کلان‌روندهای اقتصاد سیاسی انرژی

۱۴۰۱/۱۰/۲۵ - ۰۸:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۹۶۵۷۰
کلان‌روندهای اقتصاد سیاسی انرژی

روح‌اله کهن‌هوش نژاد| اقتصاد جهانی انرژی درحال رویارویی با دگرگونی‌های فراوان است. این دگرگونی‌ها عمدتاً ناشی از تغییر قابل توجه جایگاه ایالات متحده در دنیای انرژی، نقش روبه رشد انرژی‌های تجدیدپذیر در سطح جهان و سیاست‌های جدید آب و هوایی است.

نیروهای مختلفی در این عرصه حضور دارند. یکی از این نیروها قدرت ملت‌هاست که به وسیله اقتصاد، توانمندی‌های نظامی و جغرافیا شکل می‌گیرد. نیروی دیگر از نفت، گاز و زغال‌سنگ، از انرژی‌های تجدیدپذیر و نیز از نیروی حاصل از سیاست‌های ایجاد نظم جدید در سیستم جهانی انرژی و حرکت به سمت کربن خالص صفر به نام تغییر اقلیم ناشی می‌شود.

تبیین و توضیح روندهای جدید در عرصه اقتصاد سیاسی بین‌المللی انرژی نیازمند پاسخ به چند سؤال است؛ چگونه انقلاب نفت شیل جایگاه آمریکا را در جهان تغییر داد. جنگ‌های سرد جدید چگونه و چرا میان ایالات متحده از یک‌سو و روسیه و چین از سوی دیگر درحال گسترش بوده و نقش انرژی در این میان چیست. چگونه رابطه میان ایالات متحده و چین به سرعت از رویارویی به سمت رقابت استراتژیک درحال تغییر بوده به‌گونه‌ای که این رابطه درحال نمایاندن خود به شکل یک جنگ سرد نوظهور است. بنیان‌های خاورمیانه که همچنان سومین تأمین‌کننده کل نفت جهان بوده و ذخایر قابل توجهی گاز طبیعی دارد، چگونه دچار تزلزل شده است. چگونه زیست‌بوم شناخته شده نفت و خودرو که برای بیش از یک قرن برقرار بوده، با انقلاب جدید در وسایط نقلیه به چالش کشیده شده است. نگرانی‌های اقلیمی چگونه درحال شکل‌دهی مجدد به اقتصاد انرژی هستند و چگونه موضوع گذار انرژی از سوخت‌های فسیلی به انرژی‌های تجدیدپذیر واقعاً عملیاتی خواهد شد. نهایتاً اینکه نقش آتی سه غول فعلی بازار نفت-ایالات متحده، عربستان سعودی و روسیه- چگونه خواهد بود.

درخصوص نقش ایالات متحده آمریکا، اقتصاد سیاسی انرژی ماجرای انقلاب غیرمنتظره شیل را روایت می‌کند که جایگاه آمریکا را در جهان متحول ساخته بازارهای انرژی جهان را وارونه و ژئوپلیتیک‌ جهانی را بازآرایی کرده است. از ابتدای قرن بیست‌ویکم تاکنون، نفت شیل و گاز شیل، در کنار هم، مهم‌ترین نوآوری‌های شناخته شده انرژی به شمار می‌آیند. انرژی بادی و انرژی خورشیدی، هردو نوآوری‌های دهه‌های 1970 و 1980 هستند، هرچند تنها در دهه اخیر قابلیت‌های‌ خود را نشان دادند.

ایالات متحده برای تبدیل شدن به تولیدکننده شماره یک جهان، هم در نفت و هم در گاز، از روسیه و عربستان سعودی پیشی گرفته و اکنون یکی از صادرکنندگان اصلی هردو ماده در جهان می‌باشد. هرچند برخی سیاستمداران به دنبال ممنوعیت استفاده از نفت شیل بوده‌اند، اما این انقلاب رشد اقتصادی آمریکا را افزایش داده، جایگاه تجاری آن را تقویت کرده، سرمایه‌گذاری و اشتغال‌زایی پدید آورده، و از هزینه خدمات عمومی برای میلیون‌ها مصرف‌کننده کاسته است. زنجیره‌های تأمین حامی شیل به سراسر ایالات متحده می‌رسند، به تقریباً تمام ایالت‌ها، و حتی در ایالت نیویورک که به‌سبب تقابل زیست‌محیطی، از گسترش شیل درون مرزهای خود جلوگیری به عمل می‌آورد، اشتغال‌زایی می‌کنند.

بحث درباره نقش روسیه در مورد آتش‌ افروخته شده ناشی از تعامل جریان‌های انرژی، رقابت ژئوپلیتیکی و نزاع‌های دائم برسر مرزهای پرتنش است که نتیجه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سه دهه پیش  و تمایل ولادیمیر پوتین به بازگرداندن روسیه به جایگاه خود به عنوان یک قدرت بزرگ می‌باشد. شاید روسیه یک ابرقدرت انرژی باشد، اما به‌لحاظ اقتصادی، وابسته به صادرات نفت و گاز نیز هست. امروزه، همانند عصر شوروی، آن صادرات موجب جدال سخت درباره نفوذ سیاسی احتمالی بر اروپا می‌شود.

بااین‌حال، تغییرات موجود در بازارهای گاز اروپا و جهان هرگونه نفوذ بالقوه‌ای را به‌تدریج از میان برده است. پیامدهای تبدیل ناگهانی اتحاد جماهیر شوروی به پانزده کشور مستقل، همچنان نامعلوم است. این نااطمینانی به‌ویژه در روابط میان روسیه و اوکراین که جدال سختی بر سر گاز طبیعی دارند، بیشتر است. در پی الحاق کریمه به روسیه در سال 2014، کشمکش به عرصه نبرد در جنوب شرقی اوکراین انتقال یافت و در نهایت نیز جنگ با اوکراین شعله‌ور شد که تاکنون ادامه دارد.

روابط ایالات متحده و روسیه به سطحی از خصومت تنزل یافته که از زمان شوروی در اوایل دهه 1980 دیده نشده است. درعین‌حال، روسیه به‌سوی غرب آسیا برگشته و درحال چرخش به‌سوی شرق یعنی چین است. مسکو و پکن در تأکید بر حاکمیت مطلق و مخالفت خود با آنچه به عنوان هژمونی آمریکا محکوم می‌کنند، متحدند. همچنین، ملاحظاتی عملی نسبت‌ به رابطه روبه‌رشد آنها وجود دارد چرا که چین نیازمند انرژی و روسیه نیازمند بازار است.

جایگاه چین در دستاوردهای عظیم آن به عنوان قدرت اقتصادی و نظامی جهانی طی دو دهه اخیر ریشه دارد و مبتنی بر نیازهای انرژی کشوری است که به بزرگترین اقتصاد جهان بدل خواهد شد. چین درحال‌گسترش دامنه دسترسی خود در تمام ابعاد جغرافیایی، نظامی، اقتصادی، فناوری، و سیاسی است. این کشور درحال‌حاضر در پی ارتقای زنجیره ارزش و تبدیل شدن به رهبر جهان در صنایع جدید قرن بیست‌ویکم می‌باشد.

چین همچنین از نقشه خود برای مالکیت تقریباً کل دریای جنوب چین که مهم‌ترین مسیر تجاری اقیانوسی در جهان و درحال‌حاضر آشکارترین نقطه تقابل راهبردی با ایالات متحده است، دفاع می‌کند. انرژی بخش مهمی از آن ادعاست. هدف از طراحی برنامه کمربند و جاده چین ترسیم مجدد نقشه اقتصادی آسیا و اوراسیا و فراتر از آن است، تا بدین‌ترتیب آنچه را  زمانی امپراتوری چین بود، در وسط اقتصاد جهانی با نظم جدید قرار ‌دهد. این برنامه ابتکاری به‌دنبال تضمین برخورداری چین از بازارهایی برای کالاهای چینی و دسترسی آن به انرژی و مواد خام مورد نیاز می‌باشد. 

مرزهای جغرافیایی خاورمیانه در تمام دوران باستان، همراه با ظهور و سقوط امپراتوری‌های بسیار زیاد، دائماً بازترسیم‌ می‌شدند. با وجود شش قرن حکومت امپراتوری عثمانی، مرزهای آن اغلب تغییر می‌کردند. نقشه امروزی غرب آسیا در طول جنگ جهانی اول و پس از آن، روی کاغذ و در نتیجه فروپاشی عثمانی‌ها ایجاد گردید و با این حال بر خطوط استانی به‌جامانده از عثمانی‌ها واقع شد. از آن زمان تاکنون، این نقشه‌ها توسط ملی‌گرایی پان‌عربی و اسلام سیاسی، مخالفان دولت رژیم صهیونیستی، و نیز توسط گروه‌هایی همچون گروهک تروریستی داعش به چالش کشیده شده‌ است.

البته نه‌تنها نقشه‌های نواحی مرزی، بلکه انواع مختلف نقشه‌ها – زمین‌شناسی، چاه‌های نفت و گاز، خطوط لوله و مسیرهای نفت‌کش- در شکل‌گیری منطقه غرب آسیا مؤثر بوده‌اند. نفت و گاز و درآمدها و ذخایر و قدرت ناشی از آنها، همچنان محور هویت منطقه هستند. با وجود این، سقوط بهای نفت که در سال 2014 آغاز شد، بحث تازه‌ای را درخصوص آینده نفت به راه انداخته است. حداکثر یک دهه پیش، جهان نگران نقطه اوج نفت بود. نقطه اوج نفت تصور حاکی از اتمام ذخایر نفت است. امروزه تمرکز به اوج تقاضا تغییر یافته، یعنی اینکه مصرف نفت تا چه مدت همچنان افزایش خواهد یافت و چه زمانی شروع به کاهش خواهد کرد. آیا نفت ارزش و اهمیت خود را در دهه‌های پیش رو از دست خواهد داد؟

افت تقاضا برای نفت در سال 2020، برای صادرکنندگان نفت ضرورت بیشتری برای متنوع کردن و مدرن‌سازی اقتصادهایشان به وجود آورده است. این متنوع کردن و مدرن‌سازی را ابوظبی در سال 2007 با چشم‌انداز 2030 خود آغاز کرده بود، و عربستان سعودی ‌اکنون در تلاش است تا آن را هرچه سریع‌تر انجام دهد. 

چنانچه یک عامل عمده وجود داشته باشد که به ما بگوید تقاضا، نه عرضه، محدودیت آینده است، آن عامل مربوط به پیوند سیاست‌های اقلیمی و فناوری است. تنها بازاری که به نظر می‌رسید برای مدتی طولانی برای نفت تضمین شده باشد، بازار حمل‌ونقل و به‌ویژه خودرو بود. اما این مساله دیگر در آینده نقشی ندارد، چراکه اکنون نفت با چالشی ناگهانی ناشی از سه‌گانه جدید مواجه است. این سه‌گانه عبارت است از: اتومبیل برقی، که اصلاً از نفت استفاده نمی‌کند؛ حمل و نقل اشتراکی ؛ و اتومبیل‌های خودران. نتیجه می‌تواند کشمکشی برای سیطره در یک صنعت جدید چند تریلیون‌دلاری به نام صنعت فناوری اتومبیل باشد.

بحث پیرامون اینکه جهان با چه سرعتی می‌تواند و باید با تغییر اقلیم سازگار شود، و اینکه این امر چقدر هزینه خواهد داشت، بعید است که در این دهه خاتمه یابد. اما هرقدر افکار عمومی بیدارتر می‌شود و سیاست‌های جدید درصدد پیاده‌سازی هدف کربن خالص صفر برمی‌آیند، این تلاش لزوم بیشتری می‌یابد. تمام اینها ما را به مفهوم گذار انرژی می‌رساند: انتقال از جهان امروز، که برای بیش از 80 درصد انرژی خود، وابسته به نفت، گاز طبیعی، و زغال‌سنگ است، به جهانی که به‌طورفزاینده با انرژی‌های تجدیدپذیر کار می‌کند. انرژی‌های خورشیدی و بادی به ابزار منتخب برای کربن‌زدایی از صنعت برق بدل شده‌اند. آنها زمانی انرژی‌های جایگزین بودند، اما اکنون جریان اصلی هستند. با این حال، هم‌چنان‌که سهم تولید آنها افزایش می‌یابد، آنها با چالش تناوب مواجه می‌گردند. آنها می‌توانند هنگام تابش خورشید یا وزش باد شبکه را سرشار از برق کنند، اما در یک روز ابری یا هنگامی‌که تنها نسیمی می‌وزد، تقریباً از میان می‌روند. این مساله به چالش‌های فناورانه از جمله حفظ پایداری شبکه و یافتن روش‌هایی به‌منظور ذخیره برق در مقیاس بزرگ برای مدتی بیش از چند ساعت اشاره دارد.

اقلیم عامل تعیین‌کننده بسیار مؤثری در اقتصاد سیاسی بین‌الملی انرژی خواهد بود. تاریخ به خوبی نشان می‌دهد که چگونه اقلیم از موضوع مورد علاقه تعدادی دانشمند در اروپای اوسط قرن نوزدهم، که از پیدایش عصر یخبندان دیگری که تمدن را نابود می‌سازد در هراس بودند، به اجماعی در مورد گرمایش رسید که 195 کشور را در سال 2015 در پاریس جهت ایجاد یک توافق اقلیمی گردهم ‌آورد. اکنون به نظر می‌رسد شتاب سیاست‌های اقلیمی‌ که توسط پژوهش‌های مختلف، الگوهای اقلیمی، بسیج سیاسی و توان مقررات‌گذاری، فعالیت‌های اجتماعی، نهادهای مالی و نگرانی‌های عمیق افکار عمومی تقویت می‌شوند، نظام انرژی را تغییر خواهد داد.

 

ارسال نظر