گروه اقتصاد کلان حسن صادقی
برنامههای توسعه با قدمت 70ساله در اقتصاد ایران همچنان کارنامه درخشانی ندارد. با آنکه پیش از شروع برنامههای مدون عمرانی از سال 1307 و با حضور مشاوران خارجی طرحهای توسعهیی برای نخستین بار تدوین شد، اما همچنان موفقیتهای برنامهریزی توسعهیی در ایران با مشکل روبهرو است. با وجود این ارزیابی اقتصاد ایران در مقایسه با کشورهای شرق آسیا نشان میدهد، اگرچه این کشورها برنامههای توسعه خود را دیرتر از ایران شروع کردند اما با سرعت بیشتری از ایران توسعه یافتند. «تعادل» پاسخ این ناکامی را در گفتوگو با سید احسان خاندوزی، مدیر دفتر اقتصادی مرکز پژوهشهای مجلس، بررسی میکند. خاندوزی موفق نبودن برنامههای توسعه در ایران را ناشی از ضعف ساختاری در تدوین این برنامهها عنوان میکند. این کارشناس اقتصادی در ادامه به سیکل معیوب سیاستگذاری، تدوین، تصویب و اجرای این برنامه اشاره کرده و فقدان آسیبشناسی برنامههای توسعه را ضعف بزرگ این برنامهها تلقی میکند. در ادامه متن مصاحبه با وی را میخوانید:
لزوم تدوین برنامههای توسعه 5 ساله در کشور را چطور ارزیابی میکنید ؟
نیاز مبرم و غیر قابل انکار کشورها برای نیل به اهداف بلندمدت بر هیچ کس پوشیده نیست. تفاوت میان اهداف بلندمدت و کوتاهمدت در این برنامهریزیها کاملا روشن است. از طرفی ساختار سیاسی و اقتصادی مجلس و دولتها برآوردکننده اهداف کوتاهمدت هستند. قوه مجریه و دستگاه اجرایی کشور با سیاستگذاریهای متناسب با وضعیت حال اقتصاد مشکلاتی ازجمله رکود و ایجاد رونق، فراز و فرودهای تورم و مشکلاتی از این قبیل را حلوفصل میکنند و بیشتر دغدغه قوه مجریه و قوه مقننه رفع این معضلات است، اما اهداف بلندمدت مانند توسعه همهجانبه کشور به معنای واقعی، دیگر با سیاستگذاریهای اینچنینی و کوتاهمدت محقق نمیشود و سیاستگذاریهای دولت و مجلس جوابگوی رسیدن به اهداف بلندمدت نیست. پس برای نیل به اهداف بلندمدت، نهادهایی در این راستا ایجاد میشود که با تدوین برنامههای خود مسیر پیشرفت کشور را در زمینههای متعدد هموار میکند. این برنامهها که اغلب با عنوان برنامههای توسعه 5ساله معرفی میشوند، ابتدا با اهداف عمرانی ایجاد شد، به مروز زمان به سوی نیازهای واقعی و ضروری کشور حرکت کرد و هدفگذاریهای خود را از پروژههای عمرانی به توسعهیافتگی
جنبههای دیگر کشور ارتقا داد و همانطور که میدانیم سند چشمانداز بدون صورت برنامهنویسی کامل، مستمر و دقیق محقق نمیشود.
با توجه به اینکه تدوین این برنامهها از دولت پس از جنگ آغاز شد، چرا همچنان اجرای این برنامهها به اهداف تعیین شده دست نیافته است؟
علت ناکارآمدی برنامههای توسعه در کشور متاسفانه مورد آسیبشناسی ساختاری قرار نگرفته است. این برنامهها در مرحله تدوین، تصویب و اجرا بهشدت دچار مشکلات جدی هستند و برطرف کردن این مشکلات برای سیاستگذاران این برنامهها هم در سالهای تدوین برنامههای توسعه دغدغه جدی نبود. مهمترین مشکلی که برنامههای توسعه در ایران دارد، این است که سیاستگذاران برنامههای توسعه توجهی به ماشین برنامهریزی و اجرای آن نداشتند و تا این مشکل اصلاح نشود، خروجی برنامهها همچنان ناموفق و ناکارآمد باقی خواهد ماند. مراحل اجرای برنامه توسعه چند مرحله دارد. ابتدا این برنامه تدوین میشود و سپس تحت عنوان لایحه به مجلس ارائه شده و پس از تصویب به دستگاه دیوانسالاری کشور ارجاع داده میشود تا قوه مجریه آن را اجرا کند، اما چند مشکل در این مراحل وجود دارد؛ اول سیاستگذاریهای این برنامهها نقص و ایرادات اساسی دارد. مجمع تشخیص مصلحت نظام که سیاستگذاریهای این برنامهها را بر عهده دارد به جای آنکه فرآیندهای کوتاه و اهداف متمرکز و کمتری را برای تدوین برنامههای توسعه تعیین کند، کلاف سردرگمی از اهداف متکثر و پیچیده را مشخص میکند. در این میان نیز
سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور باید این اهداف طولانی و متکثر را در تدوین برنامههای خود جای دهد. این مساله موجب میشود تا برنامه فعال و پویایی تدوین نشود. از طرف دیگر مجلس شورای اسلامی نیز بر وخامت اوضاع میافزاید و یک مجموعه از احکام نامتجانس را به این برنامهها اضافه میکند، اما متاسفانه مشکل اساسی تنها تحقیق و تدوین برنامههای توسعه نیست. مجموعه این احکام بر دوش دستگاه اجرایی کشور اضافه میشود و بار سنگین اجرایی موجب میشود که از عهده انجام این احکام برنیاید. از طرف دیگر، هیچ مکانیسم انگیزشی برای اجرا و اصلاح این برنامهها وجود ندارد و دولتها خود را ملزم به انجام نمیکنند؛ برای همین دستگاههای اجرایی تعهد کمتری به اجرای برنامههای توسعه دارند. این خود یک مشکل بسیار جدی است که ساختار اجرای کشور برای انجام برنامههای توسعه دارد. اگر دستگاه اجرایی تعهد و انگیزهیی برای اجرای این برنامهها نداشته باشد مسلما برنامههای توسعه آنطور که باید در کشور تاثیرگذار نخواهد بود. دستگاه نظارتیای که وجود دارد نیز چندان نظارت دقیق و صحیحی بر انجام برنامههای توسعه نداشته است. شاید بخشی از بیمسوولیتی دستگاه اجرایی در
انجام برنامههای ششم توسعه همین باشد. بنابراین تا زمانی که این چرخه معیوب تدوین، اجرا و نظارت در کشور وجود دارد، برنامههای توسعه در کشور رنگ اجرایی درست و اصولی به خود نخواهند دید. باید اصلاحات اساسی در این زمینهها انجام شده و بهطور جدی به فرآیندهای یادشده توجه شود.
به نظر شما کدام برنامه توسعه در ایران موفقتر عمل کرده است؟
فرآیند تدوین برنامه چهارم توسعه، فرآیند ارزشمندی بود. مرحوم آقای دکتر حسین عظیمی که مسوولیت تدوین این برنامه را بر عهده داشتند، خدمت بزرگی کردند، اما به نظر من در برنامه توسعهیی که در ایران به صورت نسبی موفقتر از برنامههای دیگر بود، برنامه سوم توسعه بود. در این برنامه از لحاظ تدوین و اجرا، دستگاههای مسوول توانستند بخش بیشتری از آن را محقق کنند. یکی از مهمترین دلایل موفقیت این برنامه، نحوه اجرایی دولت وقت بود. دولت متصدی از ابتدا تا پایان عمر دولت خود این برنامه را اجرا کرد که این ساختار اجرایی پیوسته علت اصلی تحقق بخشی از اهداف برنامه بود.
برنامه توسعه ششم را چگونه ارزیابی میکنید؟
برنامه ششم توسعه هم اگرچه برنامه نیست، اما لایحه احکام اجرایی آن کاملا پر از ایرادات اساسی در نظام اجرا و تدوین است. این برنامه هم مشابه برنامههای توسعه قبلی، همان ایرادات اساسی را دارد. متن برنامه غیرمستقیم، ناهمگون و برنامههای آن اولویتبندی نشده است. از طرفی، در مرحله اجرا نیز ساز و کار انگیزشی برای اجرا و نظارت وجود ندارد. این مشکلات برنامه اگر برطرف نشود و دولت دوباره نگاه جدی برای اصلاح احکام آن نداشته باشد، دور از انتظار نخواهد بود که سرنوشت این برنامه هم مانند برنامههای توسعه قبلی بوده و در زمره برنامههای توسعه ناکارآمد و ناموفق قرار بگیرد.