هجوم جمعیت روستاها به شهر و ایجاد معضلی بهنام حاشیهنشینی چالشی کشوری است که این روزها در مورد آن بسیار سخن به میان میآید، استان سیستان و بلوچستان هم از این چالش مصون نمانده است، استانی کمتر توسعهیافته که علاوه بر چارهجویی راهحل مشکلات انبوه سایر بخشهای توسعهیی باید راهی هم برای مقابله با این ناهنجاری اجتماعی نیز جستوجو کند. براساس اطلاعاتی که از سرشماری نفوس و مسکن سال 90منتشر شده حدود 50درصد از جمعیت دو و نیم میلیونی استان را روستاییان و از کل جمعیت استان هم 69درصد را سنین پایینتر از 30سال تشکیل میدهند. این آمارها نشان میدهد که این استان جوانترین استان کشور و از معدود استانهایی است که ترکیب شهرنشین و روستانشین آن مساوی است.
بهدلیل خشکسالیهای پیدرپی یکی دو دهه اخیر جمعیت روستاها همواره متغیر و درحال جا بهجایی بوده و از این لحاظ میتوان استان سیستان و بلوچستان را یک استان روستازا نامید که سالانه حدود 200 روستا به آن اضافه میشود. در این انتقال جمعیت ساکن بسیاری از مناطق روستایی و عشایری به شهرها کوچ کردهاند و در حاشیه شهرها، روستاهای جدید و متفاوتی تشکیل دادهاند و مدیریت و ساز وکار نحیف شهری در استان را با چالشی جدی روبهرو کرده است بهطوری که براساس آمار سرشماری سال 90 و برخی آمارهای اعلام شده توسط مسوولان محلی، حاشیهنشینها بین 25 تا 30درصد از جمعیت و مساحت کلانشهری مثل زاهدان را بهخود اختصاص دادهاند یعنی 250هزار نفر از جمعیت حدود 700هزار نفری مرکز استان در حاشیه شهر زندگی میکنند. اسکان غیررسمی مردم درکناره شهرها تنها مربوط به مرکز استان نیست و به شهرهای جنوبی ازجمله بندرچابهار، ایرانشهر، سیستان و دیگر شهرهای کوچکتر و جوانتر هم کشیده شده است، این شهرها که بهدلیل نبود منابع درآمدی توان ارایه خدمات اولیه شهری به شهروندان خود را هم ندارند در فرآیند نادرست هجوم جمعیت و تبعات ناشی آن ازجمله ظهور و بروز ناهنجاریهای اجتماعی و امنیتی گرفتار شدهاند. دلیل مهم کوچ جمعیت به طرف شهرها را میتوان خشکسالی 15ساله و از بین رفتن مزارع روستاییان و دام عشایر دانست ولی باید اذعان کرد که این تنها یک روی سکه بوده و دلایل مهم دیگری نیز همپای قهر طبیعت مردم را تا حاشیه شهرها همراهی کردهاند. درست است که بنیاد تولید در روستاها از بین رفته است، صحیحتر آن است که در شهرها هم از تولید خبری نیست و انتقال جمعیت از روستا به شهر را میتوان همان وارد شدن جمعیت به یک بازار مصرف بزرگتر نامید، بازاری که روستایی راهی جز ورود به بخش خدمات نمیتواند پیدا کند. جوانان اکثریت را در ترکیب جمعیتی استان تشکیل میدهد و با عنایت به اینکه امروزه دغدغههای جمعیت جوان روستایی تغییر کرده جوانان و نوجوانان روستایی هم تقریبا «دغدغههای مشابه و یکسانی با جوانان شهری مثل دسترسی به اینترنت و... دارند. علاوه براین بسیاری از جوانان امروز روستایی زندگی نسل گذشته را بیهوده میانگارند و نمیتوانند ارتباط درستی با نحوه زندگی نسل پیش از خود برقرار کنند و دیگر مشاغل کشاورزی و دامداری یک شغل جذاب برای فرزند روستایی و عشایر نیست. در چارچوب تاکیدی که بر توسعه روستایی در برنامه پنجم توسعه شده است در بخش کشاورزی و اشتغال خانوارهای روستایی از طریق اعطای تسهیلات در چارچوب برنامه پنجم، حمایتهایی صورت گرفته است اما با استناد به آمار 40درصدی میزان بیکاری که توسط مسوولان استانی اعلام شده، میتوان ادعا کرد بخش عظیمی از جمعیت روستایی امروز سیستان و بلوچستان با وابستگی بسیار زیاد به یارانه نقدی ماهانه 45هزار و 500 تومانی نقشی جز یک مصرفکننده صرف ندارند. هرچند اقدامات توسعهیی و مهمی ازجمله برقرسانی، ایجاد شبکههای آب شرب، طرح هادی و... در بسیاری از روستاها انجام شده است اما هنوز این اقدامات از شرایط مطلوب فاصله دارند زیرا در توسعه روستایی به توسعه و آموزش روستایی با توجه به شرایط زمانی موجود توجه نشده است. برای مثال در برنامه پنجم توسعه که بخش زیادی از این برنامه راهبردی مغفول مانده و به اجرا درنیامده است به تدوین سیاستهای تشویقی در جهت مهاجرت معکوس از شهر به روستا نیز اشاره شده اما آنچه اتفاق افتاد، تسریع مهاجرت جمعیت روستاها به سمت شهرها بود. بنابراین ضرورت دارد در برنامه توسعه روستاها، ابتدا برای روستاییان شرایطی فراهم شود تا با توجه به نیاز زمان همچنین با مجهز شدن به علم و ابزار روز به عرصه تولید بازگردد. برای بازگشت اصولی به فرآیند تولید باید شرایط اقلیمی و انسانی و بازار مصرف هر منطقه تعریف شود و سرمایهگذاری دولت با توجه به نیاز مصرف همان استان تنظیم و یک نوع برابری و توازن در تولیدات دامی و کشاورزی بین سایر استانهای کشور ایجاد شود تا بدین وسیله چرخه تولید استانهای کمتر توسعهیافته در هجوم بازارهای خارجی و دیگر استانهای بیشتر توسعهیافته به نابودی کشیده نشود.