رنج بیکاری از سختی تورم دردآورتر است

۱۳۹۳/۱۲/۰۲ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۳۴۵

به‌عنوان یک اقتصاددان مساله بیکاری را مهم‌تر از تورم می‌دانم. تورم را راحت‌تر می‌توان کنترل کرد و خیلی از کشورها با‌وجود تورم توانسته‌اند رشد و پیشرفت داشته باشند. ولی با بیکاری به‌خصوص قشر جوان و تحصیلکرده با معضلی بسیار عمیق‌تر و مخرب‌تر روبه‌رو هستیم

آن چیزی که در ذهن مردم به نام عدالت هست از مقوله‌های مختلفی سرچشمه می‌گیرد. شاید آنها فکر کنند قانون‌گرایی یک نوع عدالت است و عدم اجرای قانون و اجرای گزینشی یا دلخواه آن از عدم عدالت حکایت می‌کند

اواخر دی ماه در غروب جمعه‌یی سرد با تسبیح فیروزه‌یی کوچکی در دست و چهره‌یی خندان و گرم در خانه‌اش پذیرای من شد. به نظرم همان تسبیح کوچک یعنی تعلق خاطر به وطن و دغدغه ایران؛ حتی اگر 40سال خارج از کشور زندگی کرده باشی. این نکته را از خلال همین مصاحبه همچنین مقالات و یادداشت‌هایی که در برخی از نشریات داخلی و انگلیسی زبان آن سوی آب‌ها منتشر کرده و می‌کند نیز می‌توان فهمید. مانند زمانی که از اقتصاد ایران و آینده آن صحبت می‌کردیم به امید رسیدن به روزهای بهتر آن تسبیح کوچک سریع‌تر در دستانش می‌چرخید. دکتر جواد صالحی‌اصفهانی با درجه استاد تمامی اقتصاد در دانشگاه ویرجیناتک یکی از معروف‌ترین اقتصاددانان ایرانی در دنیاست. او سابقه همکاری و تدریس با دانشگاه‌های آکسفورد و پنسیلوانیا را نیز در کارنامه خود دارد. مقالات او در نشریه‌های معتبری چون اکونومیک ژورنال، ژورنال اقتصاد توسعه، توسعه اقتصادی و تغییر فرهنگی، ژورنال نابرابری اقتصادی، ژورنال بین‌المللی مطالعات خاورمیانه و مطالعات ایران منتشر شده است.

***

پرسش ابتدایی شامل چند گزاره است که یک به یک درباره آنها صحبت خواهیم کرد اما برای مشخص شدن مسیر بحث ابتدا با هم مطرح می‌شوند. دادن وعده‌هایی مانند رشد عدالت، کاهش فقر، رفع بیکاری و ایجاد فضای مناسب فرصت‌های برابر آموزش و بهداشت همیشه مورد توجه دولت‌ها در ایران بوده است. اما گویا در شناختن مساله دچار مشکل هستیم که همچنان از این مسایل رنج می‌بریم و از دسترسی به این نیازها بازمانده‌ایم. اشکال در کجاست؟ چرا همچنان با اینگونه مشکلات دست به گریبان هستیم ؟

البته قبل از پاسخ دادن به پرسش باید بگویم با آن بخش که مربوط به عدم دسترسی به گزاره‌های مطرح شده است، موافق نیستم.

به چه علت ؟

زیرا نمی‌توان کشوری درحال توسعه را پیدا کرد که در مسیر توسعه قرار داشته و در عین حال به تمام ایده‌آل‌هایش دست پیدا کند. ولی این مساله نشان‌دهنده ایستایی یا شکست نیست. در بعضی موارد، کم و زیاد پیشرفت داشته‌ایم. برای بررسی دقیق باید ببینیم ایده‌آل چه هست، کجا قرار داریم همچنین چه سیاست‌هایی را برای رسیدن به هدفمان دنبال می‌کنیم و به کجا می‌خواهیم برسیم.

سال‌هاست که دنبال عدالت هستیم و با تعریف‌های گوناگون همچنین اتخاذ سیاست‌هایی مختلف برای نیل به آن مواجه بوده‌ایم. شما چه تعریفی از عدالت دارید؟

آن چیزی که در ذهن مردم به نام عدالت هست از مقوله‌های مختلفی سرچشمه می‌گیرد. شاید آنها فکر کنند قانون‌گرایی یک نوع عدالت است و عدم اجرای قانون و اجرای گزینشی یا دلخواه آن از عدم عدالت حکایت می‌کند. اما بحثی که اقتصاددان‌ها بیشتر وارد آن می‌شوند مربوط به عدالت اقتصادی است. عدالت اقتصادی بر دو نوع است. یک نوع فرم مقطعی است. در این فرم توزیع درآمد در سطح کشور بین خانوارها بررسی می‌شود و براساس آن ارزیابی می‌شود که تا چه میزان توزیع درآمد مساوی یا نابرابر است. مثل استفاده از ضریب جینی که در این خصوص به ما اطلاعات می‌دهد. فرض کنید اگر30درصد باشد نشان‌دهنده این است که نسبتا عدالت وجود دارد و اگر 50 درصد باشد، نشان‌دهنده عدالت کمتر است. این ضریب در امریکای لاتین 60 درصد و در ایران حدود 36یا 37درصد است. این یک معنی عدالت است. اما به نظرم معنی عمیق‌تر عدالت مربوط به برابری فرصت‌هاست. خیلی از انسان‌ها حاضر به پذیرش یک شرایط نابرابر هستند به شرط اینکه هرکسی از هر جا و با هر مقام منزلت اجتماعی و اقتصادی که می‌آیند از شانس برابر و یکسانی برای بهبود وضعیت خود برخوردار باشند. یا به فرصت‌های بهتری که اجتماع در اختیار افراد می‌گذارد، دسترسی داشته باشد. برابری فرصت‌های بیشتر به معنی منصف بودن است. البته ممکن است منصف بودن با معنای عدالت کامل روبه‌رو نباشد. مثلا به همه برابری فرصت داده شود اما همه یکسان از آن استفاده نکنند؛ عده‌یی دنبال کسب درآمد بروند، بعضی دنبال استراحت و بعضی به‌دنبال کارهایی که کم درآمد اما دلخواهشان هست بروند. طبیعی است که در این میان نابرابری درآمد وجود دارد اما کاملا منصفانه هم هست. به این دلیل که از فرصت یا شانس مساوی برای رسیدن به آنچه می‌خواستند برخوردار بودند. حالا اگر درآمد‌هایشان فرق می‌کند خواست خود آنها بوده است. این نکته را به این دلیل مطرح کردم که در ایران به مساله فرصت‌های برابر کمتر توجه می‌شود.

ممکن است بحث عدالت را ادامه بدهیم ؟

در مورد عدالت دو اتفاق در ایران رخ داده است. به نظرم در عدالت مقطعی پیشرفت داشته‌ایم. من مطالعات و محاسباتی براساس ضریب‌های«جینی» و «جی‌ای -1 (GA-1)» برای سال‌های 88 تا 92 انجام داده‌ام. (ضریبgeneral entropy درآمدهای افراد در سطح پایین‌تر حساس‌تر است) . براساس این مطالعه افت قابل توجهی را نسبت به ضریب جینی که به درآمد‌های وسط حساس‌تر است، مشاهده کردم. ضریب جینی بیشتر به دهک‌های میانی حساس است ولی ضریب جی -‌ای این حساسیت را نسبت به دهک‌های پایین درآمدی منظور می‌کند. دلیل افت این شاخص نابرابری هم عمدتا مربوط به توزیع یارانه نقدی می‌شود. در عین حال مطالعات دیگری درخصوص آموزش انجام داده‌ایم. این مطالعات براساس آمارهای خوبی از آزمون‌های ریاضی و علوم است که توسط یک ان جی او (NGO) بین‌المللی به نام تیمز (teams) جمع‌آوری شده است.

این آمار نمره دانش‌آموزان 10 و14 را در ریاضی و فیزیک همراه با خصوصیات اجتماعی - اقتصادی و شرایط خانوادگی آنها به ما می‌دهد. براساس این مطالعه متوجه شدیم تاثیر پدر و مادرها در ایران بر نمرات دانش‌آموزان نسبت به تمام کشورهای خاورمیانه بیشتر است. یعنی در عین حال توانسته‌ایم نابرابری مقعطی را کاهش بدهیم اما نتوانسته‌ایم برای از بین بردن نابرابری فرصت‌ها، کاری انجام بدهیم. یعنی والدین با سواد تاثیر زیاد و به جایی در سرنوشت فرزندانشان دارند. در این جا توانسته‌ایم خوب عمل کنیم این قسمت خوب این ماجراست. اما قسمت بد این است که بچه‌های خانواده‌های فقیرتر به‌دلیل عدم توانایی مالی خانواده از برخورداری و دسترسی به مدارس خوب و با کیفیت همچنین آموزش‌ها و فعالیت‌های جنبی مانند ورزش و موسیقی و در کل فعالیت‌هایی که باعث بالارفتن مهارت و روحیه فرزندان می‌شود، محروم هستند. به نظرم این نابرابری فرصت متاسفانه هنوز در ایران زیاد است و کمتر به آن توجه شده است. به همین دلیل مساله عدالت یک مساله پیچیده است و می‌توان به همین مثال توجه کرد. از یک طرف پیشرفت داشته‌ایم ولی از طرف دیگر با بی‌توجهی مواجه هستیم و پیشرفت نکرده‌ایم. حتی می‌توان گفت عقبگرد هم داشتیم. یعنی می‌بینیم که در طول زمان تاثیر شرایط مادی مالی خانواده و محل سکونت بر نمره بچه‌ها بیشتر شده است.

پس وجود فرصت‌های نابرابر عین بی‌عدالتی است ؟

اگر دسترسی به فرصت‌هایی که یک جامعه به شهروندانش می‌دهد به عواملی وابسته باشد که تحت کنترل افراد نیست؛ مانند جنسیت، کیفیت پدر مادر و کیفیت محله عین بی‌عدالتی است و این را می‌توان در آثار تمام کسانی که روی نظریه عدالت مثل آمارتیاسن، جان رالوز و جان رومر مشاهده کرد.

به‌عنوان مثال دولت‌ها موظف هستند جای خالی عدم توانایی والدین برای برابر کردن فرصت‌ها را پر کنند. چه اتفاقی می‌افتد که دولت‌ها نمی‌توانند این کار را انجام دهند ؟

دلیل این کار بسیار سخت است. نخستین مورد این است که توجه‌ها بیشتر به ضریب جینی معطوف بوده، یعنی به نابرابری مقطعی توجه بیشتری کرده‌اند به‌خصوص دادن پول به خانوارها در قالب یارانه نقدی. طبیعی است که این عمل باعث کاهش نابرابری مقطعی خواهد شد. نابرابری نسلی یا فرصت، کمتر با این سیاست بهبود پیدا می‌کند. چون فرصت‌ها مربوط می‌شود به کیفیت مدارس محلات مختلف، دسترسی به آموزش‌های پیش از دبستان. چنین فرصت‌هایی لزوما با یارانه نقدی بهبود پیدا نمی‌کند. بنابراین وظیفه دولت است سطح زمین بازی را هموار و مسطح کند. چون خانوارها تقریبا به‌طور حسی و غریزی در این زمینه فعالیت‌های نابرابر می‌کنند. مانند اینکه من دوست دارم نمره فرزندم نسبت به فرزند شما بالاتر باشد پس اگر منابع درآمدی بیشتری داشته باشم بیشتر به فرزند خودم توجه می‌کنم. یا اگر سطح سواد شما از من بالاتر باشد شانس فرزند شما بیشتر است. البته این نوع سرمایه‌گذاری را نفی ونهی نمی‌کنم اما اینجا دولت به‌عنوان نماینده مردم یک وظیفه بسیار مهم دارد و آن پر کردن جای خالی عدم توانایی والدین در ایجاد فرصت‌های برابر آموزش است. یعنی سیاست‌های عدالتی دولت در جهت ایجاد برابری فرصت یا همان مسطح کردن زمین بازی باشد.

البته به‌نظر می‌رسد که دولت‌ها برای ایفای این نقش تلاش می‌کنند اما این تلاش‌ها به ثمر نمی‌نشیند. مانند اعطای یارانه نقدی به خانوارها. به‌نظر شما همین یارانه نقدی در افزایش نابرابری فرصت‌ها اثرگذار نبوده است ؟

خیلی بعید می‌دانم. ممکن است دادن یارانه نقدی بهبود زیادی حاصل نکرده باشد ولی بدتر نکرده است. وضعیت درآمدی خانواده‌های فقیر نسبت به سایر طبقات درآمدی بهتر شده است. این را بنده مستدل و براساس مطالعاتی که انجام داده‌ام می‌گویم و افرادی که می‌گویند وضع افراد بدتر شده است به نظرم در محاسبات کمی دچار خطا هستند و نسبت به اینکه در برخی جراید هم از فقیر‌تر شدن خانوارهای ایرانی صحبت می‌شود نیز انتقاد دارم. پولی که به این خانوارها داده شده است، ممکن است علاوه بر غذا و پوشاک برای آموزش هم هزینه شود. بنابراین این پول نمی‌تواند برابری فرصت را بدتر کند.

یک یارانه نابرابر مانند انرژی وقتی برابر شود یا حتی اگر به سود طبقات پایین هزینه شود، امکان و احتمال اینکه برای آموزش بیشتر هزینه کنند نیز زیادتر خواهد شد. البته در مورد تغییر درصد هزینه خانواده‌یی فقیر بر آموزش مطالعه دقیقی تا به حال منتشر نشده است تا براساس آن قضاوت کرد که یارانه نقدی این درصد را افزایش داده است یا خیر. ولی از کم نشدن آن مطمئن هستم.

این پرسش از این جهت مطرح است که با هدفمند شدن یارانه سطح عمومی قیمت‌ها نیز افزایش پیدا کرد و خانوارها یارانه نقدی‌ای هم که دریافت می‌کنند برای پوشش هزینه‌های خانوار مصرف می‌شود. با این حال شما باز هم معتقد هستید که تاثیر داشته است؟

بله. به این دلیل که در مطالعه انجام شده تمام این موارد منظور شده است. برای اینکه این افزایش قیمت‌ها را منظور کنیم از تورم دهکی استفاده کرده‌ایم. باتوجه به همان تورم نشان دادیم که مبلغی که به هر فرد تعلق گرفته است باز هم درآمد واقعی خانوارهای فقیر را افزایش داده است.

لطفا در مورد دلایل انتقادتان به اعلام فقیر‌ترشدن خانوار‌ها پس از هدفمندی یارانه‌ها بیشتر توضیح دهید؟

زیرا با آمارهای منتشر شده مرکز آمار منطبق نیست. برخی افراد می‌گویند این آمار قابل قبول نیست ولی دلیل روشنی برای اشتباه بودن ارایه نمی‌کنند و روشن نمی‌کنند کجای آمار اشتباه است. حال اینکه این آمار دقیق نیست همه موافق هستند و آن هم به نحوه جمع‌آوری اطلاعات یعنی همان روش پرسش‌های خانه‌به‌خانه مرتبط می‌شود.

طبیعی است اینگونه جمع‌آوری اطلاعات دقت کمتری داشته باشد ولی نسبت به بسیاری از کشورهای دنیا به خصوص خاورمیانه که با آنها نیز کار کرده و اطلاع دارم اگر بهتر نباشد، بدتر نیست. ضمن اینکه بعد از آمار سراغ مشاهدات فردی می‌رویم. چگونه ممکن است مشاهدات فردی که بسیار محدود هم هست از آمار سی‌وهشت هزار خانواده که طی 40سال و به‌صورت سالانه جمع‌آوری می‌شود، دقیق‌تر باشد. واقعا این موضوع را باید با کاوش و بررسی دقیقی انجام دهیم، نتایج آن را هم منتشر کرده و هم به مرکز آمار ارایه بدهیم. اما متاسفانه بدون توجه به این مساله به خودمان اجازه ردکردن آمار را می‌دهیم. غیر از این به نظرم علمی نیست و برای جامعه پیچیده‌یی مثل ایران اصلا قابل قبول نیست که متخصصان براساس مشاهدات عینی خودشان و پرس‌وجو از مردم اعلام‌نظر کنند. در هیچ جای دنیا این کار را انجام نمی‌دهند. مگر برای تورم سراغ مردم می‌روند؟ خیر، به آمار‌های بانک مرکزی و مرکز آمار مراجعه می‌کنند. این مراجع نیز تقریبا قیمت 450 قلم کالا در شهرهای مختلف را هر ماه جمع‌آوری می‌کند و با ضریب‌های مربوطه نرخ تورم را مشخص می‌کنند و ملاک مردم هم این آمار است. مردم نیز به آنها توجه می‌کنند. نرخ‌هایی هم که اعلام می‌کنند درست است. اینگونه مسایل بسیار ساده است و نباید در روزنامه‌ها منعکس شود. باید به آمارها که با هزینه‌های زیاد تولید می‌شود، توجه کرده و اگر هم اشکالی مشاهده می‌شود آن را گوشزد کنیم تا برطرف شود. این درست نیست اشتباه محاسباتی اشخاص که براساس مشاهدات شکل گرفته را منتشر کنیم و آمار اشتباه و ناراحت‌کننده به مردم ارایه دهیم.

شاید کمی از بحث اصلی دور شویم اما این مساله بسیار بزرگی است که بسیاری از افراد باوجود اینکه از اقتصاد اطلاعات اندکی دارند، به‌راحتی اظهارنظر می‌کنند؟

به دو نکته می‌توان اشاره کرد. یکی اینکه مردم همواره سعی می‌کنند که برای پرسش‌های خود جواب پیدا کنند. به‌عنوان مثال، آیا تا پیش از پیدایش علم طب، مردم برای درمان خود تلاش نمی‌کردند؟ اگر به طب قدیم نگاهی کنیم فارغ از درست یا اشتباه بودن برای هر دردی درمانی داشتند. علم طب اینها را با آزمایش و آمار ارتقا داده است. همچنین وضعیت این علم بهبود پیدا کرده و علمی‌تر شده است. مردم هم این موضوع را می‌دانند و به متخصص مراجعه می‌کنند. در واقع یک نوع رفتار علمی است که مردم نیز به آن عادت کرده‌اند. اما در اقتصاد به اندازه کافی پزشک نداریم که مردم را درباره پاسخ‌های اشتباه به پرسش‌هایشان متقاعد کرده باشند. به مردم بگویند که مثلا تورم را تنها نمی‌توان با یک کالا اندازه گرفت؛ شاید برخی از آن کالا مصرف نکنند. پس باید یک سبد معقول را درنظر گرفت و با یک روش علمی تورم را اندازه گرفت. نکته دیگر عدم تطابق انتظارات مردم با واقعیات است که از وجود مشکلات فراوان اقتصادی نشات می‌گیرد. این دلیل باعث می‌شود که مردم نارضایتی خود را با اغراق در یک شاخص خاص ابراز کنند. حس می‌کنم اینکه می‌گویند تورم بیداد می‌کند، اشتباه است چون تورم واقعا بیداد نمی‌کند بلکه بالاست. یا اینکه می‌گویند تورم همیشه درحال افزایش است این هم درست نیست چراکه بیش از یک‌سال است که تورم درحال افت است اما قیمت‌ها بالا رفته است. این مساله را واقعا خیلی نمی‌توان آسیب‌شناسی کرد. اینکه مردم انتظاراتشان با واقعیات فاصله دارد و دنیای بهتری را می‌خواهند خوب است و نباید سرکوب شود. این مشکل را باید با آموزش اقتصاد برای همه مداوا کرد که در اینجا نقش اقتصاددانان و روزنامه‌ها بسیار مهم و پررنگ است. همچنین باید در این میان نکته بسیار مهمی را درنظر داشت که اگر اقتصاددانان به‌خاطر دلایل سیاسی و رقابت‌های گروهی در یک مبحث خاص اغراق کنند به هدف دیگر یعنی شناساندن مفاهیم اقتصادی و سهیم کردن مردم در اتخاذ تصمیم‌های اقتصادی بر مبنای اطلاعات دقیق خدشه وارد کرده‌اند و ضرر زده‌اند. ممکن است مثلا بگویند باوجود اینکه به مردم پول نقد داده‌ایم اما فقر زیاد شده ولی باز هم مردم حاضر نیستند کار کنند و حرف‌هایی از این قبیل؛ چنین حرف هایی ممکن است یک نفر را در رقابت‌های خاص سیاسی به خصوص در جراید برنده نشان دهد. ولی اینگونه حرف یک آدم با سواد معمولی را هم باید مشکوک کند که چگونه ممکن است که هم فقر زیاد شده است ولی در عین حال مردم حاضر نیستند کار کنند. چون این دو گزاره با هم هم‌خوانی ندارد.

به‌نظر من برای اینکه بتوانیم وظیفه مهم و حیاتی شناساندن اقتصاد به مردم را درست انجام بدهیم، باید از ورود سیاست به اقتصاد تا حد امکان جلوگیری کنیم. باید بدانیم که استفاده سیاسی از مفاهیم اقتصادی به جامعه ضرر می‌زند و اثرات مخرب جبران‌ناپذیری برجای خواهد گذاشت. منظورم این است که حتما باید یک وجدان حرفه‌یی در بین اقتصاددانان وجود داشته باشد که اگر چیزی بنیان علمی ندارد بیان نکنند و اگر به مساله براساس بنیان‌های علمی دسترسی پیدا کردند ولو به ضرر جناح سیاسی خودش هم باشد بیان کنند. به‌شدت احتیاج داریم که در صحنه اقتصاد، اقتصاددانان بی‌طرف وجود داشته باشند. برای اینکه اقتصاددانان بی‌طرف بتوانند به‌راحتی با مردم حرف بزنند به روزنامه‌نگاران بی‌طرف هم نیاز داریم. البته رقابت‌های سیاسی را بد نمی‌دانم بلکه این کار برای جامعه‌یی سالم و پویا بسیار مفید هم هست. ولی باید موازنه‌یی بین اطلاع‌رسانی وجود داشته باشد که کسی بدون دلیل مثلا بگوید که یارانه نقدی مردم را فقیرتر کرده است. برای این کار هم یک سیستم علمی و مرسوم وجود دارد. وقتی یک مقاله نوشته می‌شود، معمولا یک یا دو اقتصاددان آن را می‌خوانند و ارزیابی می‌کنند و بعد منتشر می‌شود. در واقع یک مقاله علمی اینگونه ارزیابی می‌شود و یک مقدار سیاست‌زدگی را از علم اقتصاد بیرون می‌کشد. ضمن اینکه هیچ جا را نمی‌توان پیدا کرد که اقتصاد از سیاست جدا باشد و اقتصاددانان نیز گرایش سیاسی نداشته باشند. اما بیشتر اعتبار آنها از همین مقالات و کارهای علمی می‌آید نه گرایش سیاسی و محکوم کردن دیگران در روزنامه‌ها.

به چه علت معتقد به زیاد شدن فقر نیستید؟

برخی از اقتصاددانان که هیچ‌‌گونه غرض سیاسی هم ندارند خط فقر را هرساله بر مبنای کالری حساب می‌کنند. این نوع محاسبه خطای زیادی دارد. هر فردی رابطه کالری با درآمد در ایران را نگاه کند با یک رابطه بسیار نابسامانی مواجه خواهد شد و رابطه، رابطه دقیقی نیست چون میزان مصرف کالری به سطح درآمد ارتباطی ندارد. بلکه خط فقر را یک‌بار باید محاسبه کرد و برای سال‌های بعد با یک شاخص قابل اعتماد از قیمت‌ها خط فقر را اعلام کرد. یا درآمدها را براساس آن شاخص تنظیم کرد. این راه علمی تعیین خط فقر با خطای بسیار کم است.

در کنار فقر، بیکاری هم به یکی از معضلات بزرگ جامعه ما تبدیل شده است. در این میان اما بیکاری فارغ‌التحصیلان بیشتر به چشم می‌آید. در این خصوص چه نظری دارید؟

بیشتر مطالعات و تحقیقاتی که در مورد اقتصاد خانواده انجام می‌دهم عمدتا معطوف بر اشتغال است تا رفاه. از نظر حسی به‌عنوان یک اقتصاددان مساله بیکاری را مهم‌تر از تورم می‌دانم. تورم را راحت‌تر می‌توان کنترل کرد و خیلی از کشورها با‌وجود تورم توانسته‌اند رشد و پیشرفت داشته باشند. ولی با بیکاری به‌خصوص قشر جوان و تحصیلکرده با معضلی بسیار عمیق‌تر و مخرب‌تر روبه‌رو هستیم. منتهی بیکاری و عقوبات آن مانند قیمت‌ها دیده نمی‌شود که مردم هر روز آن را لمس کنند و نسبت به آن معترض شوند. بیکاری یک نوع رنج پنهان است. ببینید مساله بسیار بغرنج و عذاب‌آوری است. فرض کنید جوانی که حداقل 16سال با هزینه زیاد درس خوانده است، نمی‌تواند کار پیدا کند. در برابر خانواده‌یی که رنج تامین هزینه تحصیل او را متحمل شده است احساس خجالت می‌کند. به‌تدریج مسن‌تر می‌شود ولی همچنان باید در خانه والدین بماند. خانواده نیز نگران و ناراحت آینده فرزند خود هستند و مسایلی از این دست. این است که بیکاری را رنجی پنهان بیان کردم. در این میان هزینه‌های دیگری نیز وجود دارد. چند درصد از این تعداد بیکار می‌‌توانند خود را تسکین بدهند یا اطرافیان به آنها آرامش بدهند. برخی از آنها به سمت اعتیاد گرایش پیدا می‌کنند و هر ساله شاهد هستیم که می‌گویند سن اعتیاد پایین آمده است. اینها به نظر من یک نوع نمایش این رنج پنهان است. به عبارت دیگر جامعه‌یی ساخته‌ایم که در آن به جوان می‌گوییم برای ساختن آینده‌ات باید درس بخوانی و او نیز قبول می‌کند. سپس هنگامی که او بار خود را به منزل رساند می‌گوییم ببخشید ما دچار مشکلی هستیم که برطرف کردنش دست ما نیست.

این را من پدیده‌یی می‌بینیم از جامعه‌یی که بیشتر کارمندی است. مثلا اگر به درآمد کارگران ساختمانی نگاه کنید می‌بینید که تغییر کرده است. برای او افزایش قیمت‌ها با افزایش سطح دستمزدش تقریبا سربه‌سر است. اما برای یک کارمند اینگونه نیست و معمولا حقوق او با تورم و افزایش قیمت‌ها بالا نمی‌رود. درحالی که مکانیسم بازار و رقابت باعث بالا رفتن نرخ دستمزد‌ها می‌شود. ولی بازار کار دولتی اینگونه نیست و ارتباطی با بازار ندارد. به همین دلیل تورم بر زندگی این گروه اجتماعی تاثیر بیشتری دارد. به نظرم یکی از دلایل مهم بودن تورم در ایران همین است. البته درست که وقتی تورم از 30درصد بالاتر برود سرسام‌آور می‌شود و نباید باشد. ولی هنگامی که توانسته‌ایم تورم را کنترل کنیم دیگر نباید تمام تفکراتمان دوباره مشغول و معطوف به تورم باشد و با مساله بیکاری خیلی عادی و بی‌تفاوت برخورد کنیم.

این بی‌تفاوتی و برخورد عادی چه اثری بر نیروی کار خواهد گذاشت؟

متاسفانه از دست رفتن مهارت‌ها طی مدت بیکاری مشاهده نمی‌شود. درواقع هیچ معیاری برای دانستن اینکه چه اثر مخربی بر روحیه و توانایی آن فرد داشته است، نداریم. اگر چاه‌های نفتمان نشتی داشته باشند همه ناراحت از دست رفتن این سرمایه ملی می‌شوند اما از دست رفتن سرمایه انسانی به‌خصوص طی 10سال گذشته را چون نمی‌بینیم، نسبت به آن حساس نمی‌شویم. بی‌آنکه توجه کنیم سرمایه‌یی که باید جذب بازار کار شود و ارزش افزوده ایجاد کند درحال استهلاک، پوسیدن، ریزش و کم شدن است. این مساله بسیار نگران‌کننده‌تر از افزایش سطح قیمت‌هاست. به نظرم اینگونه مباحث باید بیش از پیش در رسانه به‌صورت یک مشکل هر روز مطرح شود.

در واقع این مساله باید جزو شاخص‌هایی باشد که مردم نگران آن باشند نه اینکه مردم هم بی‌تفاوت از کنار آن بگذرند و به بیکاری جوانان و اینکه 5/9 بشود 5/10 توجه نمی‌کنند و متاسفانه در ذهن جامعه اهمیت تورم را ندارد. ضمن اینکه یکی از دلایل مهاجرت‌های خطرناک به‌خصوص در این قشر همین مساله بیکاری است. متاسفانه آماری نداریم که اثرات روحی و روانی بیکاری چه میزان باعث روی آوردن به اعتیاد شده است. در واقع باید اقدامی کرد که این معضل برای مردم ملموس شود و اثرات مخرب آن را حس کنند و جزو مطالبات اصلی خود قرار دهند. این کار باعث می‌شود که در سیاست‌گذاری نیز یک مقدار سکان اقتصاد کشور از تورم به سمت رفع بیکاری سوق پیدا کند.

عدم توجه به این مساله یکی از نشانه‌های نگاه سیاسی به اقتصاد است. باوجود اینکه بسیاری از اقتصاددانان رفع بیکاری را مقدم بر تورم می‌دانند اما به‌دلیل ساختار اقتصاد سیاسی، دولت‌ها به کنترل تورم می‌پردازند. به نظر جنابعالی اصلاح ساختار و اتخاذ تصمیم‌های صحیح اقتصادی از کجا باید آغاز شود؟

سیاست و اقتصاد به هم مربوط هستند. سیاست یک نوع جمع‌آوری خواسته‌های گروه‌های مختلف جامعه است. سیاست کمک می‌کند که این خواسته فصل‌بندی شده و به دست سیاست‌گذاران برسد. اما مسیری که برای تحقق این خواسته باید طی شود را علم اقتصاد ترسیم می‌کند. به عبارت دیگر نقش اقتصاد در سیاست‌گذاری بسیار پررنگ و حیاتی می‌شود. در این راه باید فهم خوبی از اقتصاد داشته باشند. علم اقتصاد در بطن سیاست‌گذاری است. از سوی دیگر خواسته‌های سیاسی مردم از ابتدا باید دارای یک منطق اقتصادی باشد. یعنی مردم به سطحی از شعور و آگاهی اقتصادی برسند که خواسته‌های بی‌منطق مثل چاپ پول نداشته باشند.

فکر می‌کنم مردم ایران اکنون این مسایل را متوجه شده‌اند. اکثر کشورهای پیشرفته هم این را فهمیده‌اند و اگر کسی بگوید مردم شما به من رای بدهید و وقتی به قدرت رسیدم پول بیشتری به شما می‌دهم مسلما رای نمی‌آورد. اگر بتوانیم در انواع و اقسام مقوله‌های اقتصادی این شعور را زیاد کنیم، ایده‌ها و خواسته‌هایی که به دست سیاست‌گذاران می‌رسد نیز منطقی‌تر می‌شود.

در مقاله‌یی باعنوان «مدیریت خردمندانه اقتصاد در شرایط تحریم» که در اوایل مهر سال91 از شما منتشر شد؛ توجه به مولفه‌های «افزایش انعطاف‌پذیری اقتصاد - پویایی بخش خصوصی و بازار‌ها - تلاش برای افزایش اعتماد مردم - اقتصاد بسته یا باز- اصلاح سیستم مالیات‌ستانی- سیاست‌های ارزی- فرصت ناشی از تحریم‌های نفتی - را برای رهایی از وابستگی به نفت دارای اهمیت مضاعف دانسته‌اید. دولت یازدهم نیز با علاوه بر دست‌وپنجه نرم کردن با مشکلات اقتصادی دولت‌های قبلی و تحریم‌ها درحال حاضر با کاهش شدید قیمت نفت نیز روبه‌رو شده است. آیا باز هم همین رهنمود‌ها را برای عبور از این وضع کافی می‌دانید؟ این مولفه‌ها چگونه می‌توانند در این شرایط وابستگی به نفت را کاهش بدهند؟

این رهنمود‌ها اینقدر عمومی هستند که همچنان نیز می‌توانند مورد بحث و مداقه قرار بگیرند. انعطاف‌پذیری اقتصاد و پویایی بخش خصوصی و بازارها یکی از مولفه‌های بسیار مهم هر نوع تعدیل (adjust) است. (به نظرم تعدیل برای این لغت معنی خوبی نیست و باید تصحیح شود. به‌دلیل اینکه تعدیل (adjust) به نوعی به وفق دادن و تنظیم کردن مربوط می‌شود.) مثل زمانی که درآمد نفت کاهش می‌یابد. در این حالت نحوه زندگی نیز تغییر می‌کند. در این‌جا انعطاف‌پذیری اقتصاد مهم است و اگر اقتصاد ما اینگونه نباشد نمی‌تواند به حیات خود ادامه بدهد. فرض کنید جمعیت خانواده‌یی بیشتر یا دو برابر شود.

اگر انعطاف‌پذیری وجود داشته باشد که خب مشخص است آنها باید خانه‌یی بزرگ‌تر اختیار کنند یا از دو ماشین استفاده کنند. ولی اگر پافشاری برای ادامه همان راه پیش از افزایش جمعیت باشد باعث بدتر شدن وضعیت آن خانواده می‌شود. برای جلوگیری از این وضعیت باید یک‌سری از اقدام‌هایی که پیش‌تر انجام می‌دادند را ترک و روش مناسب با وضعیت فعلی اتخاذ کنند. اتخاذ تصمیم برای روش جدید و سازگار شدن با شرایط به‌وجود آمده کاملا یک کار عقلانی است. این مثال ساده‌یی بود که بیان شد چرا که انعطاف‌پذیری در اقتصاد بسیار پیچیده است.

به چه دلیل؟

چون به خواسته‌های اقتصادی و سیاسی گروه‌ها و اقشار مختلف جامعه مرتبط است. زیرا در وضعیت سازگاری یا وفق دادن براساس شرایط پیش آمده ممکن است انعطاف‌پذیری باعث خسران گروهی بشود. کسانی که در کار خرید و فروش زمین هستند در صورت بالا رفتن قیمت نفت برنده می‌شوند. اما با کاهش قیمت نفت، قیمت زمین نیز کاهش می‌یابد و منابع به سمت کالای قابل مبادله می‌روند. در کشوری که منابع، نیروی کار نتوانند حرکت کنند و جابه‌جا شوند انعطاف‌پذیر نیست و باعث افزایش فشار بر اقتصاد می‌شود. برای اینکه سازگاری یا وفق دادن باعث کاهش فشار می‌شود. اما در اقتصاد واقعا سخت است. پویایی بخش خصوصی نیز در این حالت بسیار مهم است زیرا درواقع آوردن و جابه‌جایی منابع به این بخش مربوط می‌شود. دولت سیاست خود را دنبال می‌کند و این بخش خصوصی است که باید با درک شرایط موجود توان جابه‌جایی نیرو و سرمایه خود را داشته باشد. نقش دولت در این میان تسهیل کردن امور یا ساده‌تر اجازه جابه‌جایی‌ها و انتقال‌ها است. شرکتی که دیگر در حوزه کار خود سودآوری ندارد و همچنین جایی برای توسعه فعالیتش باقی نمانده است، طبیعتا باید تعطیل شده و منابع و سرمایه‌اش را به بخش دیگری منتقل کند. اما قوانین اجازه این کار را به او نمی‌دهند.

مثلا کارفرما اجازه اخراج کارگران را ندارد. به سادگی نمی‌تواند شرکت را تعطیل کند، گرفتار پروسه طولانی و زمان‌بر اداری و بروکراسی می‌شود. از سوی دیگر برای تاسیس یک شرکت جدید نیز با گرفتاری‌های دیگری مواجه می‌شود. در این شرایط باتوجه به تاثیر قیمت نفت بر نرخ ارز وقیمت‌های نسبی، کارفرمایان باتوجه به تعدد قوانین و دست‌وپاگیر بودن آنها به‌راحتی و آسانی نمی‌توانند فعالیت جدیدی را آغاز و منابع را به بخش دیگری منتقل کنند. بنابراین پویایی بخش خصوصی همراه با قوانین انعطاف‌پذیر و فراهم شدن شرایط مناسب این امر از سوی دولت می‌تواند مانع از تلاطم‌های شدید در اقتصاد کشور بشود. البته این راه سختی‌های خاص خود را دارد و واقعا این طور نیست که با کاهش 20یا 30درصدی درآمد یک کشور بسیار راحت این تغییرات صورت بگیرد. این سختی در بطن اقتصاد مدرن وجود دارد. اما در بعضی کشورها، دولت‌ها گذر از این وضعیت را سخت‌تر و برخی دولت‌ها نیز شرایط تسهیل امور را فراهم می‌کنند.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر