«باد اسپنسر» در تهران

۱۳۹۶/۰۱/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۶۴۱۰۹

مجید اعزازی مردی حدود 50سال با صورتی تپل، موها و ریش‌های جوگندمی شبیه «باد اسپنسر» هنرپیشه ایتالیایی‌تبار که در ایران به «پاگنده» معروف است، پشت رل یک تاکسی سبز رنگ نشسته و در هوای ناب و کمیاب بهاری تهران در مسیر بلوار کشاورز به سمت میدان توحید می‌راند. گواهینامه تور لیدری با عکس راننده کنار فرمان تاکسی خودنمایی می‌کند. صدای نوار آموزشی زبان انگلیسی در اتاق فلزی تاکسی می‌پیچد. سیب زردی در دست راست، فرمان تاکسی در دست چپ، گازی به سیب می‌زند و دنده عوض می‌کند. مرد مسن و متشخصی که کنار من در صندلی عقب نشسته در واکنش به مکالمه آموزشی زبان می‌گوید:«امریکایی‌ها به ما هیچی ندادند حتی زبان هم به ما یاد ندادند. انگلیسی‌ها هر جا رفتند، حداقل زبانشان را به یادگار گذاشتند».

راننده پاسخ می‌دهد:«زبان مهم نیست. مهم فرهنگ و دانش است که به ما ندادند. زبان را خودمان یاد می‌گیریم» راننده صدایی در گلو می‌اندازد و ادامه می‌دهد:«برجام چی شد؟». مرد مسافر بی‌درنگ می‌گوید:«درجا زد». راننده تاکسی با لبخندی ملیح تایید می‌کند. وارد بحث می‌شوم:«اگر برجام نبود، تحریم‌ها تداوم می‌یافت و به مرحله‌یی می‌رسید که فروش نفت صفر می‌شد و اقتصاد ایران رو به نابودی می‌رفت.» بحث‌های اقتصادی و انتخاباتی تداوم می‌یابد تا اینکه دو مسافر دیگر از تاکسی پیاده می‌شوند. من می‌مانم و راننده تاکسی. انگار موفق شده‌ام، نظر راننده تاکسی را نسبت به سیاست‌های اقتصادی روحانی تغییر دهم. او که یک در میان با مسافر فارسی و انگلیسی صحبت می‌کرد به سیم آخر می‌زند و به زبان انگلیسی شغلم را می‌پرسد. به یاد دورانی که در عهد شباب زبان می‌آموختم و هماورد می‌طلبیدم، وارد مکالمه انگلیسی می‌شوم. جالب بود که دو تا ایرانی در قلب پایتخت و درحالی که هیچ مانعی برای فارسی سخن گفتن وجود ندارد به زبان دیگری با هم حرف می‌زنند و با هم ارتباط برقرار می‌کنند. وقتی می‌گویم روزنامه‌نگارم، از من و هم صنفی‌هایم شکایت می‌کند که به داستان زندگی او اهمیت نداده‌ایم. می‌گویم داستانش را تعریف کند. می‌پرسد برای چاپ داستان و شرایط زندگی‌اش از او پول می‌گیرم؟ پاسخم منفی است و به گفتن این جمله بسنده می‌کنم که اگر داستان زندگی‌اش جالب باشد، مطلبی درباره‌اش خواهم نوشت. «حسن آقا» سفره دلش باز می‌شود. از اهمیت زبان انگلیسی در دنیای امروز می‌گوید و از اینکه راننده تاکسی‌های دوبی، استانبول و سایر شهرهای مهم کشورهای اطراف ایران به زبان انگلیسی مسلط هستند اما راننده تاکسی‌های تهران از چنین قابلیتی برخوردار نیستند. تعریف می‌کند که روزی به اشتباه یک خارجی را به مقصدی ناخواسته می‌برد و موجب می‌شود که مسافر خارجی فغان سر دهد. مساله‌یی که باعث می‌شود، تلاش کند با گوش دادن به سی‌دی‌های مختلف آموزش زبان حین رانندگی به زبان انگلیسی مسلط شود. «حسن آقا» دوباره از روزنامه‌نگارها شاکی می‌شود که دغدغه‌های او را در نشریه‌های خود بازتاب ندادند. یکی از دغدغه‌های او برای همکارانش که در انتها به فارسی می‌گوید، این است: «آی ملت، زبان یاد بگیرید.»

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر