؟
منظورم این نیست بلکه میخواهیم بگویم که ما باید برنامه روشنی داشته باشیم. ترانزیت بسیار اهمیت دارد به شرط آنکه همزمان کالا یا خدمتی هم برای صادر کردن داشته باشیم که اگر نداشته باشیم این جاده راهی برای تخلیه کالاهای چینی به داخل ایران میشود. چین برنامه وسیعی برای فعال کردن غرب کشور خودش دارد. کالای چینی درحال حاضر به ارزانی 10سال پیش نیست به همین دلیل چین الان میخواهد غرب این کشور که کمتر توسعه یافته است را نیز وارد چرخه اقتصادی و تولید کند. اگر چنین اتفاقی بیفتد که بسیار محتمل است، این جاده ابریشم مسیری میشود برای سرازیر شدن کالاهای چینی به بازار ما. بنابراین ما واقعا باید برای این موضوع برنامه داشته باشیم. مسلم است که ترانزیت برای درآمدزایی خوب است اما در عین حال باید توجه داشت که اگر ما در جریان این مبادله کالایی برای عرضه نداشته باشیم، این قطارها و کامیونها فقط حامل کالاهای چینی ارزان برای ما خواهند بود. ما باید یاد بگیریم که تولید و صادر کنیم.
درحال حاضر که تولید نداریم یا تولیدات کمی داریم و راه افتادن چرخ تولید زمان و سرمایه میبرد، نمیتوانیم با توسعه راههای ریلی و جادهیی کشور از این راهها و خطوط مواصلاتی برای صرفا انتقال کالا یا ترانزیت استفاده کنیم یعنی کالا را رد کنیم به بازارهای دیگر و کنترل شده عمل کنیم؟
بله میتواند جریان کالا از ایران رد شده و به کشورهای آسیای مرکزی منتقل شود. اما برای این کار هم باید زود بجنبیم. همچنانکه گفتم درحال حاضر یک خط به این کشورها وجود دارد، خطی که از چین میآید و از قرقیزستان، ترکمنستان و قزاقستان عبور میکند و به روسیه و بعد اروپا میرود هر چند طولانیتر است اما وجود دارد و کار میکند. اگر خطوط غرب چین فعال شود دیگر نیازی به ایران نخواهد بود حتی هند هم ممکن است ترجیح بدهد که از آن خطوط استفاده کند. در واقع باید گفت درحال حاضر هم علاقه دیگران به ما فشار وارد میکند که خودمان را آماده کنیم و اما موفقیتمان بستگی به این دارد که سرعتمان در این میان تا چه اندازه باشد.