در مواجهه با وضعیت کنونی آب در کشور واقعیت این است که خودکرده را تدبیر نیست. آنچه که امروز با آن مواجه هستیم از مدیریت نادرست دولتهای مختلف در دورههای مختلف ناشی شده است. ما در سرزمینی زندگی میکنیم که هنوز نمیدانیم در کدام نقطه کشور چه پتانسیلهایی داریم؟ طبق همین اطلاعات نادرست ما صنایع را در نقاط مختلف به اشتباه گسترش دادهایم. برای رسیدن به توسعه در یک کشور برنامهریزی مهمترین رکن است. با برنامهریزی میتوانیم از عوامل موثر بر توسعه استفاده کنیم. برای برنامهریزی نیز به اطلاعات دقیق احتیاج داریم. این اطلاعات از آمایش سرزمین بهدست میآید. باید بدانیم که در هر حوزه آبریز چه چیزی داریم؟ توپوگرافی ما در هر حوزه چگونه است؟ چه میزان ذخایر در اختیار داریم؟ الان با نگاهی به گذشته میتوان دریافت که در سالهای گذشته دو مساله باعث رسیدن به سطح خشکسالی کنونی شده است. عامل اول خشکسالیهای پیدرپی که اخیرا اتفاق افتاده است، البته در مواجهه با این خشکسالیها نیز برنامهریزی ما میتوانست مسیر را تغییر دهد. اما متاسفانه ما طی این سالها بهنحوی رفتار کردیم که تفاوتی با سالهای پرآبی در کشور نداشت. مساله دوم اما
آمایش سرزمین بوده است. ما طی سالهای گذشته نه در زمینه آمایش سرزمین کار جدی انجام دادهایم و نه از معدود کارهایی که در این زمینه انجام شده است استفاده جدی کردهایم. باید در این سالها سراسر کشور را بررسی میکردیم که چه امکاناتی داریم و چه نیازهایی را با این امکانات پاسخگو خواهیم بود ؟ اما در این سالها بدون توجه به این طرحها سیاستهای نادرستی را پیاده کردیم. برای مثال بدون توجه به بحران آب در نقاط مختلف کانونهای جمعیتی را در نقاط بحرانی مانند اصفهان و خراسان گسترش دادیم. اما این مناطق نقاطی هستند که نیاز وافر به آب در کشور دارند. از طرفی دیگر این جمعیت نیاز به فرهنگسازی مصرف آب نیز دارد. اما در تمام این سالها هیچ برنامهیی برای اصلاح الگوی مصرف در کشور پیاده نشده است. دانشآموزان در کشور اکنون کمترین آشنایی با فرهنگ کشور خشک و نیمهخشک ایران ندارند. به آنها آموزش داده نشده که فرهنگ مصرف آب در این نقاط چیست و آنها از اهمیت آب و اهمیت اصلاح الگوی مصرف آب بیخبرند. از طرفی مشکل دیگر ما در کشور توسعه صنایع در نقاطی است که خود با بحران جدی آب روبهرو بودهاند.
برای مثال درحالحاضر از 15میلیون تن فولاد تولیدی کشور 7 الی 8میلیون آن در اصفهان تولید میشود. این صنعت بهشدت آببر است و وجود آن در استان اصفهان که خود نسبت به کشور سرانه مصرف بالایی دارد آسیب تلقی میشود. سالهای قبل این بحث مطرح میشد که این صنایع را بهسمت نوار ساحلی انتقال بدهیم که در دسترس آب باشند یا در استانهایی ببریم که با مشکل کمبود آب مواجه نیستند. اما معلوم نشد که چرا ما این صنایع را به مرکز انتقال دادیم؟ اکنون نیز حتی طرحهای تکمیلی این صنایع در استانهای مرکزی توجیه اقتصادی برای کشور ندارند. از تمام اینها گذشته بخش کشاورزی مشکل دیگری در این میان است. مصرف عمده و بالای 90درصدی این بخش از آب کشور توجیهی ندارد، چراکه با نگاهی به این بخش میتوان دریافت که هیچ الگوی کشت صحیحی در کشور طراحی نشده است. در خیلی از استانهایی که مصرف بالای آب وجود دارد اصرار بیجا برای گسترش کشتهایی مثل برنج و چغندرقند که مصرف بالای آب دارند وجود دارد، باید جلوی چنین سیاستهایی در کشور گرفته شود. در برخی نقاط کشور حتی بهتر است که کشاورزی بهطور کلی متوقف شود. در کنار هم قراردادن تمام موارد مطرحشده تاکنون ما را به این جمعبندی میرساند که ما نیازمند بازنگری کلی در سیاستهای اساسی خود در بحث آب هستیم. اکنون نیز ماجرای انتقال آب از یک حوزه به حوزه دیگر جریانی بر خلاف طبیعت است که درنهایت نیز خسارتهای جدی برای کشور بهدنبال دارد. در وضعیتی که از 610 دشت کشور بیش از نیمی خشک شده و بسیاری از آنها در نزدیکی خشکی کامل قرار دارند باید فکری جدی کرد. ما از مجموع 500میلیارد مترمکعب ذخایر آب که از قرنهای گذشته تاکنون برای ما باقی مانده است طی 50سال اخیر 130 الی 140میلیارد مترمکعب را برداشت کردهایم. اکنون نیز در ادامه تنها قادر خواهیم بود 150میلیارد لیتر از 350میلیارد لیتر باقی مانده را برداشت کنیم. در نتیجه با قرارداشتن در چنین وضعیتی بازنگری در اشتباهاتی که در گذشته در این حوزه انجام دادهایم ضرورتی اجتنابناپذیر است.