سهل‌انگاری‌هایی به قیمت جان کارگران پالایشگاهی

۱۳۹۶/۰۸/۰۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۰۱۸۶

گروه انرژی|مهدی نیکوئی|

آخرین ساعات کاری جمعه بود که خبر آتش‌سوزی پالایشگاه تهران انتشار یافت و مجبور شدیم تا خبرهای صفحه‌مان را عوض کنیم؛ خبر دلخراش و تاثربرانگیزی بود. کارگرانی که بنابر برخی نقل‌قول‌ها به صورت فصلی به در پالایشگاه نفت تهران کار می‌کردند در میان شعله‌های سرکش آتش و بالای برج تقطیر گرفتار شد‌ه بودند. 6 نفر از آنها زنده زنده سوخته بودند. یکی خودش را از بالای برج به پایین پرتاب کرد تا زنده بماند اما 20ساعت بعد بر اثر شدت جراحات فوت کرد و دیگری تا لحظه نوشتن این گزارش همچنان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند. با آمدن شنبه، شروع به جست‌وجوی علل حادثه و وضعیت مجروحان کردم اما خبر چندانی انتشار نیافته بود. پس از چندی یکی از همکاران در یکی از منابع خبری مشاهده کرد که احتمالا مجروحان به بیمارستان چمران واقع در نوبنیاد انتقال یافته‌اند. زمان ناهار بود اما باید از صحت این خبر اطمینان می‌یافتم. با بیمارستان تماس گرفتم.

- بیمارستان چمران، بفرمایید.

- سلام. روزتون بخیر. می‌خواستم بدانم آیا مجروحان آتش‌سوزی پالایشگاه تهران به بیمارستان شما انتقال یافته‌اند؟

{صدای آهنگ انتظار در گوشم پیچید. مشخص بود که برای جواب دادن به سوالم، اپراتور مرا به مسوول بالادستی وصل کرده است.} صدای جدیدی گفت: بفرمایید. سوالم را تکرار کردم اما جوابی که شنیدم این بود که «چنین اطلاعاتی را نمی‌توانیم در اختیار شما قرار دهیم». اصرار کردم که خبرنگار هستم. مودبانه پاسخ گفت: که قصد جسارت ندارم ولی پاسخ همان است. تلفن را قطع کرد. مشخص بود که مجروحان در بیمارستان چمران هستند. ناهار را نصفه و نیمه خورده، راهی شدم.

حدود یک ساعت در راه بودم. چند دقیقه پس از ساعت 16 به بیمارستان رسیدم. ساعات ملاقات تمام شده بود و ملاقات‌کنندگان بیماران به تدریج از در خارج می‌شدند. به محوطه جلو در ساختمان بستری رسیدم. جمعیت زیادی ایستاده بودند. لازم نبود که پرس‌وجو کنم. با چهره‌های رنج کشیده و سوخته از آفتاب و سرمای همزمان مناطق کوهستانی آشنا بودم. قطعا گروهی که تعدادشان به 40یا 50 نفر می‌رسید از ایلام آمده بودند. مدت‌ها بود که چنین خانواده بزرگ و با محبتی را ندیده بودم. نخستین روز کاری هفته از کار و زندگی خود زده بودند و خود را به تهران رسانده بودند تا عزیز خود را دست‌کم از پشت شیشه‌های اتاق مراقبت‌های ویژه ببینند.

با یکی‌شان وارد صحبت شدم. از او پرسیدم که آیا از بستگان مجروحان آتش‌سوزی است. همانطور که انتظار داشتم، پاسخ مثبت بود. پسرعموی نظرعلی جلیلیان بود(این موضوع را بعدا از او پرسیدم). از حال بیمارشان جویا شدم. امیدوار نبود. می‌گفت شدت سوختگی بسیار بالاست و امیدی(به زنده ماندنش) نیست. سعی کردم به او امیدواری بدهم و بگویم که خوش‌بین باش اما کار سختی بود. شاید به دلیل همین سختی بود که خودم را معرفی نکردم. نمی‌خواستم سوالات و همدردی‌هایم را به حساب خبرنگار بودن و جست‌وجوی اطلاعات بگذارد. حقیقتا من هم احساس درد می‌کردم. به او گفتم که بیمارستان خوبی است و امید داشته باشید. تایید کرد و از امکانات بیمارستان ابراز رضایت کرد.

بحث را عوض کرده و به تعداد زیاد بستگان و محبت آنها برای طی کردن این همه راه اشاره کردم. می‌گفت تا چند ساعت پیش دست‌کم 60 نفر بوده‌اند. ضمن آنکه با ارائه اطلاعات نادرست مبنی بر اینکه حال بیمارشان خوب است و خطر رفع شده، شاید مانع از سفر 100نفر دیگر شده باشند.

در مورد اینکه چرا مجروحان را با وجود فاصله 35کیلومتری پالایشگاه تا بیمارستان چمران و آنکه اورژانس موظف به رساندن بیماران به نزدیک‌‌ترین بیمارستان است به اینجا آورده‌اند، هیچ نظری نداشت. نمی‌توانم تصور کنم که در ترافیک غروب‌های جمعه، چه زمانی را مجروحان در مسیر بوده و حتی به یک بیمارستان تخصصی در سوانح و سوختگی هم انتقال نیافته بودند. از این می‌پرسم که آیا از نمایندگان شرکت پیمانکاری یا پالایشگاه، شخصی به دیدار آنها آمده یا نه. گویا چند ساعتی پیش یک نفر آمده و با ابراز همدردی، دلیل حادثه را ضربه زدن کارگران به یک مخزن بنزین و جرقه ناشی از آن عنوان کرده بود.

هنوز نامش را نپرسیده بودم. می‌دانستم که جواد نوروزی و علی‌نظر جلیلیان، مجروحانی هستند که به بیمارستان چمران انتقال یافته‌اند(البته از 2 مجروح احتمالی دیگر این حادثه خبری نداشتم). پرسیدم که از بستگان کدام مجروح هستید؟ نام جلیلیان را به زبان آورد. از وضعیت نوروزی جویا شدم. ظهر جان خود را از دست داده بود. درباره جزئیات آن سخن گفت. خانواده و بستگان نوروزی هم در بیمارستان بوده‌اند. گویا به پدرش گفته بودند که تنها دست و پایش شکسته و حال عمومی‌اش خوب است. پدرش هم درحالی که از این موضوع، شاد بوده به ناگاه خبر درگذشت پسرش را دریافت کرده است. داستان به اینجا که می‌رسد، اشک در چشمانش جمع می‌شود و ناتوان از ادامه صحبت، عذرخواهی و خداحافظی کرد.

شرایط دشواری بود. سوالاتم تمام نشده بود اما نمی‌توانستم با کس دیگری سخن بگویم. دست‌کم باید شماره تلفن یکی از بستگان جلیلیان را می‌گرفتم تا در روزهای بعد از حالش خبردار شوم. نیم ساعت یا شاید یک ساعت دیگر تعلل کردم. به هر کدام از بستگان که نگاه می‌کردم، لبریز از نگرانی و استیصال بود و توانایی صحبت کردن با آنها را نداشتم. 700کیلومتر را آمده بودند تا در کنار عزیزشان باشند اما کاری از دستشان ساخته نبود. از آن لحظاتی بود که انسان احساس ضعف و بیهوده بودن می‌کند. به این فکر می‌کنم چرا کسانی که قدرتمند هستند و توانایی پیشگیری از چنین فاجعه‌یی داشته‌اند از قدرت و توانایی خود استفاده نکرده‌اند. پارادوکس عجیبی است اما نمی‌توان برای آن جوابی یافت. فعلا باید شماره تلفنی به دست بیاورم اما نمی‌شود. بستگان جلیلیان هم جز 5 تا 10نفرشان، کم‌کم بیمارستان را ترک می‌کنند. تصمیم می‌گیرم من هم به خانه بروم و فردا صبح بازگردم.

در خانه به جست‌وجوی اینترنتی پرداختم. خبرهای مختلفی از تحقیق و تفحص مجلس، وزارت نفت، شورای شهر و نهادهای مختلف از ماجرا وجود دارد. اما هنوز خبری قطعی از دلیل واقعه و سهل‌انگاری‌های احتمالی نیست. نمی‌دانم تا چه اندازه مسائل ایمنی در پالایشگاه رعایت می‌شده است. به خبری درباره واقعه آتش‌سوزی همین پالایشگاه می‌رسم.«روز ۱۰بهمن ۹۵ نیز بر اثر اصابت صاعقه به یک مخزن در پالایشگاه تهران آتش‌سوزی گسترده‌یی به راه افتاد که پس از 4ساعت خاموش شد. بر اثر این آتش‌سوزی، سوخت از مخزن خارج شده که موجب سرایت آتش به بخش‌هایی از محوطه شد اما با مهار آتش توسط ۱۲۰ آتش‌نشان از سرایت بیشتر آن جلوگیری شد. دراین حادثه کسی کشته نشد.» حیرت‌آور است. نخست آنکه احتمالا به دلیل آنکه آتش‌سوزی قبلی پالایشگاه نفت تهران که کمتر از 9ماه پیش بوده، تلفات جانی نداشته است، نه خبر زیادی از آن انتشار یافته و نه به نظر می‌رسد که مسوولان پالایشگاه به فکر اصلاح رویه‌های ایمنی افتاده باشند. مساله دوم آن است که حتی همان آتش‌سوزی هم عجیب به نظر می‌رسد.«هر یک از تاسیسات و واحدهای صنعت نفت باید با توجه به ماهیت عملیات، موقعیت جغرافیایی، تجهیزات و امکانات فرآیندی و پشتیبانی موجود، سناریوهای محتمل وقوع حادثه را پیش‌بینی کرده و... ». آیا پیش‌بینی وقوع صاعقه و ساخت یک دکل‌ صاعقه‌گیر، کار دشوار و غیرمعمولی است؟ آیا یک پالایشگاه واقع در پایتخت از کامیون‌های حمل سوخت 10هزار لیتری هم که الکتریسیته ساکن خود را تخلیه می‌کنند، عقب‌افتاده‌تر هستند؟ نمی‌توانم پاسخی بیابم. باید تا انتشار نتایج تحقیقات صبر کنم؛ البته اگر گزارش‌ها هم محرمانه نباشند.

حوالی ظهر روز یک‌شنبه، برای بار دوم به بیمارستان چمران مراجعه می‌کنم. هنوز حدود 30نفر از خاندان جلیلیان در محوطه هستند. شاید نشانه خوبی باشد اما احتمالا تا 7روز یا چند هفته نتوان در این مورد اظهارنظر قطعی کرد. پسرعموی علی‌نظر را می‌بینم و به سمتش می‌روم. با توجه به آنکه روز دومی است که مرا می‌بیند و سوالاتی که می‌پرسم به این موضوع پی می‌برد که خبرنگار هستم. نام روزنامه و انگیزه‌ام را می‌پرسد.«تلاش برای کشف حقیقت و مقصران احتمالی» را کاری بیهوده می‌داند. «مگر چه کاری از دست یک روزنامه‌نگار برمی‌آید؟» حتی حاضر نمی‌شود، شماره تلفنش را به من بدهد. حق دارد. از من جز گزارشی که آن هم باید ده‌ها خط قرمز را رعایت کند، کاری ساخته نیست. در هر صورت لطف می‌کند و برادرزاده علی‌نظر را به من نشان می‌دهد که شاید بتواند صحبتی با من داشته باشد.

منتظر زمان مناسب می‌مانم. موبایل برادرزاده‌یی که نامش را هم نمی‌دانم، زنگ می‌خورد. مشخص است که جویای حال علی نظر هستند. جواب می‌دهد که علائم حیاتی و سطح هوشیاری و همه‌ چیز خوب است. خوشحال می‌شوم اما به یاد می‌آورم که شاید این هم برای آرام کردن دیگران و قوت قلب دادن به آنها باشد. بعدا مشخص شد که متاسفانه همینطور است. در زمانی مناسب خودم را به او معرفی می‌کنم. 35تا 40ساله به نظر می‌رسد و دعوت‌کننده بستگانش به آرامش است. با احترام می‌گوید که روزنامه‌نگار دیگری هم قصد صحبت داشته اما او را رانده است. به سمت در خروجی بیمارستان به راه می‌افتد. دنبالش می‌روم. به نرمی ادامه می‌دهم که دوست دارم پرده‌یی از این ماجرا برداشته شود.

از این می‌گوید که احتمالا باید با من صحبت کند اما همسر و فرزند عمویش، بسیار نگران و ناامید هستند و قصد صحبت با هیچ غریبه‌یی را ندارند. او هم مانند پسر عموی علی نظر، نه از شرکت محل کار عمویش اطلاعی دارد و نه حتی می‌داند که قرارداد داشته است یا خیر.

به من می‌گوید که امیدی نیست. از علائم حیاتی بیمار 51 ساله‌شان، تنها نبضش می‌زند و چگونه باید باور کنند که با سوختگی 95درصد می‌تواند از چنگال مرگ بگریزد؟ دلم نمی‌خواهد مانند برخی از همکاران برای تکمیل گزارشم، نمک روی زخمش بپاشم اما آرامش و منطقی بودنش به من جرات می‌دهد تا بیشتر صحبت کنم؛ آرامشی که به سرعت مشخص می‌شود، دردی عمیق پشت آن نهفته است. از این موضوع سخن می‌گوید که عمویش تا زمان اتمام آتش‌سوزی که(بنابر برخی منابع 2ساعت به طول انجامیده) نجات نیافته و تنها پس از آن بوده که با جرثقیل از بالای برج تقطیر پایین آورده می‌شود. روحم به درد می‌آید اما ابراز امیدواری می‌کنم که حالش خوب می‌شود.

می‌گوید در هر صورت فقط علی نظر نبوده. از 7 جوانی که جان داده بودند، 5 نفر با این خانواده نسبت داشتند؛ نسبتی که هرقدر هم دور باشد، باز هم اثرش را بر روح و روان بازماندگان می‌گذارد. احساس بی‌عدالتی می‌کند. خانواده‌یی ساده و احتمالا کم‌درآمد هستند که به دلیل اشتباهات و خطای دیگران، بارها تاوان پس داده‌اند. به در خروجی رسیده‌ایم. قصد رفتن دارد و من هم نمی‌دانم دیگر چه بگویم. تشکر کرده و خداحافظی می‌کنم.

راه دفتر روزنامه را در پیش می‌گیرم؛ درحالی که مغزم پر از سوال است و قلبم پر از درد.

 

علت اولیه آتش‌سوزی در پالایشگاه تهران مشخص شد

گروه انرژی| کمیسیون انرژی مجلس، دیروز جلسه‌یی با مسوولان و مدیرعامل پالایشگاه تهران، مدیران شرکت پالایش و پخش و همچنین معاون پارلمانی و حقوقی وزیر نفت داشت و به بررسی حادثه آتش‌سوزی روز جمعه پرداخت. در ابتدا قرار بود در جلسه روز دوشنبه، نمایندگان مردم با بیژن زنگنه به بررسی موضوع بپردازند، اما وزیر نفت ترجیح داده تا تنها معاون خود را به این جلسه بفرستد. در هر صورت، پس از جلسه، اسدالله قره‌خانی سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس علت اولیه آتش‌سوزی در پالایشگاه شهید تندگویان تهران را تشریح کرد.  سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس در گفت‌وگو با تسنیم، تاکید کرد که متاسفانه در وقوع این سانحه، قصوری رخ داده است. قره‌خانی با بیان اینکه متاسفانه تیم مسوول صدور مجوز عملیات عنوان کرده که در این قسمت موادی وجود ندارد که آتش‌سوزی یا حادثه‌یی رخ دهد، خاطرنشان کرد: براساس مجوز این تیم مهندس و کارگران عملیات خود را آغاز می‌کنند که به دلیل وجود مواد سیال در آن قسمت حادثه رخ می‌دهد.  وی با تاکید بر اینکه مقرر شد تا تحقیقات تکمیلی انجام شود و گزارش نهایی کمیسیون جهت قرائت در صحن علنی مجلس تقدیم هیات‌رییسه پارلمان شود، گفت: قطعاً این گزارش برای برخورد با خاطیان به قوه قضاییه ارسال خواهد شد.

 

 

ارسال نظر