یکی از اقدامات خوب و مثبت دولت در بسته خروج غیرتورمی از رکود بازتعریف نقش بازار پول و بازار سرمایه در پیشبرد اقتصاد ایران بود. در بسته دولت، بازار پول باید تکیهگاه بنگاههای کوچک و متوسط و البته با اولویت تامین سرمایه در گردش باشد و در مقابل بازار سرمایه تامین مالی بنگاههای بزرگ کشور را بر عهده خواهد داشت. اما اینکه آیا بازار بورس میتواند این ماموریت را به سرانجام برساند، جای تردید دارد. بازار بورس بعد از رشدی استثنایی در سال 92، در سال 93 اما، حال و روز خوبی ندارد. روز 28اسفند که آخرین روز کاری سال 92 بود شاخص کل بورس 79000 واحد را تثبیت کرد اما حالا حدود 72000 واحد است. این درحالی است که شاخص کل، تمامی واقعیتها و بازدهیهای ممکن را منعکس میکند؛ هم بازدهی قیمت را و هم سودهای تقسیم شده توسط شرکتهای بورسی. بسیاری از کارشناسان معتقدند افزایش شاخص و رونق بورس در سال 92 فقط ناشی از بالا رفتن قیمت ارز بود و هیچ اتفاق خاصی در بخش واقعی اقتصاد نیفتاده بود که منجر به چنین رونقی شود و بر همین مبنا نزول شاخص در سال 93 هم ناشی از رکود عمیق حاکم بر اقتصاد کشور است. اساسا افزایش قیمت چه در سطح خرد و چه در سطح
کلان یک دلیل بیشتر ندارد و آن اینکه رقابتی برای در اختیار گرفتن سهام شرکتهای بورسی در جریان باشد و هرکس قیمت بالاتری پیشنهاد دهد در این رقابت برنده خواهد بود. اما تنها دلیلی که باعث میشود فعالان بورسی بر سر در اختیار گرفتن سهام با هم رقابت کنند، نگاه مثبت به رشد و رونق فعالیتهای اقتصادی این شرکتهاست یا حداقل خوشبینی به آن. پس وقتی که اقتصاد کشور در سالهای 91 و 92 رشد منفی دارد بعید است شرکتهای بزرگ بورسی که ماهیتا آنقدر هم چابک نیستند که بتوانند از رکود فعلی فرار کنند، وضعی بهتر از وضعیت کلی اقتصاد داشته باشند. با این شرایط پرواضح است که کسی برای در اختیار گرفتن شرکتهای بورسی حرص و طمعی ندارد و در نتیجه آن قیمتها نهتنها افزایش پیدا نمیکند بلکه با کاهش هم روبهرو است. با توجه به مطالب گفته شده، کاهش قیمت سهام در سه ماهه پایانی 92 و پنج ماه اول سال 93 باعث شده است که سهامداران شرکتهای بورسی بهدنبال راهی جایگزین برای جبران ضررهای خود باشند. به بیان دیگر سهامداران دو محل برای کسب بازدهی برای خود متصور هستند؛ یکی افزایش قیمت سهام و دیگری سود تقسیمی. آنهایی که ناامید از بازدهی قیمت هستند، فشار
بازدهی انتظاری خود را بر بخش دوم وارد خواهند کرد و تلاش میکنند تا سهم سود تقسیمی از درآمد کل شرکتها را بالا ببرند و این تصمیم با آن که چالشی مدیریتی است اما زنگ خطر بحرانی دیگر در بورس را به صدا درآورده است.
بازار سرمایه که باید تامین مالی شرکتهای بزرگ و پیشروی اقتصاد را برعهده داشته باشد اکنون در انجام وظیفه خود بهشدت ناتوان است و اتفاقا تصمیماتی در بطن بازار گرفته میشود که حتی تامین مالی شرکتهای موجود را که اکنون درگیر تامین سرمایه هستند با اختلال مواجه کرده است. در این بازار ورود شرکتهای جدید و سپردن تامین مالی آنها به بازار بورس، امکانپذیر نیست و حتی افزایش سرمایه شرکتهای موجود هم دچار بحران شده است. اما از همه اینها بدتر خروج وسیع سرمایه از شرکتهای بورسی است که از طریق توزیع سود بالا، نقدینگی تولید شده توسط خود شرکت، به میزان غیرقابل قبولی از شرکت خارج میشود. این اتفاق دلایل زیادی میتواند داشته باشد اما مهمترین آنها عبارتند از:
1. فشار سهامداران خرد برای رسیدن به سطح بازدهی مورد انتظار از سرمایهگذاری در بورس
2. کوتهاندیشی مدیران برای تزریق یک مسکن به بازار برای جلوگیری از کاهش قیمت سهام
3. فشار سهامداران عمده که کاهشهای پیدر پی شاخص بورس، آنها را نسبت به ارزش فعلی سرمایهگذاری، بدبین کرده است