گروه گوناگون روشنفکران ایران همواره دستاویز بحث نویسندگان و منتقدان کشور است. «روشنفکری از چه زمانی وارد کشور شد؟» و «نقش روشنفکران در تحولات فکری مردم ایران چقدر موثر بوده است؟» ازجمله سوالاتی است که ذهن نویسندگان و منتقدان را به خود مشغول کرده است. در باب روشنفکران ایران کتابهای زیادی نوشته نشده است اما همین کتابهای اندک هم به خوبی از عهده نقد روشنفکری ایران برآمدهاند. نخستین لایه نقد از روشنفکران ایران را میتوان در تاریخ مشروطیت کسروی مشاهده کرد. احمد کسروی در این کتاب بهطور خیلی گذرا از «منورالفکرانی» که نتوانستهاند خواستههای خود را با واقعیتهای جامعه ایران تطبیق دهند انتقاد میکند.
او میگوید که آنها اروپا را دیده بودند اما اینکه چطور اروپا به این مرحله از رشد رسیده است را متوجه نبودند. اما بعد از این انتقاد عملا انتقادهای تند روشنفکران از خود چندان زیاد نبوده و اگر هم انتقادی بوده درواقع از سوی حکومتها بوده است نه خود روشنفکران. اسدالله علم در کتاب خاطرات خود روشنفکران را به طرز مضحکی «انتلکتوئل» میخواند و آنها را به باد ریشخند میگیرد.
در ابتدای انقلاب هم روشنفکران عملا مورد نقد انقلابیون واقع شدند و این نقد از آنها آنقدر تند بود که بنا به کتاب «مقاومت شکننده» جان فوران از سال 1358 تا 1361 تقریبا 200هزار روشنفکر ایرانی از کشور مهاجرت کردند. هنوز باب نقد روشنفکران ایرانی بسته نشده است. «روشنفکران ایران در قرن بیستم / از مشروطیت تا پایان سلطنت» به نظر آخرین کتابی است که در باب نقد روشنفکری ایران نوشته شده است. علی قیصری، این کتاب را در سال 1376 در امریکا به رشته تحریر درآورده و دو سال بعد در ایران توسط محمد دهقانی ترجمه شده است.
قیصری در این کتاب، روشنفکر ایرانی در این دوره مورد نظر را کسی میداند که «اگرچه از نظر انگیزههای ایدئولوژیک و ارائه راهحل برای معضلات اجتماعی با هم اختلاف سلیقه دارند» اما «سعی دارند به بینش روز مجهز باشند و در فکر تغییر یا تحول اجتماعی و سیاسی هستند و میکوشند خود را با روح عینی دنیای مدرن، یعنی با پدیده تغییر یا تحول هم بهمثابه یک ضرورت و هم بهمثابه جریانی که به لحاظ تاریخی اجتنابناپذیر است، تطبیق دهند و مبشر آن باشند.» کتاب با مقدمهیی نسبتا بلند از «روشنفکری مدرن در ایران» آغاز میشود. شروع مقدمه بسیار جالب است و شعری از سهراب سپهری با این متن دارد: «ایران مادرهای خوب دارد / و غذاهای خوشمزه / و روشنفکران بد/ و دشتهای دلپذیر.» از همین شعر میتوان ذهن نویسنده را نسبت به روشنفکران ایرانی خواند. روشنفکرانی که قیصری آنها را دچار «فقر تئوریک» درخصوص تحلیل جامعه معاصر میداند و اینکه در دوران انقلاب عملا دنبالهرو وقایع شدند.
اینکه چرا روشنفکران ایرانی نتوانستهاند مانند روشنفکران اروپایی و امریکایی پیشرو و پیشتاز جامعه باشند نه دنبالهرو وقایع به تحلیلی برمیگردد که میگوید: «آبشخور آنها در جای دیگری است. لذا تحلیل آنها با واقعیت جامعه ایران جور در نمیآمد.»
به نوشته قیصری؛ «بسیاری از روشنفکران ایران تا پیش از انقلاب 1357 ضمن تاکید بر اهمیت آگاهی تاریخی، دارای یک ویژگی چشمگیر ایدئولوژیک بودند و آن نگرشی فرجام شناسانه بود؛ بر اساس این نگرش، آنان طبق معمول بیآنکه توجهی به اهمیت مفهوم تدریجی عمل سیاسی داشته باشند، مایل بودند خود فردی را نفی کنند و آن را در مقابل روح جمعی که وجودش مسلم فرض میشد، مقولهیی ثانوی به شمار آورند؛ این امر موجب دوری از دیدگاههای تجددگرایانهیی میشد که در نظام ارزشی مشروطه مطرح بود و جنبه فردگرایانه بیشتری داشت.»
اما چرا روشنفکران دنبالهرو وقایع شدند و هستند؟ تحلیل قیصری چنین است: «قبل از انقلاب جامعه روشنفکری و مبارزان سیاسی تندرو، با تکیه بر مارکسیسم - لنینیسم یا تشیع معترض و ستیزهجو، به دیدگاهی آرمان شهرگرا روی آورده بودند که فرد را صرفا جزیی جداییناپذیر از کل برتر به شمار میآورد و ارزش فرد را با توجه به جایگاه او در چنین کلیتی میسنجید. امتزاج این دیدگاهها مانع از آن میشد که بنیادهای بهنجار و عملی تجدد نهادینه شود و موجب میگشت فرهنگ سیاسی مخالفان در طلیعه انقلاب، بیش از آنکه عملی باشد، نمادین و استعاری به نظر رسد.» چاپ سوم کتاب روشنفکران ایران در قرن بیستم توسط نشر هرمس و با تجدیدنظر نویسنده منتشر شده است. این کتاب در 5فصل به ارزیابی روشنفکران میپردازد. روشنفکران در دوره مشروطه، روشنفکران و ناسیونالیسم دولتی، سیاست و ادبیات و انتقاد از غربگرایی و جدال بر سرتجدد؛ از عناوین این کتاب است.