عاشقانه‌های نکبت‌بار

۱۳۹۴/۰۸/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۳۳۳۸۳

مرتضی یاسری‌نیا|

پدر خوانده، سرمست از اینکه با رسیدن به هدف، وسیله را توجیه کرده، روی کاناپه مشرف به شاه‌نشین خانه مجللش، سیگار برگی دود می‌کند. دود ساطع شده ازسیگار، تداعی‌کننده آلودگی صوتی است که توسط تلفن‌های تهدیدآمیز او به داوران به قصد تطمیع و رشوه ایجاد شده...

ماجرا، سال‌ها بعد ازابتلای کامل فوتبال ایتالیا به سیاست شروع شد. سال‌ها پس ازآن دورانی که چپ‌ها، جسد اولدومورو، یکی از سیاستمداران مشهور دست راستی ایتالیا را کنار ماشینی پارک شده درحوالی دفترحزب دموکرات مسیحی رها کردند. نام گروهی که او را به قتل رساند، بریگاد سرخ نام داشت؛ همان نامی که در حال حاضر به افراطی‌ترین گروه هوادار میلان اطلاق می‌شود. چه طعنه‌آمیز بود... شروع‌کننده ماجرا، سیلویو برلوسکونی نام داشت. او سال‌ها پس از رها کردن شغل جاشوی کشتی، صاحب چندشبکه تلویزیونی شد و به عشق پدر میلانی‌اش، باشگاه قرمز و مشکی پوش پایتخت مد ایتالیا را هم به مایملکش افزود. او و تفکرات راستگرایانه‌اش کجا، میلان، فلسفه چپ‌گرایانه کارگری، لقب کمونیستی پیچ گوشتی و بریگاد سرخش کجا؟ وقتی اینها کنارهم نشستند و پدرخوانده در میلان جا افتاد. برلوسکونی به مدد سرمایه‌های فراوانش، باشگاهی را که تازه از نخستین و آخرین سقوطش بازگشته بود، احیا کرد اما کسی نپرسید پشت پرده چه خبر است.

در همان دورانی که فوتبال ایتالیا به ظاهر با سرمایه‌ها برلوسکونی به روزهای خیلی خوبش نزدیک می‌شد در باطن، موریانه در حال جویدن ستون‌های این امپراتوری تازه ساخته شده بود. علاوه بر فرار مالیاتی مرسوم، میلان با مشکل دیگری هم مواجه بود؛ تزریق بی‌رویه سرمایه به کالبد اقتصادی تیمی که پس از پشت سر گذاشتن بحران‌ها، ابتدا باید تاتی تاتی کردن را یاد می‌گرفت، نه پرواز کردن را! رژیم مالیاتی غلط برلوسکونی، وقتی نمایان شد که او به زعم خیلی‌ها به دلیل بی‌اطلاع بودن از زوایای فنی، تصور می‌کرد روی نیمکت هم باید کلی ستاره داشته باشد. هر چند اقدامات برلوسکونی، میلان را به 5 مقام قهرمانی در اروپا، 8 قهرمانی در ایتالیا وکلی عنوان ریز و درشت دیگر رساند اما خراجی‌های بی‌رویه به شکل موازی، تعادل اقتصادی میلان را به هم ریخت. از آنجایی که فوتبال ایتالیا به عنوان یکی از نخستین کشورهای مطرح اروپایی به‌طور کامل خصوصی شد، خرج هر باشگاه به روی دوش صاحبانش افتاد. میلان به عنوان یک بنگاه زود بازده اقتصادی، چیزی به نام برگشت سرمایه نداشت و درعلم اقتصاد، بازنگشتن سرمایه در دراز مدت معنایی غیر از ورشکستگی ندارد. روسونری مدام ازسرمایه تزریق شده به وسیله برلوسکونی می‌خرید اما به‌طور کلی عادت به فروش نداشت و غیر از لنتینی، بازیکن دیگری با یک مبلغ مناسب به تیم دیگری نرفت. پس از پایان دوره سوم نخست‌وزیری برلوسکونی، دمل‌های چرکین اقتصادی سرباز کرد. جیب میلان خالی شد و آنها در تابستان دو سال پیش، 11 بازیکن بزرگشان را از دست دادند. وقتی خبرنگاران خوش خیال از برلوسکونی پرسیدند حالا با این فروش‌ها، بدهی‌های باشگاه جبران شده و شما می‌توانید مثل سابق ستاره بخرید، یکی از پدرخوانده‌های فوتبال ایتالیا برخلاف عادتش، صادقانه به دوربین زل زد و گفت: «با این فروش‌ها، تازه تراز مالی ما صفر شد، بدهی هایمان را پرداختیم اما هنوز پولی برای خرید نداریم.» دست نیاز برلوسکونی به مالکان قطری و سپس ولادیمیر پوتین، رییس‌جمهور نخست‌وزیر رند و دوچرخه سوار روسیه دراز شد اما رفقای قدیمی عاشق بند کیف برلوسکونی بودند، نه چشم و آبرو و البته اخلاقی که هیچ‌وقت نداشت! به همین دلیل با برلوسکونی همان کاری صورت گرفت که خودش زمانی در تقابل بادیگران استادش بود؛ وعده‌های دروغ. میلان درزمین هیچ ستاره‌یی نداشت. آن موفقیت‌های ولو دیرپا، این روزهای بی‌پولی را به ارمغان آورده است.

سرجیو کرانیوتی آمده بود از لاتزیو یک غول بزرگ بسازد. از فوتبال چیزی زیادی نمی‌دانست و تصور می‌کرد جهان‌بینی هواداری که روی سکوها نشسته با ایده‌آل‌های رییس یک باشگاه تفاوتی ندارد. هر گاه از او می‌پرسیدند برای آینده لاتزیو چه برنامه‌یی داری، به پرچم آبی لاتزیو که نماد پرچم یونان باستان و مخالفتش با آرمان‌های روم باستان بود، اشاره می‌کرد، از تبدیل لاتزیو به آرمان تیم فوتبال ایتالیا حرف می‌زد و می‌گفت همان‌طور که موسولینی، رهبر لاتزیویی فاشیست‌ها، می‌خواست ایتالیا را به شکوه روم دوران باستان برگرداند، او هم با همان مانیفست‌های البته تعدیل شده قصد دارد جلو چشم رم، از لاتزیو یک اسطوره ایتالیایی بسازد. ویری، ورون، سالاس، پروتزی، ندود، کرسپو و یکی دو جین ستاره دیگر، هر فصل رکورد نقل وانتقالات تاریخ را رقم می‌زدند. هنوز در 20 انتقال برتر ادوار فوتبال، نام بازیکنان خریداری شده در دوران ریاست کرانیوتی وجود دارد. سرجیوی جاه‌طلب متوجه نشد یک باشگاه در واقع یک بنگاه اقتصادی است و شما نمی‌توانید صرفا به خاطر دل هواداران و ارضای جاه‌طلبی‌هایتان بی‌رویه خرید کنید. شائبه کمک گرفتن او ازشهرداری رم دهان به دهان می‌چرخید. کرانیوتی با غروز ذاتی‌اش، می‌خواست حرف اول و آخر را بزند. به همین دلیل خیلی زود سهامداران که بخش زیادی از نبض اقتصادی باشگاه را در دست داشتند، از او جدا شدند، لاتزیو خیلی زود به دلیل عدم سوددهی با ضررمالی مواجه شد، خروج ستاره‌ها در بهترین حالت، تسویه مالی باشگاه را در پی داشت و گرنه درست مانند میلان 2011 پولی برای خرید و ترمیم وجود نداشت. کرانیوتی استعفا کرد، اوگو لونگوی اقتصاددان مدتی زمام امورلاتزیو را به دست گرفت و باشگاه را به آرامش نسبی رساند اما فقرمالی ناشی ازآن بلندپروازی‌های بدون تفکر تا به حال اجازه دیدن همان لاتزیوی قدرتمند سال 2000 (یکی از معدود تیم‌های صاحب هر دوجام داخلی در یک فصل) را نداده است.

استفانو تاتزی با سرمایه شرکت لبنیاتی پارمالات، دست ساچی بزرگ را باز گذاشت و پارما چند سال بعد از نخستین صعود به سری A دردهه 90، جام در جام اروپا را به ملک شخصی خودش تبدیل کرد. تاتزی، باشگاه را به صورت خانوادگی پیش می‌برد. حضورستاره‌های مانند دینو باجو وبعدها جان لوئیجی بوفون، نشان می‌داد او قصد دست‌اندازی به حریم بزرگان را دارد وهرچند حتی در باشکوه‌ترین روزهایشان هم موفق به فتح سری A نشدند اما یک بار در بهترین رتبه تاریخشان ایستادند؛ مقام دوم. روزهای خوش دوامی نداشت. محصولات پارمالات با افت کیفی مواجه شد. تاتزی پولی را که از شرکت به حساب باشگاه می‌ریخت، از دست داد و اعلام کرد ستاره‌هایش را می‌فروشد. اتکای او به درآمدهای غیر ورزشی، مضرات خاص خودش را داشت. حتی تبدیل شدن بوفون به گران‌قیمت‌ترین دروازه‌بان جهان هم دردی را دوا نکرد. فرودهای شرکت پارمالات، پارما را تحت تاثیر قرارداد. تاتزی با کلی بدهی رفت تا یادش بماند یک باشگاه خصوصی فقط می‌تواند از طریق خودش تولید سرمایه کند و این سرمایه هر قدر هم اندک باشد، باز هم اقدامی معقولانه‌تر از تکیه به یک شرکت حتی بزرگ است. سال‌ها بعد زرد پوشان به دسته پایین‌تر رفتند. حالا بازگشته‌اند اما حتی نوستالژی‌شان هم دردی از آلامشان نمی‌کاهد.

اما شاید هیچ کس به اندازه لوچیانو موجی، مقصر این روزهای بی‌ستاره فوتبال ایتالیا نباشد. رییس سابق یوونتوس به عنوان همه‌کاره و مغز متفکر رسوایی کالچو پولی، سال‌های سال به راحتی بخشی از سرمایه باشگاه را صرف خرید داوران و چیدمان آنها برای بازی‌های یووه می‌کرد. این اقدام ضرر مالی بیش از حدی به بانوپیر فوتبال ایتالیا زد و در نهایت با شنود تلفن‌های موجی، باشگاه که هیچ‌گاه طعم سقوط به دسته پایین‌تر را نچشیده بود به دلایل غیر ورزشی یک سال از بهترین سال‌هایش را در سری B گذراند. تازه، بلاهایی که بر سر یووه آمد، یک دهم عذاب‌های تحمیل شده بر فوتبال ایتالیا نبود. لیگی که زمانی فرش قرمز ستاره‌ها محسوب می‌شد، به یک باره با خداحافظی یا کوچ بازیکنان بزرگ روبه‌رو شد و کیفیت خاص خود را از دست داد. زمانی هر گل سری A چندین میلیارد می‌ارزید وکوچک‌ترین شبکه‌های تلویزیونی دورافتاده‌ترین کشورها برای خرید حق پخش بازی‌ها، پول‌هایی خارج از توان مالی کشورشان می‌پرداختند اما دو سال پیش، 5 بازی یک هفته گلی نداشت، ورزشگاه‌هایی که روزگاری کلیسای فوتبال بودند، خالی‌تر از همیشه شدند و بوندس لیگا و لوشامپیونا هم سر به سر این لیگ ساییدند. شاید خرید‌های این فصل یووه و به‌طور خاص ورود تبس اوضاع را بهتر کرده باشد. به قول آلگری، سرمربی میلان وقتش رسیده که برای نخستین بار ازسال 2010، یک ایتالیایی بر بام اروپا بایستد اما حتی اگر همین تابستان همچنین اتفاقی رخ بدهد، فوتبال ایتالیا برای خوب شدن زخم‌های تحمیل شده از سوی پدرخوانده‌های نادان خود، احتیاج به تلاش دارد؛ البته به شرطی که هوس خاراندن زخم‌ها به سرش نزند...

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر