برنامه پنجم توسعه، بستهیی از سیاستها و قوانین جامع و کلی بود. در بحث توسعه روستایی، این برنامه صرفا الزاماتی را برای دولت تعیین کرده بود که درصدی از منابع را خرج توسعه روستایی کند. برنامه پنجم توسعه در دولت احمدینژاد تدوین شد و سه سال از اجرای آن نیز در دولت او بود. با وجود اینکه دولت احمدینژاد، خود را دولت مهرورزی مینامید و بهرغم آنکه شعار دولت مهرورزی حمایت از مستضعفان بود، اما شاهد آن بودیم که در این دولت، حتی آن الزاماتی کلی که در زمینه تخصیص منابع برای دولت ترسیم شده بود نیز اجرایی نشد و منابعی برای توسعه روستا تخصیص نیافت. این در حالی است که از مبانی توسعه روستایی، حمایت از مستضعفین و ریشهکنی فقر است.
از طرفی در ترسیم این الزامات نیز ضعیف عمل شده است. این الزامات، توصیفی، کمی و شاخصدار نبودند و در چند بند و ماده کلی خلاصه میشدند. مشخص نبود که محقق شدن هر هدف، چه نقشی در رسیدن به توسعه روستایی بازی میکند و دامنه اثر آن چقدر است؟ هیچ نهاد یا سازمان مشخصی نیز متولی پیگیری این الزامات نبودند.
نکته دیگر این است که نگاه به برنامه توسعه روستایی، باید جامع باشد. در فرآیند توسعه، هم سختافزار و هم نرمافزار باید مناسب باشند و به کار گرفته شوند. ایجاد اشتغال، توسعه زیرساختهای حمل و نقل و ارتباطات، توسعه فرآیندهای سیاسی و اجتماعی، افزایش تولید، و مثالهایی از این دست، همه و همه عواملی است که باید در فرایند توسعه مدنظر گرفته شود. جامعه روستایی برای رسیدن به سطح توسعه یافتگی باید زنده باشد. نهادهای مدنی باید در روستاها تقویت شوند و نقشی عمده در توسعه روستایی ایفا کنند.
اما در تدوین برنامه پنجم، به این مسائل توجه نشد و شاهد آن بودیم که تمرکز، بیشتر بر مسائل اقتصادی و عمرانی بود.
در کل، میتوان اینگونه ادعا کرد که برنامه پنجم، چه از منظر طراحی و چه از منظر اجرا، نسبت به برنامه چهارم توسعه ضعیف بود. نکته تاسفبار این است که با توجه به خروجیهایی که از برنامه ششم مشاهده شده است، میتوان گفت که برنامه ششم از هر دو برنامه چهارم و پنجم توسعه، چه بطور کلی و چه در مبحث توسعه روستایی ضعیفتر خواهد بود.
البته باید به این نکته توجه داشت که برنامه ششم هنوز در دست تدوین است و مصوب نشده، بنابراین نمیتوان در مورد آن با قاطعیت اظهارنظر کرد.