گروه اقتصاد اجتماعی سپیده پیری
اول ماه مه و حتی روزهای بعد از آن در تقویم سراسر جهان برای ستایش دستهایی که آیینه روزگار هستند و بوی نان میدهند نامگذاری شده است. روزی برای قدردانی از مقام کارگرانی که به همت آنان چرخ تولید و صنعت و توسعه کشور میچرخد و چه بسا خودشان در لابه لای چرخ دندهها ی آن له میشوند. دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی میزبان صاحب نظرانی شده تا به بررسی مسائل رفاهی زندگی کارگران بپردازند. آنچه در زیر میخوانید بخشهایی از مهمترین مباحث مطرح شده در همایشی است که به همت انجمن علمی تعاون و رفاه اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی با همکاری انجمن جامعهشناسی و برنامهریزی برگزار شد.
مبارزه با آرمان گرایی
سیامک طاهری، روزنامهنگار به عنوان نخستین سخنران این همایش به ذکر تاریخچه جنبش کارگری در ایران پرداخت. وی تاریخچه این جنبش را در ایران بزرگ و پر افتخار دانست. به گفته طاهری بسیاری از کنشهای کارگران در ایران فراتر از سطح ملی است که به واسطه آن توانستهاند در سطوح جهانی و بینالمللی خبرساز شوند. به گفته وی آغاز جنبشهای کارگری در ایران متاثر از مهاجرت کارگران ایرانی به باکو است. کارگرانی که بهدلیل قحطی، گرسنگی و مشکلاتی که در جمهوری آذربایجان داشتهاند به ایران آمده و نخستین پایههای شکلگیری سندیکاهای کارگری را در زمان مشروطه بنا گذاشتند. شعارهای مزد عادلانه، کار روزانه 8 ساعت و زمین برای دهقانان به عنوان نخستین مطالبات جمعی کارگران در تاریخ به ثبت رسید، چرا که تا پیش ا زآن، زمان کار از طلوع آفتاب تا حوالی غروب محاسبه میشد. وی با بیان بخشهایی از خاطرات شخصی کارگران، رنجهای معیشتی آنان را بار دیگر به عرصههای عمومی کشاند. این روزنامهنگار معتقد است که در ایران طبقهیی تحت عنوان طبقه کارگر وجود داشته است اما شاید مبارزه با آرمانگرایی بود که به باور برخی منجر به از بین رفتن یا کمرنگ شدن کنشهای این طبقه
شد.
واگرایی ذهنی در میان متحدان دو طبقه
پرویز صداقت پژوهشگر حوزه اقتصاد به عنوان سخنران بعدی این همایش گفت: «در بررسی پروژه سیاسی طبقه کارگر ایران به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که آیا طبقه متوسط جدید که در اصطلاح کارگران یقه سفید از آنها یاد میشود متحدان کارگران یقه آبی هستند یا خیر؟همچنین ویژگیهای این طبقه چیست. ؟»
وی در توضیح سوال خود افزود: «در جریان تکامل و تطور سرمایه داری که از نیمه دوم قرن بیستم به بعد رخ داد باعث شد طیف جدیدی از مزدبگیران وارد بازار کارشوند. در چنین شرایطی دولت میبایست نقش مهمتر و اساسیتری در اقتصاد سرمایه داری ایفا کرده و سرمایهگذاریهای بنگاهی گسترده و خارج از توان بخش خصوصی صورت بگیرد. از سوی دیگر چرخههای رکود و رونق اقتصادی احساس نیاز نسبت به دخالت دولت را ایجاد میکرد. همه این عوامل دست به دست هم داد تا زمینه دخالت دولت در حوزههای مختلف و به دنبال آن بروکراسی پیچیده و گستردهیی شکل بگیرد. بنابراین در پاسخی کوتاه به پرسشی که در ابتدا مطرح شد باید بگویم که با بررسی شرایط عینی درمییابیم که طبقه متوسط متحدان طبقه کارگر بودند اما مسله اصلی اینجاست که چرا خاستگاه و اولویتهای ذهنی این دو طبقه در ایران امروز تا این حد متفاوت به نظر میرسد. برای مثال کنشگریهای طبقه کارگر به سمت و سویی متفاوتتر از طبقه متوسط جدید گرایش داشته است. به عبارت دیگر نوعی واگرایی میان دو طبقه به وجود آمده است. این پژوهشگر حوزه اقتصاد در ادامه به بررسی طبقه متوسط جدید یا همان کارگران یقه سفید طی چند دوره زمانی
مستقل پرداخت.
صداقت هشت مرحله تکوین و تطور طبقه متوسط جدید در ایران را اینگونه طیقهبندی کرد:
1. مرحله تکوین دوران رضاشاه
2. مرحلهای که در آن نخستین کنشها و نقشآفرینیهای سیاسی این گروه رخ داد، متعلق به دهه 1320 و جنبش ملیشدن صنعت نفت است.
3. مرحله رشد بطئی و پیوسته این طبقه در دهههای 1330 و 1340
4. مرحله رشد جهش گونه طبقه متوسط جدید در یک بازه 6 ساله از 1356-1350
5. مرحله کنشگری سیاسی این گروه در شکلگیری انقلاب اسلامی 1360-1357
6. مرحله عقبنشینی که در سال 1360 رخ داد
7. مرحله باززایی 1388-1376
8. مرحله فشار اقتصادی و زوال و فرسایش این طبقه 1390تاکنون
گسست طبقه متوسط با شاه
به گفته صداقت، مرحله تکوین طبقه متوسط جدید در دوران رضا شاه طی سالهای 1320-1300 با تحقق خواستههای برخاسته از انقلاب مشروطه در سراسر کشور و در میان ذهنیت تمام کنشگران سیاسی نمود داشت. رشد نظام اداری همچون وزارتخانههای جدید و دادگستری با24هزار کارمند دولت در سال 1324، رشد صنایع جدید و پروژههای زیرساختی دولت، گسترش سوادآموزی و نظام آموزشی، توسعه ارتش مدرن، تاسیس دانشگاه تهران در سال 1314 با پنج دانشکده مجزا و با 886 دانشجو تا جایی که در سال 1320، پنجهزار فارغالتحصیل دانشگاهی در ایران وجود داشت که یکپنجم آنها تحصیلکرده خارج بودند از ویژگیهای ساختار سیاسی و اجتماعی این دوران است. با توجه به موارد ذکر شده شاید بتوانیم از سال 1310 به بعد را دوران گسست طبقه متوسط از رضا شاه به صورت قطعیتر اعلام کنیم. به دلیل سیاست آمرانه و دیکتاتوری رضا شاه طبقه جدید و نوپا که خواستهای مشروطه خواهانه و دموکراتیک داشت فاصله خود را با رضا شاه حفظ کرد. این پژوهشگر اقتصادی مرحله دوم تکامل این طبقه را نقشآفرینی سیاسی از سالهای 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 1332 دانست که در آن توسعه سیاسی و تشکیل حزبهای جدید با ساختارهای
غیرپدرسالارانه و مبتنی بر ارتباطات افقی، تقاضا برای کنترل ملی بر نفت، تقاضا برای بهرهبرداری از نفت برای اهداف توسعهیی و رویارویی با اشرافیت زمیندار نیمهفئودال رخ داد. از جمله نهادهایی که در این دوران تاسیس شد سازمان برنامه در سال 1328بود. در این بازه زمانی شاهد کنشگری گسترده و حضور فعال روشنفکران و صاحب نظرانی بودیم که به طبقه متوسط جدید تعلق داشتند.
زمینههای شکلگیری کنشهای سیاسی
صداقت دهههای 1330 و 1340 را همزمان با رشد اقتصادی در فاصله نرخهای 5 تا 15درصد سالانه و تشکیل یک طبقه جدید سرمایهدار با افزایش تعداد دانشجویان از 19800 نفر در سال 1339 به 59000 نفر در سال 1347 را مرحله رشد بطئی اما پیوسته طبقه متوسط اعلام کرد.
به گفته وی درمرحله پنجم یعنی در سالهای 1357 تا 1360 که تحت عنوان نقشآفرینی سیاسی طبقه متوسط تعریف میشود، طبقه متوسط شکل گرفته در دو دهه منتهی به انقلاب طبقهیی بودند که بدون نیاز به شرایط و وضعیت بازار کار و با تکیه بر قدرت مانور اقتصادی زندگی میکردند. غفلت رژیم شاه از طبقه متوسط شکل گرفته منجر به زمینهسازی فعالیت این گروه برای انقلاب سال 57 شد.
شکلگیری فرهنگ مهاجرت
اما در مرحله ششم که همان دهه 60 تعریف میشود شاهد عقبنشینی و درونتابی ساختاری این طبقه هستیم. توضیح آنکه میانگین نرخ رشد اقتصادی در دوره 1357 تا 1367 منفی 2.1درصد برآورد شده که در تاریخ معاصر ایران بیسابقه است. کاهش 50درصدی تولید سرانه از 7.2میلیون ریال در سال 1355 به 3.5میلیون ریال در سال 1367، کاهش تعداد دانشجویان از 174هزار و 217 نفر به حدود 100 هزار نفر بعد از انقلاب فرهنگی وکاهش کادر علمی دانشگاهها از 877ر16 به حدود 000ر8نفر از عواملی است که زمینههای افت طبقه متوسط را فراهم کرد. از مهمترین رخدادهای این بازه زمانی شکلگیری فرهنگ مهاجرت و پدیده فرار مغزها در میان طبقه متوسط برای نخستین بار بود که به روایت آمار سالانه بطور متوسط از سال 1360 به بعد حدود 150 تا 180هزار نفر مهاجرت کردهاند.
طبقهای که دوباره جان میگیرد
صداقت سالهای 1376 تا 1388 را دوران باززایی طبقه متوسط میداند. دورهیی که میانگین نرخ رشد اقتصادی 5.2درصد، گسترش رسانههای مکتوب و تصویری، گسترش نهادهای جامعه مدنی همچون سمنها همراه بود. قابل توجه آنکه آمار دانشجویان از 344هزار نفر در سال 1370 به 4میلیون و 800هزار نفر در 1392 با رشدی 14 برابری افزایش یافت. در این دوره شاهد تاثیرگذاری هسته فکری دو طبقه مهم هستیم. توضیح آنکه درسال 1376 و در سال 1388 کنشگری گسترده سیاسی با محوریت طبقه متوسط برگزار شد. مطالباتی که در این دو حرکت درخواست شده بود بر مطالبات طبقات میانی جامعه تاکید داشت. بنا به تحلیلهای ارائه شده از سوی این تحلیلگر اقتصادی، سال 1390 در مقیاس کوچکتر نوعی عقبنشینی دوباره در این طبقه دیده میشود. اما مجموعه تحولاتی که طی دو دهه یعنی از 1370 و 1380 به بعد رخ داد نشان میدهد طبقه متوسط جدید از انقلا ب مشروطه تا انقلا ب 1357 همواره عامل ایدههای ترقی خواهانه بوده است در حالی که در 15 سال اخیر به تدریج ایدهای نولیبرالی بر اذهان این طبقه حک شد. مجموعهیی از تحولات که از سالهای 1370 تا 1388 و بعد از آن رخ داد و یک سلسله جزمیات و احکام ایدئولوژیک
اقتصادی نولیبرالی را ترویج کرد که در همه رسانهها عمومیت پیدا کرده است. این هجوم ایدئولوژیک قطعا پیامدهایی برا ی طبقه متوسط در پی دارد.
اما در مرحله آخر یعنی از ابتدای دهه 1390 تاکنون با تحمیل فشار اقتصادی شاهد فرسایش و تنزل وضعیت طبقه متوسط به لحاظ عینی بودیم. دوقطبیشدن جامعه، حاشیهنشینی یکسوم جمعیت شهری، واردات 94 هزار خودرو لوکس طی پنج سال، کالاییشدن گسترده آموزش، بهداشت، و آن دسته از خدماتی که پیشتر به رایگان در اختیار گروههای مختلف اجتماعی قرار داشت از ویژگیهای این برهه از زمان به حساب میآید.
بسته شدن چتر حمایت دولت
محمد مالجو اقتصاددان و پژوهشگر اقتصاد سیاسی سخنان خود را با نقل قولی از یک مقام مسوول آغاز کرد و گفت: «معاون سابق و مشاور کنونی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در خلال یک میزگردی که سال گذشته در روزنامه شرق منتشر شد گفته است که دهک اول جامعه (10درصد اول جامعه بر اساس هزینههای مصرفی) در فقر مطلق به سر میبرند. دهک دوم در فقر نسبی و دهک سوم اقشار آسیبپذیر هستند. دهکهای پنجم تا هشتم نیز در زمره اقشارمتوسط تعریف میشوند که وضع چندان خوبی ندارند. به اعتقاد مالجو به نظر میرسد خانوادههای کارگری در گروه 5 دهک ابتدایی جامعه قرار داشته باشند. از سوی دیگر این طبقه درگیر نوعی دور باطل به لحاظ کیفیت زیستی خود شده است. مالجو گفت بنده در زمانی که برای ارائه این مطالب در اختیاردارم باید به توضیح دینامیسمهایی که در پس شکلگیری چنین چرخهیی وجود دارد وحدود نیمی از جمعیت ایران را به دام خود انداخته است بپردازم. به گفته این اقتصاد دان نقطه عزیمت شکلگیری این چرخه هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ تحلیلی شامل کاهش توان چانهزنی فردی و جمعی کارگران شده که به نوبه خود معلول چند سیاست اصلی دولت در سالهای پس از جنک بوده
است.
1- سیاست موقتیسازی قراردادهای نیروی کار باعث شده که به گواه آمار ارائه شده از سوی معاونت کار، بیش از 93درصد کارگران شاغل محروم از منیت شغلی باشند.
2- ظهور شرکتهای پیمانکاری تامین نیروی انسانی که از نیمههای دهه 70 قدری پس از پروژه موقتیسازی قراردادهای نیروی کارآغاز شد و به موجب آن 3میلیون کارگر شاغل بوسیله شرکتهای پیمانکاری مشغول به کار شدند و با این روش رابطه مستقیم حقوقی کارگران با کارفرمای اصلی قطع شد.
3- تعدیل نیروی انسانی شاغل در مراکز دولتی از اوایل دهه 70 به بعد که عموما بخشهای پایینی از مشاغل دولتی را شامل میشد، پس از محرومیت از چتر حمایتی دولت به مشاغل آزاد روی آوردند. آمارها نشان میدهد که در سال 1365 اشتغال دولتی نسبت به کل اشتغال به وجود آمده رقمی معادل 31درصد بود. این رقم در سال 1385 به 24درصد رسید. همچنین آمار استخراج شده از بررسی بودجه خانوار شهری نشان میدهددرصد افراد خانوادههایی که در بخش دولتی مشغول بهکار بودهاند در سال 71 معادل 34درصد بوده که در سال 93 این رقم به 18درصد کاهش یافته است. برعکس این موضوع یعنیدرصد خانوادههای شهری که در سال 71 در بخش خصوصی مشغول به کار بودند 25درصد بوده که در سال 93 این رقم به 4درصد افزایش یافته است.
4- خروج کارگاههای کمتر از 10 نفر از تمامی بندهای قانون کار یا به عبارت دیگر بیش از نیمی از کارگران شاغل از چتر حمایتی نهاد غیربازاری قانون کار خارج شدند.
5- سیاست تشکل ستیزی بدینگونه که فصل ششم قانون کار فقط سه نوع هویت جمعی را برای کارگران بهرسمیت میشناسد. انجمنهای شوراهای اسلامی کار، انجمنهای صنفی کارگری و نمایندگان منفرد که نهتنها بیکاران را در بر نمیگیرند بلکه در شرکتهای بزرگ دولتی امکان شکلگیری ندارند و به دولت و بخش خصوصی وابسته هستند.
بنابراین موارد و سیاستهای یاد شده باعث کاهش توان چانهزنی فردی کارگران هم در محل کار و هم در بازار کار شد و در نهایت با ارائه سیاست تشکل ستیزی دولتها نه تنها تشکلها را به رسمیت نمیشناسند بلکه با هر گونه امکان شکلگیری هویت جمعی به لحاظ حقوقی و حقیقی برخورد سنگین میکنند.
مالجو در ادامه میگوید: «باید توجه داشته باشیم که کاهش توان چانهزنی کارگران پیش از استخدام و پس از آن منجر به افت شرایط زیستی و معیشتی آنان در حد بیسابقهیی در تاریخ شده است. از جهات عدیدهیی میتوان به تبیین افت معیشتی کارگران پرداخت. اما با توجه به ضیق وقت در این مجال فقط به بررسی حداقل دستمزدهای انفرادی کارگران شاغل میپردازیم. این شاخص یکی از سه عامل کلیدی است که باعث عدم تعادل مزمن در ساختار دخل و خرج خانوارها به ویژه در 5 دهک ابتدایی شده است. با توجه به نمودار افت این شاخص را در همه دهکها با تفاوتهای اندکی میتوان مشاهده کرد.
مالجو اضافه کرد: کارگران در دو دهه گذشته کاهش در «دستمزدهای اجتماعی» را نیز تجربه کردهاند. وی در تشریح دستمزدهای اجتماعی به عنوان وظایف رفاهی- حاکمیتی دولتها گفت: دستمزدهای اجتماعی مخارجی است که دولتها در مورد خدمات پایهیی از قبیل مسکن، بهداشت و آموزش برعهده میگیرند. اصول قانون اساسی از جمله اصول 3، ۲۹ و ۳۰ این سند قانونی به صراحت بر وظایف دولتها تاکید دارند اما با قاطعیت میتوان گفت که همه دولتهای پس از جنگ به اتفاق از این اصول تخطی کرده و ارائه خدمات را به بازار سپردهاند. در این میان فقط به بررسی دو مورد یعنی آموزش عالی و سلامت اشاره میکنم. نرخ مشارکت خانوارها در تامین هزینههای درمانی و مراقب پزشکی از سال 80 تا 87 در هر دو مقوله به ترتیب با رشد 2 و 3درصدی همراه بوده است. همچنین در بحث کالاییسازی آموزش عالی تعداد دانشجویانی که با پرداخت شهریه در آموزش عالی جذب شدهاند از 455 هزار نفر در سال 80 به 605 هزار نفر در سال 87 رسیده است. به عبارت دیگر نسبت جدب دانشجو در بخش رایگان به بخش شهریهیی آموزش عالی طی سالهای 1380 الی 1387 از 41/0درصد به 22/0درصد رسیده است. البته این ارقام در سطح ملی بررسی
شده و از پراکندگی دادهها در میان طبقات مختلف اطلاعاتی نداریم، اما واضح است که دهکها ی ابتدایی جامعه متحمل فشارهای بیشتری بودهاند.
این اقتصاددان در ادامه گفت: به اینها باید سومین مقوله را که به دلیل پیشرفتهای تکنولوژیکی و تاریخی رخ داده اضافه کنیم و آن هم، انبساط سبد معیشت خانوارها یا ورود اقلام مصرفی جدید است و باید گفت کاهش دستمزدها همراه با حجیم شدن امر مصرف باعث عدم تعادل ساختاری در بودجه خانوار شده است. بنابراین در یک جمعبندی کلی میتوان گفت سه عامل کاهش دستمزدهای انفرادی، کاهش دستمزدهای اجتماعی و حجیمتر شدن کالاهی مصرفی و خدمات باعث عدم تعادل ساختاری در بودجه خانوار شدهاند.
بیکاری به مثابه مرگ آبرو
علی خدایی فعال کارگری به عنوان آخرین سخنران این نشست گفت: «سه مساله مهم و اساسی که امروزه کارگران با آن درگیر هستند را امنیت شغلی، معیشت خانوارها و عدم تشکل یابی دانست که تاثیر متقابل و مستقیم بریکدیگر دارند. به گفته خدایی امروز زمانی که کارگر یک کارخانه برای تامین حداقلهای قانونی ظالمانه تحمیل شده خود کوچکترین اعتراضی بکند در فاصله زمانی کوتاهی از کار اخراج میشود. کارفرما نیز مطمئن است که با توجه به نرخ بالای بیکاری بدون محدودیت، نیروی دیگری را بلافاصله جایگزین میکند. نبود حمایتهای اجتماعی از کارگران باعث میشود که آنها بیکاری خود را با مرگ آبرو و حیثیت کاری خود برابر ببینند. به همین دلیل بسیاری از اخباردر حوزه آسیبهای اجتماعی در رسانهها منتشر نمیشود. همچنین میدانیم که در شرایط فعلی کارگاههای کمتر از 5 کارگر را از شمول قانون کار خارج کردهاند. این روند به کارگاههای 10 نفره و مناطق آزاد هم رسیده است. این اقدامات با هدف ایجاد اشتغال و توسعه صادرات صورت گرفت که همچنان بعد از سالها محقق نشده است.