توسعه بازار سرمایه تنها از عوامل اقتصادی سرچشمه نمیگیرد بلکه سهم قابلتوجهی از کماقبال بودن بازار سرمایه به دلایل سیاسی و فرهنگی است. ناشناخته بودن سودآوری این بازار و بیانگیزگی افرادی که توانایی ورود به این بازار را دارند، میتواند مهمترین دلیل کم بودن رونق بازار سرمایه باشد
بالا بودن نرخ بیکاری جوانان علامت سوال بزرگی را در اذهان ایجاد میکند که چرا از یک طرف بازار پربازده باید با کمی استقبال روبهرو باشد و ازسوی دیگر نرخ بیکاری جوانان در حال افزایش است. چه مشکلی است که ورود به بازار سرمایه برخلاف بازار کار با انبوهی از شک و شبهه همراه است
برای دولت جدید که سیاستهای مبتنی بر تقویت بازار سرمایه را درنظر دارد عوامل بسیاری در این مورد دخالت دارند. از عوامل سیاسی گرفته تا فرهنگ عمومی جامعه. اگر بخواهیم عوامل اثرگذار بر ساختار کلی بازار سرمایه در ایران را بررسی کنیم، میتوانیم بگوییم عوامل موثر در این بازار به 3 دسته کلی تقسیم میشوند؛ اول عوامل سیاسی که این عوامل به سیاستهای سیاسی ایران برمیگردد که معمولا خارج از کنترل اقتصاد است.
بهطور مثال تحریمهای اقتصادی ایران در سالهای اخیر باعث عوض شدن معادلات اقتصادی کل جامعه شد که البته بازار سرمایه نیز از این تغییرات اثر میپذیرد.
با اعمال تحریمهای جدید انتظار کاهش فعالیتهای اقتصادی بهدلیل افزایش موانع صادراتی و تهیه مواد مصرفی گرانتر در اقتصاد افزایش یافته و باعث افت قیمت سهام این شرکتها میشود.
نکته مهم این است که در این بازارها با اعمال یک محدودیت جدید اثر اعمال این سیاستها قبل از اجرای واقعی آنها در اقتصاد انجام میگیرد. یعنی بهطور مثال همین که کنگره در امریکا حکم بر اعمال تحریمهای جدید میدهد قبل از اعمال تحریمها اقتصاد ایران از این تصمیمات تاثیر میپذیرد.
دوم عوامل اقتصادی هستند که این عوامل را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ دسته اول عوامل اقتصادی هستند که ناشی از ذات بازار بوده و معمولا در بازارها هر چند سال یکبار اتفاق میافتند که به آنها ادوار تجاری گفته میشود و این نوع نوسانات در مکتب اتریش (یکی از مکاتب طرفدار اصالت بازار) بحث میشود. طبق این نظریه اقتصاد دورههای مختلفی دارد (بهبود، تورم، کاهش و رکود) و در هر دوره شرایط اقتصادی متناسب با آن دوره مشخص میشود. بهطور مثال در دوران رکود قیمتها کاهش مییابند و اقتصاد انقباضی میشود درنتیجه قیمت عمومی سهمها نیز کاهش مییابد.
دسته دوم عوامل اقتصادی هستند که بر اثر سیاستهای دولتی در اقتصاد ایجاد میشوند و معمولا بهدلیل کاهش نوسانات دورههای تجاری انجام میشوند.
مثلا در زمان تورم بالا سیاستهای انقباضی پولی و مالی باعث میشود شتاب نرخ تورم کاهش یافته و قیمتها تاحدودی کاهش یابند. این مساله باعث کاهش قیمت سهام در کوتاهمدت میشود چراکه از یک طرف انتظارات تورمی در اقتصاد کاهش یافته و سودهای اسمی دیگر با نرخ فزاینده قبلی مورد انتظار نیستند و از طرف دیگر بهدلیل کاهش سودهای اسمی شرکتها تقاضای سهام این شرکتها با کاهش روبهرو میشوند.
البته باید توجه داشت که منظور آن نیست که با کاهش نرخ تورم سودآوری بازار سرمایه کاهش مییابد، بلکه این حالت در کوتاهمدت مصداق دارد که بازار سهام در حال تخلیه کردن حبابهای تورمی قبلی است.
مانند پدیدهیی که در بازار سرمایه ایران از دی1392 تا مهر1393 ادامه یافت که به آن فرایند اصلاح قیمت گفته میشود.
نکته مهم در این دسته عوامل نوع دخالت دولت و میزان آنهاست که اقتصاد و بازار سرمایه را دستخوش نوسان میکند.
بهطور مثال نرخگذاری گاز مصرفی پالایشگاهها در بودجه سال1393 باعث اعمال محدودیتهایی در سهام شرکتهای پالایشگاهی و پتروشیمی شد که هنوز محل مناقشه است.
سومین گروه عوامل فرهنگی و اجتماعی است که ریشه در تاریخ اقتصادی یک ملت دارد. در ایران بهدلیل آنکه اقتصاد نفتمحور بوده و درآمدهای نفتی تعیینکننده اقتصاد و زندگی بودهاند، بنابراین طبیعی است که در غیاب نهادهای مردمسالار اقتصاد معیشتی وابسته به دولت رونق یافته و همه مردم بهطور مستقیم و غیرمستقیم از درآمد نفت که توسط دولت به آنها داده شده ارتزاق کردهاند.
در چنین فضای اقتصادی بهدلیل وابستگی به دولت اقتصاد شکل دولتی پیدا کرده و انتظارات مردم از اقتصاد نیز نه بر پایه خلاقیت و تقویت بخش خصوصی بلکه براساس مسابقه سهم بیشتر از رانت نفت بوده است بنابراین سرمایهمحور بودن اقتصاد بیش از پیش به حاشیه کشیده شده است.
استمرار این حالت باعث میشود تا روحیه کارآفرینی و خلاقیت کاهش یابد و اقتصاد مردم بیش از گذشته به دولت وابستهتر شود.
در این حالت فرهنگی که طی زمان در اقتصاد جا میافتد آن است که بحث سرمایهگذاری جهت کسب سود بهسوی املاک و مستغلاتی خواهد رفت که همراه با افزایش تورم ارزش آنها نیز افزایش مییابد.
بنابراین در بهترین حالت پساندازها بهسوی بازارهای سنتی (ملک، دلار، سکه و طلا) یا روشهای جدیدتر مانند سپردههای بانکی یا اوراق قرضه خواهد رفت که ریسک کمتری نسبت به بازار سرمایه دارند.
کاملا مشخص است که صحبت از بازار سرمایه در یک چنین اقتصادی نمیتواند جایگاه والایی داشته باشد و مردم جامعه هم بهدلیل ناشناخته بودن این بازار تمایلی به ورود به آن را ندارند و ترجیح میدهند سرمایه خود را در بازارهای سنتی وارد کنند و حتی از سود بالاتر بازار سرمایه چشمپوشی میکنند و به بازار کمبازدهتر ولی شناخته شده رضایت میدهند، بنابراین توسعه بازار سرمایه تنها از عوامل اقتصادی سرچشمه نمیگیرد بلکه سهم قابلتوجهی از کماقبال بودن بازار سرمایه به دلایل سیاسی و فرهنگی است. ناشناخته بودن سودآوری این بازار و بیانگیزگی افرادی که توانایی ورود به این بازار را دارند، میتواند مهمترین دلیل کم بودن رونق بازار سرمایه باشد.
این مساله در کنار بالا بودن نرخ بیکاری جوانان علامت سوال بزرگی را در اذهان ایجاد میکند که چرا از یک طرف بازار پربازده باید با کمی استقبال روبهرو باشد و ازسوی دیگر نرخ بیکاری جوانان در حال افزایش است. چه مشکلی است که ورود به بازار سرمایه برخلاف بازار کار با انبوهی از شک و شبهه همراه است.
چگونه است که قدرت خلاقیت و ریسکپذیری جوانان جویای کار در حال کاهش است درحالی که چنین بازاری وجود دارد که با تحلیل و آموزش مناسب میتوان سودهای بالایی را کسب کرد.
آیا اعتقاد عمومی بر این است که فعالیت در بازار سرمایه نوعی واسطهگری است که تنها بهنفع خود فرد است و رفاهی برای جامعه ندارد (نظریه عقلانیت محدود) .
بهنظر میرسد یکی از اشکالات اساسی این بازار آن است که هنوز کسب سود در بازار سرمایه را به رسمیت نمیشناسیم و اعتقاد عمومی بر آن است که ورود به بازار سرمایه سودی برای کل اقتصاد ندارد و تنها رفاه آن شامل خود فرد میشود. البته پاسخ این شبهات در این مقاله نمیگنجد و باید در فرصتی دیگر درمورد آن بحث کرد. همین نکته عنوان میکند که برای رونق هر چه بیشتر این بازار که هم برای خود افراد و هم برای کل اقتصاد سودمند است (بازی برد-برد) باید اقدامات فرهنگی صورت پذیرد و البته که نباید انتظار داشت واکنش مناسبی در کوتاهمدت دریافت کرد چراکه انجام فعالیت فرهنگی چون با یک نسل سروکار دارد نیازمند زمان است تا بازخورد مناسبی از آن دریافت کرد.
به هر حال رواج فرهنگ واسطهگری که هیچ ارزش افزودهیی دربر ندارد جز افزایش نرخ تورم و ناعادلانهتر کردن توزیع درآمد بهجای توجه به بخشهایی که قابلیت رشد درآمد را دارند به روشهایی توجه دارد که باعث ایجاد مسابقه جهت ربودن سهم بیشتری از کیک کوچک تولید اقتصاد ایران را بههمراه دارد و رواج این پدیده است که هرگونه خلاقیت و نوآوری را از بین برده و مشخص است که در این شرایط تولید و صنعت جایی نخواهد داشت.
شاید این مساله را بتوان در ضعف ساختار اقتصاد ایران هم دنبال کرد چراکه همواره افراد علاقهمند به خریدوفروش در اقتصادها وجود داشتهاند و بدیهی است چنانچه دولتها اگر تلاش نکنند که این نیاز را بهصورت درست سامان دهند این افراد فعالیت خود را بهصورت غیررسمی انجام میدهند که در این حالت اقتصاد با مشکلاتی مانند ازدست دادن درآمد مالیات همچنین افزایش نرخ بیکاری مواجه خواهد شد (اگر افراد در بازار زیرزمینی فعال باشند از عنوان کردن وضعیت اشتغال خود همچنین میزان درآمد خود سرباز میزنند).
حال چنانچه ایجاد بازار بورس در دستور کار قرار میگرفت بخش عمدهیی از این افراد نهتنها در این بازار فعال بودند بلکه خود به سرمایهگذار تبدیل شده بودند که کل اقتصاد از آنها بهره میبرد.
بهعنوان نتیجهگیری آنچه هدف این مقاله بود نه تشریح اقتصاد ایران بلکه یادآوری این نکته است که تنها با مهیا کردن بستر اقتصادی جهت ورود به بازار سرمایه نمیتوان امید داشت که این بازار رونق بگیرد بلکه بخش عمدهیی از آن به فرهنگ ضد تولیدی بستگی دارد که طی زمان بهصورت کاهش خلاقیت و ریسکپذیری افراد جامعه خود را نشان میدهد پس همراه با انجام اصلاحات اقتصادی باید فعالیت فرهنگی نیز پا بگیرد تا شاهد بورسی پویا در بلندمدت باشیم و برای این کار رسانهها و مطبوعات باید فرهنگ بورس را اشاعه دهند. ضمن اینکه بهدلیل ماهیت مذهبی بودن جامعه ایران متولیان مذهبی نیز در دانشگاهها با تشریح فرآیند بورس میتوانند مخاطبان خود را که عامه مردم هستند مجاب کنند که سرمایهگذاری در بازار سهام بهدلیل رونق تولید نهتنها محدودیت شرعی نداشته بلکه خود میتواند زمینه ایجاد فعالیتهای نیکوکارانه در اقتصاد هم شود و البته نباید از نقش پررنگ آموزش دورههای مختلف نیز بگذریم که نقش اساسی در پرورش سرمایهگذاران اقتصادی در بلندمدت ایفا میکنند و بهنظر میرسد اگر برنامه مدونی برای بازار سرمایه در برنامههای درسی گنجانده شود، میتواند نقش بسزایی در
فرهنگسازی بازار سهام داشته باشد.