نشست بروکسل در شرایطی به پایان رسیده که گفته شده یکی از وعدههای دولت افغانستان پذیرش مهاجران افغانی است که اروپا به آنان مجوز سکونت نداده است. یک دانشجوی افغان در اعتراض به این مساله نامهای خطاب به رهبران کشورش نوشته است که در ادامه میخوانید:
آقای اشرف غنی، رییسجمهور افغانستان و آقای عبدالله عبدالله، رییس امور اجرایی دولت وحدت ملی و تمام بزرگواران افغانستان که بر گرده ما سوارید و اعتراض دارید که خوب سواری نمیدهیم، السلام علیکم و رحمتالله و برکاته!بدون هیچ مقدمهیی، شروع میکنم از اینکه چرا وطنم را ترک کردم و با چه پیشفرضی به دنبال پناهندگی هستم. من در افغانستان متولد شدم. در یکی از ولایات دورافتاده کابل بزرگ شدم. مدرسه رفتم و به دانشگاه آمدم. فارغ شدم و به دنبال کار گشتم. خانواده فقیری دارم، زمینی که در دل کوه برای کشت و زراعت آماده کردهایم، وسعتش به اندازه یک هزارم زمینی که شما دارید، نمیرسد. چهار سال دنبال کار گشتم، اما همچنان بیکار بودم. فقر بلای نازل شده از آسمان نبود که یقه مرا گرفته باشد. فقر نتیجه بازیهای سیاسی و نگاههای قومی در افغانستان است. آقای رییسجمهور! میخواهی بدانی چرا هیچوقت شغلی نیافتم؟ چون به هر آدرسی که مراجعه کردم، قبل از اینکه مرا محک بزند یا چیزی بپرسد، حکم کرد که واجد شرایط نیستم. برای هر پستی که فرم پر کردم، گم شد. به هر در بازی که رسیدم، بسته شد. من سرمایهیی نداشتم که کار و کسبی راه بیندازم. خودم هم
نمیدانم چرا اینهمه اتفاق بد برای من رخ داد. در بدل، تعدادی از همصنفیهای دوران دانشگاهم که همه با لابیگری و واسطهبازی امتحانها را پاس میکردند و تا هنوز که هنوز است، درست نوشتن را بلد نیستند، اکنون در بهترین پستها شاغلاند. اکنون برای خیلی از مسالهها تصمیم میگیرند. آنها در فهم مسائل بهتر از من نبودند اما آنها حامی داشتند و من نداشتم. چنین شد که من در طول چهار سال، به شغلی دست نیافتم و کلافه شدم. آقای رییسجمهور! بعد از آن همه سرگردانی خودم و امیدواری خانوادهام به من که از دانشگاه فارغ شده بودم و باید دست آنها را میگرفتم. حالا با تمام اینها، شما میخواهید ما را برگردانید. در رسانهها اعلام میکنید که آغوشتان بهروی ما باز است. اما آیا واقعا چنین است؟ نخیر! شما نگران ما نیستید، نگران کمکها هستید. کمکهاییکه برای همه افغانستاناند اما هیچوقت از خزانه مقامات دولتی بیرون نمیروند. آقای رییسجمهور و رییس اجراییه و باقی مقامات محترم افغانستان! من فرار کردم که در گوشهیی از این دنیا از شر بازیهای شما رهایی یابم. اما شما حتی اینجا هم راحتم نمیگذارید. اگر واقعا به فکر مردم افغانستانید، به فکر
آنهایی باشید که هنوز مجبور به ترک وطن نشدهاند. هنوز راه خطرناک مهاجرت و پناهجویی را برنگزیدهاند. من میدانم و شما نیز میدانید که جوانان بسیاری در وضعیت جاری کلافه و سرخوردهاند و هر آن ممکن است راه مهاجرت را در پیش گیرند، لطفا دست آنها را بگیرید. غم ما را نداشته باشید. میدانم غم ما را ندارید و کل غمتان پول است. میدانم این توقع از شما احمقانه است، اما ناچارم!آقای رییسجمهور! واقعیتها را نادیده نگیر! افغانستان آماده پذیرش هشتادهزار مهاجر از کشورهای اروپایی نیست، بیخود جهانیان را فریب نده! ما را بگذار اینجا تلاش کنیم، مساله بیاموزیم و اگر روزی افغانستان به ما نیاز پیدا کرد، با دست پر و بازوان توانا برگردیم. مهر وطن از دل ما نرفته و نخواهد رفت و ما همیشه افغان خواهیم ماند. آقای رییسجمهور! میدانم این حرفها از نظر شما حرفهای مفت است. پس لااقل جایی در این دنیا آدرس بده که شرتان به ما نرسد و ما به آنجا فرار کنیم. جایی که خبری از طالب، سیاستمدارهای قومی، رهبران قومی، فرصتهای قومی، دشمنیهای قومی در آن نباشد و ما از بازیهای کثیف قومی در امان باشیم!
منبع: روزنامه اطلاعات روز افغانستان