مهمترین سرمایه نرم یک کشور، نهاد حکمرانی خوب است که به رهبری ملی یک کشور بازمیگردد. رهبران ملی باید بتوانند مدلی برای خلق ارزش اقتصادی در کشور تعریف کرده و آن را عملیاتی کنند. رهبران ملی با گفتار و کردار خود مشوق کارآفرینی، نوآوری و تحرک اجتماعی هستند. رهبران ملی که فرصتهای برابر را دراختیار همگان گذاشته و جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم نکنند در خدمت توسعه و رونق اقتصادی خواهند بود
نگاه کوتاهمدت و آنی به مسایل باعث میشود تا تنها به فکر حال باشیم و نتوانیم فکر و اندیشه خود را بهدرستی پرورش داده و بهکار گیریم. پنجره فرصتی جمعیتی ایران و تنوع و فراوانی منابع میتوانست زمینههای رشد و جهش اقتصادی را در ایران فراهم آورد اما بهدلیل اتکا به رانت نفت، استفاده مناسبی از این امکانات نشد و پتانسیلها از قوه به فعل درنیامده است
ایران در مسابقه رقابت اقتصادی بین کشورهای جهان شکست خورده به حساب میآید و در گروه بازندگان جای گرفته است. ایران اگر طی چهل سال گذشته، رشدی مداوم و در حد 6درصد سالانه میداشت که استحقاق برای رسیدن به چنین رشدی را نیز داشته است باید اینک دستکم درآمد سرانه 20هزار دلاری میداشت نه اینکه درآمدی در حد 5تا6هزار دلار داشته باشیم
برنامهریزان و تصمیمگیران ایران با توجه به درآمد سرانهای که داشتهایم نتوانستند شاخصهای پیشرفت اجتماعی را متناسب با آن افزایش دهند و ما در سطحی پایینتر از میانگین مورد انتظار هستیم. به بیان دقیقتر باتوجه به درآمد سرانه ایران انتظار میرود رتبه ما در حوزه پیشرفت و رفاه اجتماعی مثلا در رده شصتم جهان باشد اما رتبه نودم هستیم
ایران فرصتهای بینظیر و منحصربه فردی دارد که میتواند خودش را به کشوری در ردیف 10 تا 15 کشورهای قدرتمند جهان برساند؛ اما از فرصتهای موجود استفاده نمیشود. این فرصتها و پنجرهها به سرعت درحال بسته شدن هستند که مهمترینش میتواند منابع انسانی کشور باشد که پایانناپذیر است. اما به گفته مشاور معاونت رفاه اجتماعی وزارت رفاه، محور توسعه باید نیروی انسانی عظیم باشد اما از آن استفاده مناسب نمیکنیم و درحال حاضر وابستگی به درآمد نفت و گاز داریم. متاسفانه منتظر هستیم تا منابع نفت و گازمان تمام شود و آن زمان تصمیم صحیح بگیریم. نیروی انسانی، سرزمین پهناور، موقعیت جغرافیایی و دسترسی به آبها در شمال و جنوب که این پتانسیلها میتواند ایران را در منطقه غرب آسیا، به نخستین کشور این منطقه برساند. دکتر جعفر خیرخواهان در گفتوگو با «تعادل» در توضیح «دام درآمد متوسط» میگوید: کشورها را به سه گروه تقسیم میکنیم، کشورهای کمدرآمد یا فقیر، کشورهایی با درآمد متوسط و کشورهای ثروتمند و پردرآمد. این مرزبندی را بانک جهانی و افراد مختلف مشخص کردهاند. برای نمونه اگر درآمد سرانه کشوری از سطحی پایینتر باشد، فقیر محسوب میشود و اگر
درآمد سرانه میان چهار یا پنجهزاردلار تا 12هزاردلار باشد متوسط و اگر بالای 12هزاردلار باشد، پردرآمد هستند. وقتی کشوری میتواند از دام فقر خارج شود و خود را به سطح کشورهایی با درآمد متوسط برساند، اغلب در همان سطح درآمد متوسط باقی میمانند و تعداد محدودی از آنها میتوانند به سطح کشورهایی با در آمد بالا برسند. کشورهای کمدرآمد دستمزدهای پایین و صنایع قدیمی دارند و بهره برداری پایین است و بلعکس کشورهای با درآمد بالا صنایع پیشرفته و فناوری بالا دارند و محصولات با ارزشافزوده تولید میکنند. کشورهای درآمد متوسط ازسوی کشورهای فقیر تحت فشار قرار میگیرند زیرا آنها کالاها را ارزانتر تولید میکنند. برای نمونه فرش ما را کشورهای دیگر با دستمزدی بسیار پایین تولید میکنند و ممکن است جای ما را بگیرند و از آن طرف خودمان دانش و سرمایه انسانی با مهارت بالا و پیشرفته را نداریم که خود را به سمت کشورهای پیشرفته برسانیم. در نتیجه در این دام باقی میمانیم.
ضعف نهادی یکی از دلایل است. به این معنا که در مواردی مانند حکمرانی و مشارکت همگانی و سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه بسیار ضعیف هستند. در ایران نیز به این شکل است. برای نمونه، چهاردرصد GDP کره صرف R&D (افزایش سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه) میکند اما در ایران این میزان بیش از نیم درصد نشده است و آن نیم درصد نیز دقیقا مشخص نیست که آیا در صنایع مناسب هزینه میشود یا خیر. در ایران رابطه شفافی میان دولت و محیط کسبوکار و دانشگاهیان وجود ندارد.
یعنی یک انرژی و امکانات و فضا و محیط و پیشنیازهایی باید دراختیار باشد که پیشرفت کنند. معمولا خیلی کم وجود دارد و معدود کشورهایی موفق شدهاند که پیشرفت کنند. در این 50سال گذشته تنها حدود 12 کشور توانستند خودشان را از درآمد متوسط به سمت درآمد بالا برسانند. این مراحل عبارتند از: مرحله صفر که اقتصاد معیشتی وابسته به کشاورزی و زمین وجود دارد و مرحله اول که ساخت محصولات ساده و کارخانجات ساده و ابتدایی با سرمایه خارجی وجود دارد که مقداری تکنولوژی را درونی میکنند.
مراحل بعدی، مرحله تولید محصولات پیشرفته است. کشورها بهراحتی نمیتوانند به این مرحله راه پیدا کنند. تعداد کمی از کشورها این توانایی را دارند. برای نمونه درحال حاضر کرهجنوبی حتی خودش را به ظرفیت کامل در نوآوری رسانده است؛ مثلا طراحیهای جدید گوشیهای سامسونگ که مانند اپل در سطح بالا قرار گرفته است.
در یک سخنرانی اشاره به «دام درآمد متوسط» داشتهاید. مراد از این مفهوم چیست؟
دام درآمد متوسط اصطلاحی است که از عمر آن چند سالی بیشتر نمیگذرد. این یک اصطلاح اقتصادی است و اشاره به این واقعیت دارد که طی 50 تا 60سال گذشته، معدود کشورهایی در جهان بودهاند که توانستهاند از گروه کشورهای دارای درآمد متوسط به گروه کشورهای پردرآمد برسند (کشورهایی مثل ژاپن و کرهجنوبی موفق شدند از این دام رهایی بیابند). با اینکه طی این مدت، بسیاری از کشورهای جهان توانستند از گروه کشورهای کمدرآمد و فقیر خارج شوند یعنی ازدام فقر بیرون بیایند اما خروج از گروه کشورهای درآمد متوسط به این راحتی نیست. بررسیها نشان میدهد ایران ازجمله کشورهایی است که ظاهرا در این دام گرفتار شده است. شاید در دوران دولت اصلاحات این شانس وجود داشت که بتوانیم با رشد پیوسته هشت درصدی خود را به سطح کشورهای پردرآمد برسانیم اما عملکرد بهشدت نادرست و زیانبار دولت نهم و دهم و رکود و رخوت عمیقی که اقتصاد و سیاست و اجتماع را در خود گرفتار کرده است این فرصت طلایی را تا حد زیادی از ما گرفته است و حتی بهنظر میرسد هر روز که میگذرد فاصله ما برای رسیدن به سطح کشورهای پردرآمد بیشتر میشود.
ویژگی کشورهای گرفتار در «دام درآمد متوسط» چیست؟
اگر خلاصه بخواهم عرض کنم این کشورها نهادهای لازم برای خارج شدن از دام درآمد متوسط را ایجاد نکردهاند. با تقسیم سرمایهها و داراییهای یک کشور به دو بخش سخت و ملموس و نرم و ناملموس این دسته از کشورها شاید از نظر موجودی سرمایه سخت مثل سرمایه فیزیکی و ماشینآلات و جاده و کارخانه درحد مناسبی باشند، همانطور که ایران با استفاده از رانت نفت توانست چنین زیرساختهای اقتصادی را ایجاد کند. اما از حیث سرمایههای نرم بسیار ضعیف بوده و دچار کسری هستند.
مهمترین سرمایه نرم یک کشور، نهاد حکمرانی خوب است که به رهبری ملی یک کشور بازمیگردد. رهبران ملی باید بتوانند مدلی برای خلق ارزش اقتصادی در کشور تعریف کرده و آن را عملیاتی کنند. رهبران ملی با گفتار و کردار خود مشوق کارآفرینی، نوآوری و تحرک اجتماعی هستند. رهبران ملی که فرصتهای برابر را دراختیار همگان گذاشته و جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم نکنند در خدمت توسعه و رونق اقتصادی خواهند بود. نهادهایی مثل تحقیق و توسعه (R & D)، ارزشدادن به دانش و فناوری، همچنین احترام گذاشتن به حقوق مالکیت فکری و معنوی و به ثبت رساندن اختراعات، برای رشد اقتصادی بالا بسیار مهم است. تقویت چنین نهادهایی ازجمله وظایف حاکمیتی است. یعنی در واقع همانطور که ارتشی از سربازان برای برقراری امنیت و دفاع از مرزهای کشور داریم باید لشگری از قضات و وکلای کارآزموده برای دفاع از حقوق مردم و سرمایهگذاران داشته باشیم. اما متاسفانه از چند دهه گذشته تاکنون حکومتها در ایران کار خاصی در این حوزههای تعیینکننده برای ارتقای رشد اقتصادی نکردهاند. مثلا ما هنوز عضو سازمان جهانی مالکیت فکری نیستیم و قوانین کپیرایت را رعایت نمیکنیم. حاکمیت
قانون بسیار ضعیف است، قوه قضاییه کارآمد نیز در این میان چندان کارآمد نیست.
اگر باور داریم که سرمایه و سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی مهم و حیاتی است پس باید به سرمایه احترام بگذاریم منظور هم سرمایه فیزیکی و هم سرمایه فکری و صاحبان اندیشه و ایدههای نو است. چون سرمایه به جایی خواهد رفت که خواهان آن باشد و برخورد مناسبی با آن بشود. در کنار نظام قضایی قوی و سالم، نیازمند نظام حسابداری و حسابرسی قوی هستیم. متاسفانه تورمهای بالا ارزش تجزیهوتحلیل ارقام دفاتر حسابداری شرکتها و بانکها را کاهش داده است. همچنین فرهنگ و نگرش و تلقی جامعه نسبت به روشهای کسب ثروت و درآمد نادرست است و افراد از هر راه راست و کجی که بتوانند بهدنبال کسب ثروت هستند. وجود نظام کهنه قبیلگی به شکل توزیع فرصتهای اقتصادی و داراییهای جامعه بین فامیل و رفقا نیز از موانع رشد اقتصادی هستند.
پیامدهای کوتاهمدت و بلندمدت این دام بر کشورها چیست؟
پیامد کوتاهمدت دام درآمد متوسط این است که رشد اقتصادی در این دسته از کشورها بسیار پرنوسان و ناهموار است یعنی در یکسال شاهد رسیدن رشد، مثلا مثبت پنج درصد و سال بعد به منفی پنج درصد هستیم. این کشورها توانایی مقابله با تکانهها و آسیبهای مختلف وارده به اقتصاد را ندارند یعنی همان تابآوری یا اقتصاد مقاومتی که گفته میشود. در بلندمدت نیز میانگین رشد اقتصادی آنها بسیار ناچیز و اندک است که آنها را در سطح درآمد متوسط ماندگار میسازد. درواقع بهدلیل ضعف و کسری نهادی که اشاره شد سقف و حد پرش آنها محدود میشود و چون این نهادهای مهم عمدتا نامریی هستند اصطلاحا در یک سقف شیشهیی گیر میافتند.
راهکارهای خروج کشور از این دام چیست؟
در بالا به آنها اشاره کردم که توجه به نهادسازی بهویژه در عرصه اعمال و بهکارگیری قدرت حال چه در سطح کلان کشوری و چه در سطح مدیریت شرکتها و بنگاههای تولیدی و مالی مثل بانکها است که قدرت دموکراتیک و پاسخگو شود. اینها همان حکمرانی خوب و حاکمیت شرکتی است. برچیدن انحصارات و تقویت رقابت و میدان دادن به بخش خصوصی یکی از مهمترین اقدامات است. تاریخ به ما میآموزد هیچ کشوری از طریق سرمایهداری و مالکیت شرکتهای بزرگ دولتی نتوانسته است اقتصاد قوی داشته باشد. اجازه دادن به حضور و فعالیت نیمی از افراد جامعه که به حاشیه رانده شدهاند. دنیا در مسابقهیی شدید و با سرعت به جلو میرود و البته گاهی مثل بحران مالی جهانی اخیر تلوتلو خورده یا متوقف میشود اما شتاب اختراعات و نوآوریها و ریسک کردنها بالا است. حال جالب است که ایران در این مسابقه با بیمیلی شرکت کرده و به جای اینکه بدود و پرش و جهش کند تنها از یکی از پاهای خود به شکل لنگانلنگان استفاده میکند یعنی نیروی کار زنان را نادیده گرفته و آنها را تشویق به خانهنشینی میکند.
آیا شاخصهایی که معمولا از وضعیت اقتصادی کشورها ارایه میکنند برای ردهبندی کشورها از لحاظ درآمد قابل قبول است؟
شاخص تاکنون پذیرفتهشده جهانی همین تولید ناخالص داخلی سرانه و نرخ رشد آن است که البته ایرادهایی هم براین شاخص وارد است. چون این شاخص فقط به جنبه پولی و بازاری فعالیتها توجه کرده و همچنین جنبههای رفاه اجتماعی و نیز محیطزیستی را درنظر نمیگیرد. با این حال اگر بخواهیم تنها به یک شاخص اکتفا کنیم میتواند بهترین شاخصی باشد که همبستگی نسبتا خوبی با سایر شاخصهای عملکرد یک کشور دارد. البته چند سالی است که شاخص رشد فراگیر از سوی بانک جهانی مطرح شده که پارتا داسگوپتا استاد اقتصاد و محیطزیست دانشگاه کمبریج آن را توسعه داده است و رشد اقتصادی را با توجه به تخریب محیطزیست و کاهش یافتن منابع طبیعی درنظر میگیرد و از آن کم میکند. مثلا کشور قطر که رشد اقتصادی 10درصدی داشته است باتوجه به شاخص رشد فراگیر به رشد منفی 17درصد میرسد. اگر بخواهیم از شاخص رشد فراگیر استفاده کنیم رشدهای اقتصادی که در دوران دولت احمدینژاد به اتکای استخراج و فروش نفت بهدست آمده است در واقع باید به رشد منفی تبدیل شود.
چون در واقع این هنری نیست که با فروش یک منبع خام به دنیا که هیچ نقشی در تولید و ایجاد آن نداشتهاید شکم مردم خود را سیر کنید. دردآور اینکه چنین کالایی قیمت بسیار پرنوسانی دارد و میتواند التهابات و آشفتگیهای شدیدی در اقتصاد و زندگی مردم به وجود آورد که با کاهش شدید آن هماکنون رودررو شدهایم. هنگامی که نیک بنگریم میبینیم این ازجمله کوتهفکرانهترین یا بهواقع ابلهانهترین کارهایی است که یک دولت میتواند انجام دهد که ما بهویژه در سالهای وفور نفت در دهه 1380 انجام دادیم. معتاد کردن جامعه به پول نفتی که خیلی راحت میزان آن به نصف و کمتر میرسد.
درحال حاضر وضعیت اقتصادی ایران براساس شاخص تولید ناخالص داخلی سرانه که از سوی نهادهایی مانند بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول منتشر میشود را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید خیلی روشن اذعان و اقرار کنیم که ایران در مسابقه رقابت اقتصادی بین کشورهای جهان شکست خورده به حساب میآید و در گروه بازندگان جای گرفته است. ایران اگر طی چهل سال گذشته، رشدی مداوم و در حد 6درصد سالانه میداشت که استحقاق برای رسیدن به چنین رشدی را نیز داشته است باید اینک دستکم درآمد سرانه 20هزار دلاری میداشت نه اینکه درآمدی در حد 5تا6هزار دلار داشته باشیم. یعنی باید سطح زندگی مردم 4-3 برابر بهتر میبود که تفاوت بسیار بزرگی است و البته به توزیع عادلانه یا ناعادلانه مواهب این رشد هم باید توجه شود که آن هم بحثی دیگر میطلبد. نکته مهم دیگر در مورد رشد اقتصادی در ایران همانطور که در بالا هم اشاره شد این است که متاسفانه این درآمد سرانه اندکی هم که ما به آن دست یافتهایم عمدتا با اتکا به نیروی فکر و زور بازو نبوده است بلکه با استخراج منابع طبیعی پایانپذیر و نیز به قیمت تخریب محیطزیست بهدست آمده است.
درحال حاضر وضعیت ایران به لحاظ درآمدی و تولید ناخالص داخلی چگونه است؟
ایران از نظر وسعت و جمعیت تقریبا یکدرصد مساحت و جمعیت جهان را دارا است. اما وقتی به نقش ایران در تولید جهانی میرسیم سهم ایران بسیار کمتر از یکدرصد یعنی چیزی حدود نیمدرصد است. اگر ما یکدرصد تولید جهانی را داشتیم درآمد سرانه ایران به جای 5هزار دلار باید 10هزار دلار میبود و اگر از مزیتهای استثنایی خود مثل نیروی کار جوان و تحصیلکرده، بازار بزرگ داخلی و کشورهای پیرامونی و موقعیت جغرافیایی و ترانزیتی و غیره استفاده میکردیم میتوانستیم به سطح درآمد سرانه 20هزار دلار و بیشتر برسیم.
جایگاه ابعاد شاخص پیشرفت اجتماعی در برابر تولید ناخالص داخلی سرانه ایران چگونه است؟
بهدلیل نقاط ضعفی که شاخص تولید ناخالص داخلی دارد از شاخص پیشرفت اجتماعی هم برای مقایسه کشورها استفاده میشود. متاسفانه وضعیت ما در این شاخص هم بدتر از تولید یا درآمد سرانه است. شاخص پیشرفت اجتماعی شکل کاملتر شده شاخص توسعه انسانی UNDP است و بهتازگی توسط گروهی به سرپرستی «امارتیاسن» و «جوزف استیگلیتز» درحال تهیه و تکمیل شدن است. هنگامی که به وضعیت ایران در شاخص پیشرفت اجتماعی نگاه میکنیم میبینیم بین درآمد سرانه ایران و رتبه ما در این شاخص یک فاصله زیادی وجود دارد.
یعنی برنامهریزان و تصمیمگیران ایران با توجه به درآمد سرانهیی که داشتهایم نتوانستند شاخصهای پیشرفت اجتماعی را متناسب با آن افزایش دهند و ما در سطحی پایینتر از میانگین مورد انتظار هستیم. به بیان دقیقتر باتوجه به درآمد سرانه ایران انتظار میرود رتبه ما در حوزه پیشرفت و رفاه اجتماعی مثلا در رده شصتم جهان باشد اما رتبه نودم هستیم. باز هم روشنتر بخواهم بگویم اینکه حتی از همین درآمد سرانه اندک که میتوانست بین 2تا4 برابر بیشتر باشد نیز به نحو بهینه استفاده نکردیم. در حالت تمثیل شبیه پدری میمانیم که نانآور خوبی نبوده و پولی مکفی برای یک زندگی شایسته به خانه نمیآورد و در کنار چنین کوتاهی، زندگی و آسایش را نیز بر اهل خانه حرام میکند. میزان بالای آلودگی هوا، دزدی و جرم و جنایت، کشتار جادهیی، خودکشی و تبعیض و سایر موارد که در شاخص پیشرفت اجتماعی وجود دارد گویای چنین وضعیتی در ایران است.
وضعیت کشور از لحاظ شاخصهای بهرهبرداری از منابع انسانی و منابع طبیعی چیست؟
باارزشترین سرمایه و دارایی یک کشور نیروی انسانی آن است که درمورد استفاده از آنها به هیچوجه وضعیت خوبی نداریم، یعنی بیکاری و اتلاف منابع بیداد میکند. بیشترین میزان بیکاری در جوانان بین حدود 30 تا 40درصد است و در دختران و زنان بیشتر از این است.
منابع طبیعی هم با کمترین میزان پردازش و افزودن کار و سرمایه به آن به مصرف میرسد یا صادر میشود. مرتب خبرهایش را میشنوید که زعفران یا زرشک ایرانی با نام و برند کشوری دیگر در جهان بهفروش میرسد و نفت هم عمدتا به شکل خام صادر میشود.
دلیل عقبماندن تدریجی اقتصاد ایران در مقایسه با کشورهای رقیب در اکثر شاخصهای معتبر جهانی چیست؟
نگاه کوتاهمدت و آنی به مسایل باعث میشود تا تنها به فکر حال باشیم و نتوانیم فکر و اندیشه خود را بهدرستی پرورش داده و بهکار گیریم. پنجره فرصتی جمعیتی ایران و تنوع و فراوانی منابع میتوانست زمینههای رشد و جهش اقتصادی را در ایران فراهم آورد اما بهدلیل اتکا به رانت نفت، استفاده مناسبی از این امکانات نشد و پتانسیلها از قوه به فعل درنیامده است.
همچنین چون عامل پیشرفت و ارتقای شغلی و درآمدی نه براساس اینکه چه چیزهایی را میدانید و چه دانشهایی دارید بلکه بر این اساس است که چه کسانی را میشناسید یعنی حاکم بودن روابط بهجای ضوابط که به خانهنشینی و عزلت نخبگان یا مهاجرت آنها به خارج منجر میشود یعنی همان فرار مغزها که ایران رتبه نخست جهان را کسب کرده است.
وقتی رهبران سیاسی در همهچیز دخالت میکنند کارآفرینان هم بهجای رقابت برای تولید محصولات بهتر و استفاده از فناوریهای جدید و کاهش هزینه تولید بهدنبال پلزدن و ارتباط برقرار کردن با مقامات سیاسی هستند. کاری که بابک زنجانی در دوران احمدینژاد کرد و یکشبه ره صدساله را پیمود. نتیجه امر فساد سیاسی و اقتصادی، اتلاف منافع، رقابت ناعادلانه و رقابتپذیری پایین اقتصادی است. بهنظر میرسد در بعد از انقلاب، ما خودمان را منزوی کردیم و شاید عامدانه نخواستیم در مسابقه جهانی برای رسیدن به شاخصها وارد شویم. اینگونه شد که از مزایای حضور در یک مسابقه محروم شدیم؛ مزایایی مثل یادگیری از دیگران، ایجاد جنبش و شور و حالی که هر مسابقه بهوجود میآورد. حتی نتوانستیم با کشورهای همفکر خودمان یک اتحاد و ائتلاف تشکیل دهیم و در آن مسیری که فکر میکردیم درست است با آنها مسابقه دهیم.
بر مدیران و مقامات ارشد کشور یک نوع روزمرگی، بلاتکلیفی و نبود اجماع برای نقشه راه واحد حاکم بوده است. شعارهای بیپایه و گزافهگویی جای افکار پخته و منسجم را گرفته و در دوره احمدینژاد حتی چنان راه افراط را در این زمینه پیش گرفتیم که مطرح شد خواهان مدیریت جهان هستیم. آن دولت همچون طبلی توخالی بود که وجهه و آبروی کشور را به حراج گذاشت چون در صحنه عمل چیزی برای عرضه کردن در چنته نداشت.
نقشR&D برای ارتقای درآمد ایران چیست؟
در دنیای کنونی که محصولات تولیدی پیشرفتهتر شده و طراحیها پیچیدهتر میشوند قطعا تحقیق و توسعه بسیار مهم است تا بتوانیم نیازهای گوناگون و به سرعت در حال تغییر مصرفکنندگان را پاسخ دهیم و در بازارهای جهانی نیز حضوری شایسته داشته باشیم. سهم تحقیق و توسعه در کشورهایی مثل کرهجنوبی به 4درصد تولید ناخالص داخلی میرسد که در ایران حدود نیمدرصد است و آن هم بهدرستی هزینه نمیشود و تقلب و کپیبرداری جای پژوهشهای اصیل و کاربردی را گرفته است.
آیا میتوان از نظریه اقتصادی خاصی برای ارتقای سطح درآمد همچنین رشد و توسعه کشورهایی مانند ایران استفاده کرد یا باید نسخهیی بومی برای این مهم تهیه و تدوین کرد؟
قطعا هر کشور زمینه و بستر تاریخی خاص خود و نیز نهادهای متفاوت با بقیه کشورها دارد که در نتیجه نسخهیی واحد از دیگران گرفتن و الگو ساختن به نتیجه مطلوب نمیرسد. اما درسها و اصول و ارزشهایی وجود دارد که جنبه جهانی دارند و حداقل میتوان آنها را باتوجه به فرهنگ خاص خود منطبق کرد. مثلا همین شاخصهای حکمرانی که اتفاقا در دین مبین اسلام و سخنان پیشوایان دین هم بر آنها تاکید شده است.
شاخصهای حق اظهارنظر و پاسخگو بودن حکومت، سلامت مالی و مبارزه با فساد و ویژهخواری، برابر بودن همه در پیشگاه قانون. درواقع گفته میشود حکمرانی خوب، کلید خلق ثروت، مدیریت ثروت و سهیم کردن همه جامعه در ثروت است. رعایت این اصول است که ارزشهای بلندمدت برای جامعه ایجاد میکند.