گری بکر سوسیالیسم و جادوی فریدمن

۱۳۹۳/۰۵/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۲۱۰

آنچه واقعا مرا متاثر ساخت و از سوسیالیسم دور کرد اساسا دو چیز بود؛ میلتون فریدمن و اقتصاد. مطالعه‌ اقتصاد در پایان سال دوم دانشجویی‌ام در پرینستون. به‌یاد می‌آورم که با هرکسی درباره‌ بازارها در برابر سوسیالیسم بحث می‌کردم و طرفدار بازار بودم. من پیش‌تر از سوسیالیسم به این سو کوچ کرده بودم. هنگام ورود به پرینستون، یک سوسیالیست بودم. دو سال یا بعد از آن، دیگر سوسیالیست نبودم

من در بیان این اعتقادات درخصوص ارزیابی سیاست‌های دولت‌های دموکرات و محافظه‌کار تردیدی نداشته‌ام. من می‌فهمم که سیاست اغلب اقتصاد را مغلوب می‌سازد، اما این یک اشتباه است که سیاست‌گذاری‌های بد هدایت ‌شده را تبرئه کنیم زیرا یک سیاست‌گذاری «خاص» ممکن است از یک حزب یا شخص خاص جانبداری کند

من اعتقاد دارم افراد باید بیشترین احتیاط را درباره‌ پول‌شان داشته باشند و قویا به نظام خصوصی‌سازی‌شده اعتقاد دارم... نظام تامین اجتماعی فعلی ترکیبی است از یک نظام سررسید و بازتوزیع. نظام بازتوزیع بسیاری از افراد را از کار کردن در سنین بالاتر منع می‌کند درحالی که آنها به اندازه‌ کافی سلامت هستند و می‌خواهند به کار کردن ادامه دهند. تامین اجتماعی به آنها انگیزه‌یی می‌دهد تا کار نکنند زیرا باید مالیات شدیدی روی درآمدهای‌شان بپردازند

مجله‌ «اکون ژورنال واچ» در پروژه‌یی با عنوان «کوچ ایدئولوژیک نوبلیست‌های اقتصاد» به بررسی پرونده‌ 71 نفر از نوبلیست‌های اقتصاد پرداخته است و از میان نوشته‌های مکتوب و موجود آنها و براساس پیش‌زمینه‌ خانوادگی‌شان، این موضوع را که آیا در گذر زمان آنها لیبرال‌کلاسیک‌تر شده‌اند یا از شدت لیبرال کلاسیک بودن آنها کاسته شده بررسی کرده است. درواقع، این پروژه به موضوع تغییرات ایدئولوژیک در ذهن اقتصاددانان در چارچوب مکتب لیبرالیسم کلاسیک می‌پردازد و نشان می‌دهد که اندیشه‌های اقتصاددانان نوبلیست در باب یک سیاست‌گذاری یا یک تصمیم‌گیری سیاسی در گذر زمان چگونه دستخوش تغییر شده است.

گری بکر (1930) جایزه‌ نوبل اقتصاد را در 1992 به‌خاطر گسترش تحلیل اقتصاد خرد به رفتارهای غیربازاری مانند تبعیض، سرمایه انسانی، خانواده، جمعیت‌شناسی و رفتار اعتیادآمیز برد.

بکر در یک شهر معدنی محلی در پنسیلوانیای شرقی متولد شد، اما خانواده‌ او وقتی چهار یا پنج ساله بود به بروکلین نقل مکان کرد. والدین بکر تنها تا 8کلاس درس خوانده بودند. بکر می‌گوید: «تنها چند کتاب در خانه‌ ما بود، اما پدرم اخبار سیاسی و مالی را دنبال می‌کرد و خواهر بزرگ‌ترم زیاد مطالعه داشت. بعد از اینکه پدرم بیشتر سوی چشمش را از دست داد، من وظیفه‌ خواندن نقل‌قول‌های سهام و سایر گزارش‌ها درباره‌ پیشرفت‌های مالی را برعهده داشتم. شاید همین کار علاقه‌ من به اقتصاد را تحریک کرد، اگرچه از آن خسته هم می‌شدم.»

ما در خانه مباحثات زیادی بر سر سیاست و عدالت داشتیم. اعتقاد دارم همین کار به توضیح این موضوع کمک می‌کند که چرا بعد از اتمام دبیرستان، علاقه‌ من به ریاضیات شروع کرد به رقابت با طراحی چیزی مفید برای جامعه. این دو علاقه طی دوره‌ کارشناسی من در پرینستون دست در دست هم جلو می‌آمدند تا وقتی که به‌طور اتفاقی یک واحد اقتصاد گرفتم و شدیدا با دقت ریاضی جذب موضوعی مرتبط با سازمان اجتماعی شدم.

بکر در گفت‌وگویی در سال 2009 با کارن هورن می‌گوید که در دبیرستان و حدود 16سالگی در کنار علاقه‌ زیاد به ریاضیات، علاقه‌یی هم به «پرسش‌های اجتماعی» و اقتصاد پیدا کرده بود.

هورن از او درباره‌ ترکیب علایقش به ریاضی و فلسفه‌ اجتماعی می‌پرسد و بکر پاسخ می‌دهد:

در آغاز، اینها علایق جداگانه‌یی بودند اما سپس، در نخستین واحد درسی که من در اقتصاد به‌عنوان دانشجوی سال اول پرینستون گرفتم، یک کتاب درسی داشتیم و آن کتاب پل ساموئلسون بود. این کتاب فوق‌العاده بود. آنچه درخصوص این کتاب مشهور مرا تحت‌تاثیر قرار داد در آخرین بخش کتاب بود... کتاب یک فرمول‌سازی ریاضی از اقتصاد داشت. این بخشی از کل این واحد درسی بود که واقعا مرا به‌شدت جذب خود کرد. برای من سوال این بود که چگونه می‌توانم ریاضیات‌ که من دوستش داشتم و تاحدی هم خوب بود‌ را برای بحث درباره‌ پرسش‌های اجتماعی به‌کار بگیرم. کتاب ساموئلسون در این زمینه راه‌حلی ارایه کرد و واقعا پلی برای این ارتباط ساخت.

هورن می‌پرسد «اعتقادات سیاسی شما چگونه توسعه یافت؟» آیا همیشه به بازار گرایش داشتید؟ یا همچون یک سوسیالیست‌ مانند تقریبا هر فرد جوان دیگری شروع کردید؟» بکر پاسخ می‌دهد: من سوسیالیست بودم. این درست است. حتی پدرم، اگرچه یک کاسب‌کار موفق بود، قویا از نامزدهای مداخله‌گر دفاع می‌کرد... اما آنچه واقعا مرا متاثر ساخت و از سوسیالیسم دور کرد اساسا دو چیز بود؛ میلتون فریدمن و اقتصاد. مطالعه‌ اقتصاد در پایان سال دوم دانشجویی‌ام در پرینستون. به‌یاد می‌آورم که با هرکسی درباره‌ بازارها در برابر سوسیالیسم بحث می‌کردم و طرفدار بازار بودم. من پیش‌تر از سوسیالیسم به این سو کوچ کرده بودم. هنگام ورود به پرینستون، یک سوسیالیست بودم. دو سال یا بعد از آن، دیگر سوسیالیست نبودم. سه سال بعد، تصمیم گرفتم به شیکاگو بروم اما هنوز احساس ناراحتی داشتم. حتی با اینکه اصولی پایه‌یی را داشتم چرا باید به آن مسیر گرایش پیدا می‌کردم. سپس آن را در شیکاگو فرا گرفتم.

بکر به هورن می‌گوید که در پرینستون، پرفسوری که او را تحت‌تاثیر قرار داد، جاکوب واینر بود (که در شیکاگو بوده است). بکر می‌گوید طی روزهای دوران کارشناسی «میلتون فریدمن یک‌بار از شیکاگو برای سخنرانی به پرینستون آمد، اما من چندان تحت‌تاثیر صحبت او قرار نگرفتم. همه‌چیز ظاهرا خیلی ساده بود.» (بکر، 2009، 140) با این‌همه، دست آخر، بعد از ورود به مطالعات دوره‌ دکترا در شیکاگو، گرایش بکر به فریدمن شدیدا تغییر کرد، چنان‌که او به هورن می‌گوید: «یقینا میلتون فریدمن تاثیری شگرف بر من داشت. او تا آن زمان بزرگ‌ترین معلم در قید حیاتی بود که من داشتم. او واقعا چشمان من را به روی اقتصاد به‌مثابه یک موتور پرقدرت تحلیلی باز کرد. میلتون فریدمن تنها شماره‌ یک بود. او انسانی بزرگ بود.»

بکر در خودزندگینامه‌ نوبلش می‌گوید: «نخستین رویارویی من با میلتون فریدمن در کلاس اقتصاد خرد بود که هیجان من درخصوص علم اقتصاد را از نو تشدید کرد. او تاکید کرد که نظریه اقتصادی بازیی نیست که توسط دانشگاهیان انجام شود، بلکه ابزاری قدرتمند است برای تحلیل جهان واقعی. کلاس او پر از بینش‌هایی درباره‌ ساختار نظریه اقتصاد و کاربرد آن در سوالات عملی و مهم بود. این کلاس و ارتباطات بعدی با فریدمن، اثری شگرف بر مسیر تحقیقاتی من گذاشت.

به علاوه، بکر در بحث بر سر رویکرد انتخاب عقلانی او در آن زمان درخصوص موضوعات خلاف عرف مانند تبعیض، سرمایه انسانی و بعدا خانواده و جرم و جنایت می‌گوید که فریدمن در میان آنهایی بود که همیشه وی را تشویق می‌کردند: «میلتون فریدمن و اچ. گرگ لوئیس افرادی بودند که من بیش از همه با آنها تعامل داشتم. آنها هر دو در کمیته‌ من بودند. میلتون فریدمن‌ می‌دانید که در هرکاری که انجام می‌داد، در یک کلام عالی بود. او سخنرانی‌هایی عالی‌ ارایه می‌کرد و کاتالیزور غالب در این گروه بود.»

بنابراین بکر در بحث درباره‌ نخستین دستیاری استادی‌اش در شیکاگو و رفتنش به کلمبیا برای تدریس می‌گوید: «میلتون فریدمن بزرگ بود، اما درست مثل یک تاثیر فکری غالب. می‌خواستم فکر خودم را داشته باشم. بنابراین تصمیم گرفتم به شرق بروم.»

بکر بعد از 12سال حضور در کلمبیا (و کمیته‌ ملی تحقیقات اقتصادی) دوباره به شیکاگو برگشت: در 1970 به شیکاگو برگشتم و جو آنجا را خیلی هیجان‌انگیز یافتم. این دپارتمان هنوز قوی بود، به‌ویژه بعد از آمدن جورج استیگلر و هری جانسون. استیگلر و من خیلی زود دوستان نزدیکی شدیم و او اثری عمیق بر توسعه‌ فکری بعدی من داشت. ما دو مقاله‌ موثر با هم نوشتیم؛ یک مقاله‌ بحث‌برانگیز درباره‌ ثبات دولت‌ها و تلقی اولیه از مشکل کارگزار‌کارفرما. استیگلر همچنین علاقه‌ من به اقتصاد سیاسی را دوباره زنده کرد؛ من مقاله‌ کوتاهی درباره‌ این موضوع در 1958 منتشر کرده بودم. در دهه‌ 1980 دو مقاله منتشر کردم که مدلی نظری درباره‌ نقش گروه‌های ذی‌نفع خاص در فرایند سیاسی ارایه می‌دادند.

بکر در 1985 نوشتن یک ستون ماهانه در مجله‌ بزینس ویک را برعهده گرفت و این کار را تا 2004 ادامه داد: این تصمیم عاقلانه بود، چون مجبور بودم یاد بگیرم چطور درباره‌ موضوعات اقتصادی و اجتماعی بدون استفاده از اصطلاحات فنی و در قالب 800 کلمه مطلب بنویسم. انجام این کار شدیدا توانایی من برای بحث درخصوص موضوعات مهم به‌طور مختصر و به زبان ساده را بهبود بخشید. فشار نوشتن یک ستون به‌طور ماهانه مرا مجبور می‌کرد که از نزدیک در جریان خیلی از موضوعات باقی بمانم...

کیسی مولیگان در مدخل‌گری بکر در فرهنگ لغت اقتصاد نیوپالگریو سابقه‌یی را توصیف می‌کند که میلتون فریدمن در گفتمان عمومی ‌برعهده دارد و می‌نویسد: «اگر‌ گری بکر به آن سنت همراه با ستون بزینس ویک و وبلاگ اینترنتی‌اش ادامه داد، اما این کار را با انرژی کمتری انجام می‌داد. یکی از تاثیرات مهم شیکاگو بر‌گری بکر ناشی از جورج استیگلر است که اغلب سیاست‌گذاری‌های عمومی ‌را به مثابه انتخاب‌های عقلانی سیاستمداران و افرادی می‌دید که بر آنها اثر می‌گذارند.»

اگرچه منصفانه است که بگوییم نوشته‌های عمومی ‌بکر، به‌ویژه در بزینس ویک و سپس در وبلاگش، کم‌توان‌تر از میلتون فریدمن بوده است، اما باز هم به‌طور استثنایی پرانرژی و حتی حداقل برای یک ناظر لیبرال کلاسیک، شجاعانه بوده‌اند.

بکر در کتاب 1997 خود با عنوان «اقتصادزندگی» 138 مورد از مقالات بزینس ویک را جمع‌آوری و ارایه کرده است. اگرچه این مقالات در بزینس ویک تنها با نام بکر منتشر شدند، اما در این کتاب با عنوان کار مشترک بکر و همسرش گیتی نشاط بکر ارایه شده‌اند. کتاب با یک مقاله‌ خودزندگینامه‌یی جالب‌توجه آغاز می‌شود. آنها وقتی به یکی از خودشان به‌طور فردی اشاره دارند می‌نویسند ‌گری یا گیتی. آنها توضیح می‌دهند که پیشنهاد بزینس ویک برای‌ گری تعجب‌انگیز بود «زیرا او پیش از این هرگز یک کلمه هم برای روزنامه‌ها یا نشریات دوره‌یی دیگر ننوشته بود.»

درحالی که مشغول بررسی این پیشنهاد بودیم، ‌گری با دوستانی مشورت کرد که او را به این کار تشویق کردند. علاوه‌بر این «گری با همسرش گیتی استاد برجسته تاریخ دانشگاه ایلینویز در شیکاگو‌ مشورت کرد و او بیشترین تاثیر را بر تصمیم‌گیری‌اش داشت. او اعتقاد داشت این ستون‌ها ابزاری عالی برای تاثیرگذاری بر سیاست‌گذاری دولت و انتقال ایده‌های بکر به شنوندگان خیلی بیشتری به شمار می‌روند و به منظور رفع ترس‌های گری، گیتی قول داد که پیش‌نوس ستون‌ها را بخواند و پیشنهاداتی برای کمک به موثرتر ساختن آنها ارایه کند.» (همان، 2) آنها سپس ارایه این مجموعه به عنوان کاری مشترک را توصیف می‌کنند: «گیتی در حقیقت چندین نسخه از هر ستون را می‌خواند و جدی‌ترین منتقد بکر بود. او همچنین موضوعات زیادی را پیشنهاد می‌داد به‌ویژه موضوعات مرتبط با مسایل روز درخصوص سیاست‌گذاری عمومی. وی همچنین «افتخار» نویسندگی مشترک این کتاب را به‌دست آورد. اگرچه ستون‌ها با نام‌ گری منتشر می‌شدند، اما احتمالا بدون تشویق و انتقاد و پیشنهادات گیتی نوشته نمی‌شدند.

گری و گیتی در نخستین مقاله‌ کتاب در بخشی با عنوان «آیا ما لیبرال هستیم یا محافظه‌کار؟» توضیح می‌دهند که: ما ادعای حمایت از آزادی فردی و اقتصادهای بازاری خصوصی مطرح شده توسط آدام اسمیت، دیوید هیوم و سایر متفکران قرن هجدهمی ‌و نوزدهمی ‌را داریم... بنابراین ما از این نظر لیبرال کلاسیک یا اروپایی هستیم و یک محیط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تمرکززدایی شده را ترجیح می‌دهیم که اجازه‌ آزادی انتخاب را می‌دهد مادامی ‌که آزادی فردی آسیب مشخص و قابل‌توجهی به دیگران نمی‌زند. چنین لیبرال‌هایی در معنای سنتی‌ خواهان محافظت از وضع موجود‌ محافظه‌کار نیستند. اگرچه لیبرال‌های کلاسیک می‌دانند که آنچه دوام آورده اغلب کارکردی است و در رفاه اجتماعی مشارکت می‌کند، آنها همچنین بعضی رسوم و سنت‌های مقدس حقوق، سیاست و اقتصاد را در بر می‌گیرند که به دلیل تاثیر گروه‌های ذی‌نفع قویی که سیاست‌گذاری عمومی ‌را به نفع خودشان منحرف می‌کنند دوام آورده است... هویت ما دقیقا با هیچ حزب سیاسی در ایالات متحده گره نمی‌خورد زیرا هیچ حزبی یک موضع سازگار با اینکه آیا افراد به انگیزه‌ها واکنش نشان می‌دهند و منافع خودشان را بهتر از سیاستمداران و بروکرات‌ها تشخیص می‌دهند اتخاذ نمی‌کند.

بکر بعضی موضوعات ارایه شده در ستون‌های یادداشت بزینس ویک که در کتاب اقتصاد زندگی جمع‌آوری شده‌اند را چنین توصیف می‌کند: یادداشت‌های جمع‌آوری شده در این کتاب... به‌شکل روشنی با دولت بزرگ و برنامه‌ریزی مرکزی، مهاجرت غیرقانونی، سهمیه اشتغال و کنار گذاشتن مشاغل برای اقلیت‌ها، معافیت اتحادیه از قوانین ضدتراست، شهریه با یارانه‌ بالا برای دانشجویان طبقه‌ متوسط و بالا در دانشگاه‌های دولتی، محدودیت‌های انجمن ملی ورزشکاران دانشگاهی (NCAA) برای پرداخت به ورزشکاران، محدودیت‌های روابط برای اعضای کنگره، برنامه مالکیت سهام کارمندی (ESOP) و سایر یارانه‌ها برای مالکیت کارمندان بر شرکت‌ها و تعرفه‌ها و سهمیه‌ها مخالف هستند... در میان سایر چیزها، این ستون‌ها طرفدار فروش حق مهاجرت قانونی، خصوصی‌سازی گسترده شرکت‌های دولتی، معرفی کوپن‌های مدرسه ابتدایی برای کودکان فقیر، قانون‌سازی بسیاری از موادمخدر، جایگزینی یک نظام حساب فردی برای نظام تامین اجتماعی ارزیابی سالانه، حرکت به سوی ارتش کاملا داوطلبانه، تادیب والدینی که توان پرداخت هزینه‌های کودکان‌شان را ندارند، اعمال قراردادهای ازدواج و توافقات اولیه، ترویج رقابت آزاد در میان بخش‌ها و واحدهای مذهبی، اصلاح قانون اساسی به نحوی که قاضی‌های فدرال نه برای تمام عمر که برای دوره‌های قابل‌تجدید قضاوت کنند، اعمال مجازات شدید برای جرایم جدی، به‌ویژه وقتی با اسلحه اتفاق می‌افتد و تغییر رفاه با تمرکز بر کمک به کودکان به جای مادران و کارگران اجتماعی هستند.

بعد از انتشار کتاب اقتصاد زندگی در سال 1997، ‌گری بکر به نوشتن ستون‌های ماهانه‌اش به عنوان نویسنده‌یی منحصربه‌فرد تا جولای 2004 ادامه داد. وی در آخرین ستونش با عنوان «یک دیالوگ 19ساله در باب قدرت انگیزه‌ها» می‌نویسد: همراه با بسیاری دیگر از هم‌نسلانم، وقتی مطالعات دانشگاهی‌ام را آغاز کردم سوسیالیست بودم. اما نخستین واحدهای درسی‌ام در اقتصاد به من درباره‌ قدرت رقابت و بازارها و انگیزه‌ها آموختند و سریعا یک لیبرال کلاسیک شدم.

این به معنای کسی است که به قدرت مسوولیت‌پذیری فردی، اقتصاد بازار و نقش مهم اما محدود دولت اعتقاد دارد. من در بیان این اعتقادات درخصوص ارزیابی سیاست‌های دولت‌های دموکرات و محافظه‌کار تردیدی نداشته‌ام.

من می‌فهمم که سیاست اغلب اقتصاد را مغلوب می‌سازد، اما این یک اشتباه است که سیاست‌گذاری‌های بد هدایت ‌شده را تبرئه کنیم زیرا یک سیاست‌گذاری «خاص» ممکن است از یک حزب یا شخص خاص جانبداری کند. بکر در گفت‌وگویی در 2002، بینش خود درباره‌ تامین اجتماعی را چنین بیان کرد: من اعتقاد دارم افراد باید بیشترین احتیاط را درباره‌ پول‌شان داشته باشند و قویا به نظام خصوصی‌سازی‌شده اعتقاد دارم... نظام تامین اجتماعی فعلی ترکیبی است از یک نظام سررسید و بازتوزیع. نظام بازتوزیع بسیاری از افراد را از کار کردن در سنین بالاتر منع می‌کند درحالی که آنها به اندازه‌ کافی سلامت هستند و می‌خواهند به کار کردن ادامه دهند. تامین اجتماعی به آنها انگیزه‌یی می‌دهد تا کار نکنند زیرا باید مالیات شدیدی روی درآمدهای‌شان بپردازند.

او نتیجه‌گیری می‌کند که: من همچنین به یک استاندارد زندگی حداقلی برای اعضای پیرتر جامعه اعتقاد دارم. بنابراین اگر اشخاص پیرتر، به این دلیل یا دلیلی دیگر، زیاد پس‌انداز نکرده‌اند، اما سطحی حداقلی از مراقبت‌های بهداشتی و درمانی و درآمد بازنشستگی را به‌دست خواهند آورد. این بخشی از نظام رفاه برای افراد کم‌درآمد خواهد بود.

بکر در 2009 در گفت‌وگویی با وال استریت ژورنال، بهبود آرام بازار با سیاست‌گذاری‌های دولت را قویا سرزنش می‌کند.

وی در پاسخ به درخواست همکارش ریچارد پوسنر برای مقررات‌گذاری بیشتر و مورد سوال قراردادن مکتب شیکاگو به خاطر بحران 2008 نوشت: آنچه من همیشه به‌مثابه مکتب شیکاگو آموخته‌ام، این است که بازارهای آزاد وظیفه‌ خود را به‌خوبی انجام می‌دهند. آنها کامل نیستند، اما دولت‌ها وظیفه‌ خود را بد انجام می‌دهند. البته در بعضی موارد ما به دولت نیاز داریم. این یک موضع آنارشیستی نیست اما به‌طور کلی دولت‌ها وظیفه‌ خود را بد انجام می‌دهند.

من دلیلی برای تغییر این بینش نمی‌بینم، مگر اینکه مثال دیگری را دیده باشیم که بازارهای آزاد وظیفه‌ خود را به خوبی انجام ندهند، دال ‌بر اینکه بازارها وظیفه‌ خود را بد انجام داده‌اند. اما برای من هیچ شواهدی وجود ندارد که دولت کاری را به‌خوبی انجام دهد که سبب ارتقای یک فرآیند شود. بکر در 2010 علیه قانون محافظت از بیمار و مراقبت دردسترس صحبت کرد: «وضعیت سلامت بهداشت و درمان در ایالات متحده نسبتا خوب است، اما نقاط ضعفی هم دارد. این لایحه آنها را شناسایی نمی‌کند. این لایحه فقط مالیات و مقرراتی را اضافه می‌کند. این لایحه به سمت افزایش هزینه‌های سلامت بهداشت و درمان و نه به سمت محدود ساختن آنها حرکت می‌کند.»

بکر نام خود را به بیانه‌های مخالف با ریاست‌جمهوری جان کری در 2004، حمایت از جان مک‌کین در 2008 و حمایت از میت رامنی در 2012 وام داده است.

منابع و ماخذ در دفتر روزنانه موجود است.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر