فساد اداری یکی از معضلات جدی اقتصاد امروز کشور است؛ تا آنجا که به تجارت فرامرزی کشور مربوط میشود، برای نگارنده، اعلام اینکه افزایش تعرفه کالاهای وارداتی به افزایش قاچاق کالا منجر خواهد شد، همیشه واقعیتی تلخ بوده است. اینکه چرا اخلاق کسبوکار و مسوولیتهای اجتماعی یا حتی مجازاتهای قانونی نمیتوانند باعث شوند تا این وابستگی تعدیل شود میتواند بخشی از پاسخ چه باید کرد در این زمینه باشد. فرزاد مینویی دانشآموخته دانشگاه صنعتی شریف و دانشجوی دکترای مدیریت دانشگاه کلورادوی امریکا و مدرس مدیریت دانشگاه تهران است. آنچه در زیر میخوانید حاصل مطالعات و تحقیقات این مدرس دانشگاه در زمینه اخلاق در کسب و کار است.
آیا تنها چند سیب فاسد منجر به فاسد شدن همه سیبها میشود؟
مساله اخلاق در حوزه کسب و کار یکی از مسائل مبتلا به تمام جوامع است. شاید یکی از مهمترین وقایعی که در ابتدای هزاره سوم رخ داد، مورد شرکت انرون (Enron) در امریکا بود. طی سالهای دهه ۱۹۹۰ شرکت انرون به عنوان پیشروترین و نوآورانهترین شرکت امریکایی شناخته میشد. انرون در صنایع گستردهیی فعالیت داشت و در آغاز هزاره سوم نوید عصر نوین اقتصادی را میداد. در دوران اوج شرکت، قیمت هر سهم انرون به ۹۰ دلار رسیده بود و ارزش کل شرکت بالغ بر ۷۰ میلیارد دلار برآورد میشد. اما در سال ۲۰۰۱ به تدریج خبرهای ناگواری از انرون به گوش میرسد و مشخص میشود شرکت با دستکاری در اسناد حسابداری، بدهیها و زیانهای خود را به مدتی طولانی پنهان میکرده است. با شروع این خبرها سقوط آزاد سهام انرون شروع میشود و قیمت سهام آن در عرض مدت کوتاهی به چند پنی میرسد. انرون در پایان ۲۰۰۱ اعلام ورشکستگی میکند و ۱۶ نفر از مدیران ارشد آن به جرم جعل و کلاهبرداری محاکمه میشوند و یکی از بزرگترین شرکتهای امریکا تقریبا یک شبه ناپدید میشود. اما اثرات سقوط انرون بسیار وسیع بود. سقوط انرون موجب شد تا چهارهزار و پانصد نفر شغل خود را از دست بدهند. در عرض
تنها چند روز سرمایهگذاران ۶۰ میلیارد دلار از دست دادند و این برای بسیاری از اقشار طبقه متوسط امریکا به معنی از دست دادن پس انداز یک عمرشان بود. بیسابقهترین سقوط ارزش بازارهای مالی امریکا در زمان صلح رخ داد و اعتماد مردم به نظام اقتصادی امریکا بهشدت افت کرد. همینطور رییسجمهور وقت امریکا، جورج دابلیو بوش که روابط نزدیکی با مدیرعامل شرکت انرون داشت و در رقابتهای انتخاباتی توسط وی حمایت مالی شده بود بهشدت تحت فشار و انتقاد قرار گرفت. اما پس از این حوادث بسیاری از محققان، صاحبنظران و تحلیلگران در امریکا شروع به بررسی علل این اتفاق کردند. جامعه دانشگاهی و بهویژه مدارس آموزش کسب و کار که محل تربیت مدیران و رهبران آینده بودند، به این فکر افتادند تا پی ببرند در کجای کار اشتباه کردند و چگونه میتوانند جلوی تکرار این اشتباهات را بگیرند؟ پس از این اتفاق شاهد آن هستیم که حجم آموزش، تحقیق و مطالعه در دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی امریکا در حوزه اخلاق در کسب و کار سرعت میگیرد.
پروندههای فساد مالی و تاثیر آن در حوزه کسب وکار
در ایران، طی سالهای اخیر چندین پرونده فساد مالی با ابعاد گسترده کشف شدهاند. جز این موارد کلان هر از گاهی موارد دیگری مانند بازکردن بخیه چانه کودک چهار ساله اصفهانی توسط پزشک معالج به دلیل نپرداختن حقالزحمه پیش میآید که خاطر جامعه را آزرده میکند. اما در ایران واکنش جامعه دانشگاهی کشور، محققان، جامعهشناسان و مدرسان دورههای کسب و کار نسبت به این پدیدهها چه بوده است؟ واکنش نظام آموزش و پروش ما به این رویدادها چه بوده است؟ چه برنامههای تحقیقاتی و آموزشی برای بهبود آموزش و مطالعه اخلاق در مدارس و دانشگاههای کشور دردست تهیه و اجرا هستند؟ بسیاری از افراد درگیر در این موضوعات دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و تقریبا همه آنها تحصیلات ابتدایی و متوسطه را گذراندهاند. چرا با وجود تدریس دروس مختلف در حوزه مسائل مذهبی و اخلاقی، شاهد این موضوعات هستیم؟ آیا مجموعه این آموزشها از کارآیی لازم برخوردار بودند؟ آیا وقت آن نرسیده است که در مراکز آموزشی، دانشگاهی، حوزوی کشور نگاه عملیتر و شفافتری به حوزه اخلاق در کسب و کار انداخته شود؟ برخلاف ظاهر، مسائل اخلاقی بسیار پیچیده و با ابعاد مختلفی هستند، این درحالی است که
در ایران عمدتا مسائل اخلاقی در چارچوبهای گزارههای بسیار ساده تبیین و آموزش داده میشود و در عمل و در محیط پیچیده کنونی که بیشتر تصمیمات دارای ذینفعان مختلف با منافع بعضا متناقض هستند، کارآیی ندارد. مهمتر از آن، نگاه سادهانگارانه به موضوع اخلاق، موجب میشود سیاستگذاران سیاستهای ناکارآمدی را در مواجهه با پدیدههای غیراخلاقی اتخاذ کنند. برای مثال ممکن است نگاه سیاستگذار این باشد که تنها یک یا چند فرد با نیت شیطانی و به صورت برنامهریزی شده و هدفمند تصمیم میگیرند تا یک کار غیراخلاقی انجام دهند و موجب انحطاط یک سیستم شوند. در این صورت سیاستهای احتمالی شامل جستوجو کردن و پیدا کردن افراد با نیت بد، حذف آنها از سیستم و اتخاذ سیاستهایی برای جلوگیری از ورود چنین افرادی به سیستم خواهد بود. اما آیا این دیدگاه تبیینکننده همه واقعیت است؟ چرا بسیاری از متهمان و مجرمان اقتصادی تا لحظه آخر نه تنها خود را گناهکار نمیدانستند بلکه خود را کارآفرین یا خدمتگزار جامعه تصور میکردند؟ آیا ما در ایران نیاز به تئوریهای دقیقتری برای تبیین علل بروز رفتارهای غیراخلاقی نداریم؟ یکی از نخستین تئوریها در این حوزه مربوط به
«گری بکر» اقتصاددان برنده جایزه نوبل و استاد دانشگاه شیکاگواست. «گری بکر» بنیانگذار تئوری عقلایی در این حوزه است که در جامعه ما نیز عدهیی دلیل بروز رفتارهای غیراخلاقی و مجرمانه را در همین چارچوب تبیین میکنند. از منظر مدل عقلایی فرد برای انجام رفتار مجرمانه یا غیراخلاقی سه عامل را در نظر میگیرد: «منفعت حاصل از رفتار غیراخلاقی، هزینه ناشی از آن و احتمال گیرافتادن» در مدل عقلایی جایی برای اصول اخلاقی وجود ندارد و شما صرفا بر اساس تحلیل هزینه-فایده تصمیم میگیرید که آیا رفتار غیراخلاقی از خود نشان دهید یا خیر. بنابراین دستورالعمل این مدل برای کاهش رفتارهای مجرمانه مشخص است: «افزایش هزینه عمل مجرمانه و افزایش احتمال دستگیر کردن فرد مجرم» البته مدل بکر، اذعان دارد که یک جامعه نمیتواند بهطور کل رفتارهای مجرمانه و غیراخلاقی را به صفر برساند چرا که درعمل باید هزینه بسیار سنگینی بپردازد تا هزینه انجام جرم برای همه افراد جامعه از مطلوبیت آن بیشتر شود.
متخصصان علوم رفتاری در زمینه بروز رفتارهای غیر اخلاقی چه میگویند؟
از سوی دیگر باید پرسید که؛ آیا مدل عقلایی بهطور کامل توضیحدهنده بروز رفتارهای غیراخلاقی است؟ گروه دیگری از متخصصان علوم رفتاری در سالهای اخیر مجموعهیی از آزمایشات تجربی انجام دادند و به نتایجی رسیدند که با پیشبینیهای مدل عقلایی همخوانی ندارد. در این آزمایشات شرایط به گونهیی طراحی شده بود که افراد میتوانستند با دروغگویی بیشتر پاداش مالی بیشتری دریافت کنند. آیا تنها افراد کمی بودند که به میزان خیلی زیادی در این آزمایشات دروغ گفتند و پاداش مالی زیادی را به دست آوردند؟ خیر، در کمال تعجب بیشتر افراد دروغ گفته بودند اما به میزان کمی. همچنین این مطالعات نشان داد که افراد بر طبق مدل عقلایی رفتار نمیکنند. افزایش پاداشی که فرد میتوانست از دروغگویی به دست آورد تاثیری در میزان دروغگویی افراد نداشت. همچنین با افزایش احتمال کشف تقلب در آزمایشات، میزان دروغگویی ثابت باقی ماند. چگونه میتوان رفتارهای افراد در این آزمایشها را توضیح داد؟ چگونه افراد میزان رفتارهای غیراخلاقی خود را افزایش میدهند؟ این نتایج چه پیامهایی را برای کاهش رفتارهای غیراخلاقی در عمل میدهد؟ اسکار وایلد میگوید: «اخلاقیات، مانند هنر، به
معنی کشیدن خطی در جایی است.» به نظر میرسد وقتی ما میخواهیم اعمال غیراخلاقی انجام دهیم خطی را برای خود رسم میکنیم که از آن فراتر نرویم. ولی این خط را کجا رسم میکنیم؟ تا حدی ممکن است از مقایسه کردن مزیت اقتصادی احتمالی با حاصل ضرب احتمال گیرافتادن در میزان عواقب مجازات این خط را رسم کنیم (مدل عقلایی) . اما به نظر میرسد ما تاحدی ملاحظات و استانداردهای اخلاقی را نیز درنظر میگیریم. برای مثال، مطالعات نشان داده است هرچه این استنباط وجود داشته باشد که عواقب یک عمل غیراخلاقی بر زندگی دیگران اثرات مخربتری بگذارد، احتمال کمتری وجود دارد تا فرد آن عمل را انجام دهد.
مطالعات زیادی تایید میکنند که افراد برای بروز رفتارهای غیراخلاقی شروع به توجیه کردن آن نزد خود میکنند.
این طور به نظر میرسد که انسانها دوست دارند که در نظر خود افراد اخلاقی به نظر برسند و این موضوع برای آنها مطلوبیت روانی ایجاد میکند. اما از طرف دیگر بروز رفتارهای غیراخلاقی و مجرمانه میتواند برای فرد مزایای مالی و اقتصادی نیز به همراه داشته باشد. اما ذهن انسان انعطافپذیر است و برای آنکه فرد هم از مزیتهای اعمال غیراخلاقی خود بهرهمند شود و هم در نظر خود فرد اخلاقی به نظر برسد میتواند تاحدی و نه خیلی زیاد از اصول اخلاقی خود فاصله بگیرد.
به این منظور انسان در ذهن خود شروع به منطقی جلوه دادن عمل خود میکند تا بین این دو نیرو تعادل برقرار کند. بنابراین مرزی وجود دارد که گرچه فرد رفتار غیراخلاقی از خود بروز میدهد ولی همچنان میتواند خود را فردی اخلاقگرا قلمداد کند.
مطالعات حوزه رفتاری نشان میدهد یادآوری اصول اخلاقی بلافاصله قبل از زمانی که احتمال دارد فرد از خود رفتار غیراخلاقی بروز دهد تا حد زیادی جلوی فرآیند منطقی جلوه دادن عمل را میگیرد و احتمال بروز رفتار غیراخلاقی بهشدت کاهش مییابد. این نتایج میتواند در فرمهای خود اظهاری مالیاتی و بیمه، آزمونهای امتحانی، مصاحبههای استخدامی و غیره برای کاهش تقلب بهکار رود. اگر از افراد درست پیش از شروع کار خواسته شود تا تعهد اخلاقی دهند که در کمال صداقت عمل کنند بهشدت میتواند در کاهش تقلب موثر واقع شود.
اما ما چگونه رفتارهای غیراخلاقی خود را توسعه میدهیم؟ برداشتن ارتباط مستقیم بین پاداش عمل مجرمانه و پول نقد، فرآیند منطقی جلوه دادن عمل غیراخلاقی را در ذهن فرد تسهیل میکند. این بدان معنی است که اگر پاداش عمل مجرمانه در قالب دیگری به جز پول نقد دریافت شود، احتمال بروز آن عمل بهشدت افزایش مییابد. به همین دلیل است که برای مثال در کد اخلاقی شرکت IBM بصورت کاملا روشن، شفاف و صریح دریافت هر نوع هدیه، به هر میزان و در هر قالبی از طرف مشتریان یا تامینکنندگان نهی شده است. نبود سیاستهای روشن سازمانی زمینه را برای فرآیند توجیه کردن در ذهن افراد فراهم میکند.
انتشار اخبار منفی به افزایش رفتارهای نابهنجار میانجامد
در روزنامهها و سایتهای خبری دایما اخبار فسادهای اقتصادی یا بیقانونی منتشر میشود. اثر مشاهده این رفتارهای غیراخلاقی بر اخلاقهای ما چیست؟ بر اساس مدل عقلایی این موضوع به بیشتر شدن رفتارهای غیراخلاقی و مجرمانه میانجامد؛ چرا که فرد احساس میکند دیگران به راحتی تقلب و بیقانونی میکنند و به این نتیجه میرسد که احتمال کشف جرم پایین است یا تقلب عواقب سنگینی برای او به همراه ندارد.
مطالعات نشان میدهد مشاهده رفتارهای غیراخلاقی دیگران در واقع به فرد توجیه اجتماعی میدهد و او را به این نتیجه میرساند که نوعی توافق جمعی روی انجام آن عمل غیراخلاقی وجود دارد و فرآیند منطقی جلوه دادن را در ذهن فرد تسهیل میکند. اما جالب آنکه آزمایشات نشان داده اگر فردی که دست به رفتار غیراخلاقی میزند خارج از گروه یا طبقه اجتماعی افراد باشد نه تنها تقلب افزایش نمییابد بلکه کاهش پیدا میکند. چراکه عمل آن فرد توجیه اجتماعی برای آنان ایجاد نمیکند و آن را به عنوان سیگنالی برای انجام عمل غیراخلاقی در نظر نمیگیرند. دیگر آنکه اگر افراد تنها عمل خود را نزد خود توجیه کنند و مجبور نباشند نزد دیگران موجه جلوه دهند، احتمال آنکه رفتارهای غیراخلاقی با ابعاد بزرگتری انجام دهند بیشتر میشود. داشتن توجیه نزد خود حتی کمک میکند که فرد رفتارهای غیراخلاقی خود را بیشتر توسعه دهد. شفافیت در مکانیسمهای تصمیمگیری، بحث در مورد جنبههای مختلف تصمیم و درگیر کردن ذینفعان مختلف در فرآیند تصمیمگیری، احتمال یک تصمیم اخلاقیتر را افزایش میهد. در همین راستا؛ اگر به جمله اسکار وایلد برگردیم ما خطوط اخلاقی را جایی رسم میکنیم که از
آن به بعد توجیه کردن آن برایمان ممکن نباشد. بنابراین اینگونه به نظر میرسد بروز رفتارهای غیراخلاقی فراتر از تحلیل هزینه-فایده ساده است و یک سیستم نباید تمام توجه خود را معطوف به رفتارهای کنترلی و تنبیهی کند. در بیشتر مواقع رفتارهای غیراخلاقی مربوط به این است که ما با چه میزان از انجام اعمال غیراخلاقی راحت هستیم. اگر در سازمان یا سیستمی چنین رویکردی به اخلاق حاکم باشد، حال سوال این است چه سیاستهایی اتخاذ شود تا افراد با میزان کمتری تقلب کردن احساس راحتی کنند، چه قوانینی ایجاد شود که انعطافپذیری ذهن انسانها را در منطقی جلوه دادن رفتارهای غیراخلاقی کاهش دهد و در چه زمانهایی به افراد اصول اخلاقیشان
یادآوری شود.
خسارت مفسدان اقتصادی به جامعه
نکته پایانی آنکه در یک سری از آزمایشات انجام شده در این حوزه، تنها دوازده نفر به میزان سنگینی تقلب کردند و در مقابل نزدیک به هجده هزار نفر هریک به میزان اندکی تقلب کردند. مجموع خسارتی که به برگزارکنندگان آزمایشات از سمت افرادی که به میزان کمی تقلب کرده بودند زده شد، 240 برابر افرادی بود که تقلبهای سنگین کرده بودند. به نظر میرسد در یک جامعه نیز با همین وضع روبهرو هستیم. گرچه در ظاهر تعداد اندکی از مفسدان اقتصادی به نسبت ظاهرا زیادی به جامعه خسارت میزنند، اما اگر بیاخلاقی در جامعهیی گسترش یابد، صرفا از منظر اقتصادی هزینه کل ناشی از بیاخلاقی همه افراد، به مراتب فاجعه بارتر از هزینه بیاخلاقی عده قلیلی مفسد اقتصادی و به اصطلاح «دانه درشت» است. این نشان میدهد که گسترش این دیدگاه که تنها چند سیب فاسد باعث خرابی سبد سیبها هستند چقدر میتواند، گمراهکننده باشد. بدتر آنکه نشان دادن چهره چند مفسد اقتصادی و مجازات آنان خیال همه را تا مدتی آسوده میکند و راه را برای جلوگیری از اقدامات موثرتر میبندد.