عباس محمدی| کنشگر محیطزیست|
رودخانهها در مسیر طبیعی خود، بیاعتنا به مرزهای سیاسی مصنوعی، به سرزمینها و مردمان سر راه خود با گشادهدستی، آبادانی و سرزندگی میبخشند؛ اما دستاندازی انسان به سامانه رودها و برداشت بیملاحظه آب از آنها موجب برهم خوردن چرخه حیات و اقتصاد در یک یا چند کشور مسیر میشود. همکاری نداشتن کشورهایی که میزبان یک رودخانه فرامرزی هستند، ممکن است به خشک یا کمآب شدن بخشی از بستر رود یا مصب آن و تالابهایی که وابسته به رود هستند، بینجامد. نمونهیی از سیاست ورزی کوتهبینانه در استفاده از رودخانهها را میتوان در برنامههای سدسازی ترکیه دید که حیات طبیعی و هویت تاریخی سرزمین میانرودان (بینالنهرین) و سرنوشت دهها میلیون انسان ساکن در آن را نادیده گرفته است. در این میان، کشور ما هم سیاستهای آبی خودش را بیتوجه به کشورهای همسایه پیش برده و در عین حال، هیچ تعامل موثری با ترکیه، کشوری که حدود 90 درصد آبهای جاری سوریه و عراق و مرز جنوب غربی ایران از آن سرچشمه میگیرد، نداشته است.
در چند سال اخیر آلودگی ناشی از ریز گردها که بخش قابل توجه آن از خارج از کشور وارد میشود، به یکی از مشکلات بزرگ محیط زیستی ایران بدل شده است. برای حل یا تخفیف این معضل، لازم است که یک همکاری بینالمللی در سطح منطقه (به ویژه میان کشورهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه) صورت گیرد. از سوی دیگر، قابل کتمان نیست که سیاست خارجی ما، نه در چند سال اخیر بلکه از چند دهه پیش، در مسائل مربوط به محیطزیست بسیار ضعیف عمل کرده است.
پیش از این در جایی، اشاره کردهام که موضوع محیطزیست امری است سیاسی. در یکی دو هفته پس از بهار 95 با پشت سر گذاشتن بهاری به نسبت خوب از نظر بارندگیها و داشتن هوایی سالم در بیشتر منطقههای کشور بار دیگر ریز گردها هوای نیمی از کشور را آلوده ساخت. این بار، دولت مدیریت مبارزه با آلودگی ناشی از ریز گردها را به وزارت خارجه سپرد و خانم ابتکار رییس سازمان حفاظت محیطزیست هم گفت که حل مشکل ریز گردها، درگرو حل مساله جنگ و تروریسم در منطقه است . این دو موضوع تاییدی است بر سیاسی بودن قضیه محیطزیست و جای خوشوقتی است که مسوولان دولتی هم به این دریافت رسیده و بر آن تاکیددارند (و درنتیجه، کنشگران محیطزیست را اگر گریزی به سیاست بزنند، به «سیاسیکاری» متهم نخواهند کرد)؛ گو اینکه ماجرا میتواند انداختن تمامی قصور و خطا بر عهده دیگران هم باشد... !
درگیری آبی (water conflict) که گاه «جنگ آب» خوانده میشود و از آن به عنوان جنگ بعدی خاورمیانه یاد میکنند، در واقع سالهاست که آغاز شده و آتش آن منطقه را فرا گرفته است. جنگ 1967 اعراب و اسراییل فقط بر سر تصرف زمین نبود و بخش مهمی از آنکه با تصرف بلندیهای جولان از سوی اسراییل نمود یافت، درواقع جنگ برای سلطه بر منابع آب (سرچشمههای رود اردن) و سلب حق بهرهبرداران دیرینه آن رودخانه بوده است . جنگها و درگیریهای پرشمار هند و پاکستان هم تا حد زیادی ریشه در مساله بهرهبرداری از آبخیز بزرگ کشمیر (سرچشمه رود سند) داشته است . در مقیاسهای کوچکتر و درون کشوری، جنگ دولت ترکیه با کردهای جنوب شرقی کشور تا حدی یک مساله مرتبط با آب است؛ حکومت قصد دارد با سدسازیهای گسترده و راه انداختن کشت و صنعتهای بزرگ، ترکیب قومی منطقه کردنشین و توان اقتصادی در آنجا را به نفع ترکها تغییر دهد. جنگ و کشتاری هم که صدام حسین بر ضد شیعیان و منداییهای جنوب عراق راه انداخت، از جهاتی به موضوع آب مرتبط بود؛ رژیم صدام با منحرف کردن آبی که از رودهای دجله و فرات به تالابهای جنوب عراق وارد میشد و راندن آن به سوی کشتزارهای جدید، قصد داشت که
سلطه خود را بر مردم آن منطقه محکمتر و قدرت اقتصادی و سیاسی همپیمانان قومی- مذهبی خود را بیشتر کند. نتیجه این کارِ حکومت وقت عراق، کشته شدن هزاران تن، بیخانمان شدن صدها هزار تن، خشک شدن آن تالابهای باشکوه و بابرکت، رقم خوردن یکی از فاجعههای بزرگ زیستمحیطی جهان و به پا خاستن توفانهای بیسابقه ریزگرد بود . جنگ دیگری که به گفته بعضی شخصیتها مرتبط با موضوع آب است، ظهور پدیده داعش و دیگر گروههای افراطی در منطقه است؛ گفتهاند که کمآبیهای پدید آمده در سوریه و عراق، بیکار شدن انبوهی از کشاورزان و تبدیلشدن آنان به حاشیهنشینان شهرها در بروز گرایشهای جنگطلبانه نقش داشته و کمک موثری بوده به سردمداران اینگونه گرایشها برای سربازگیری از خیل بیکاران.
مسوولان سیاست خارجی ایران در بیش از سه دهه گذشته، در مورد محیطزیست و مساله حیاتی آب چه تعاملی با کشورهای همسایه داشتهاند؟ واقعیت این است که فرصت سوزی به بخشی از سیاست خارجی ما بدل شده است؛ ما همانگونه که فرصتهای تاریخی مانند از هم پاشیدن شوروی را از دست دادیم (و ترکیه جای ما را در کشورهای آذربایجان و ترکمنستان و... که با ما مرزها و ریشههای فرهنگی مشترک دارند، گرفت) فرصت همکاری بر پایه سود دوسویه با عراقِ پس از صدام را هم تا حد زیادی ازدستدادهایم. با ترکیه نیز که ما برایش یک منبع سود بزرگ هستیم (ترانزیت و واردات کالا از آن کشور، فرستادن سالانه صدها هزار گردشگر، تامین گاز، ...) نتوانستهایم چنان رفتار کنیم که سود متناسبی نصیب خودسازیم. یکی از مهمترین و میتوان گفت حیاتیترین، پروژهها که میبایست در چارچوب همکاریهای دیپلماتیک با ترکیه و عراق پیش میرفت، موضوع زنده نگهداشتن دشت میانرودان (بینالنهرین) بوده که به کلی مغفول مانده است. ساخت سدهای عظیم از سوی ترکیه بر سرشاخههای دجله و فرات تاکنون تا حد زیادی سبب کم شدن آوردِ رودخانههای دجله و فرات شده و دریکی دو دهه آینده میتواند جریان این دو رود
را که سرزندگی میانرودان تاریخساز وابسته به آن است تا هشتاد درصد کم کند. اگر این سدسازیها تکمیل شود و حقابه تاریخی سوریه و عراق و محیطزیست تامین نشود، هم عراق و سوریه آسیب جدی خواهند دید و هم کشور ما به علت ورود ریز گردها و کمآب شدن شطالعرب (اروندرود) سخت گرفتار مشکلات محیطزیستی و اجتماعی- اقتصادی خواهد شد. دستگاه دیپلماسی ما تاکنون هیچ کنش درخور توجه و موثری در این زمینه نداشته است. درصورتیکه کشور ما بالقوه کشوری است تاثیرگذار و میتواند در صورتیکه ورود تمام و کمال به جامعه جهانی، از ابزارهای اقتصادی و فرهنگی خود، بیهیچ هزینه زیاد، بهرهبرداری کند و برای مثال ترکیه را به پیوستن به «کنوانسیون استفاده غیر کشتیرانی از جریانهای آبی بینالمللی» تشویق کند. این معاهده میتواند به حفظ جریانهای آبی فرامرزی (مشترک میان چند کشور) و حراست از حیات رودخانهها و سرزمینهای بهرهمند از آنها کمک کند.
بدیهی است که «رطبخورده نمیتواند منع رطب کند» و لازم است که خود ما شیوههای مدیریت منابع آبیمان را اصلاح کنیم و در مورد آبهایی که از کشور بیرون میروند، این طرز فکر را که تنها راه درست، مهار کردن آبهای مرزی است کنار بگذاریم. در این صورت است که خواهیم توانست منابع آب ورودی به کشورمان را هم بهصورت مشترک با همسایگان مدیریت کنیم. در حالی که امروزه برای مثال نه تنها نتوانستهایم افغانستانیها را از ساخت سد سلما که آب هریرود را مهار و شمال خراسان را دچار کمآبی خواهد کرد بازداریم بلکه حتی نتوانستهایم سهم خودمان را از آب هیرمند (که برای آن قرارداد هم داریم) بگیریم. اصل پایه در این «مدیریت مشترک» این است که چند کشوری که از کوهستان تا مصب میزبان رودخانه هستند، به زنده ماندن رود و به تجربههای بومی و هزاران ساله بهرهبرداری از آن احترام بگذارند و نکوشند که «مرغ تخم طلا» را بکشند تا تمام سود را یکجا و برای خود بردارند. اگر ترکیه برای تولید برق، بر دجله و فرات سد میسازد، شاید ایران و عراق بتوانند انرژی ارزانتری در اختیار آن بگذارند؛ اگر میخواهد کشاورزی کند، شاید دشتهای سوریه برای این کار مناسبتر باشد تا
تپهماهورهای جنوب شرق کشور خودش؛ اگر ایران با سد زدن بر سیروان میخواهد کشاورزی در دشتهای گرمسیری خودش را توسعه دهد، چرا در گفتوگو با عراق از آن کشور درخواست محصولات یا خدماتی باقیمتها یا تعرفههای ترجیحی نکند؛ آیا نمیشود به ازای تفاهم با افغانستان برای رسیدن آبهای هیرمند و هریرود به مقصد به آن کشور اجازه بهرهبرداری از بندر چابهار را داد؟ برای اینگونه دادوستدهای زیستمحیطی- اقتصادی بسیار گزینههای پایدار دیگر میتوان طرح کرد.
نتیجهگیری
مهار آبها در سرچشمه یا میانههای مسیر طبیعی رودخانه، آسیبهای سختی را به جامعهها یا کشورهای پاییندست وارد میسازد که دیر یا زود دود آن به چشم بالادستنشینان هم خواهد رفت؛ چنانکه ریزگردها نهفقط بر ایران و عراق که بر جنوب شرق ترکیه هم اثر گذاشته و ناامنی ناشی از ظهور افراطیگری در سوریه و عراق، امنیت ترکیه را نیز مخدوش کرده است؛ اما گفتوگوهای دیپلماتیک و یافتن راههای آشتیجویانه و طبیعت دوستانه برای بهرهبرداری از آب، برای همه بهتر خواهد بود.
ضرورت دارد که دستگاه مسوول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و نهادهای تصمیمساز در این حوزه، بهمنظور رفع یا کمتر کردن خطر بزرگی که ریزگردها برای سلامتی محیطزیست و مردم کشور ما ایجاد کرده است، گفتوگوهای دیپلماتیک گستردهیی را با کشورهای منطقه آغاز کند. در عین حال نباید از نظر دور داشت که تا جمهوری اسلامی ایران جایگاه شایسته خودش را در عرصه جهانی به دست نیاورد و با قدرتهای فرا منطقهیی تاثیرگذار در منطقه وارد تعامل نشود، نمیتوان امیدی به شکلگیری همکاری موثر منطقهیی داشت.