از آنجایی که پوتین فکر میکرد دولت اوکراین دستنشانده غرب است، جنگ نشان میدهد که چه کسی در حیاط خلوت روسیه (اروپای شرقی) رییس است. از همه بهتر اینکه، تجاوز روسیه به خاک اوکراین، باعث ایجاد اختلاف میان دشمنان پوتین شده است؛ اختلاف میان رهبران اروپایی همچنین رهبران اروپایی و امریکا
نقض آتشبس اوکراین به بازوی روسیه در نسخه فعلی و امروزی بازی او تبدیل شده است. طرفداران فکر میکنند قضیه سلاحهای دفاعی در این ماجرا هزینههای اضافی بر پوتین تحمیل میکند. اما هر کسی که در زمینه تحمل روسیه برای هزینههای ارتش درمورد بهکار بردن سلاحهای دفاعی شک دارد تنها کافی است درگیریهای چچن را بهیاد آورد
جهان
پس از دستیابی به توافق در مذاکرات «نرماندی4» برای آتشبس در اوکراین، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، پس از لزوم اجرای مفاد توافقنامه از سوی طرفین درگیری گفت: «پوتین در امضای توافقنامه میان جداییطلبان و نیروهای کییف نقش اساسی داشته است و رهبران شبهنظامی را برای قبول آن، تحت فشار گذاشته و گفته است که پذیرش توافقنامه تنها راه برای پایان خونریزیهاست.»
با وجود فشارهای مختلف غرب بر روسیه در زمینه بحران اوکراین پوتین در این جلسه نیز همچنان بر دادن آزادی و خودمختارهای بیشتر به ایالتهای شرقی پافشاری کرد. دستیابی به این توافق با وجود بازیهای رسانهیی غربی نتوانست آن چهرهیی را که غرب نیاز داشت تا از پوتین به نمایش بگذارد نشان دهد. چراکه به عقیده برخی برگ برنده در این توافق در دست پوتین است چراکه توانست بدون آنکه امضای رسمی خود را در جایی ثبت کند به اهداف خود در این زمینه برسد. از اینرو نشریه «اکونومیست» در گزارشی که به دشواری میتوان آن را گزارشی بیطرفانه و محققانه دانست، اساسا اهداف غرب را چارچوب بررسی این بحران و عملکرد پوتین قرار داده است که متن آن را در ادامه میخوانید:
همتایانش، پوتین را به دلیل دروغگوییاش مسخره کرده و طرد میکنند. وی در تلاش برای مهار سقوط ارزش پول و کوچکتر شدن اقتصاد کشورش است. تحریمهای بینالمللی دوستان او را که بهواسطه فساد دولتی ثروتمند شدهاند، هدف قرار داده و تعطیلات نامشروعشان در ویلاهای مدیترانه را متوقف کرده است. قضاوت درباره اهداف پوتین که از ریاستجمهوری 15 سال پیش بهجا مانده اکنون خندهدار بهنظر میرسد؛ اهدافی چون رفاه، حاکمیت قانون، حرکت به سوی غرب.
واقعیت این است که اینها دیگر اهداف پوتین نیستند، البته اگر واقعا پوتین قصد داشت چنین اهدافی را دنبال کند. با این حال ولادیمیر پوتین در حال پیروز شدن است اگر که جهان را از پنجره او نگاه کنیم. با وجود تمام دسیسههای دشمنانش، پوتین همچنان استاد بیچون و چرای کرملین باقی مانده است.
نخستین ترجیح پوتین در بحران اوکراین، داخلی کردن این مساله از طریق تاکتیکهای معمول، تاکتیک تهدید و تطمیع، بود اما تجاوز هم مزایای خودش را داشت. تجاوز به خاک اوکراین به روسها نشان میداد که نافرمانی چه هزینه سنگینی دارد و از آنجایی که پوتین فکر میکرد دولت اوکراین دستنشانده غرب است، جنگ نشان میدهد که چه کسی در حیاتخلوت روسیه (اروپای شرقی) رییس است. (پوتین اعتقاد دارد که اعتراضهای مردمی در اوکراین علیه ویکتور یاناکوویچ، رییسجمهوری پیشین اوکراین، ظاهری و توطئه غرب علیه روسیه بوده است). از همه بهتر اینکه، تجاوز روسیه به خاک اوکراین، باعث ایجاد اختلاف میان دشمنان پوتین شده است: اختلاف میان رهبران اروپایی و همچنین رهبران اروپایی و امریکا. هدف فراگیر ولادیمیر پوتین جداسازی و خنثی کردن اتحاد میان رهبران اروپایی و اروپاییان و امریکاست. شکافی که در نهایت رویکرد جمعی امنیتی و مقاومت آنان را شکسته و باعث عقبنشینیشان میشود. از کجخلقی نسبت به خاورمیانه تا تجاوز وی به گرجستان و حوادث ناگوار چندگانه در اوکراین، بهنظر میرسد که پوتین گاهی از سر تصادف با غرب اختلافات شدید پیدا میکند، اختلافاتی که ناشی از هراس
بیمارگونه وی از محاصرهشدن توسط دشمنان است.
در حقیقت بهنظر میرسد که از نگاه ولادیمیر پوتین، رویارویی با غرب اجتنابناپذیر است. پوتین در شرایطی بر مسیر رویارویی با غرب تاکید دارد که بهنظر میرسد دیگر امکان طفرهرفتن از آن وجود ندارد. این رویارویی در اوکراین بدشانس آغاز نشده و در آنجا نیز پایان نخواهد یافت.
حل و فصل این مساله به چیزی فراتر از راهحلهایی که تاکنون رهبران غربی ارائه کردهاند نیاز دارد.
چه باید کرد؟
غرب در نخستین قدم باید مشکل را بشناسد. باراک اوباما صراحتا از روسیه بهعنوان یک قدرت منطقهیی بیدست و پا یاد کرده که همواره مستعد این است که قدرتهای امپراتوری پوشالیاش کاهش پیدا کند. احتمالا در برخورد با قضیه بحران اوکراین، تردید غرب در خارج کردن روسیه از گروه 8 مورخان را شگفتزده خواهد کرد. شاید اگر تروتسکی میبود در این باره میگفت که شاید رهبران غرب تمایلی به پوتین نداشته باشند اما پوتین قطعا به آنها علاقهمند است. گام بعدی این است که غرب خودش را برای دادن پاسخی منعطف بهراحتی به راه انداختن یورش علیه روسیه آماده کند. تنها مشکل پیش رو این است که پوتین با قواعد مختلفی بازی میکند و برای او نه قوانین غیرقابل تخطی، نه ارزشهای جهانی و نه واقعیات غیرقابل نقض معنی ندارد. همانند تخطی او که درمورد سقوط هواپیمای اماچ17 در اوکراین اتفاق افتاد. «منافع» تنها چیزی است که برای پوتین وجود دارد. روسیه امروزی از خاکستر اذیت و آزار سفرا و ترور منتقدان برخاسته است. آمادگی برای سر فرود آوردن در برابر غرب بدون لکهدار کردن چهره او یکی از داراییهای اصلی روسیه است.
نقض آتشبس اوکراین به بازوی روسیه در نسخه فعلی و امروزی بازی او تبدیل شده است. طرفداران فکر میکنند که قضیه سلاحهای دفاعی در این ماجرا هزینههای اضافی بر پوتین تحمیل میکند. اما هر کسی که در زمینه تحمل روسیه برای هزینههای ارتش درمورد بهکار بردن سلاحهای دفاعی شک دارد تنها کافی است درگیریهای چچن را بهیاد بیاورد. اگر تسلیحات واقعا بتواند روسیه را از رسیدن به اهدافش باز دارد پس غرب باید برای رویارویی با سلاحهای قدرتمند روسیه متحد و آماده باشد.
با این حال اتحاد در این زمینه چیزی فراتر از ایده است. مادامی که پوتین از محدودیتهای وحدت غرب مطلع است، میتواند جنگ را بهعنوان یک اقدام تحریکآمیز غربی نشان دهد. از این رو مسلح کردن اوکراین به نوبه خود یک فانتزی نزدیک به واقعیت است. اگر تجاوز روسیه به اوکراین چهره تازهیی به اتحاد بدهد مسلح کردن اوکراین میتواند تبدیل به یک تهدید جدی شود تا آن زمان تمامی تلاشها میتواند نتیجه معکوس بدهد. بهترین استراتژی این است که از بهکار بردن روشهای پوتین اجتناب شود و بر راهحلهایی تکیه شود که او نمیتواند با آنها خود را تطابق بدهد. تحریک طمع مردم برای بهدست آوردن چیزها یکی از این موارد است. بهیاد داشته باشید که بحران اوکراین از تمایل مردم به پیوستن به اتحادبه اروپا و تلاش پوتین برای پیشگیری از این موضوع آغاز شد. کمک در اسرع وقت به اوکراین برای ساخت یک دولت جهت ساخت یک کشور رویایی میتواند بهتر از مسلح کردن این کشور در برابر روسیه جواب بدهد. معامله صندوق بینالمللی پول در 12فوریه برای کمک به اوکراین میتواند تنها یک شروع ساده باشد. پوتین میخواهد اوکراین برای غرب تبدیل به یک درس عبرت شود درحالی که در مقابل غرب
باید کاری کند تا این بحران به یک پاداش تبدیل شود. کشورهای شوروی سابق نیز که به اتحادیههای غربی پیوستهاند باید هر چه سریعتر تقویت شوند. ایجاد پایگاه هوایی ناتو در بالتیک نباید به تردید در فرستادن تسلیحات به دونباس تبدیل شود. رهبران غرب باید این موضوع را برای پوتین و مردم روسیه روشن کنند که غرب از متحدان خود باوجود روابط تیره و تار سیاسی تمامقد دفاع میکند.
در این میان تنها متحدان غرب نیستند که از ارزشها و فضایل غرب استفاده میکنند، بلکه جمع کثیری از روسها نیز وجود دارند که ارزشهای رو به انحطاط غرب را محکوم میکنند اما از الگوی مدارس و بورس به شیوه غربی نهایت استفاده را میبرند.
برای هر نماینده مجلس روسیه و مقامات ارشد این کشور مدت زمان طولانی گذشته تا وارد فهرست تحریمها شود.
همزمان غرب باید از تمامی وسایل دردسترس خود برای کمک به مردم عادی روسیه، هواداران او در بالتیک، اوکراین برای شناختن چهره فاسد و حقیقی پوتین استفاده کند. مردم از این طریق باید بفهمند این ملت عظیم مادامی که در آغوش دولتی باشند که تهدیدهایش جهان را میترساند بهطرز دهشتناکی در ورطه سقوط خواهد افتاد. این حقیقت اگرچه زمانبر است اما قطعا شدنی است.