نامردی است وسط کارهای نیمه ‌تمام برویم

۱۳۹۵/۰۹/۲۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۵۶۶۹۲

گروه گوناگون|

شاید مخاطبانی باشند که قبل از باز کردن کتاب، کمترین دیدگاهی نسبت به پیوند 60 ساله سینما و نقاشی داشته باشند. پیوندی که نه میان حوزه‌های هنر که میان دو پیشکسوت این حوزه بوده است. در نخستین صفحات کتاب اما انگار طلسم یک آشنایی عیان نشده، می‌شکند. پیوندی که از دوران دبستان تا 60‌ سال بعد ادامه می‌یابد؛ تصویر گره خوردن پرده سینما و بوم نقاشی. یاران موافقی که بعد از 60 سال کنار هم آمده‌اند. در کارگاه آغداشلو که به گفته خودش پر از اشیایی است که از فروشگاه‌های موزه‌ها خریده است. دو یار قدیمی نشسته‌اند کنار هم و از روزگار رفته، حکایت‌ها کرده‌اند. نکته مهم اما نحوه روایت کتاب است که بیشتر حول کیارستمی می‌چرخد و مشخص نیست که به دلیل جای خالی این کارگردان برجسته است یا از اساس بنا بر همین بوده است. مرگ اما طعم غالب روایت‌هاست. جایی در میان گفت‌وگو‌ها آغداشلو می‌گوید: «واقعا مرگ برای بعضی‌ها حیف است.» همانجاست که حرفی از کیارستمی درمی‌آید که حالا در نبودش دردناک است: «به نظرم موقعی این اتفاق می‌افتد (سیر شدن از زندگی) که آدم کار ناتمام نداشته باشد. ما که تا آخر عمرمان کارهای ناتمام داریم. واقعا اگر قبل از اینکه کارهایمان تمان شود ما را ببرند، یه کمی نامردیه! نباید وسط کار ناتمام ما را ببرند...»همین را آغداشلو هم می‌گوید:« در مورد مستندی می‌خواستم بگویم «بعدا» اما دیدم یعنی چه؟ گفتم آدم چقدر باید خوش‌خیال باشد که به دوستش بگوید چهارشنبه بعدازظهر همدیگر را می‌بینیم! کدام چهارشنبه؟ ممکن است سه‌شنبه بیفتی و بمیری! آدم باید چقدر امید داشته باشد که چهارشنبه بعداز‌ظهر قرار بگذارد!»کیارستمی یک جای کتاب می‌گوید که کسی نمی‌شناسدش و هر شناختی که از او دارند به خاطر نوشته‌های آغداشلوست:«همه کسانی که از من خاطره دارند در واقع خاطراتشان مرهون چند مقاله‌یی است که آیدین نوشته. مهندس پرویز سحابی در دانشکده خیلی شر و شور بود و شیپور می‌زد! موهای لختی داشت و در مسابقات والیبال شعار می‌داد. او طبیعتا نمی‌توانست مرا دیده باشد. یعنی هیچ کس در دانشکده مرا نمی‌دید و تصویری که از من می‌دهند، چیزی است که آیدین یکی دو جا نوشته است. خیلی‌ها می‌گویند ما شما را می‌شناختیم! والا هیچ کدامشان مرا نمی‌شناختند!» صحبتی که به اعتقاد آغداشلو تاثیر ادبیات را نشان می‌دهد.

در جای‌جای کتاب مشخص می‌شود که انتشار آن به نوعی ادای دین به کیارستمی است چراکه بیشتر پیرامون شخصیت او می‌گردد. جایی هم که صحبت از آغداشلوست، شاهدی برای شخصیت کیارستمی آورده می‌شود. کیارستمی در جایی از صحبت‌هایش از تاثیرپذیری خود از ون‌گوگ می‌گوید:«یکی از شیفتگی‌های من که باعث شد به دانشکده هنرهای زیبا بیایم و نقاش شوم به خاطر ون‌گوگ بود. کتابی درباره ون‌گوگ چاپ شده بود به نام شور زندگی. به خاطر اینکه طبیعتا من نمی‌توانستم لوترک باشم چون باید مرفه بودم اما وقتی این کتاب را خواندم، دیدم وضعیت من یک مقدار از ون‌گوگ بهتر است. از فقر وحشتناکی که ون‌گوگ داشت و نقاط ضعفش نتیجه گرفتم اگر او نقاش شده، من هم می‌توانم و دلیلی ندارد منتظر حمایت از جانب کسی یا جایی باشم تا نقاش شوم. یعنی ون‌گوگ به خاطر وضعیت بدی که داشت به من کمک جدی کرد و طبیعتا به جز آیدین، ون‌گوگ هم در بین نقاشان روی من تاثیر داشت چون دیدم وضعیت اجتماعی و اقتصادی من با ون‌گوگ وجوه مشترک زیادی دارد.»

کیارستمی جایی هم در مورد علت گرایش پیدا نکردن به «چپ» اشاره می‌کند:«این به خاطر تاثیرگیری از کسانی است که آنها را قبول داریم. این افراد ناخودآگاه برایت به الگوی رفتاری تبدیل می‌شوند. الگوی رفتاری من، پدرم بود.

در خاطرم هست در تظاهرات حزب توده، مدرسه را تعطیل می‌کردند و معلم‌های توده‌ایی داشتیم. 13سالگی من مصادف با اوج فعالیت‌های حزب توده و ماجرای دکتر مصدق و داستان 28مرداد بود. یادم هست مردم به اتوبوس‌ها آویزان می‌شدند! (...) پدرم هیچ‌وقت عضو ‌دارودسته‌یی نشد.» خانه‌یی با شیروانی قرمز که گفت‌وگوی کامل میان کیارستمی و آغداشلوست، مدتی است که از سوی نشر ثالث روانه بازار کتاب شده است. گویا این گفت‌وگو برای روزنامه شرق انجام شده اما به صورت کامل به چاپ نرسیده است. کیارستمی همان زمان می‌گوید که بد نیست کتابش را چاپ کنید و اسمش را هم بگذارید «خانه‌یی با شیروانی قرمز.»

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر