دگرگونی نظم جهانی و محدودشدن قدرت‌ها

۱۳۹۸/۱۱/۲۷ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۳۶۲۰

اندیشکده امریکایی «کارنگی» منازعه میان تهران و واشنگتن در اولین ماه سال جدید میلادی را «توفان ژانویه» خوانده و تحولات مرتبط با آن را نشانه‌ای از کاهش بازیگری قدرت‌ها و تغییر تدریجی نظم جهانی ارزیابی کرده است. به گزارش ایرنا، در این گزارش آمده است: در ژانویه ۲۰۲۰ ایالات متحده گامی را برای ترور چهره برجسته سیاسی و نظامی ایران برداشت، ایران نیز در پاسخ به این اقدام، به پایگاه نظامی ایالات متحده در عراق حمله موشکی کرد و فضا وارد دوره جدیدی شد. اگرچه شرایط خطرناکی ایجاد شده بود اما هر دو طرف تلاش کردند تا پیامدهای اقدام خود را به حداقل برسانند. باوجود نبود کانال ارتباطی مستقیم میان دو کشور اما مسیرهای واسطه‌ای از طریق بغداد و برن برقرار شد. این بحران کوتاه بود اما نشان داد که جنگ گسترده میان دو طرف قابل پیشگیری است، حال آنکه جنگ‌های هیبریدی (ترکیبی) ادامه دارند. این تحولات نشان داد اگرچه بازیگران جهانی هم ممکن است بسیار غیرقابل پیش‌بینی باشند اما می‌توانند به دلیل هراس از نتایج درگیری مسلحانه غیرقابل کنترل، خوددار شوند. جامعه جهانی با نگرانی به این بحران واکنش نشان داد اما تلاش واقعی از سوی دیگر بازیگران برای توقف این مسیر به سوی جنگ صورت نگرفت. شورای امنیت سازمان ملل متحد جلسه فوق‌العاده‌ای را تشکیل نداد. مسکو هم که در موارد استفاده ایالات متحده از نیروی قهریه واکنش نشان می‌داد، ابتکار یا درخواستی را برای تشکیل جلسه شورای امنیت ارایه نکرد. جالب اینجاست نه متحدان ایالات متحده و نه شرکای ایران برای کمک به یکی از دو طرف، عجله‌ای نشان ندادند و ایران و امریکا را به‌طور کامل برای حل مشکل‌شان تنها گذاشتند. بنابراین نشان دادن همبستگی از سوی هر یک از شرکای قدیمی یا تازه این کشورها، به صورت آشکار بر مبنای منافع ملی هرکدام از بازیگران به اجرا در آمد. اکنون این شرایط نشان‌دهنده سرعت فزاینده ازهم‌گسیختگی جامعه جهانی و بی‌علاقگی برای تشکیل بلوک‌هایی شبیه دوره جنگ سرد است.

ایالات متحده چندان موضع خود را تغییر نداده و در جست‌وجوی ایجاد دوباره گروه‌هایی پرقدرت است تا به نحو موفقیت‌آمیزی علیه رقبا عمل کند. واشنگتن در همین چارچوب برخی از مسوولیت‌های خود نیز کاسته و بار آن را بر دوش متحدان افکنده است. در این چارچوب تمرکز اصلی واشنگتن به نحو چشمگیری به جنگ علیه رقیب اصلی یعنی پکن معطوف شده است  سپس به رقبای درجه دو یعنی مسکو و تهران توجه دارد. کاخ سفید در این فرآیند طیف وسیعی از ابزارها و روش‌ها را برای جنگیدن به کار می‌گیرد؛ تحریم همراه با افزایش فشار بر نهادها و افراد مشخص با تاکید بر محدود کردن تحرک آنها در دستور کار قرار دارد. البته در معدود مواردی به حذف فیزیکی نیز توجه می‌شود. اقدامات سیاست خارجی به نحو فزاینده‌ای هدفمند و گزینشی شده است. چین در آمادگی کامل برای تقابل با ایالات متحده به سر نمی‌برد. گذشته از گسترش جبهه رقابت چین و امریکا، برعکس پکن تلاش می‌کند تا دایره اختلافات خود با واشنگتن را محدود کند. همان‌زمان که تقابل میان امریکا و ایران کلید خورد، چین و ایالات متحده به توافق تجاری دست پیدا کردند. در حالی که توسعه اقتصادی-سیاسی پکن به دنبال خود توسعه ژئوپلیتیک را به همراه دارد، اما مورد دوم با فاصله بسیار زیادی نسبت به مسائل اقتصادی عقب مانده است. جبران این فاصله، روندی طولانی و پر زحمت خواهد بود. باوجود حضور گسترده اقتصادی چین در خاورمیانه، این کشور با محدودیت‌های نظامی و سیاسی خود در منطقه آشناست ضمن اینکه از ضعف تجربه دیپلماتیک نیز رنج می‌برد. علاوه بر این منافع اقتصادی منطقه‌ای چین تنها بر ایران متمرکز نیست و این کشور منافع بیشتری در کشورهایی دارد که ایران را دشمن خود می‌دانند (همچون عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس) . هنوز زمان زیادی باقی مانده است تا چین در بیرون از شرق آسیا به یک قدرت اقتصادی سیاسی (ژئواکونومیک) درجه یک تبدیل شود. طی پنج سال گذشته، روسیه بازیگر شاخصی در خاورمیانه شده است اما موفقیت مسکو چندان به خاطر منابع نیست و بیشتر بر منافع خاص، درک کرملین از درون خاورمیانه و مهارت رهبرانش در به‌کارگیری منابع و ابزار استوار است. هندوستان هنوز در نخستین مراحل دگرگونی به سوی تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است. به نظر می‌آید خاورمیانه به عنوان یکی از نخستین مناطقی باشد که نقش دهلی‌نو در آن پررنگ خواهد شد، البته در کنار مناطق جنوب و جنوب شرق آسیا و منطقه آبی اقیانوس هند. به‌طور کلی نقش و اهمیت همه قدرت‌های بزرگ در ساختار بین‌المللی در حال کاهش است. این امر یکی از پیامدهای افزایش توانایی نظامی بازیگران منطقه‌ای است که پیش از این تنها در اختیار بازیگران اصلی بود. دیگر پیامدهای این تحولات عبارتند از کاهش شدید آستانه تحمل قدرت‌های بزرگ در واکنش به خسارت‌های انسانی، کاهش جذابیت بسیاری از کشورها به عنوان اهداف منافع اقتصادی یا جایگاه راهبردی، روند فزاینده جهانی اولویت‌یابی امور داخلی و مهم‌تر شدن سیاست‌های اجتماعی-اقتصادی نسبت به سیاست خارجی. در خلال و پس از جنگ سرد، خاورمیانه نمونه آشکار و یکی از مراکز جهانی بود که رقابت‌های ژئوپلیتیک میان قدرت‌های پیشروی جهان در آن جریان داشت. امروز تحولات منطقه تغییر این وضعیت را نشان می‌دهد به گونه‌ای که رقابت به‌طور کل به دیگر حوزه‌ها (همچون فناوری از جمله تکنولوژی نظامی، امور مالی، اقتصادی و فضای اطلاعاتی) منتقل شده است. جغرافیای پیشین که در اختیار بازیگران بزرگ قرار داشت اکنون در کنترل قدرت‌های محلی قرار گرفته است. خود بازیگران بزرگ هم مجبور شده‌اند تا براساس تقاضاهای فوری در سیاست داخلی خود رفتار کنند به جای آنکه پیگیر راهبردهای عظیم ژئوپلیتیکی باشند که بر پایه ارزش‌های ایدئولوژیکی شکل گرفته‌اند.

 

ارسال نظر