گروه اقتصاد اجتماعی
ترجمه: مهدی بهلولی- آموزگار
پسی سالبرگ، استاد آموزش دانشگاه هاروارد و نویسنده کتاب تاثیرگذار «درسهای فنلاندی: آنچه جهان میتواند از دگرگونی آموزشی در فنلاند بیاموزد؟»، در نوشته زیر میکوشد نشان دهد که چگونه «جنبش جهانی بهسازی آموزش» موسوم به GERM نه تنها به اصلاح و بهبود نظام آموزشی در کشورهایی که این سیاستها را بهکار بستهاند، منجر نشده بلکه با محدود کردن سنجش و ارزیابی عملکرد تحصیلی دانشآموزان و عملکرد آموزشی معلمان به آزمونگیری و روشهای خشک و غیرانعطافپذیر سنجش عملکرد، عملا خلاقیت، پویایی و آزادی عمل را از نظام آموزشی گرفته است. لازم به توضیح است که عبارت GERM در زبان انگلیسی علاوه بر شکل خلاصه شده جنبش جهانی بهسازی آموزش، همچنین بهمعنای میکروب نیز هست که گویا نویسنده در متن با آن یکجور بازی زبانی کرده است.
در کتاب «درسهای فنلاندی: آنچه جهان میتواند از دگرگونی آموزشی در فنلاند بیاموزد؟» نتیجه گرفتم که در فنلاند، به جای ارائه انقلابهای آموزشی زنجیرهیی، سیاست آموزشوپرورش برپایه دگرگونی دورهیی و رهبری نظاممندِ مبتنیبر ارزشهای پذیرفتهشده همگانی و نگرش اجتماعی که از هر لحاظ، بازتابدهنده ایدههای امروزین دگرگونی آموزشی است، استوار بوده است. مهمترین ویژگیهای اصلی برای گسترش یک سیستم آموزشوپرورش عادلانه با کارایی بالا، همانند ویژگیهای بایسته برای شالودهسازی انتقال اجتماعی و اقتصادی فنلاند به دولت رفاه و جامعه دانشی رقابت پذیر هستند. بنابراین، شناسایی و تشخیص آن دسته از بهسازیها یا نوآوریهای خاص که به تنهایی وظیفه پیشبرد افزایش سطح کیفی آموزشوپرورش فنلاند را برعهده داشتهاند، کار دشواری است. پس باید سیاستهای کلیتر را شناسایی کرده و چگونگی پیوند میان سیاستهای متفاوت بخش دولتی با سیستم آموزشوپرورش را دریابیم. همچنین بایستی تاکید کرد که هرچند فنلاند در گوش سپردن به توصیههای راهبردی سازمانهای جهانی، علیالخصوص سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) و اتحادیه اروپا، همچون یک شاگرد نمونه عمل کرده است
با این حال، نظام آموزشوپرورش فنلاند، کمابیش از شر ویروسی که اغلب از آن با عنوان «جنبش جهانی بهسازی آموزشی»Global Education Reform Movement یا (GERM) یاد میشود، مصون مانده است. دلیل تن ندادن تمام و کمال نظام آموزشوپرورش فنلاند به این مساله روشن است: توان حرفهیی و سلامت اخلاقی مدرسههای فنلاند.
GERM از دهه 1980 مطرح شد و بهطور روزافزونی به عنوان شیوه درست بهسازی آموزشی در بسیاری از نظامهای آموزشوپرورش در اقصینقاط جهان از جمله امریکا، انگلستان، استرالیا و برخی کشورهای در حال گذار، پذیرفته شد. این جنبش از آنجا که امکان مداخله و تامین منافع کارگزاریهای توسعه جهانی و بنگاههای خصوصی را فراهم آورده است، آشکارا از سوی این نهادها حمایت و پشتیبانی شده و میشود. از دهه 1980 تاکنون دستکم، پنج ویژگی مشترک بهمنظور بهسازی کیفیت آموزشوپرورش و سر و سامان دادن به دشواریهای نظامهای دولتی آموزشوپرورش در اقصی نقاط جهان بهکار بسته شدهاند.
استانداردسازی آموزشوپرورش نخستین ویژگی است. بهسازی آموزشوپرورش بازدهمحور [Outcomes-based] در دهه 1980 و نخست در کشورهای آنگلوساکسون محبوبیت فراوانی یافت و در دهه 1990 با سیاستهای آموزشی استانداردمحور [standards-based] تداوم یافت. این بهسازیها تا اندازهیی به درستی، نگاهها را به بروندادهای آموزشی از قبیل یادگیری دانشآموزان و عملکرد مدارس معطوف ساخت. متعاقبا یک باور پذیرفتهشده عمومی- و اغلب نامستدل- در میان سیاستگذاران و اصلاحگران آموزشوپرورش این است که تبیین استانداردهای واضح برای تعیین عملکرد مدارس، آموزگاران و دانشآموزان الزاما به بهبود کیفیت بروندادهای مورد انتظار خواهد انجامید. اعمال نظامهای آزمونگیری و ارزشیابی بیرونی برای سنجش میزان عملی شدن اینکه استانداردها، از دل همان سیاستهای استانداردمحور نشات گرفت. از سالهای پایانی دهه 1980، برنامه درسی متمرکز با اهداف جزیی و اغلب بلندپروازانه، آزمونگیری فراوان از دانشآموزان و آموزگاران و ارزشیابی آزمونمحور تبدیل به ویژگیهای بنیادین یکدستسازی سیاستهای آموزشوپرورش در سراسر جهان گردیدهاند. این سیاستها البته به همه کسانی که در سر آرزوی
بهبود کیفیت و کارآمدی مدرسه را میپرورانند، وعده راهحلهای استاندارد شده با هزینههای روز به روز کاهشیابنده را میدهد.
دومین ویژگی مشترک GERM تمرکز بر مباحث درسی اصلی در مدارس یا بهعبارت دیگر، تمرکز بر سواد خواندن - نوشتن و حساب کردن، و به همان اندازه بر علوم است. دانش و مهارتهای پایه دانشآموزان در خواندن، نوشتن و ریاضیات به عنوان هدفهای بنیادی و شاخصهای بهسازی آموزشی قلمداد میشوند. یکی از پیامدهای پذیرش این آزمونهای ارزشیابی جهانی از قبیل پیزا (PISA)، تیمز (TIMSS) و پرلز (PIRLS) به عنوان سنگ محک عملکرد آموزشی، دروسی مانند خواندن، ریاضی و علوم هماکنون به عوامل تعیینکننده اصلی موفقیت یا شکست شاگردان، آموزگاران، مدارس و کلیه نظامهای آموزشوپرورش تبدیل شدهاند. این مساله به قیمت کمرنگ شدن اهمیت تاثیر علوم اجتماعی، هنر، موسیقی و تربیتبدنی تمام میشود.
سومین ویژگی که در GERM به آسانی قابل شناسایی است، جستوجو برای راههای کم خطر در دستیابی به اهداف آموزشی است. این با کمینهسازی تجربهگرایی، بهکارگیری رویکردهای آموزشی جایگزین را کاهش میدهد و ریسکپذیری در مدارس و کلاسهای درس را محدود میکند. پژوهشهای صورت گرفته روی نظامهای آموزشی که بر استانداردهای از پیش تعیینشده و موضوعهای درسی اولویتبندیشده مبتنیاند، نشان میدهد که در این رویکرد، فرآیند یاددهی و یادگیری محدودتر شده و آموزگاران بر «درون مایه تضمینشده» تمرکز دارند تا به بهترین نحو، دانشآموزان را صرفا برای آزمونها آماده سازند. هرچه سهم آزمونها در تعیین عملکرد تحصیلی بیشتر شود، دست معلمان در تجربهآزمایی و بهکارگیری روشهای آموزشی جایگزین و متفاوت بستهتر میشود.
چهارمین روند قابل مشاهده در بهسازی آموزشی، بهکارگیری الگوی مدیریت شرکتی در مقام یک پیشبرنده اصلی روند ارتقاء و بهسازی آموزشی است. این فرآیند که رویهها و ایدههای آموزشیاش را از دنیای کسب و کار وام میگیرد، بهجای آنکه بر اهداف اخلاقی توسعه انسانی مبتنی باشد، اغلب با شعارهایی چون هژمونی ملی و منافع اقتصادی ترویج میشوند. باور به دگرگونی و تحول آموزشی از رهگذر نوآوریهایی خارج از نظام آموزشی، تیشه به ریشه دو عنصر مهم دگرگونی آموزشی موفق میزند: نخست اینکه این کار اغلب، نقش توسعه سیاست ملی و تقویت توانمندیهای خود نظام آموزشوپرورش برای نو شدن و تغییر را محدود میسازد. و دوم اینکه این کار تلاشهای آموزگاران و دانشآموزان در آموختن از تجارب گذشته و همچنین آموختن از همدیگر را ناکام میگذارد. پنجمین روند جهانی، پذیرش سیاستهای ارزشیابی آزمونمحور برای مدارس است. با این کار، عملکرد مدرسه، به ویژه افزایش موفقیت آموزشی دانشآموزان، تا حد زیادی به فرآیندهای نمرهدهی، تبلیغی، بازرسی و در نهایت پاداش و تنبیه مدارس و آموزگاران گره زده میشود. کامیابی یا شکست مدارس و آموزگاران، اغلب با آزمونهای استانداردشده و
ارزشیابیهای بیرونی آموزگاران تعیین میشود که تنها بخش محدودی از مساله آموزش از قبیل عملکرد آموزشی دانشآموز در سواد ریاضی و خواندن، نتایج آزمون یا رفتار کلاسی آموزگار را دربرمیگیرد. هیچکدام از این ارکان GERM بهگونهیی که در درون سیاستهای آموزشی بسیاری از کشورهای دیگر برای نمونه در امریکا و انگلستان، بهاجرا درآمدند، در فنلاند بهکار بسته نشدند. البته این سخن نه به این معنا است که در بررسی عملکرد آموزشی بهتر، باید از استانداردهای آموزشی، تمرکز بر دانش و مهارتهای پایهیی یا پاسخگویی دوری جست و نه معنایاش این است که این ایدهها بهکلی در توسعه آموزش در فنلاند غایب بودهاند. اما شاید بدین معنا باشد که میتوان با استفاده از رویکردها و سیاستهای جایگزین و مستقل از روشها و روندهای موجود در عرصه آموزشی جهانی، یک نظام آموزشی خوب و کارآمد ایجاد کرد. این است دلیل اینکه چرا من کتاب «درسهای فنلاندی» را نوشتم. در مقایسه با این جریان، ویژگیهای عام نظام آموزشی فنلاند عبارتند از:
• اعتماد بالا به آموزگاران و مدیران به عنوان افرادی کاملا حرفهای
• تشویق آموزگاران و دانشآموزان برای تجربهکردن ایدهها و رویکردهای تازه، یا به عبارت دیگر، قرار دادن کنجکاوی، خیالورزی و آفرینشگری در قلب یادگیری؛
• هدف یاددهی- یادگیری، جستوجوی لذت یادگیری و فراهم آوردن زمینههای رشد همهجانبه کودک است.
بهترین روش اجتناب از عوارض و پیامدهای مخرب GERM، آمادهسازی آموزگاران و مدیران آموزشی است. در فنلاند تمامی آموزگاران باید مدرک فوق لیسانس در آموزش یا در زمینه درسی شان داشته باشند. این کار تضمین میکند که آنان در آنچه در کلاسهای درس انجام میدهند، تبحر داشته و همچنین بهخوبی آگاهاند که چه عواملی میتواند فرایند یاددهی- یادگیری در مدارس را بهبود بخشد. مدیران مدرسه نیز متخصص تحول آموزشیاند و بنابراین میتوانند مدارس و سیستم آموزش مدرسه متبوع خود را از شر میکروبهای زیان بخش مصون نگه دارند. کتاب «درسهای فنلاندی» به شما کمک میکند تا 99.9 درصد از این میکروبها را از میان ببرید.