زمانی برای کشتن وقت‌ها

۱۳۹۵/۱۱/۲۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۶۰۸۲۲

گروه اقتصاد اجتماعی آسو محمدی

«آسیاب به نوبت.» وجود این قسم ضرب‌المثل‌ها در تاریخ ادبیات شفاهی ما_که بعدا مکتوب شده_ حکایت و روایت از سابقه تاریخی صف می‌کند. می‌توان گفت که صف یک پدیده تاریخی برخاسته از جبرگرایی اجتماعی است که علت و معلول خاص خودش را دارد. با این حساب شاید بتوان گفت که صف یک واقعه و نوعی رخداد است. صف نوعی انفصال و گسست از زمان و بیانی دیگر جداشدگی علت و معلول است. انحراف از جریان مستقیم و روانِ زمان است. واقعه‌یی ناپایدار و توقفی کوتاه در زمان است که برای مدتی در مکانی ایجاد می‌شود و سپس ناپدید می‌گردد.

یا وجود این گزاره عمومی«آخرین نفر کیه؟»در فرهنگ امروزی ما نشان از استمرار صف در طول زمان داشته و دارد. زیر ظاهر نامنظم صف‌ها، یک نظم منطقی اقصادی درونی‌شده، نهفته است. چرا صف تشکیل می‌شود؟ اگر در جریان مبادله، تقاضا از عرضه بیشتر باشد، آن کالا یا به همه نمی‌رسد، (مثلا شاطر نانوایی می‌گوید پخت آخر است؛ که یعنی آنهایی که در انتهای صف ایستاده‌اند، بی‌خیال شوند) یا زمان همه یاعده‌یی به عنوان کالای انتزاعی مصرف می‌شود. در یک جریان روان، اگر به هر دلیلی یکی از عناصر چند ثانیه توقف کند و سپس به حرکت ادامه بدهد، دیگر جریان حرکت روان نخواهد بود و صف تشکیل خواهد شد.

صف جز جدایی ناپذیر و به نوعی باج دادن به زندگی شهری است. باید قبول کنیم که بخش قابل توجهی از وقت‌مان-که در واقع همان عمرمان است- در انواع و اقسام صف‌ها می‌گذرد. روزی دو،سه ساعت در صف ایستادن تقریبا 10 درصد از کل روز را شامل می‌شود، که اگر در عدد امید به زندگی یا همان طول عمر ضرب شود، رقم قابل توجهی از «زمان» را خواهد شد. برای مشاهده نزدیک این وضعیت وارد چند مورد صف‌ شدم و گفت‌وگوهایی را با در صف ماندگان انجام دادم که در ادامه گزارش می‌خوانید.


صف‌های ساعتی

در انتهای روز در پایانه بیهقی_علم و صنعت؛ دو صف از مسافران(متشکل صفی مردانه و زنانه با توجه به تفکیک اتوبوس‌ها به قسمت مردانه و زنانه) که از سرکار برمی‌گردند، برای سوار شدن در اتوبوس‌های بی‌آرتی تشکیل شده است. صف مردانه طولانی‌تر است و تقریبا 30 متری می‌رسد. من هم در همان صف، سوار اتوبوس می‌شوم و در طول مسیر با مسافران در ارتباط با این موضوع به گفت‌وگو می‌نشینم.

«در صف ماندن هم ساعتی خاص دارد. همین صف بی‌آرتی چرا تشکیل می‌شود؟ چون همه امکانات در بالای شهر است و جنوب به شمال ترافیک زیاد است. ساعت اوج ترافیک که تمام ‌‌شود، صفی هم در کار نیست. یا مثلا نانوایی هم وقتی به انتهای شب نزدیک می‌شویم مردم از سرکار برمی‌گردند و طبیعی است که صف ایجاد شود. چون همه به آن زمان یا مکان مشترک نیاز دارند. بیمارستان‌ها هم ساعت خاصی دارد که شلوغی آنها غیره قابل اجتناب است. بانک‌ها هم بعضی مواقع شلوغ است که آن هم لازمه زندگی اجتماعی است. حتی در سفرها هم در صف گیر می‌افتیم.

چه کسی است که نداند وقتی در تعطیلات به مناطق شمال کشور می‌رویم در جاده‌های شمال چند ساعتی را در صف ترافیک می‌مانیم.» این صحبت‌های آقای حق‌جو است. او لیسانس مشاوره و 61 سال سن دارد. می‌گوید: «اگر در بعضی موارد نظارت صورت بگیرد می‌توان مقداری از این شلوغی را به حداقل رساند و ازدحام را کمتر کرد.»

نیما فوق دیپلم برق از دانشگاه غیره‌انتفاعی صدرا است. او می‌گوید: «تقریبا هفته‌یی دو ساعت در مترو منتظر می‌مانم. 4 بار در هفته به قهوه‌خانه می‌روم. هر بار نیم ساعت که در هفته حساب کنی دوساعت و ماهانه هشت ساعت در صف می‌مانم. یا برای همین جشنواره دهه فجر مثلا سه ساعتی را در صف سینما ماندم که البته این نوع صف‌ها مقطعی است.»


صف صمیمی نان

«آخرین نفر شمایید؟» این گزاره هنگامی گفته می‌شود که صف شلوغ و بی‌نظم است. به یک صف نانوایی می‌روم. درست روبه روی من، کنار جدول‌های خیابان، مردی خوشرو ایستاده است. حدودا 40 ساله با چهره‌یی خسته و ریشی که خاکستری می‌زد، با یک دستش، دست پسرکی را گرفته بود و بر بازویش پسرکی خردسال‌تر را حمل می‌کرد که هنوز توان راه رفتن نداشت. 6چشم منتظر و در صف ایستاده‌اند.

انتظار به مفهوم در صف ماندن را حسین آقای 45 ساله_که با بچه‌هایش در صف نانوایی ایستاده است_اینطوری برای ما تبیین می‌کند: «ببینید زندگی شهری الزامات خاص خودش را دارد. یک بخش از این موضوعی که شما مطرح می‌کنید، شخصی است و بخشی دیگر جبر زندگی شهری است. حالا من مجموعا می‌گویم که تقریبا هفته‌یی 12 ساعت در مکان‌هایی که می‌روم، معطل می‌شوم_حالا نمی‌خواهم اسم ببرم_شما حساب کن این به معنی ماهانه 50ساعت تاخیر و علافی در زندگی است.»

حسین آقا از موضوع خوشش می‌آید. موبایلش را درمی‌آورد و به محاسبه روزگارانی -از عمرش که در صف بر باد صف رفته است- می‌پردازد. «اگر ماهانه دو شبانه روز در صف باشم، هر سال 24 شبانه روز را در صف می‌مانم.»

او تا به اینجا راضی نمی‌شود و ادامه می‌دهد: «اگر 50 سال عمر کنم...» نهایتا به این نتیجه می‌رسد که سه سالی را در صف می‌ماند.

صف نانوایی‌ها از بقیه صف‌ها نسبتا صمیمی‌تر است؛ آنجا که مردم جمع شده در صف، معمولا اهل یک محله هستند و کم‌وبیش همدیگر را می‌شناسند. در این مدل صف‌ها اطلاعات در صف ردوبدل می‌شود و مردم در مورد مسائل روزمره با هم صحبت می‌کنند. در این صف‌ها سکوت معنایی ندارد و مردم در حال شکل‌دادن یک گفتمان هستند. اخبار روز تحلیل می‌شود. قیمت‌ کالاها مورد بحث و مجادله قرار می‌گیرد. مشکلات محله‌ها گفت‌وگو می‌شود. تا جایی که می‌توان گفت که افکار عمومی محله‌ها در صف‌های نانوایی شکل‌ می‌گیرد و جهت پیدا می‌کند.

بعضی هم ایستادن در صف از حوصله‌شان خارج است و یک نفر را مشخص کرده و نوبت می‌گیرند و دنبال کارشان می‌روند تا نوبت‌شان فرا رسد. برای آن قسم از مردم صف مفاهیمی مانند «نوبت» و «انتظار» را برساخته می‌کند که تداعی‌کننده«هدر دادن» و «تلف کردن»زمان هستند و باید هر طور شده از چنگ و چنگال این هیولای زمان‌خوار و از این تسلسل روزمره رهایی یافت.


وقتی که وقت را می‌خرند

به تجریش همیشه شلوغ می‌روم؛ جایی که پیادروهایش در روزهای عادی هم حالتی صف‌مانند دارند. به وارسی صف‌های خیاطی در پاساژ اتحاد -وسط بازار تاریخی تجریش- آمده‌ام. پاساژی که مخصوص دوخت‌‌ودوز پارچه‌و‌البسه و کیف‌وکفش است. برای کوتاه کردن قد شلواری که خریده بودم، پیش یکی از خیاط‌ها رفتم. گفت برای فردا آماده می‌شود. گفتم که خیلی طول نمی‌کشد و در حد کوتاه کردن یک پاچه است. گفت که وقت ندارم.

پیش یکی دیگر از آنها رفتم. «گفت تا یک ساعت یه دوری بزنی، برات ردیفش می‌کنم.» در همین حال یک مشتری می‌آید. او هم برای کوتاه پاچه شلوار و رفو کردن آمده است. به او هم همین را می‌گوید. اما مشتری وقتی به خیاط پیشنهاد می‌دهد که پنج هزار تومان بیشتر از قیمت مقطوع پرداخت می‌کند، کار او را در اولویت قرار داده و فوری انجام می‌دهد. در این حالت کسی که «ندارد» باید منتظر و در صف بماند.

اینجا صف معنی خود را ازدست داد و قافیه را پول باخت. می‌توان گفت که آدم هر چقدر از نظر طبقه اجتماعی فرودست‌تر باشد، «زمان» بیستری را در انتظار خواهد ماند. اینجا می‌توان از کالایی‌شدن زمان گفت.

یاد این حکایت مولانا می‌افتم که روزی زاهدی به آسیاب می‌رود و آسیابان را با عتاب صدا می‌زند که من زاهدی عالی‌مقام هستم و هر چه خواهم از خدا، آن می‌شود. با این استدلال‌ها می‌خواهد کارش زود آنجام شود و پی کارش برود. اما آسیابان در جوابش می‌گوید: در مرامم هرکسی را حرمتیست/ آسیابم هم، همیشه نوبتیست/ نوبتت چون شد کنم بار تو باز/ خواه مومن باش و خواهی بی‌نماز.

در پایانه تجریش صفی برای سوار شدن مینی‌بوس‌های ولنجک تشکیل شده است. تعداد مینی-بوس‌ها کم است و هر لحظه به مسافران افزوده می‌شود و صف طولانی‌تر می‌شود. در افزایش و شکل‌گیری این صف تقاضا زیاد و عرضه کم است.


تجمع زیرزمینی

وارد صف طویل روبه‌روی واگن مترو می‌شوم. درب واگن که باز می‌شود، موازی درهای ورودی قطار به صف می‌ایستیم تا مسافران از قطار خارج شوند و ما سوار شویم. توده هوای گرم به صورت‌ها حمله‌ور می‌شود. سکوت و درخودماندگی مسافران مترو طاقت‌فرسا است. صدایی از کسی بیرون نمی‌آید جز به ضرب یا شتم.

حوصله‌ام که سر می‌رود خودم را سرگرم نگریستن به مدل‌های جدید لباس و آرایش سروصورت مردم می‌کنم. در این هنگام پیرمردی بذله‌گو سکوت مترو را می‌شکند و با خواندن غزل‌هایی از حافظ از این واگن به آن واگن می‌رود و چشم‌های سرگردان را به خود خیره می‌کند. این بیتش یادم ماند: «بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق/ مفتی عقل در این مساله لایعقل بود». این نمایش‌ها، تگ‌گویی‌ها و مونولوگ‌ها اگر نباشد یا چشم‌ها را باید بست و به خواب فرو برد و صدای ریل و ضرباهنگ کسالت‌آورش را مرور کرد یا آنها را به تبلیغ‌های مضحک روی دیوار مشغول کرد.

از وقتِ انبار شده در واگن‌های مترو استفاده می‌کنم و لحظاتی را همدم مسافران می‌شوم. سروش از بچه‌های مهندسی کامپیوتر و هوش مصنوعی است. تمام وقت او در دانشگاه و مترو می‌گذرد. هر روز یک ساعتی را در مترو می‌گذراند. علاوه بر آن در دانشگاه و بروکراسی اداری بیشتر معطل می‌شود.

خانم الهامی نژاد، ارشد حسابداری دانشگاه آزاد دماوند است. او می‌گوید که برای کارهایی که انجام می‌دهم، متوسط هفته‌یی 4ساعت را در صف‌های انتظار می‌گذرانم. سینما نیم‌ساعت، نیم ساعت در بازار میوه‌وتره بار، نانوایی و هر وقت هم به بیمارستان بروم در قسمت اورژانس حداقل 45 دقیق باید منتظر بمانم. خانم فرهادی هم دانشجوی حسابداری است. ساکن شهریار است و روزانه به تهران می‌آید. او بیشتر زمانی که در فروشگاه‌ها برای خرید از دست می‌دهد شاکی است و می‌گوید: «در فروشگاه‌های «کوروش»، «جانبو» و «سِوِن» در شهریار به صورت هفتگی حداقل 3 تا 4ساعت منتظر می‌مانم.

پسر لاغر اندامی در گوشه واگن کز کرده است. میلاد دانشجوی هنر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. ظاهری هنرمندانه هم دارد. میلاد می‌گوید: «هفته‌یی تقریبا چهار ساعت_تاکید می‌کند تقریبا چهار ساعت_در مترو منتظر می‌مانم که در ماه 16 ساعت می‌شود. ! در بیرون خیلی منتظر نمی‌مانم چون بیشتر کارهایم را آنلاین انجام می‌دهم. گاهی وقت‌ها هم در صف خرید فروشگاه‌های زنجیره‌یی گیر می‌کنم.» اما شاید میلاد نمی‌داند که در فضای آنلاین نیز درگیر صف است.


صف آنلاین

صف‌ها صرفا در مکان شکل نمی‌گیرند. با شکل‌گیری ایده «دهکده جهانی» از سوی مارشال مک لوهان در سال 1960 و جهانی شدن اینترنت از دهه 90 میلادی به بعد و همچنین با ورود فناروی و تکنولوژی‌ها در زندگی و نقش انکارنشدنی آنها در رفع نیازهای اساسی روزمره، خیلی از کارهای روزانه از جمله خرید و فروش، تهیه بلیت مسافرت و کنسرت و رزروها به صورت آنلاین انجام می‌شود. چیز که منجر به شکل‌گیری «صف‌های الکترونیکی» یا به تعبیری دیگر «صف مدرن» در مقابل «صف سنتی» -که لزوما ایستادن در مکان است- شده است.

اینجا می‌توان دست به تقسیم‌بندی زد و «صف‌ها» و «در صف ماندگان» را تفکیک کرد. از نظر مکانی دو نوع صف قابل مشاهده و بررسی است. «صف‌سنتی» و «صف مدرن». اولی نیازمند حضور فیزیکی در مکان است. اما صف مدرن مکانی مجازی را می‌طلبد که لزوما هر جایی - به شرط دسترسی به اینترنت -می‌تواند باشد. در صف ماندگان اما طیف‌های مختلفی از را شامل می‌شود. «انسان‌ها»، «ماشین‌ها» و «حیوانات» که انسان‌ها را باز می‌توان به بیماران، مسافران، ارباب رجوع، تماشاگران و... تقسیم‌بندی کرد.

تشکیل صف پدیده‌یی شایع در سیستم ارائه خدمات است. صف‌ها -بسته به موضوع و مکان شکل‌گیری-انواع و اقسام مختلفی دارند. نانوایی، فروشگاه، سینما، بی‌آرتی، مترو، بوروکراسی اداری، ترمینال، سفارت، صرافی، نذری، بیمارستان، بنزین، عابر بانک، غذا، ترافیک، وام، یارانه، جزوه و...

و هنگامی که ارائه خدمات الکترونیکی می‌شود، در صورت پابرجا ماندن ویژگی‌های بازار فیزیکی مانند ثبات عرضه یا تقاضا، صف به فضای مجازی منتقل خواهد شد. مثال بارز این قضیه نظام انتخاب واحد دانشگاه‌ها در ایران است. تعداد بالای متقاضی برای واحدهایی خاص که از قضا تعداد صندلی‌های ارائه آنها محدود است، موجب شکل‌گیری نوعی نوبت‌گیری و صف مجازی می‌شود. هرکه زودتر برای اخذ واحد درسی اقدام کند، شانس بیشتری برای موفقیت خواهد داشت، و هرچه فرد بیشتر تاخیر کند، احتمال آنکه در صف انتظار قرار بگیرد بیشتر خواهد بود. صفی که اعضایش در انتظار افزایش ظرفیت یا حذف تعدادی از ثبت‌نام‌شدگان در آن واحد درسی هستند.

مثال دیگری که برای بسیاری از دانشجویان ایرانی ملموس است، صف اخذ ویزا برای کشورهای اروپایی است. به عنوان مثال سفارت کشور آلمان برای تعیین وقت مصاحبه، نظامی آنلاین را طراحی کرده که ظرفیتش بسیار کمتر از تعداد متقاضیان است. این مساله باعث می‌شود متقاضیان رقابت تنگاتنگی برای اخذ نوبت داشته باشند و ناچار شوند در صف مجازی «زنبیل» بگذارند.


لذت ایستادن در صف

حکایتی طنزآمیز درباره مساله«صف‌نشینی»هم وجود دارد که روایت آن خالی از لطف نیست. «می‌گویند شخصی در صف نانوایی ایستاده بوده و از قضای روزگار، از محل استقرار خودش در صف هم کمال رضایت را داشته. ! مثلا از آنجا می‌توانسته از صفحه گوشی همراه شخص جلویی، پیامک‌های خنده‌دار بخواند و لذت ببرد. در هر حال، وقتی نانوا با توجه به اتمام خمیر، اعلام می‌کند که نان تمام شده و افراد توی صف به دنبال کار خودشان می‌روند، آن فرد متلذذ، داد می‌زند: نان تمام شده که شده، چرا صف را به هم می‌زنید؟»

این موضوع[صف]تا آنجا پیش رفته است که کارشناسان به بررسی رفتار پرندگانی که در روی سیم‌های برق صف تشکیل می‌دهند. اینکه چرا پرندگان روی سیم‌های تلفن و برق صف می‌کشند؟«مارک لابار» زیست‌شناس می‌گوید چند دلیل برای این مساله وجود دارد که چرا سیم‌های تلفن و برق نقطه تفریحی جذابی برای پرندگان است. برای پرندگانی که شکار می‌کنند این نقاط دید خوبی از پایین به آنها می‌دهد. درحالی که درختان به دلیل شاخه نقاط کور زیادی دارند.

بعضی از گونه‌ها‌ نیز دوست دارد قبل از کوچ بر روی سیم‌های برق یکدیگر را ملاقات کنند. به همین دلیل است که در اواخر تابستان و اوایل پاییز پرندگان بیشتر بر روی سیم‌ها هستند. آنها به آهستگی درحال آماده شدن جهت سفر طولانی‌شان هستند. لابار می‌گوید که بسیاری از پرندگان در طول دوران جفت‌گیری کمتر بر روی سیم‌های برق می‌نشینند. زیرا به دلیل شلوغ بودن سیم‌ها و حضور رقیبان بسیار جذب کردن مشکل است. البته این برای همه گونه‌ها صدق نمی‌کند و در طول فصل جفت‌گیری پرندگان آواز خوان روی سیم‌ها می‌روند و شروع به خواندن می‌کنند تا بهتر در دید زوج بالقوه‌شان باشند.


چرا صف بد است؟

در مورد فرهنگ «صف‌نشینی» و اینکه چرا ایستادن در صف اعصابمان را خُرد می‌کند، با یک جامعه‌شناس به گفت‌وگو نشستم و این موضوع را از نگاه پژوهشگری که دانشجوی دکترای جامعه-شناسی است مطرح کردم. او که نمی‌خواهد نامش فاش شود، معتقد است که بیشتر آدم‌ها کم ‌صبر هستند و ایستادن در صف یکی از بدترین و اعصاب ‌خُردکن‌‌ترین قسمت‌های زندگی برای آنهاست. واقعیت این است که مدت ‌زمانی که احساس می‌کنیم در صف ایستاده‌‌ایم بسیار طولانی‌تر از مدت‌ زمانی که واقعاً در صف ایستاده‌‌ایم به‌ نظر می‌رسد. دو دقیقه هم می‌تواند مثل برق بگذرد و هم می‌تواند به اندازه دو ساعت برای‌مان طول بکشد. در زیر به 8دلیل اشاره می‌کنیم که باعث می‌شود تصور کنیم ایستادن در صف طولانی و خسته‌کننده است.

این پژوهشگر ادامه می‌دهد: «زمانی که بیکار هستیم بسیار طولانی‌تر از زمانی که مشغول کاری هستیم به نظر می‌رسد. وقتی کاری داشته باشید که سر خودتان را به آن گرم کنید، زمان سریع‌تر برایتان می‌گذرد. تابحال فکر کرده‌اید که چرا در بیشتر آسانسورها آینه می‌گذارند؟ دلیل آن اینکه با نگاه کردن به خودتان و منحرف شدن حواستان کمتر به زمانی که محبورید در آسانسور بیکار بایستید فکر کنید. آدم‌ها دوست دارند زود کارشان را شروع کنند. به همین دلیل است که رستوران‌ها برای گذراندن وقتی که مجبوری برای غذا منتظر بمانید به شما منو غذا را می‌دهند تا خودتان را سرگرم کنید. اضطراب و استرس باعث می‌شود ساعت انتظار طولانی‌تر به نظر برسد. اگر فکر ‌کنید که کندروترین صف را انتخاب کرده‌اید یا نگران هستید که کدام صندلی هواپیما نصیبتان می‌شود، زمان انتظار طولانی‌تر به نظر خواهد رسید.»

در ادامه صحبت‌هایمان او به مفهوم «انتظار» و تاثیر آن می‌پردازد و دست به تقسیم‌بندی آن می‌زند و می‌گوید: «انتظارهای نامعلوم و غیرقطعی طولانی‌تر از انتظارهای مشخص و قطعی به نظر می‌رسند. وقتی به شما گفته ‌شود برای رفتن به اتاق دکتر باید ۳۰ دقیقه منتظر و در صف بمانید، خیلی راحت‌تر مساله را می‌پذیرید تا به شما بگویند دکتر خیلی زود شما را می‌بیند. اگر ۳۰ دقیقه زودتر به جایی برسید، با کمال صبر و حوصله منتظر می‌‌مانید اما اگر ۳ دقیقه از زمان قرارتان بگذرد و مجبور باشید باز منتظر بمانید، دیگر حوصله و طاقتتان تمام می‌شود. انتظارهای غیرقابل توضیح بیشتر از انتظارهای قابل‌توضیح طول می‌کشد. وقتی می‌بینید که رعدوبرق می‌زند با آرامش و صبر بیشتر منتظر می‌مانید تا پیتزایتان را دم خانه بیاورند.»

انتظارهای غیرعادلانه بیشتر از انتظارهای منصفانه طول می‌کشد. آدم‌ها دوست دارند اگر قرار است منتظر چیزی بمانند، انتظارشان منصفانه باشد. وقتی می‌بینید در صف بانک، متصدی به کار آشنایان و مشتریان دایمی خود بدون‌ صف رسیدگی می‌کند، طاقت صف ایستادن شما کمتر می‌شود. هرچه خدماتی که می‌خواهید دریافت کنید باارزش‌تر باشد، حاضرید طولانی‌تر منتظر بمانید. مطمئنا حاضرید برای دیدن یک پزشک متخصص خیلی بیشتر از یک نماینده فروش وقت بگذارید. برای خرید یک ipad بیشتر راغب هستید در صف بایستید تا خریدن خمیردندان. انتظار به تنهایی بیشتر از انتظار همراه با جمع طول می‌کشد. هرچه بیشتر در طول انتظار با کسی صحبت کنید زمان به نظرتان سریع‌تر سپری می‌شود. درواقع خیلی وقت‌ها وقتی در صف می‌ایستید با افراد جدیدی آشنا می‌شوید و با حرف زدن با افراد جدید کلی اطلاعات و تجربه جدید پیدا می‌کنید.


صف‌های همیشگی

در صف ایستادن شاید و نوعی حس نوستالژیک است که ما را به یاد دوران انقلاب و جنگ می‌اندازد که برای هر چیزی صفی تشکیل می‌شده است. صف نفت، صف آب، صف کوپن و خواروبار و...

در این مدت کوتاه مشاهدات و گفت‌وگوهایم با مردم نشان می‌دهد که دلایل مختلفی برای تشکیل صف، وجود دارد. از جمله زمانی که تقاضا از ظرفیت بیشتر شود. اگر میانگین تقاضا یا درخواست از میانگین ظرفیت بیشتر شود، شاهد طولانی‌تر شدن صف خواهیم بود. بعضی صف‌ها کوتاه و بلند می‌شوند ولی معمولا به‌طور ثابت وجود دارند.

دلیلی دیگر اینکه صف‌ها ما را مشغول نشان می‌دهند و باعث می‌شود مهم و با اهمیت به نظر برسیم! در نتیجه در قبال آن می‌توانیم پاداش بگیریم و منابع بیشتری برای کاهش صف‌ها دریافت کنیم! که این می‌طلبد برای تعیین و دلیل ایجاد صف‌ها باید تقاضا، ظرفیت، صف و تجمع را در طول زمان اندازه‌گیری کنیم.

در موارد دیگر عدم تخصص کافی افراد در ارائه خدمات زمان را به تعویق می‌اندازد -که این مساله در بانک‌ها و فروشگاه‌ها به کرات قابل مشاهده است- و صفی طویل را باعث می‌شود. یا معادلات و معاملات بازار هم در تشکیل صف‌‌ها تاثیرات انکارناپذیر دارد تا آنجا که در پنجم بهمن صف طویلی در مقابل صرافی‌ها به دلیل اختلاف قیمت 100 تومانى دلار در بازار با قیمت دستورى‌اش شکل گرفته بود.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر