ویرانه‌های اقتصاد ملی بر سر جوانان نسل هزاره

۱۳۹۵/۰۲/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۴۳۷۰۷

«نسل کرلینگ» اسمی است که سوئدی‌ها برایشان گذاشته‌اند؛ نروژی‌ها «نسل جدی» و لهستانی‌ها نسل «ژان پُل دوم»می‌گویند. چینی‌ها «کن‌لائوژو» می‌گویند؛ یعنی «نسل قدیمی‌خوار.» در ژاپن این نسل به‌خاطر آنکه به هیچ چیز توجه کامل نمی‌کند، سرکوفت می‌خورد: «ناگارازوکو»یعنی کسانی که هر لحظه مشغول دو کارند.

بی‌لُطف‌ترین نام را امریکایی‌ها انتخاب کرده‌اند: «نسل هزاره» و نیز بریتانیایی‌ها و استرالیایی‌ها: نسل ایگرگ در گوشه‌کنار دنیا، انواع و اقسام صفت‌ها برای متولدین مابین ۱۹۸۰ تا نیمه دهه ۱۹۹۰ به کار می‌رود.

برخی از این نام‌ها گویای مسائل خاصی هستند که گریبان این نسل را گرفته‌اند؛ خواه بدهکاری و خواه کمبود مسکن، بیکاری یا چیزهای ناملموس‌تری مانند ناتوانی در تصمیم‌گیری. از نظر برخی همۀ اینها صدق می‌کند.

به گزارش «ترجمان» به نقل از «گاردین» در اسپانیا جوانان را «نسل نه‌نه» می‌نامند. ویرانۀ اقتصاد ملی، این جماعت را به برزخی کشاند که نه شغلی دارند و نه تحصیلاتی. در کشوری که جوانانش بیشترین رنج را از بحران مالی اخیر کشیده‌اند، همین تعبیر الهام‌بخش نمایشی تلویزیونی به همین اسم شد.

میزان بیکاری جوانان اسپانیایی در سال ۲۰۱۳ با تقریباً ۵۶درصد به اوج خود رسید. پس از آن هم فقط کمی بهبود یافته است. تعداد اسپانیایی‌های بین ۱۸تا۲۹ سال که محرومیت جدی۹ را تجربه کرده‌اند، با رشد 20‌درصدی از ۸ درصد در سال ۲۰۰۷ به ۲۸درصد در سال ۲۰۱۱ رسید. این بیشترین میزان افزایش در اتحادی اروپا بود.

در اسپانیا به آنها «هزارتایی‌ها» هم می‌گویند؛ چون متوسط درآمد ماهان جوانان این کشور به یک‌هزار یورو رسیده است؛ اما دیوید گونزالوو، یکی از جوانان همین نسل، این تصور را خوش‌بینانه می‌داند: «پیش از بحران مالی ۲۰۰۸ این رقم دستمزد کمی محسوب می‌شد؛ اما الان که دستمزدهای ماهانۀ ششصد و هفتصدیورویی در کارند، مع‌الاسف این دستمزد و اینکه کسی شغل تمام‌وقت داشته باشد، یک موهبت حساب می‌شود.» البته می‌شد بدتر از این هم باشد. یونان که بدتر است. آنجا نسل پانصدتایی‌ها هستند. این اسم بنا به طرح دولت برای استخدام فارغ‌التحصیلان جوان با دستمزد ماهیانه 500 یورو انتخاب شد.


نسل شاید یا نسل ترور؟!

در آلمان به آنها «نسل شاید» می‌گویند: نسلی تحصیل‌کرده، با ارتباطات وسیع، چند زبانه، دارای ذهنیت جهانی و با بی‌شمار فرصت؛ اما چنان سردرگم میان امکان‌های فراروی خود که دل به هیچ کدام نمی‌دهند.

الیور یگش، روزنامه‌نگاری است که واژۀ «نسل شاید را ابداع کرده است. او می‌گوید: «ما در میانۀ دنیای شبکه‌یی فرصت‌ها خواب‌گردی می‌کنیم و در مواجهه با انبوه گزینه‌ها احساس ناامنی داریم... دیگر نمی‌دانیم چه باید کرد... می‌خواهیم آماده باشیم و هیچ چیزی را هیچ جا از دست ندهیم.»

شاید این مشکل‌ها و نگرانی‌شان دربارۀ آینده است که نسل هزاره را روی‌هم‌رفته یک نسل جدی کرده است؛ نسلی که بر خلاف پیشینیان خود، نه توان آن خوش‌بینی جسورانه را دارد و نه تاب آن لذت‌پرستی را. همین‌ها است که در سال ۲۰۱۱ تعبیر«نسل جدی» را برای این نسل نروژی‌ها به ارمغان آورد.

به‌ هر روی، اینها جماعتی‌اند که دوران‌سازترین واقعه ژئوپلیتیک زمانشان، یازدهم سپتامبر سپس «جنگ علیه ترور» بود. تروریسم برای آنها همان نقشی را دارد که تهدید جنگ هسته‌یی برای نسل انفجار جمعیت و مُسن‌ترهای نسل ایکس داشت. به‌جای آژیرها و جزوه‌هایی که خبر از آخرالزمان می‌دادند، این نسل با کنترل‌های امنیتی فرودگاه، بسته‌شدن مترو و هشدارهای مُداوم مقامات برای گزارش‌دادن رفتارهای مشکوک مواجه‌اند. آنها با تصاویر قتل‌عام در دانشگاه‌ها، باشگاه‌ها، سربازخانه‌ها، قطارها، اتوبوس‌ها، موزه‌ها، کافه‌ها، ساحل‌ها و خیابان‌های شهر بزرگ شده‌اند. لذا ترس همه جا در دلشان است. پس از جهاتی می‌توان آنها را «نسل ترور» نامید. از میان همۀ القابی که نثار این نسل می‌شود، معدودی از آنها خوشایند است. اسمی که در سوئد برایشان انتخاب کرده‌اند، کرلینگ، نام ورزشی است که اعضاء تیم بی‌تابانه یخِ جلوی سنگشان را جارو می‌کنند تا مسیر سنگ صاف و بی‌مانع باشد. به‌ادعای منتقدان، والدین این نسل هر مانعی را از پیش روی فرزندانشان برداشته‌اند، مرزی برایشان معین نکرده‌اند در برابر معلمی که می‌خواهد به آنها انضباط یاد بدهد، از کودکانشان دفاع می‌کنند و حتی همراه آنها به مصاحبۀ استخدامی می‌روند.

در چین، سیاست این کشور است که اساساً این نسل را شکل داده است. سیاست تک‌فرزندی که در سال ۱۹۷۹ یعنی یک‌سال پیش از تولد نخستین فرزندان این نسل پیاده شد، نسلی نامتوازن و عمدتا تنها به بار آورد: تعداد پسرها ۳۳میلیون نفر بیشتر از دخترها است. فارغ از نسبت بالای مردان، این نسل چینی‌های بی‌خواهر و برادر را «امپراتورهای کوچک» می‌نامند یا به تعبیر خودشان «کن‌لائوژو». آنها نسلی هستند که قدیمی‌ها را می‌خورند؛ چون به زندگی انگل‌وار کنار والدینی راضی‌اند که فرزندانشان را عاشقانه می‌پرستند. بنا به یافته‌های یک پیمایش ۷۰درصد جوان‌های چینی ایرادی نمی‌بینند که از والدینشان بخواهند برایشان خانه بخرند.


بداقبالی اقتصادی جوانان بریتانیایی

به نظر پاول اشپیواک جامعه‌شناس مرگ ژان پُل دوم در سال ۲۰۰۵ پاپ لهستانی‌الاصل و تنها پاپی که لهستانی‌ها می‌شناختند، چنان شوکی بود که این نسل را متحد و تعریف کرد و نام «نسل ژان پُل دوم» را به ایشان داد. اینکه «نسل ژان پُل دوم» یک پدیدۀ واقعی است یا ابداع رسانه‌هاست، محل بحث است. حکایت جوان‌هایی نقل می‌شود که در مراسم‌های یاد بود او تی‌شرت‌هایی به تن داشتند که با افتخار می‌گفت از «نسل ژان پل دوم» هستند. دیگرانی هم هستند که در برابر این برچسب مخالفت می‌کنند. یکی از خوانندگان لهستانی گاردین گفته است: «من چنین حسی نداشتم. شاید بشود گفت لهستان یک کشور عمدتا کاتولیک است و واکنش‌ها به مرگ پاپ وسیع بود؛ اما واقعاً ماجرای دوران‌سازی نبود. مهم بود؛ اما دوران‌ساز نه.»

در جوامع انگلیسی‌زبان، خلاقیت کمتری برای نام‌گذاری جوانان خرج می‌شود. به آنها نسل «هزاره» می‌گویند؛ چون در خاتمه یک هزار میلادی و شروع هزارۀ بعدی به دنیا آمدند؛ یا نسل ایگرگ می‌گویند چون پس از نسل ایکس آمدند. اگر به سبک یونانی، یعنی بر اساس مسائل اصلی‌شان، نام‌گذاری می‌شدند، باید در بریتانیا و استرالیا «نسل اجاره» و در ایالات متحده «نسل بدهی» نام می‌گرفتند.

جوانان بریتانیا از دو جبهه ضربه خورده‌اند: قیمت‌های سرسام‌آور خانه ازیک‌سو و دشواری‌های اشتغال ازسوی‌دیگر. در سال ۱۹۹۱، ۶۷درصد از افراد ۲۵تا۳۴ ساله در انگلستان صاحب‌خانه بودند. این رقم در بازۀ ۲۰۱۱تا۲۰۱۲ به ۴۳درصد کاهش یافته است. آنهایی که توان خرید خانه ندارند باید اجاره کنند. منظرۀ غم‌انگیزی پیش چشم آنهایی است که اجاره می‌کنند: اجاره‌نشین‌ها بطور متوسط ۴۷درصد درآمد خالصشان را برای اجاره می‌دهند و این رقم در شهر لندن به ۷۲درصد می‌رسد.

وخیم‌تر آنکه احتمال بی‌کاری جوانان بریتانیا سه‌برابر سایر گروه‌های سنی است. این نابرابری در اکثر کشورهای دیگر نیز دیده می‌شود. در کل ۱۴/۴درصد از جوانان ۱۶تا۲۴ساله مشغول تحصیل یا کار تمام‌وقت نیستند که این رقم برای کل نیروی کار این کشور ۵/۷درصد است. چنین شکافی در ۲۰سال گذشته سابقه نداشته است.

در استرالیا از قدیم‌الایام خانه‌یی ساده در میان یک زمین هزارمتری را «رویای بزرگ استرالیایی» می‌دانسته‌اند. اما هم‌اکنون جوانان راهی به بازار مسکن یا آن اسطورۀ ملی نمی‌یابند.

در سال ۱۹۷۵ چهار برابر متوسط درآمد سالانۀ خانوار برای خرید یک خانه در سیدنی کفایت می‌کرد. این ضریب اکنون به ۱۲رسیده است. الکساندر آلن، جوان ۲۵ساله فقط با قرض ۴۰هزار دلار از والدینش توانست ملکی بخرد. او مجبور بود در سه شغل کار کند تا قرضش را پس بدهد. می‌گوید: «اساسا آدم فقیری بودم.»


پژواک نسل انفجار جمعیت

در ایالات متحده، این نسل با بدهی تعریف می‌شود. بیش از ۴۰میلیون نفر وام دانشجویی دارند: هریک بطور متوسط ۲۹هزار دلار و مجموعا بیش از یک‌تریلیون دلار بدهکارند. از زمان نسل قبل تاکنون، هزینۀ تحصیلات دانشگاهی در امریکا سر به فلک کشیده است: میزان آن از ۱۹۷۸تا۲۰۱۰، نزدیک به ۱۱۲۰درصد رشد کرده است. در این بازار پرمخاطرۀ اشتغال، بازپرداخت این بدهی‌ها برای آنها دشوار است.

لوسیا دان، استاد اقتصاد در دانشگاه ایالتی اوهایو می‌گوید:«این نسل نه‌تنها وامی با بهره بیشتر می‌گیرند، بلکه بازپرداخت این وام‌ها نیز برایشان بیشتر طول می‌کشد. این بچه‌های بیچاره وقتی از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند، اندازۀ وام یک خانه بدهکارند.» شاید یکی از نام‌های بسیار متناسب برای این نسل، «پژواک نسل انفجار جمعیت باشد: ازیک‌سو به‌واسطۀ افزایش نرخ زادولد در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ نسل ایگرگ هم‌اندازه نسل انفجار جمعیت (متولدین ۱۹۴۶تا۱۹۶۴) است و ازسوی‌دیگر، بسیاری از ارزش‌های این دو نسل مشابه‌اند. هرچند نسل هزاره نمی‌خواهد ناکامی‌های نسل انفجار جمعیت را تکرار کند و آن نسل را به‌ خاطر انباشت ثروت و تخریب محیط‌زیست نکوهش می‌کند عملا بسیاری از خواسته‌های همان نسل را دارد: در بریتانیا و استرالیا دنبال خانه‌دارشدن است، در ایالات متحده می‌خواهد از قید وام‌هایش رها شود، در اسپانیا و یونان می‌خواهد شغل و آینده‌یی داشته باشد. گویا علاوه‌بر انعطاف‌پذیری، انصاف و مدارا، یعنی صفاتی که به عنوان نقطۀ قوت این جوان‌ها جار زده می‌شوند، نسل هزاره از سرمایه‌داری می‌خواهد همانطور که برای نسل‌های پیشین خوش‌یمن بود، به وعده‌اش به ایشان هم وفا کند. آنتونیو آلامینوس، استاد دانشگاه اسپانیایی می‌نویسد:«مشکلی که جوانان اسپانیایی و بسیاری جوانان اروپایی در آماده‌سازی خود با آن مواجه‌اند، آن است که در دنیای سرمایه‌داری مصرف‌گرا می‌خواهند مانند والدینشان زندگی کنند.» او می‌نویسد: «سرمایه‌داری از آنها دل کنده است؛ ولی آنها نمی‌خواهند رابطه‌شان تمام شود.»

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر