امید مافی مردی که روزگاری با چشمهای تیلهیی خود روی یک نیمکت نفرین شده، صدهزار نفر را به ابرها میفرستاد حالا در سکوت لواسان به مرور خاطرات گذشته میاندیشد و در فراموشی این پاییز دلش برای پسکوچههای محله عارف تنگ میشود. او علی پروین است. همان کسی که در عطر رویاهای خاموش با یک مشت اتفاق نوستالژیک شب و روز را دوره میکند. لحظاتی با مرد 69 سالهیی که میخواهد پیری را دریبل بزند همکلام شدیم.
کم پیدایید علی آقا؟
- دوره ما گذشته. ما کنار خانواده آبگوشت میخوریم و خدا را شکر میکنیم.
خبر دارید که رسانه ملی، فوتبالفارسی دیگر پخش نمیکند؟
- بهتر. این بازیها دیدن ندارد. پرسپولیس دهه 60 ما تماشایی بود.
چی شد که اینطوری شد؟ یکهو زلزله فرو نشست!
- شما آن سالها را با حالا مقایسه نکن. آن موقع صندوق عقب یک پیکان همه باشگاه پرسپولیس بود. کسی پول نمیگرفت که! من بدون پول پرسپولیس را بارها قهرمان کردم، اما حالا میلیاردی میگیرند و قدر پیراهن را نمیدانند. اصلا ولش کن. این پول فوتبال را نابود کرد.
چرا؟
- من راجع به این فوتبال حرف نزنم بهتر است. اینهمه فریاد زدیم کو گوش شنوا؟
پرسپولیس روی پله نهم ایستاده. این بد نیست؟
- چرا. برای پرسپولیسی که یک روز حریف میطلبید بد است. وقتی تماشاچی قهر میکند و به ورزشگاه نمیآید به خاطر این است که دلش خوش نیست. ما با تار سبیل قیامت میکردیم و جام میگرفتیم اما حالا... آقا ولش کن اصلا!
هنوز هم پنجشنبهها به بهشتزهرا میروید؟
- این کار همیشگی من است. باید بروم و مامان نصرت را ببینم. آخر همه ما آنجاست. ناصر با آن قد و بالا در بهشت زهرا خوابیده. دنیاست دیگر.
همین الان دلتان برای چه تنگ شده؟ فکر کنید لطفا!
- فکر کردن ندارد. دلم کتلتهای مامان نصرت را میخواهد. آخ اگر بدانی چقدر خوشمزه بود. همه بچههای تیم ملی مشتریاش بودند.
این پرسپولیس به جایی میرسد بالاخره؟
- ما دعا میکنیم. حمید شاگرد خودم است و دوست دارد کاری کند. اگر بد نیاورد و بازیکنان تیم بیشتر بجنگند شاید ورق برگردد.
راستی 69 سالگی مبارک!
- شما میخوای ما را پیر جلوه بدهی. نه آقاجان، علی پروین خوب بلد است پیری را دریبل بزند. ما در این دنیا هنوز کار زیاد داریم. (میخندد)