واقعگرایی اتحادیه اروپا

۱۳۹۶/۰۱/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۶۴۰۷۹

حسین مفیدی‌احمدی |

پژوهشگر مسائل اروپا |

به نظر می‌رسد، بتوان کنفرانس امنیتی اخیر مونیخ را که به داووس امنیتی/ سیاست خارجی نیز مشهور است، به عنوان نقطه عطفی در سپهر سیاسی، امنیتی و هنجاری اروپا به شمار آورد. رییس کنفرانس امنیتی مونیخ، اظهارات رییس‌جمهور جدید امریکا را در خصوص پروژه اتحادیه اروپا و ناتو در حد اعلان یک جنگ غیرنظامی بین واشنگتن و بروکسل معرفی می‌کند. به نظر می‌رسد، این اظهارات می‌تواند طلیعه تحولاتی پارادایمی به‌ویژه در حوزه قطب‌بندی‌های هنجارمحور و ارزش‌محور در عرصه نظام بین‌الملل باشد. دیگر ابعاد این «جنگ غیرنظامی» نیز می‌تواند منازعات پرهزینه تجاری در دوسوی آتلانتیک و همچنین افزایش گرایش اروپا به سیاست امنیتی و نظامی مشترک باشد. در ضمن به نظر می‌رسد اگر تا پیش‌ از این همگرایی امنیتی و دفاعی به عنوان هدف نهایی پروژه اروپا معرفی و شناخته می‌شده است، از این‌پس شاهد آن باشیم که الزامات و مخاطرات جدید امنیتی اروپا، بستری را مهیا کنند که همگرایی دفاعی و امنیتی به عاملی برای تقویت پروژه اروپا منجر شود.

البته باید به این نکته نیز توجه داشت که یکی از مشخصه‌های مهم اجلاس امنیتی مونیخ، مواجهه اروپا با امریکایی مبهم و غیرقابل‌پیش‌بینی بوده است. در سخنان برخی مقامات اروپایی نیز آمده است که ظاهرا ما با دو دولت در امریکا مواجه هستیم: دولتی که بر انجام تعهدات دفاعی و هنجاری امریکا پامی‌فشارد و دولتی که چه از منظر هنجاری و چه از جنبه دفاعی، با نهادهای یوروآتلانتیکی همراه نیست. گویا تلاش نمایندگان امریکا در اجلاس اخیر ازجمله معاون رییس‌جمهور برای کسب اعتماد مجدد اروپا نیز موجب کاهش سطح ابهام و نگرانی مقامات کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا نشده است.


قطب‌بندی‌های هنجارمحور و ارزش‌محور جدید در عرصه نظام بین‌الملل

می‌دانیم که قطب‌بندی‌های هنجارمحور و ارزش‌محور، یکی از موتورهای محرکه پویش‌های اقتصادی، سیاسی و امنیتی بین‌المللی در قرن جدید هستند. عنوان انتخابی برای گزارش سالانه کنفرانس امنیتی مونیخ نیز «پساحقیقت، پساغرب، پسانظم؟» بوده است. به نظر می‌رسد گرچه فرسایش نظم لیبرال از جمله عوامل انتخاب عنوان گزارش سالانه کنفرانس امنیتی مونیخ بوده است، این عنوان به‌خوبی نشانه‌یی از اهمیت قطب‌بندی‌های هنجار محور و ارزش محور جدید در عرصه نظام بین‌الملل نیز هست.

جهان و ازجمله اروپا امروزه با چند پدیدار هنجاری جدید و قدرتمند مواجه شده است که استانداردهای متفاوت و گاهی متضاد با نظم هنجاری نظام بین‌الملل را تبلیغ و اعمال می‌کنند: پدیدار نخست، امریکای عصر ترامپ است، امریکایی که قطب اصلی جهان لیبرال بوده است و هم‌اکنون رییس‌جمهور و تصمیم‌سازانی دارد که به عنوان‌مثال مولفه‌های برسازنده نظم لیبرال یعنی جهانی‌شدن، چند‌فرهنگ‌گرایی، چندجانبه‌گرایی و رسانه‌ها را دشمنان مردم معرفی می‌کنند. پدیدار مهم دیگر، کشور چین است که تلاش می‌کند به یکی از هنجارسازان نظام بین‌الملل تبدیل شود. به نظر می‌رسد تلاش چین برای رهبری «سرمایه‌داری دولت‌محور» یکی از ابعاد این مساله باشد، واقعیتی که برخی تحلیلگران آن را «جهانی‌شدن با ویژگی‌های چینی» خوانده‌اند.

دو پدیدار دیگر نیز بر پویش‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی جهان و اروپا تاثیر گذاشته‌اند: روسیه‌یی احیاشده که از «لزوم گذار به نظم پساغربی» سخن به میان می‌آورد و جریان‌های قدرتمند ملی‌گرا، پوپولیستی و ضدجهانی‌شدن. درواقع اروپا به این نکته پی برده است که پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا نشان داد که رای مردم انگلیس به خروج از اتحادیه اروپا نیز نه یک انفجار پوپولیستی منحصربه‌فرد، بلکه جریانی بسیار گسترده‌تر در غرب است، جریانی که در کلیت خود، نمادی از مواجهه زیاندیدگان جهانی‌شدن در برابر نخبگان حاکم است.

شاید در پرتو مواجهه با پدیدارهای فوق باشد که اروپای امروز وارد مرحله جدیدی از خودشناسی و دگرشناسی شده است. تلاش اتحادیه اروپا برای تبدیل‌شدن به پیشران و نماینده اصلی لیبرال دموکراسی (البته روایتی واقع‌گرایانه‌تر از لیبرال دموکراسی) در عرصه نظام بین‌الملل نیز از همین‌جا ناشی می‌شود. اتحادیه اروپا در تلاش برای تثبیت این انگاره است که پروژه اتحادیه اروپای اصلاح‌شده، تنها راه مواجهه با جنبش‌های پوپولیستی و ملی‌گرا و همچنین مدیریت مخاطرات امنیتی و اقتصادی شهروندان اروپایی است.

عبارت «روایتی واقع‌گرایانه‌تر» نیز ازآنجا مورداستفاده قرار گرفته است که می‌دانیم پروژه اتحادیه اروپا به دلیل مواجهه با بحران‌های اقتصادی، امنیتی، پناه‌جویی، کارآمدی، هنجاری و نهادی، از دوران ایده‌آلیستی پس از سال 1989 یعنی «دوران هنجارها و منافع مشترک» فاصله گرفته است و در حال حرکت به سمت اعمال سیاست‌های واقع‌گرایانه‌تر و تمرکز بیشتر بر قدرت سخت است، واقعیتی که به‌هیچ‌وجه به معنای پشت کردن به «قدرت نرم» اتحادیه اروپا که بر پایه هنجارهای نظم لیبرال استوار است، نخواهد بود. «سند راهبرد جهانی» اتحادیه اروپا نیز بر این واقعیت صحه می‌گذارد، سندی که بر «خودمختاری استراتژیک» اروپا تاکید می‌کند؛ بر قدرت نرم اتحادیه اروپا و مخالفت با نگاه به سیاست بین‌الملل به عنوان حاصل جمع صفر پامی‌فشارد و از رویکردهای عمل‌گرایانه‌تر اتحادیه اروپا دفاع می‌کند که در آن امنیت به اولویتی مهم تبدیل می‌شود و توانایی‌های نظامی به‌اندازه مسائلی چون حقوق بشر اهمیت می‌یابد.


نگرانی اروپا از مواجهه با مخاصمات تجاری پرهزینه و فرصت‌سوز با امریکا

نکته قابل‌تامل دیگر، نگرانی اروپا از مواجهه با مخاصمات تجاری پرهزینه و فرصت‌سوز با امریکاست، به این معنا که در صورت چیره‌شدن دو دکترین عمده اقتصادی موردنظر امریکا یعنی «اول امریکا» و «حمایت‌گرایی اقتصادی»، بروز اختلافات و مخاصمات تجاری با اتحادیه اروپا و کشورهایی چون آلمان دور از ذهن نیست. این نکته ازآنجا اهمیت می‌یابد که می‌دانیم بعد از بحران اقتصاد جهانی سال 2008، اروپا شرایط مساعدی از نظر اقتصادی ندارد. در این چارچوب اروپا انعقاد پیمان تجاری دو سوی آتلانتیک را نیز به عنوان فرصتی بزرگ برای گذار از وضعیت فعلی اقتصادی خود می‌دانست. حال‌آنکه امروز نه‌تنها ایده پیمان تجاری دو سوی آتلانتیک به کنار گذاشته شده است، اروپا با رییس‌جمهوری مواجه است که در چارچوب دکترین‌های مورداشاره، ابایی از نزاع تجاری با اروپا ندارد.


افزایش گرایش اروپا به سیاست امنیتی

و نظامی مشترک

نگرانی اروپا از «تنهایی ژئوپلیتیک» که تا حدود زیادی ریشه در نگرانی اروپا از جهان‌بینی ترامپ دارد و از احتمال تضعیف بیش‌ازپیش حمایت امنیتی امریکا از اروپا ناشی می‌شود، به همراه تعریف جدید اروپا از خود در قالب قطب‌بندی‌های جدید هنجارمحور و همچنین مواجهه اروپا با روسیه‌یی که از منظر ژئوپلیتیکی جسورتر و کنشگراتر از پیش است، به برجسته شدن اهمیت ترتیبات جدید دفاعی امنیتی اروپا منجر شده است.

نکته قابل‌توجه دیگر آن است که به نظر می‌رسد اگر تا پیش‌ازاین، همگرایی امنیتی و دفاعی به عنوان مرحله نهایی پروژه اروپا معرفی و شناخته می‌شده است، از این‌ پس شاهد آن باشیم که الزامات امنیتی و هنجاری مورد اشاره فرصتی را مهیا کنند که همگرایی دفاعی و امنیتی به عاملی برای تقویت پروژه اروپا منجر شود. در واقع اتحادیه اروپایی که از ابتدای تشکیل خود، بیشتر بر مسائل حوزه «سیاست ادنی»، روزمره و بیشتر اقتصادی شهروندان اروپایی متمرکز بود، با توجه به احساس تهدیدات وجودی، می‌تواند با محور قرار دادن «سیاست اعلی» موجب افزایش اعتبار خود شود. شاید به همین دلیل است که گفته می‌شود «ترامپ و برگزیت، اتحادیه اروپا را مجبور به رشد می‌کنند و فرصت بزرگی برای پیگیری ابتکارات عملی هستند.» این گزاره نیز مطرح شده است که «حتی رهبران شبیه به ترامپ نیز در اروپا درخواهند یافت که دفاع از منافع ملی‌شان به‌تنهایی سخت‌تر خواهد شد. برای بقا در جهان ترامپ، آنها باید تلاش کنند تا اروپا را مجددا عظمت بخشند.»

رییس کمیته سیاست خارجی آلمان نیز اخیرا ابراز داشته است که «برای اروپا دشوار است که نقش امنیتی امریکا را جایگزین کند بنابراین مخاطرات زیادی برای مبانی نظم لیبرال در سطح بین‌الملل و امنیت اروپا وجود دارد. برای همین منظور ما باید مبارزه کنیم چراکه این مساله جزو حوزه منافع بسیار بنیادین ماست.» و می‌افزاید «آلمان باید جنگ کند تا اتحاد غربی را اعاده کند.»

ترتیبات جدید امنیتی دفاعی اروپا نیز احتمالا در قالب ابتکارهایی چون ایجاد ستاد عملیاتی در بروکسل، صندوق دفاع اروپایی، تشدید تحقیقات دفاعی، تسری ابتکار دفاعی بینادولتی فرانسوی آلمانی به سطح اروپا و به کاراندازی سازوکار «همکاری ساختاریافته دایمی» پیمان لیسبون دنبال خواهند شد.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر