در شرایط کنونی اقتصاد ایران بیش از هر زمانی نیاز به برنامهریزی مشارکتی در سطح کلانشهرها، منطقهیی و ملی وجود دارد و تصمیمگیران و نظام تخصیص منابع باید به کمک اصحاب اندیشه و اصحاب رسانه قبل از مرگ سهراب به آن واقف شده و تعهد عمل داشته باشند. ربع پایانی قرن بیستم با پیشگامی کشورهای صنعتی جهان وارد دورهیی شد که از آن بهعنوان عصر شتاب تاریخ یاد میشود. یکی از مهمترین بایستههای روبهرو شدن با این شرایط شکلگیری مجموعه قابلیتهایی است که با تکیه بر آنها، امکان واکنش نشان دادن بهصورت بهموقع و مناسب در برابر این تغییرات به حداکثر برسد. این تغییرات عموما در بردارنده فرصتهایی بزرگ هستند ولی اگر قدرت انعطافپذیری وجود نداشته باشد، همان فرصتها به تهدید تبدیل میشود. در عین حال در درون این تغییرات مجموعهیی از تهدیدات وجود دارد که اگر آن قدرت انعطاف برای واکنش مساعد و بهنفع آنها در برابر تهدیدات وجود نداشته باشد، آن تهدیدات هم شکل فاجعه پیدا میکنند.
به این اعتبار، مجموعه تحولاتی که در عصر شتاب تاریخ پدیدار شده با دقت بیشتری در ادبیات توسعه مورد توجه قرار گرفته است. مثلا یکی از مولفههای کلیدی آن است که در عصر شتاب تاریخ مساله مشارکت همگانی برای اداره کشورها و مناطق به یک مساله حیاتی برای بقا تبدیل شده است. شبیه این تحول در شیوه اداره سازمانها و کشورها هم مطرح شده است و مضمون این تحول نیز عبارت از این است که مرتبا از کارایی الگوهای سلسلهمراتبی کاسته میشود و الگوهای افقی که آن هم جلوهیی از اهمیت یافتن مساله مشارکت است برجسته میشود.
در این میان، مشارکت و استفاده از حداکثر ظرفیتهای سرمایه انسانی به یک مساله تعیینکننده تبدیل میشود. در سطوح نظری روی این مساله تاکید شده که مشارکت رابطه معناداری با هزینههای هماهنگی دارد، یعنی هر قدر که مشارکت افزایش پیدا کند، هزینههای هماهنگی متناسب با آن کاهش خواهد یافت. با این حال متاسفانه در فرآیند تصمیمگیری و تخصیص منابع، فرهنگ مشارکت در نظام تصمیمگیری ما شناخته شده نیست و بههمین دلیل میبینیم که در اجزای ساختار قدرت در ایران چه در سطح ملی و چه در سطح مناطق گرایش گستردهیی برای دور زدن یکدیگر وجود دارد. مثلا گاهی میبینیم دولت تصمیم دارد بهگونهیی نقش مجلس را در بسیاری از موارد کمرنگ کند و توجیه نیز این است که مثلا اگر دولت بخواهد مجلس را در تصمیمگیری دخالت دهد، مجلس تغییراتی را طراحی میکند که با این طراحی موضوع مورد تصمیمگیری ممکن است بهطور کلی تغییر ماهیت دهد.
نمونه دیگری از دور زدن مجلس توسط دولت را میتوان در طراحی بستههای سیاسی جستوجو کرد که البته شاید نیت چنین نبود ولی در عمل چنین اتفاقی افتاد، ولی همین تجربهها نیز موفقیتآمیز نبود. باید امیدوار بود که بلوع فکری ایجاد شود تا این رویه تغییر کند، چون وقتی سیستمها پیچیدهتر میشوند عملا هزینههای هماهنگی بالا میرود و فقط از طریق جلب مشارکت، همه اجزا و ساختار میتوان این هزینههای هماهنگی را پایین آورد. البته گفتنی است که رفتار دولت پیشین در این زمینه بدتر و شبیه فاجعه بود.