گروه تعاون| نادر هوشمندیار|
تعاونیها مبحثی در توسعه محسوب میشوند که میتوان به جرات گفت ستون، زیر بنا و قواره اصلی توسعه را شکل میدهند اما در همین ابتدا این نکته را باید لحاظ کنیم که وقتی میگوییم تعاونیها شیرازه اصلی توسعه هستند، منظور توسعهیی که بر پایه محور بودن و تصمیمسازیهای مردمی شکل گرفته است. بهطور حتم تعاونیها نمیتوانند ارتباط مطلوبی با آن نوع از مفاهیم توسعه برقرار کنند که این مولفه را نتیجه اجرای انضباط خشک دولتی و اجرای فرمانهای بیچون چرای قوای دولتی در جامعه میدانند. امروز اندیشه بشر به اثبات رسانده که تعاونیها را تعاونگران یا همان قوای مردمی شکل میدهند که براساس مناسبات دموکراتیک، عقلانی و انسانی زمینه حضور مستقل و خودکار مردم را در شکلبندی توسعه فراهم میکنند. همه اینها هم به این خاطر بهوجود آمده و دوام یافته است تا از اقتدارگرایی و زورمداری دولتها، احزاب و قوای حاکم در امر توسعه جلوگیری شود.
با همین زاویه نگاه باید جایگاه توسعه را در میان اندیشهها و مکاتب مختلف فکری و نتیجهیی که در نهایت از این گروههای فکری در رابطه با تعاون بهدست آمده است، بررسی کرد. اگر اینگونه ببینیم حتما به این نتیجه میرسیم که از پایه غلط است، اگر بگوییم تعاونی و تعاونگری در میان سوسیالیستها شکل واقعی داشته است. به زبان ساده برای آنکه بدانیم کجا تعاونیها توانستهاند سیمای مطلوبی از خود نشان دهند باید ببینیم در کجا این نهادهای مردمی توانستهاند نتیجه استقبال مردم از توسعه یا ابزاری برای حکمرانی و جهتدهی مردم به توسعه باشند. به نظر میرسد این تعریف که جوهره تعاونیها محسوب میشود در تضاد با راهبردهای دولت-اقتدار سوسیالیستها در استفاده از تعاونیها داشته است.
دیدگاههای مختلف به تعاون
در کشورهای کمونیستی مفهومی از تعاون شکل گرفت که با تعاریف سنتی از تعاون در تضاد هستند. در میان این کشورها تعاونیها برای تسهیل در جریان اشتراکیسازی شکل گرفتند. حذف تعاونیهای زراعتی در شوروی بهترین نمونه برای این ماجرا هستند که نشان میدهد در همان زمان نیز اشتراکیسازی با مخالفت کشاورزان مواجه شدند. البته به مرور زمان این تضاد تضعیف شد و تعاونیها توانستند نقشهای بزرگی در اقتصاد و اجتماع کشورهای شرقی ایفا کنند. مثلا در آغاز دهه 70میلادی در کشوری مثل لهستان تعاونیها 55درصد حجم خردهفروش را در اقتصاد بر عهده داشتند. این امر نشان میدهد که اگر در دورهیی تعاونیها در این کشورها توانستند بعد از طی کردن مسیری نه چندان مطلوب به رونق برسند، نتیجه تعامل و تماشای تجربه تعاونیها در سایرکشورهایی بوده که ارتباطی با مفهوم کمون نداشتهاند. در همین زمان نزدیک 45درصد از کل مردم لهستان تحت پوشش تعاونیها بودند. درواقع بعد از طی شدن مسیری پر سنگلاخ، تعاونیها در کشورهای سوسیالیستی فعالیت بزرگتر یا مقیاس بزرگتری از انجام مناسبات اقتصادی را بر عهده گرفتند. دقیقا بهخاطر همین مقیاس و تفاوت در اطلاعات آماری استفاده از
تعاونیهاست که باعث شده تا حتی امروز نیز بسیاری بر این عقیده باشند که سوسیالیستها تمایل بیشتری به تعاونگرایی داشتهاند. اما به نظر من باید زاویه تحلیل را تغییر داد. نمیتوان صرف اندازه استفاده از تعاونیها اینگونه فکر کرد که تعاونگرایی محصول شرق است. اگر مقیاس قابل ملاحظهیی از تعاونیها در میان کمونیستها وجود داشته مربوط به دورانی است که کشورهای غیرکمونیستی توانسته بودند حتی در مقیاس کوچکتر تجربه واقعی و صحیحتری را از مفهوم تعاونی در مقابل چشم کمونیستها به نمایش بگذارند.
حضور داوطلبانه مردم در جریان اقتصاد
البته از همان ابتدا تعاونیها در کشورهای کمونیستی زیر یوغ دولتها بودند. یعنی در تعاونیها میشد دخالت کامل دولت در مناسبات اقتصادی را دید. به نظر میرسد حتی اگر بپذیریم که کارایی تعاونیها در این کشورها در سطح مطلوبی قرار داشته است (که از دهه 70 به بعد تا حدی اینگونه بوده است) نمیتوانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که تعاونگرایی در این کشورها از ریشه گرفتار تضاد بودهاند. تعاونیها شکل گرفتهاند که ترسیمکننده و تضمینکننده حضور داوطلبانه مردم در جریان اقتصاد و معیارهای اجتماعی باشند اما وقتی به ابزاری برای تقویت دخالتهای دولت تبدیل شوند حتی اگر کارآمد هم باشند، نمیتوان آنها را به رسمیت شناخت. در دنیای سرمایهداری هرچند که منفعت فردی ترجیح داشت و فردگرایی برای تقویت این منفعت راهبردهای متعددی نشان میداد اما با این وجود تعاونیها در این نظام از همان ابتدا بر پایه عدم دخالت دولت، مستقل و حضور خودجوش مردم بنا شده بودند. برای همین است که امروز بهخوبی مشاهده میشود که در پیشرفتهترین کشورهایی که هیچگاه سابقه سوسیالیستی نیز نداشتهاند، تعاونیهایی وجود دارند که نقش هدایتگری و تجهیز ساختارها را برای توسعه
ایفا میکنند. بهعبارتی دیگر در این کشورها تعاونیها از یک سو امری کاملا توسعهپذیر و از سوی دیگر عنصری کاملا ترویجکننده توسعه هستند. در اینجا اصلا بحث عقاید و رویکردهای ایدئولوژیک نیست بلکه برای یافتن الگوهای موفق تعاونی باید این تفاوتها دیده شود. به باور من الگوی موفق تعاونگرایی را باید در میزان موفقیت کشورها برای رسیدن به توسعه ارزیابی کرد. در میان توسعهیافتههای امروز از ابتدا مردم آتش توسعه را افروختند و شعلهور کردند. یعنی مردم به توسعه دامن زدند و بعد همین مردم که توسعه را دامن زدند تحت تاثیر توسعه قرار گرفتند. اینگونه بود که تعاونیها نیز بهعنوان ابزاری برای تقویت خواست مردم در شکلبندی به توسعه متولد شدند اما همانطور که پیش از این گفتم در میان سوسیالیستها توسعه امری دستوری بود که باید اهداف سوسیالیست را جامه عمل میپوشاند برای همین تعاونیها شکل گرفتند تا ابزار رسیدن به این هدف باشند.
مبنای شوروی برای تخمین تعاونیها
اگر شوروی را مبنایی برای تخمین موقعیت تعاونیها در بدو شکلگیری کمونیست بدانیم میتوان بهوضوح دید که انقلاب اکتبر و شدت گرفتن جریان اشتراکیسازی بعد از مرگ لنین (یعنی از اواسط دهه 20میلادی) تا حد زیادی کارکرد تعاونیها را در این کشور دگرگون کرد. در پایان قرن نوزدهم و قبل از انقلاب اکتبر 205هزار نفر در تعاونیهای روسیه عضویت داشتند، این رقم بعد از 1914 به یک میلیون نفر رسید. یعنی قبل از انقلاب اکتبر تعاونیها جایگاه ویژهیی در شوروی داشتند. بعد از انقلاب لنین رسما حکم به بیفایده بودن تعاونیها داد. او گفت: «تعاونیها نمیتوانند یک جامعه کامل سوسیالیستی بهوجود آورند اما ابزاری هستند که میتوانند تسهیلات لازم را برای تبدیل یک جامعه سرمایهداری به جامعه سوسیالیستی فراهم کنند». درواقع او بهوضوح نشان داد که تعاونیها نقش ابزاری برای رسیدن به اهداف سوسیالیست دارند. اما این نکته را فراموش نکنیم که این نقش ابزاری نیز در ید دولت شکل میگیرد و هدایت میشود. اگر اشتباه نکنم به نظر میرسد، لنین به الگوی تعاونگری کشاورزی بیشتر از سایر انواع تعاونی بها میداده است اما باز هم تعاونیهای کشاورزی را ابزاری میدانسته که
مسیر اشتراکی کردن کشاورزی را هموار میکرده است. البته در همان سالهای نخست انقلاب اکتبر، انقلابیون به این نتیجه میرسند که باید حق مالکیت را به رسمیت بشناسند. برای همین به آرامی و به شکلی خاص با حق مالکیت کشاورزان یا به مفهوم دقیقتر با مالکیت هر خانوار کشاورزی بر یک قطعه زمین کوچک و مقدار محدودی عناصر تولید موافقت کردند. چون بعد از شکل گرفتن اشتراکیسازی باز هم فقط 2درصد از کل محصولات کشاورزی در زمینهای دولتی تولید میشد و 98درصد آن در زمینهای خصوصی بهدست میآمد. اشتراکیسازی تولید زراعی فقط باعث شد 100هزار تعاونی کشاورزی در روسیه منحل، تعطیل و مصادره شود و جای آن را بنگاههای معاملاتی دولتی پر کنند.
جایگاه تعاونی در کشورهای جهان
بدون تعارف امروز باید به جایگاه توسعه و نقشی که توسعه در بهبود زندگی مردم درکشورهای مختلف داشته، نگاه کنیم و بعد از آن موقعیت تعاونیها را در این کشورهای و نقشی که در پایداری توسعه ایفا میکنند، ارزیابی کنیم. آن وقت در نهایت بگوییم یا نتیجه بگیریم که کجا تعاونیها توفیق داشتهاند و کجا فاقد اندیشه واقعی تعاونگری بودند. امروز در کشوری مثل نروژ از هر 3 شهروند یک نفر در تعاونیها عضویت دارد. درکشور هندوستان 240میلیون نفر بهخاطر گسترش تعاونگری زندگی میکنند و معیشت خود را حفظ کردهاند. گزارشهای منتشر شده، نشان میدهد که در امریکا 25درصد جمعیت در تعاونیها فعالیت دارند و بیش از 30تعاونی هر سال بالغ بر یکمیلیارد دلار درآمد دارند. هماکنون در ایالات متحده بیش از 30درصد تولیدات کشاورزی توسط بیش از 3.5هزار تعاونی انجام میشود. در کانادا نیز بیش از 33درصد جمعیت کشور تعاونگر هستند. در کشوری مانند فنلاند بهطور میانگین حداقل 50 درصد کل فعالیتهای اقتصادی از سوی تعاونیها و تعاونگرها انجام میشود. در سایر کشورهای توسعه یافته نیز وضع اینگونه است. کارشناسان این کشورها معتقدند مسیری که طی چند دهه گذشته پیمودهاند تا به
توسعه برسند با اتکا به تعاونیها و تعاونگری بوده است. اتفاقی که به نظر میرسد چه بخواهیم و چه نخواهیم طی همین دوران و در کشورهای کمونیستی آن طور که باید وجود نداشته است. تفاوت نیز تنها در یک چیز بوده و آن هم درک جوهره واقعی تعاونگری است. تعاونیها مرز بین اجتماع و اقتصاد هستند و نمیتوان آنها را با فرامین و اقتدار دولتی به جامعه تحمیل کرد بلکه باید مردم خود به این نتیجه برسند که با حضور در تعاونیها مسیر شکل گرفتن توسعه واقعی، مولد و متکی بر همه قشرهای مردم را فراهم کنند.
حالا شما قضاوت کنید که تعاونیها در کدام اندیشه یا کدام کشورها واقعا وجود داشتهاند و موفق نیز بودهاند.