مولف : جیمز اسمیت
مترجم : میلاد اعظمیمرام
تعادل: حدود یک سال و نیم پیش روزنامه
والاستریتژورنال در گزارشی از انتشار کتاب جدیدی خبر داد که عملا میتواند افکار عصر حاضر را در این خصوص که چه عواملی در دگرگونی اقتصاد و پیشرفت جوامع موثر است دگرگون کند. «ایدهها هستند که جهان را شکل میدهند» عنوان این گزارش بود که به نظر میآید نویسنده ان ملهم از فیلسوف مشهور کانادایی چارلز تیلور بوده است. چارلز تیلور اکنون بابت این که نشان داده جهان را ایده ها شکل داده جایزه یک میلیون دلاری برگرین در فلسفه را برده است. در این زمینه نشریه هجهاگ ریویو مطلبی را منتشر کرده است که میخوانید:
سقراط لحظاتی پیش از نوشیدن جام شوکران از مدعیان خود خواست: «همینقدر از آنان میخواهم: وقتی پسرانم بزرگ شدند اگر پنداشتید، بیش از اینکه دغدغهدار فضیلت باشند، دغدغه پول یا هرچیز دیگری را دارند یا اینکه خود را کسی میپندارند و حالآنکه کسی نیستند، همانطور که رنجتان دادم رنجشان دهید تا انتقام خود را از آنها بگیرید.» سقراط هشدار داد که نمیتوان حکمت و ثروت را توأمان خواست. خوشبختانه بیشتر فیلسوفان نباید نگران این وسوسه باشند. باور کنید هیچکس با بررسی قیاسها و تحلیل اندیشههای هگل ثروتمند نمیشود، مگر اینکه چارلز تیلور باشد.
این فیلسوف کانادایی در همین هفته «بهخاطر اندیشههایی که جهان را شکل میدهند» جایزه یکمیلیوندلاری برگْرین را از آن خود کرد، جایزهیی که آن را نوبل فلسفه میدانند. درواقع، این دومین جایزه یکمیلیوندلاری تیلور است؛ او در سال ۲۰۰۷ نیز جایزه تمپلتون در دینپژوهی را برد.
این جایزه برازنده او بود. تیلور تقریبا بینظیر است، گرچه میتوانم تصور کنم یورگن هابرماس نیز این جایزه را میبرد. اثر تیلور یقینا نمونه آن چیزی است که این جایزه بهدنبال تقدیر از آن است: اندیشههایی که بهحقیقت جهان را شکل میدهند. اما ویژگی اثر تیلور چیست که اینگونه توجهها را به خود جلب کرده است؟ بهنظرم، مساهمتِ پیوسته او در فلسفه، چند ویژگی برجسته دارد.
فیلسوف بهمثابه تبارشناس
تواریخ خانوادگی راهی است برای تشریح اینکه چرا فلان کارها را انجام میدهیم. ما وارث بینشها، احساسات و آدابی هستیم که «طبیعی» به نظر میرسند، مگر اینکه زمانی را با دیگر خانوادهها یا در دیگر خانوارها بگذرانیم. آنجاست که میفهمیم: «عجب! ما کمی عجیب هستیم.» اگر اندکی کاوش کنیم، مثلا به مادر مادربزرگمان میرسیم که تاثیر مادرسالارانه و تقلاهای او برای بقا موجب شد عادات و باورهایی برجای بماند که به طایفه پس از او به ارث رسیده است. ما نهتنها در سایه گسترده او بلکه در جهانی زندگی میکنیم که او ساخت. پژوهش تبارشناسانه به ما کمک میکند تا خود را بهتر بشناسیم. میتوان تیلور را تبارشناس فکری دوران کنونی دانست. او بدین موضوع علاقهمند است که چگونه به اینجا رسیدیم، خواه آن را صرفا «مدرنیته»وصف کنیم یا «عصر اصالت»یا «عصر سکولار»با وجود تفاخر کرونولوژیکمان، و باوجودِ این افسانه خوشایند که سازندگان جدید و آگاه خودمان هستیم، اثر تیلور مدام نیاکان فکری ما و سایه عظیمی را یادآور میشود که هنوز بر ما میافکنند. بنابراین، او تقریبا همیشه میکوشد تا رد سرچشمههای خود «مدرن» را بگیرد. او به ما کمک میکند بفهمیم از
کجا میآییم و چرا فلان کار را انجام میدهیم.
از این حیث، تیلور تا حد زیادی وارث هگل است. اندیشه هگل محور یکی از نخستین آثار موفق تیلور نیز هست. ازیکسو، اندیشههای او بازگشتی است به بلندپروازی هگلی. در عصری که فلسفه ظاهرا از طریق معماهای هرچه کوچکتر «پیشرفت» میکند -معماهایی که در مقالات داوریشده ژورنالهایی حل میگردند که مخاطبانش متخصصانند- تیلور عملا پدیدارشناسی روح را بازنویسی میکند. درحالی که فیلسوفان حرفهیی با تحلیل قیاسات منطقی به منصب استادی میرسند، او سمبل فیلسوفی رمانتیک، اومانیست و دانشنامهیی است که میخواهد معنایی از کل را دوباره افاده کند. او در التفات به احتمالات و نوسانات تاریخ نیز پیرو هگل است و با کلانروایتهایی فلسفهپردازی میکند که آن را «تاریخ با ضرباهنگ فلسفی» مینامد. ۵ تیلور معتقد است که پاسخ به عمیقترین پرسشهای فلسفی ما باید داستانی بهتر از نحوه رسیدنمان به اینجا باشد، باید مقصد ما باشد. چه کسی میدانست که پیشرفتهای سده چهاردهم میتواند به توضیح این نکته کمک کند که چرا ما در عصر «تظاهر متقابل» زندگی میکنیم؟
فیلسوف بهمثابه قومنگار
البته، در آثار تیلور شِمای فیلسوف بهمثابه قومنگار را نیز میبینیم. گرچه تیلور اندیشهها را جدی میگیرد، منتقد جدی چیزی است که «خردپیشگی» مینامد تصوری گیرا از اینکه انسانها صرفا پردازشگران اطلاعات شناختی هستند، گویی ما با تامل و استنتاجِ مستمر راه خود را در جهان مییابیم. او بهتبعِ ویتگنشتاین، هایدگر، مرلوپونتی و پیر بوردیو و نیز شبیه به همکار گاهبهگاهش، هربرت دریفوس، تاکید دارد که «خرد» ما اساسا نوعی مهارت است، حسی به جهان که بیشتر به چنگ میآید تا اینکه آموخته شود. ما بیش از آنچه میاندیشیم میدانیم. مثلا زبان چیزی است که از آن استفاده میکنیم: زبان بیشتر ابزاری است برای انجام امور تا صفحهیی برای بازنمایی جهان. خرد ما نوعی مهارت جمعی است که جوامع و سنتها به ما رساندهاند. ازاینرو انسانیت یعنی اینکه بسیار مرهون کسانی باشیم که کارآموزشان بودهایم.
بنابراین، تحلیل فرهنگی تیلور صرفا متوجه اندیشهها نیست؛ او، نظیر یک انسانشناس، کنشهای یک جامعه را مطالعه میکند. او تاکید دارد که آنچه تجربه ما را از مدرنیته میسازد «نظریه» نیست، بلکه بهتعبیر خودش «تخیل اجتماعی» است. وی میگوید: تخیل اجتماعی که «وسیعتر و عمیقتر از طرحها فکری است که ممکن است مردم هنگام اندیشیدن درباره جهان بپرورانند»، «طریقی است که مردمان عادی با آن پیرامونِ اجتماعیشان را «تخیل» میکنند». تیلور میگوید که گویی، پیش از تفکر درباره جهان، آن را تخیل میکنیم و آن تخیل را در قالب تشبیهها، افسانهها، داستانها و آدابورسوم جامعه درونیسازی میکنیم. برای همین است که اگر بخواهید عصاره تخیل اجتماعی منحصربهفردِ «مدرن» را به دست آوریم، باید قومنگار تشبیهها، افسانهها، داستانها و آداب مدرن باشیم.
همین توجه قومنگارانه به «واقعیت زیسته» است که تیلور را چنین متوجه تجربه تفاوت، تنوع و کثرتگرایی در جامعه مدرن متاخر کرده است، ازجمله توجه به نقش بادوام جماعتهای دینی در جوامع غربی. اثر او تعهد وثیقی به پروژه لیبرالدموکراسی دارد.
این اثر دغدغهیی دایمی نسبتبه طرحریزی یک زندگی مشترک را، بدون چشمپوشی از تفاوتهای موجود یا اجازه بهنوعی هژمونی اجماعی در بهحاشیهراندن اقلیتها، نشان میدهد. تیلور این مساله را جدی میگیرد که تفاوتها تا چه حد میتوانند عمیق باشند، اما از یافتن راهی برای همزیستی ناامید نمیشود. درواقع تجربه او از تفاوت و تنوع در زمان دانشجویی در دانشگاه آکسفورد مسیر زندگی حرفهیی او را رقم زد. همانگونه که چند سال پیش در مصاحبهیی با من گفت، بذر کتاب عصر سکولار در این تجربهاش کاشته شد که او دانشجویان دیگر را نفهمید و خود او نیز فهمیده نشد... تاحدی بدین خاطر که او فهمی عمیقا دینی از جهان داشت. آثار دوران حیات او تلاشی است برای پاسخ به پرسشی که ابتدا در دهه ۱۹۶۰ مطرح کرد: «چرا من نقطه شروعِ بدیهی قضایا را تقریبا بهطور کامل متفاوت از اطرافیانم میفهمم؟» آثار فلسفیای که در پاسخ بدین پرسش سر برآورد هدیهیی است به عصر قطبیشدن فزاینده.
فیلسوف بهمثابه خدمتگزار اجتماعی
سرانجام، تیلور فیلسوفی است که فراخوانِ ماجراجویی در فراسوی صندلیهای راحت دانشگاهی را لبیک گفت و بیتردید این عاملی در تصمیمگیری داوران جایزه برگرین بود. او، از آغاز، درگیر سیاست استان محل سکونت خود بود و یکی از برجستهترین خدمات فلسفی و مدنی او همکاری در سرپرستی «کمیسیون مشورتی استان کبک در باب فعالیتهای انطباقی مرتبط با تفاوتهای فرهنگی» بود. نخستین وظیفه این کمیسیونِ متشکل از کارشناسان سطحبالا تشریح این نکته بود که چگونه جامعهیی «سکولار»، نظیر کبک، میتواند بههرحال تجلیات دینی را، نظیر روسری و نشان صلیب، در عرصه عمومی بپذیرد. در واکنش به تفسیر محدود فرانسوی از لاییسیته، که کوشید زندگی عمومی را از اظهار دینی جدا کند، گزارش این کمیسیون حامی چیزی بود که آن را «سکولاریسم گشوده» نامید: طریقی برای راه دادن به باورها و تفاوتهای ریشهدار بدون بهخطرانداختن حیات عمومی در جامعهیی کثرتگرا. گرچه این گزارش نتایج مثبت و منفی گوناگونی داشت، باز گواهی است بر گرایش تیلور به استفاده از استعدادهای فلسفی خود برای اصلاح امور عمومی.
احتمالا تحسینبرانگیزترین نکته درباره چارلز تیلور و اینکه چرا حتی فیلسوفان فقیر از اعطای جایزه یکمیلیوندلاری دیگری به او حسرت نمیخورند، این است که او «فیلسوف فیلسوفان» است. تیلور بهنحوی خستگیناپذیر کنجکاو است و مدام در حال مطالعه است و مشتاق همیشگی اندیشهها. اندیشههای او اقبالی وسیع یافتهاند، اما نه صرفا بدین خاطر که او فلسفه را «عمومی» کرده یا آن را به حکمت هفتنکتهیی قابلفهمی تبدیل کرده است که در برنامه گفتوگوی تلویزیونی جایی برای او باز میکند. («قابلفهم» آخرین واژهیی است که میتوان برای توصیف سرچشمههای خود یا عصر سکولار به کار برد!) بلکه اندیشههای او به گفتوگوی عمومی شکل میدهند، زیرا او عمیقا همت خود را صرفِ تلاش دیوانهواری در زندگی جمعی کرده است که آن را «جامعه» مینامیم. اهمیتی که او به این موضوع میدهد برای تکرار کلیشهها نیست، بلکه برای پیشنهاد بهترین هدیه اوست، یعنی فلسفهاش.