قرارداد محرمانه «سایکس-پیکو» صدساله شد. توافقی بین «سر مارک سایکس»، انگلیسی و «فرانسوا ژرژ پیکو» فرانسوی که به موجب آن تحت برنامهیی محرمانه تقسیمبندی مناطق تحت کنترل عثمانی پس از فروپاشی این امپراتوری مشخص شد.
روزنامه واشنگتن پست در یادداشتی به مناسبت صدمین سالگرد انعقاد قرارداد سایکس-پیکو به شرایط این روزهای خاورمیانه پرداخته که گویا آبستن توافق اینچنینی دیگر است: در نتیجه این توافق پس از سالها دسیسه امپریالیستی، عراق، سوریه، (فلسطین)، اردن و لبنان شکل گرفتند، کشورهایی که اکنون قلب خونبار خاورمیانه هستند.
این توافق محرمانه که در آن روسیه تزاری نیز از تقسیم سرزمینهای تحت استیلای امپراتوری عثمانی سهم برده و جزوی از این توافق بود، پس از رخداد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، از سوی حکومت انقلابی بلشویکها افشا شد. به فرمان لنین و لئو تروتسکی، کمیسر امور خارجه بلشویکها، متن کامل موافقتنامه به عنوان بخشی از یک «توطئه امپریالیستی» در ۲۳ نوامبر ۱۹۱۷ در روزنامههای «ایزوستیا» و «پراودا» منتشر شد و سه روز بعد این سندِ تا آن زمان محرمانه، در یک روزنامه انگلیسی بازتاب یافت.
اگرچه مفاد این به اصطلاح «موافقتنامه سایکس-پیکو» یک به یک اجرا نشد، اما زمینه ماموریت از سوی نهاد بینالمللی «جامعه ملل» به فرانسه و بریتانیا را فراهم آورد تا حوزه نفوذ خود در این منطقه استراتژیک را تعیین کنند.
سالگرد این قرارداد اکنون به محلی برای منازعاتی با این موضوع تبدیل شده است که پس از شکست گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه در این آشوب برجا مانده چه باید کرد، چرا که قرارداد سایکس- پیکو به خوبی میتواند سنگ محکمی برای وقایع پس از داعش باشد. آیا عراق و سوریه باید به مرزهای فعلی و سیستمهای سیاسی مرکزی خود بازگردند که این به معنی زندگی کنار هم سنیها، شیعیان، کردها و گروههای کوچکتری است که طی جنگ همواره له و علیه یکدیگر بودهاند؟ درباره لبنان چه طور؟ توافق تشریک قدرت چه گروههایی باعث خروج از این بن بست سیاسی خواهد شد؟
تعجبآور نیست که افراد مختلف پاسخهای متفاوتی برای این سوالات دارند. یکی از دیدگاههای رایج این روزها میگوید، عراق و سوریه باید دولتهای ملی تلقی شوند. براساس این ایده، این دو کشور مدتها پیش از توافق سایکس-پیکو متشکل از گروههای متفاوتی بوده که همواره با یکدیگر رقابت داشتهاند. طی یک سده اخیر مردم این کشورها سعی کردهاند تا هویت ملی خود را بر برتری نژادی و قومی خود سوار کنند و حالا تلاش برای بازآرایی مرزها مشکلات بیشتری را ایجاد خواهد کرد.
مایکل رابین، محقق موسسه «امریکن اینترپرایس» در این باره توضیح میدهد: هیچ راهی وجود ندارد که مرزهای این دو کشور را تغییر داد و چند کشور یک دست ایجاد کرد. تلاش برای این کار حتی منجر به پاکسازی نژادی و قومی میشود.
در این میان اما مکتب دیگری وجود دارد که میگوید، حمایت از تفکر بازگشت کامل این دو کشور به حالت اولیه احمقانه است؛ در حالی که سران کردستان عراق به نظر میرسد، تصمیم دارند جهت استقلال تلاش کنند و محل اختلافشان تنها تاریخ انجام این امر است. مسرور بارزانی، رییس شورای امنیت کردستان عراق پیش از این گفته بود: عراق یک شکست مفهومی است؛ آن هم با مردمی که برای اشتراک یک آینده نامعلوم، تفاهمات بسیار اندکی دارند. گروه تروریستی داعش در این میان مرز بین عراق و سوریه را به عنوان خطی که دو منطقه بزرگ سنی نشین را در دو کشور از هم جدا کرده بود، پاک کرد. در همین حال تعدادی از متفکران و سران عربی میگویند: غرب باید از این منازعه بیرون بماند. این افراد میگویند: سایکس-پیکو و حتی جورج بوش، رییسجمهور سابق امریکا به اندازه کافی به منطقه آسیب رساندهاند. این در حالی است که عده دیگری معتقدند این بلوا تنها با دخالت خارجی حل خواهد شد؛ نه دخالت خارجی به معنی تجاوز غربیها به منطقه بلکه به معنی حضور قابل اعتماد سازمان ملل مانند آنچه پس از جنگ بر سر یوگسلاوی آمد.
بهیالدین حسن، یکی از فعالان حقوق بشر مصر در این باره میگوید: راهحلهای سنتی در خاورمیانه عمل نمیکند؛ چراکه اکنون حتی بسیاری از دولتهای منطقه برای مدیریت مردم خود کفایت و صلاحیت کافی ندارند. در این میان دولت باراک اوباما، رییسجمهوری امریکا خوانش «بیرون ماندن از این ماجرا» را انتخاب کرده است. زمینه اصلی این انتخاب این است: «منافع خود را به دقت تعریف کرده و با تمرکز قاطع بر آنها به دنبال دستیابی به آنها باشید.» برت مک گورک، فرستاده ویژه اوباما به خاورمیانه اخیرا در مصاحبه با نیویورکر به این مساله اشاره کرده بود. در عراق این سیاست به این معنی خواهد بود که بهشدت بر ایجاد یک دولت مرکزی و تقویت حیدر العبادی، نخستوزیر ضعیف آن سرمایهگذاری شود. امید این است که العبادی بتواند پوشش سیاسی کافی را برای بازسازی ارتش عراق توسط امریکا جهت باز پسگیری موصل از داعش فراهم کند. در سوریه جان کری، وزیر خارجه امریکا به صورت خستگیناپذیر به دنبال ایجاد صلح بین طرفهای درگیر و سپس دولت انتقالی است که در واقع در آن دولت و ملتی که گمان میکنند، مظلوم واقع شدهاند تشکیل یک واحد سیاسی بدهند. این سیاست، دلیلی است که اوباما برای
توجیه و منطقیسازی تصمیماش مبنی بر عدم حمایت بیشتر از اقدامات براندازانه علیه بشار اسد، رییسجمهوری فعلی سوریه از آن استفاه میکند.
مساله این است که با این رویکرد حداقلگرایانه، دستیابی به یک نتیجه کارآمد درباره آینده دو کشور ممکن نخواهد بود. حتی اگر ائتلاف ضد داعش بتواند طی یک سال یا سالهای آینده گروه داعش را با باز پسگیری موصل و رقه شکست دهد هیچ برنامه واقعگرایانهیی برای مرزها و ساختارهای سیاسی پس از آن وجود ندارد.
خارج از دولت تعداد کمی از مردم معتقدند که عراق و سوریه آیندهیی با وضعیت فعلی خود خواهند داشت. در کمترین حالت این کشورها باید مانند بوسنی پس از جنگ یوگسلاوی به دولتهای فدراتیو تبدیل شوند. اما چه کسی این راهحل را توصیه میکند و چگونه این راهحلها عملی خواهند شد؟ چیزی است که برخی معتقدند شاید دولتهای بزرگ و قدرتهای تاثیرگذار در منطقه بتوانند در موردش تصمیم بگیرند.